جمعه, ۱۰ فروردین, ۱۴۰۳ / 29 March, 2024
مجله ویستا


جفت انسان انتخابی است یا انتصابی؟


جفت انسان انتخابی است یا انتصابی؟
همانگونه که از عنوان بحث مشخص است هدف از پرسش ، یافتن پاسخی علمی و عقلی برای ازدواج جوانان برای تشکیل خانواده ای پویا ، می باشد و به نظر نگارنده خانواده ای پویا تلقی می گردد که از خود تأثیر مثبت بجای بگذارد یعنی آمدن و رفتنشان معلول علتی بوده که اثر بجای مانده از او می تواند علت وجودی آن خانواده محسوب گردد . در این مبحث برای یافتن پاسخ می بایست به انسان بعنوان یک جاندار با هوش توجه نمود که با فهم و درک خود می تواند از محیط اطراف خود راز ماندگاری (علت )را کسب نماید، توجه نمود و به معلول علت که همان ذات باریتعالی می باشد، بعنوان یک راهنما و یاری کننده توجه نمود و نه بعنوان یک عامل تعیین کننده در ایجاد علت در وجود انسان ، زیرا مغز انسان در بدو خلقت در مادر بورد خود غرایضی را برای رشد و نمو خود اندوخته دارد و اگر قبول کنیم که همهٔ انسانها در بدو خلقت دارای مادر بورد یکسان هستند پس لاجرم باید پاسخ پرسش را در علت جستجو نمائیم و نه معلول .
چیزی که به آن علت می گویم همان اثری است که انسانها به هنگام حیات از خود بر جای می گذارند چون انسانهای بیشماری وجود دارند که نامشان در تاریخ ماندگار شده است مانند ادیسون کاشف روشنایی و یا گراهام بل کاشف تلفن و یا مختومقلی فراغی (شاعر نامدار ترکمن ) و یا هر چیز ابتکاری دیگری که در اطراف ما موجود هستند حاصل تلاش یک خانواده بوده است که گاهاً بعلت قدمت تاریخ کشف آن اشیاء ، خالق آنها گمنام مانده اند ولی واقعیت وجودی آنها در استفاده از آنان قابل ملموس است مانند کفش که مشخص نیست در طول تاریخ تمدن انسانها ، چه کسی برای اولین بار کفش را ابداع نموده است و هرچند چه اهمیتی دارد که نامش چه بوده و یا اصلاً نام داشته است یا نه و آنچه مهم است اینستکه برای انسان اولین چیز مورد استفاده تاکنون را خلق نموده است و ما از آن استفاده می کنیم و آیندگان هم استفاده خواهند کرد ولی ممکن است مدلش تغییر کند پس آن شی انسان با ما زندگی می کند و مهم نیست که نامش چه بوده است بلکه مهم اینست که آمدنش ، انسانهای دیگر را بی بهره نگذاشته است .
اکثر اکتشافات توسط مرد صورت گرفته است که این امر می تواند بدین علت باشد که همیشه مرد ملزم است که نیازهای خانواده را اجابت نماید و این الزام اجباری نیست بلکه ذاتی است یعنی در وجود مرد نهفته است که با اولین جرقهٔ احتیاج ، ابزار مورد نیاز برای بقای خانواده کشف و ساخته می گردد و این اختراع می تواند تنها زاییدهٔ آن مهر و محبتی که خانواده نسبت به همدیگر احساس می کنند ، باشد، پس می توان اقرار نمود که نیاز، مادر واقعی اختراعات است ولی همین احساس نیاز ریشه در مهر و محبت دارد که از آن می توان تحت عنوان عشق جوهری یاد نمود به عبارت دیگر اگر عشق جوهری بین زوجین وجود نداشته باشد هرگز آن خانواده علت وجودی از خود بجای نخواهد گذاشت زیرا قانون طبیعت است ! در طبیعت هر چیزی که وجود دارد برمبنای عشق جوهری بنا شده است و می توان برای فهمیدن آن به کوچکترین ذرهٔ تشکیل دهندهٔ هر عنصر یعنی اتم رجوع نمود تا به راز ایجاد مولکول پی برد . اتم در علم شیمی در نفس ذات وجودی خود یا منفی است و یا مثبت و اتمها تا در مجاورت هم قرار نگیرند خنثی می باشند و آقای مندلیف کلیهٔ اتمهای موجود در عالم هستی که تاکنون کشف شده را در جدولی گرد آوری نموده است که ما هم اکنون به آن جدول تناوبی مندلیف می گوئیم در این جدول اتمها یا منفی هستند و یا مثبت که با ترکیب شدن با یکدیگر تبدیل به مولکول از اتم هم جنس می گردند و همینگونه مولکولهای دیگری بوجود می آید که در شرایط معمولی با یکدیگر پیوند می خورند و تبدیل به مواد می گردند و در شرایط غیر معمولی تبدیل به مواد آلی می گردند، لذا برای تشکیل یک مولکول بدواً می بایست اتمهای آن موجود باشد و سپس این اتمها باید همدیگر را یافته و ترکیب بشوند تا مولکول تشکیل گردد .
در پیدایش اجسام و جانداران دیگردر طبیعت ