سه شنبه, ۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 23 April, 2024
مجله ویستا

ویژگی‌های‌ شخصیتی‌ مدرس‌ از نگاه‌ دیگران‌


ویژگی‌های‌ شخصیتی‌ مدرس‌ از نگاه‌ دیگران‌
مدرس‌ از جمله‌ شخصیت‌هایی‌ بود که‌ هرگز در مسایل‌ بی‌طرف‌نمی‌ماند و رأی‌ ممتنع‌ را برای‌ خود ننگ‌ می‌دانست‌. او در هر مسأله‌ای‌،موضعی‌ صریح‌ اتخاذ کرده‌ و با شجاعت‌ آن‌ را بیان‌ می‌نمود. وجود چنین‌روحیه‌ای‌ در مدرس‌ موجب‌ می‌شد تا گستره‌ای‌ از مواضع‌ متفاوت‌ و گاه‌متضاد در مورد وی‌ وجود داشته‌ باشد. آن‌چه‌ در پی‌ خواهد آمد، گوشه‌ای‌از این‌ مواضع‌ را به‌ تصویر می‌کشد.
گستره‌ی‌ به‌ نسبت‌ وسیعی‌ از نویسندگان‌ و اهل‌ قلم‌ ایرانی‌ در خصوص‌شخصیت‌ مدرس‌، قلمفرسایی‌ نموده‌اند. این‌ نوشته‌ها، حجم‌ قابل‌ توجهی‌از آن‌چه‌ مربوط‌ به‌ ویژگی‌های‌ مدرس‌ است‌ را تشکیل‌ می‌دهد. از رهگذرآن‌چه‌ بیان‌ گردید، تلاش‌ می‌شود تا برخی‌ از این‌ نوشته‌ ها مورد بررسی‌قرار گیرد.
ملک‌ الشعرای‌ بهار از جمله‌ نویسندگانی‌ است‌ که‌ در مورد مدرس‌ وویژگی‌های‌ شخصیتی‌ وی‌، دست‌ به‌ قلم‌ برده‌ و به‌ قضاوت‌ پرداخته‌ است‌.او در این‌ خصوص‌ معتقد است‌:
«یکی‌ از شخصیت‌های‌ بزرگ‌ ایران‌ که‌ از فتنه‌ مغول‌ به‌ بعد،نظیرش‌ بدان‌ کیفیت‌ و استعداد و تمامی‌ از حیث‌ صراحت‌ لهجه‌و شجاعت‌ ادبی‌ و ویژگی‌ های‌ فنی‌ در علم‌ سیاست‌ و خطابه‌ وامور اجتماعی‌ دیده‌ نشده‌، سید حسن‌ مدرس‌ (اعلی‌الله‌مقامه‌)است‌. ما رجال‌ اصلاح‌طلب‌ و شجاع‌ و فداکاری‌ مانندامیرکبیر، سید جمال‌، امین‌الدوله‌، سیدعبدالله‌ بهبهانی‌،سیدمحمد طباطبایی‌، سیدجمال‌ اصفهانی‌ و ملک‌المتکلمین‌(اعلی‌ الله‌ مقامهم‌) و غیر ایشان‌ بسیار داشته‌ و داریم‌ که‌ هر یک‌از این‌ بزرگان‌، شخصیت‌های‌ برگزیده‌ و تاریخی‌ می‌باشند، امامدرس‌ از حیث‌ تمامی‌، چیز دیگر بود. در مدرس‌، جنبه‌ی‌ فنی‌ وصنعتی‌ و هنری‌ بود که‌ او را ممتاز می‌کرد. علاوه‌ بر آن‌که‌ ازجنبه‌ی‌ علمی‌ و تقدس‌ و پاک‌دامنی‌ و هوش‌ و فکر نیز دست‌کمی‌ از هیچ‌ کس‌ نداشت‌، سرآمد تمامی‌ این‌ خصال‌، سادگی‌بساطت‌ و شهامت‌ آن‌ مرحوم‌ بود و مهمتر از همه‌، ازخودگذشتگی‌ و فداکاری‌ او بود که‌ در احدی‌ دیده‌ نشده‌ است‌.»
بهار در ادامه‌ی‌ شخصیت‌ پردازی‌ خود از مدرس‌ و فعالیت‌های‌سیاسی‌ او که‌ گاه‌ مورد انتقاد برخی‌ قرار می‌گیرد، چنین‌ می‌افزاید که‌«مدرس‌ با تغییر قانون‌ اساسی‌ و خلع‌ شاه‌ به‌ آن‌ طریق‌ از لحاظ‌ حقوقی‌مخالف‌ بود. وی‌ از احمدشاه‌ راضی‌ نبود. در انتخابات‌ دوره‌ی‌ پنجم‌،احمدشاه‌ به‌ درباریانی‌ که‌ معروف‌ بود هزار رأی‌ دارند، سپرده‌ بود که‌ به‌شاهزاده‌ سلیمان‌ میرزا رأی‌ دهند. مدرس‌ که‌ این‌ را شنید، گفت‌:«پادشاهی‌ که‌ به‌ حزب‌ سوسیالیست‌ رأی‌ بدهد، منعزل‌ است‌.»
اگر چه‌ بهار در خصوص‌ ویژگی‌های‌ شخصیتی‌ مدرس‌، سخن‌ به‌والایی‌ و وفور گفته‌،اما به‌ دلیل‌ وجه‌ غالب‌ فعالیت‌های‌ مدرس‌ در عرصه‌ی‌سیاست‌، لاجرم‌ قلم‌ در حوزه‌ی‌ سیاست‌ و فعالیت‌های‌ سیاسی‌ او بیشتررقم‌ می‌خورد. از این‌ رو، بهار در تاریخ‌ مختصر احزاب‌ سیاسی‌، ضمن‌بیان‌ اختلافات‌ دو حزب‌ سوسیالیست‌ و اصلاح‌ طلب‌، متذکر می‌شود که‌حزب‌ دوم‌ در مجلس‌ چهارم‌، اکثریت‌ داشت‌ و از حمایت‌ بازاریان‌ وتوده‌ی‌ مردم‌ برخوردار بود و مدرس‌ نیز از جمله‌ آنان‌ محسوب‌ می‌شد.وی‌ سپس‌ اشاره‌ می‌نماید که‌ سوسیالیست‌ها، اغلب‌ اصلاح‌ طلبان‌ را که‌علما نیز از ایشان‌ بودند به‌ «فناتیزم‌» ]تعصب‌[ و ارتجاع‌ متهم‌ می‌کردند و ازآن‌ به‌ مثابه‌ حربه‌ای‌ برای‌ کوبیدن‌ ایشان‌ سود می‌جستند.
بهار، چگونگی‌مقابله‌ی‌ مدرس‌ با این‌ گونه‌ برچسب‌ زنی‌ها را چنین‌ بیان‌ می‌کند: «روابط‌علمای‌ روحانی‌ و طبقه‌ی‌ بازاری‌ به‌ هم‌ خورد و دو دستگی‌ بزرگی‌ درشهر به‌ وجود آمد و پیداست‌ که‌ اصلاح‌ طلبان‌ از این‌ وضع‌ به‌ نفع‌ خودشان‌و به‌ زیان‌ سوسیالیست‌ها استفاده‌ می‌کردند. این‌جا باید اقرار کرد که‌فاصله‌ی‌ بین‌ نهضت‌ روحانی‌ و اصلاح‌ طلبی‌، بسیار قلیل‌ می‌نمود...سهل‌ترین‌ وسیله‌ برای‌ خرد کردن‌ حریف‌، استعمال‌ این‌ سلاح‌ ]فناتیزم‌[بود، اما مرحوم‌ مدرس‌ (اعلی‌الله‌ مقامه‌) که‌ جزو سردستگان‌ حزب‌اصلاح‌ طلب‌ قرار داشت‌، اهل‌ این‌ حرف‌ها نبود. وسعت‌ مشرب‌ او درسیاست‌، او را از طبقه‌ی‌ «فناتیک‌» به‌ کلی‌ جدا ساخته‌ بود. مدرس‌، خودرا مردی‌ سیاسی‌ و عالم‌ به‌ رموز تمدن‌ می‌دانست‌؛ بنابراین‌ یک‌ بار هم‌اجازه‌ نداد که‌ رفقای‌ او، این‌ اسلحه‌ی‌ کهنه‌ را به‌ کار برند.»
بهار در ادامه‌ی‌ بحث‌ خود چنین‌ می‌افزاید:
«او هرگز متوسل‌ به‌ حربه‌ی‌ دین‌ و سلاح‌ مذهب‌ نگردید. کمال‌ملاحظه‌ را در این‌ باره‌ مبذول‌ می‌داشت‌. خاصه‌ که‌ اعتقاد او درمجلس‌ چهارم‌ در میان‌ افراد اکثریت‌ به‌ کسانی‌ بود که‌ با انفکاک‌قوه‌ی‌ سیاسی‌ از روحانی‌ موافق‌ بودند و نمی‌توانست‌ به‌ خلاف‌عقیده‌ی‌ آن‌ها، سیاستی‌ به‌ دست‌ گیرد، در حالی‌که‌ خودش‌ این‌کاره‌ نبود، یعنی‌ از مجلس‌ سوم‌، مزه‌ی‌ مضار این‌ سیاست‌ را درک‌کرده‌ بود... مع‌هذا... جراید سوسیالیست‌ها به‌ بهانه‌ی‌ هجوم‌ به‌آخوند بازی‌ و کهنه‌ پرستی‌، به‌ اکثریت‌ نیش‌ می‌زدند و آن‌ها راانگلوفیل‌ می‌خواندند.»
بهار در خصوص‌ صفات‌ شخصیتی‌ مدرس‌ می‌گوید:
«مرحوم‌ مدرس‌ در نجف‌اشرف‌ و اصفهان‌ تحصیل‌ کرده‌ بود و درآغاز مشروطیت‌ در اصفهان‌ توقف‌ داشت‌ و به‌ هواداری‌ مشروطه‌مشهور بود و از طرف‌ علمای‌ نجف‌، جزو علمای‌ طراز اول‌معین‌ شده‌ بود. روزی‌ که‌ وکلای‌ مجلس‌ برای‌ شرکت‌ در مجلس‌دوم‌ از اصفهان‌، به‌ طرف‌ تهران‌، حرکت‌ می‌کردند، دیده‌ شد که‌سیدی‌ ضعیف‌، اسباب‌های‌ ساده‌ و مختصر خود را در یک‌ گاری‌تک‌اسبه‌ نهاده‌، خود هم‌ بر آن‌ مرکب‌ سوار شده‌ و به‌ طرف‌ تهران‌برای‌ شرکت‌ در مجلس‌ حرکت‌ می‌کند. این‌ مرد عجیب‌ ، سیدحسن‌ مدرس‌ بود. به‌ تهران‌ آمد و در مجلس‌ دوم‌، جزو حزب‌اعتدال‌ بود. در بین‌ مجلس‌دوم‌ و سوم‌، در دیکتاتوری‌ناصرالملک‌ و در یکی‌ از مجالس‌ عمومی‌ که‌ دولت‌ ونایب‌السلطنه‌ به‌ منظوری‌ سیاسی‌ تشکیل‌ داده‌ بودند، سیدحسن‌مدرس‌ نطقی‌ کرد که‌ مجلس‌ به‌ آن‌ بزرگی‌ به‌ هم‌ خورد و نطق‌ اوبه‌ هواداران‌ قانون‌ اساسی‌ و بر ضد خیال‌ ناصرالملک‌ بود.مرحوم‌ سپهسالار تنکابنی‌ در مجلس‌ به‌ مدرس‌ حمله‌ کرد ومدرس‌ هم‌ به‌ تعرض‌ از مجلس‌ برخاست‌. تق‌ و لق‌ شد.خواستند او را توقیف‌ کنند، میسر نشد.
از این‌ رو شهرت‌ سیاسی‌مدرس‌ شروع‌ شد و در انتخابات‌ تهران‌ وکیل‌ شد و وارد مجلس‌سوم‌ گردید... در آغاز سقوط‌ قاجاریه‌ که‌ مدرس‌ و من‌ در اقلیت‌بودیم‌ و تقریباً سیاست‌ رجال‌ ایرانی‌ می‌رفت‌ که‌ روشن‌ بشود.من‌ با وزیر مختار دولت‌ شوروی‌ ملاقات‌های‌ زیادی‌ می‌کردم‌ وبا اعضای‌ سفارت‌ و افراد مهم‌ آن‌ زمان‌، مانند آقای‌ بگوف‌ وآقای‌ چاپگین‌ و وابسته‌ی‌ نظامی‌ و غیره‌ هم‌ رابطه‌ی‌ دوستانه‌داشتم‌. شبی‌ از سید حسن‌ مدرس‌، صحبت‌ به‌ میان‌ آوردیم‌ و من‌از رویه‌ی‌ او تمجید کردم‌. آقای‌ وزیر مختار گفت‌: مدرس‌ نوکرانگلیس‌ است‌. گفتم‌ شما در اشتباه‌ هستید و دلایلی‌ آوردم‌. وزیرمختار گفت‌: هر کس‌ نوکرما نباشد، ما او را نوکر انگلیس‌می‌شناسیم‌.»
بهار در فرازی‌ دیگر از نوشته‌های‌ خویش‌، مدرس‌ را چنین‌ توصیف‌می‌کند:
«مدرس‌، مجتهد مسلم‌ بود. فقیه‌ و اصولی‌ بزرگ‌ بود. به‌ تاریخ‌ ومنطق‌ و کلام‌، آشنا و در سخنرانی‌ و خطابه‌ در عهد خود همتانداشت‌ و چون‌ عوام‌ فریب‌ نبود و پاک‌دامنی‌ و ثبات‌ عقیده‌ در اوبی‌ اندازه‌ قوی‌ بود، هیچ‌گاه‌ درصدد دفاع‌ از حمله‌ها وتهمت‌هایی‌ که‌ به‌ او زده‌ می‌شد، برنمی‌آمد. هم‌چنین‌، هتاک‌ وبی‌ نزاکت‌ و مفتری‌ نبود. حقایق‌ در افکارش‌ بیشتر متمرکز بود تاظاهر سازی‌ و مردم‌ فریبی‌ و یکی‌ از اسرار موفقیت‌های‌ او درخطابه‌ نیز همین‌ معنا بود. کینه‌جویی‌ در آن‌ مرحوم‌ وجودنداشت‌. به‌ اندک‌ پوزشی‌ از دشمنان‌ گذشت‌ می‌کرد و از آن‌ها به‌جزیی‌ احتمال‌ فایده‌ی‌ عمومی‌، حمایت‌ می‌نمود و احساس‌ رادر سیاست‌ دخالت‌ نمی‌داد.»
شاید جالب‌ترین‌ نوشته‌های‌ عبدالله‌ مستوفی‌ در مورد مدرس‌، مربوط‌به‌ مصاحبه‌ی‌ او با مدرس‌ برای‌ قانع‌ کردن‌ وی‌ به‌ حمایت‌ از رضاخان‌باشد. در مکتوب‌ این‌ مصاحبه‌ چنین‌ می‌خوانیم‌:
«معلوم‌ است‌، سوسیالیست‌ ها هم‌ برای‌ کارچاقی‌ سردار سپه‌ درنوبت‌ خود بی‌میل‌ نبودند که‌ مدرس‌ را آرام‌ کنند تا کار به‌ جاهای‌نازک‌تری‌ نکشد. در یکی‌ از مذاکرات‌ سران‌ حزب‌ که‌ من‌ هم‌حاضر بودم‌ در اطراف‌ ضربت‌ مدرس‌ و افتادن‌ سردار سپه‌ ونتایج‌ آن‌ برای‌ کشور، هر کس‌ چیزی‌ می‌گفت‌... ولی‌ همگی‌ حتی‌من‌ هم‌ معتقد بودیم‌ که‌ حیف‌ است‌ این‌ مرد فعال‌ و با جربزه‌ ازبین‌ برود. رفقای‌ حزبی‌ چون‌ سابقه‌ی‌ مرا با مدرس‌ می‌دانستند،به‌ من‌ پیشنهاد کردند بروم‌ با او صحبتی‌ بدارم‌، شاید از شدت‌مخالفت‌ او کاسته‌ شود. بعد از ظهر فردای‌ آن‌ روز، به‌ منزل‌ سیدرفتم‌. مدرس‌ در اتاق خود نشسته‌ بود و چند نفری‌ نزد او بودند.من‌ هم‌ بعد از ظهر در اداره‌، محاکمه‌ای‌ داشتم‌ و نمی‌توانستم‌ درحاشیه‌ی‌ مجلس‌ منتظر وقت‌ مناسب‌تری‌ شوم‌. از توی‌ حیاط‌بعد از مبادله‌ی‌ سلام‌ به‌ آقا گفتم‌: من‌ به‌ شما عرضی‌ دارم‌. سیدبزرگوار گفت‌: الان‌ بیرون‌ می‌آیم‌ با هم‌ قدری‌ در حیاط‌ قدم‌می‌زنیم‌. من‌ به‌ سمت‌ دیگر حیاط‌ که‌ کسی‌ در آن‌جا نبود رفته‌ ویکی‌، دوباری‌ از بالا به‌ پایین‌، رفت‌ و آمد کردم‌. سید رسید. پس‌از طی‌ تعارفات‌ معمول‌، وارد مقصود شدم‌. به‌ او گفتم‌: تصورنمی‌کنید برای‌ متنبه‌ شدن‌ سردار سپه‌ این‌ اندازه‌ اقدام‌ کافی‌باشد؟ گفت‌: خیر. باید لامحاله‌ دستش‌ از ریاست‌ وزرا کوتاه‌شود. گفتم‌: در این‌ شش‌ هفت‌ ماهه‌ی‌ ریاست‌ وزراییش‌ خوب‌کارکرده‌ و قدرت‌ و عظمت‌ قشون‌ را خیلی‌ زیاد نموده‌ و به‌واسطه‌ی‌ قدرت‌ نظامی‌، مالیات‌ های‌ عقب‌ مانده‌ هم‌ وصول‌شده‌ و دوایر دولتی‌ اعتباری‌ پیدا کرده‌اند که‌ نظیر آن‌ رامدت‌هاست‌ در این‌ کشور کسی‌ ندیده‌ است‌. حیف‌ است‌ این‌قدرت‌ و اختیار و وحدت‌ و مرکزیت‌ از بین‌ برود و هرج‌ و مرج‌و ضدیت‌های‌ سابق‌ جانشین‌ آن‌ بشود. امروز به‌واسطه‌ی‌ قدرت‌و مواظبت‌ این‌ مرد و مرکز گرفتن‌ حکم‌ دولت‌، هر تصمیمی‌ درهر قسمت‌ از کارها بگیرند، روی‌ کاغذ نمی‌ماند و فوراً اجرامی‌شود و احکام‌ و اعمال‌ از او ملاحظه‌ دارند ، کارها به‌ لاقیدی‌و بی‌اعتنایی‌ و سرهم‌بندی‌ واگذار نمی‌شود و نظم‌ و نسق‌حسابی‌ در کار آمده‌ است‌...
سید گفت‌: سگ‌ هر قدر هم‌ که‌ خوب‌ باشد، همین‌ که‌ پای‌ بچه‌ی‌صاحب‌خانه‌ را گرفت‌، دیگر به‌ درد نمی‌خورد و باید از خانه‌بیرونش‌ کرد.
دیدم‌ این‌ مرد نطاق، با یک‌ ضرب‌المثل‌ دهاتی‌ تمام‌ دلیل‌هایی‌ راکه‌ من‌ آورده‌ بودم‌ و خیال‌ داشتم‌ باز هم‌ مقداری‌ برآن‌ بیفزایم‌،گفته‌ و نگفته‌ همه‌ را از پایه‌ خراب‌ کرده‌ و روی‌ هم‌ ریخت‌، ولی‌من‌ مأیوس‌ نشدم‌ و از راه‌ نقضی‌ مقصود خود را دنبال‌ کرده‌،گفتم‌: توجه‌ می‌فرمایید که‌ بیرون‌ کردن‌ او چه‌ زحماتی‌ دارد؟سمتیکو هنوز چشم‌ طعمش‌ از کردستان‌ برداشته‌ نشده‌ و باوجود عده‌ی‌ قوای‌ دولتی‌، هر روز از خاک‌ کردستان‌ عراق به‌خاک‌ ایران‌ در تک‌ و تاز است‌. اشراری‌ که‌ به‌ واسطه‌ی‌ قدرت‌ این‌مرد در همه‌جا ساکت‌ شده‌اند، هنوز ریشه‌ و مایه‌ی‌ شرارت‌ را ازدست‌ نداده‌اند.
هنوز هم‌ در لرستان‌، سرجنبان‌هایی‌ که‌ مثل‌ مارزخمی‌ مترصد وقت‌ مناسبند، زیاد هستند و اجمالاً ما کارهای‌زیادی‌ داریم‌ که‌ دست‌ به‌ آن‌ها نزده‌ایم‌، بیست‌ سال‌ از مشروطه‌می‌گذرد و ما جز به‌ این‌ یک‌ نفر که‌ از هر حیث‌ مواظب‌ همه‌چیزو همه‌جا هست‌، هیچ‌ برنخورده‌ایم‌. بر فرض‌ که‌ به‌ قول‌ شما این‌سگ‌ را به‌ این‌ جرم‌ از خانه‌ راندیم‌، چه‌ کسی‌ را داریم‌ جای‌ اوبگذاریم‌؟ از همه‌ گذشته‌، با این‌ نغمه‌های‌ وحشی‌ که‌ از قشون‌جنوب‌ و شمال‌ و شرق و غرب‌ می‌رسد و به‌ یک‌دیگردستورتمرد می‌دهند و همدیگر را اغوا می‌کنند، چه‌ خواهیم‌کرد؟ چیزی‌ که‌ باقی‌ داریم‌، همین‌ یک‌ کاراست‌ که‌ این‌ها دو دسته‌شوند و جنگ‌ داخلی‌ راه‌ بیفتد. یا همه‌ با هم‌ متحد شوند و ملت‌را با اسلحه‌ی‌ خویش‌ زیر پا کنند و (...) سید مجال‌ نداد که‌ من‌باقی‌ ادله‌ی‌ نقضی‌ خود را بیاورم‌. حرف‌ مرا قطع‌ کرده‌، گفت‌: به‌همین‌ جهت‌ است‌ که‌ من‌ معتقد شده‌ام‌ باید ریشه‌ی‌ این‌ فساد راهر چه‌ زودتر کَند. آخر آدم‌ باید جرأت‌ بکند بیست‌ تا سواردست‌ یکی‌ بسپرد و از یاغیگری‌ او در امان‌ باشد. مرغی‌ را که‌ دم‌صبح‌، شغال‌ خواهد برد، بگذارید سرشب‌ ببرد. لا محاله‌ ازکشیک‌کشی‌ تا صبح‌، خودتان‌ را راحت‌ کرده‌اید.
دانستم‌ که‌ سید در این‌ امر کاملاً رادیکال‌ است‌ و منطق‌ و طرزفکرش‌ به‌ قدری‌ در این‌ زمینه‌ قوت‌ گرفته‌ است‌ که‌ با هر بیانی‌ ازمنظور اصلی‌ خود برنخواهد گشت‌. با هم‌ به‌ اتاق آمدیم‌. یک‌استکان‌ چای‌ برای‌ من‌ ریخت‌ و بعد از صرف‌ چای‌ از هم‌ جداشدیم‌.»
عبدالله‌ مستوفی‌ در جای‌ دیگر می‌نویسد:
«اگر کسانی‌ که‌ هم‌عقیده‌ی‌ مدرس‌ بودند، مانند دکتر مصدق،مشیرالدوله‌ و مستوفی‌ الممالک‌، رشادت‌ وی‌ را داشتند و با اوهمکار و هقمدم‌ می‌شدند، می‌توانستند با همه‌ی‌ تشرهای‌نظامی‌، از عهده‌ی‌ برانداختن‌ قدرت‌ سردار سپه‌ برآیند، اما آنان‌ملاحظات‌ دیگری‌ مانند جلوگیری‌ از خونریزی‌، تولید فساد وانشقاق میان‌ قوه‌ی‌ نظامی‌ و عامه‌ی‌ مردم‌ را داشتند که‌ مدرس‌ ازاین‌ افکار به‌ دور بود.»
حسین‌ مکی‌، نماینده‌ی‌ ادوار ۱۵، ۱۶ و ۱۷ مجلس‌ از اراک‌ و تهران‌است‌ که‌ نوشته‌های‌ زیادی‌ از خود به‌ جای‌ گذاشته‌ است‌ که‌ مهمترین‌ آن‌هاتاریخ‌ بیست‌ ساله‌ی‌ ایران‌ می‌باشد. نوشته‌ی‌ یاد شده‌، وقایع‌ دوران‌رضاشاه‌ را از ظهور تا سقوط‌ به‌ نمایش‌ می‌گذارد. مکی‌ در ضمن‌قلمفرسایی‌های‌ خویش‌، درباره‌ی‌ مدرس‌ نیز به‌ بحث‌ می‌پردازد:
«یکی‌ از وکلای‌ شجاع‌ دوره‌ی‌ چهارم‌، سیدحسن‌ مدرس‌ بود که‌در این‌ دوره‌ علاوه‌ بر مقام‌ نایب‌ رییسی‌ اول‌ مجلس‌، لیدراکثریت‌ مجلس‌ هم‌ بود و چنان‌ که‌ بعد خواهیم‌ دید در این‌کابینه‌ی‌ قوام‌السلطنه‌ و کابینه‌های‌ بعدی‌، وظایف‌ بسیار مهمی‌را برعهده‌ گرفت‌، به‌ گونه‌ای‌ که‌ درتاریخ‌ سیاسی‌ قرن‌ اخیر ایران‌،سطور پرافتخاری‌ را اشغال‌ کرده‌ است‌، زیرا مدرس‌ از جمله‌کسانی‌ بود که‌ برای‌ جلوگیری‌ از حکومت‌ خودمختاری‌ ودیکتاتوری‌ و برای‌ جلوگیری‌ از قدرت‌ روزافزون‌ و خطرناک‌سردار سپه‌ با رفقای‌ همدست‌ خود، نقش‌های‌ بسیار خطرناکی‌ را بازی‌ کرد که‌ در نتیجه‌ به‌ قیمت‌ خون‌ او تمام‌ شد، به‌ این‌ معنا که‌پس‌ از سالیان‌ دراز در زندان‌ و تبعید به‌ سر بردن‌، بالاخره‌ شربت‌شهادت‌ نوشید و با کفنی‌ خونین‌، به‌ خاک‌ تیره‌ی‌ این‌ سرزمین‌مدفون‌ شده‌ است‌.»
منبع : مرکز اسناد انقلاب اسلامی


همچنین مشاهده کنید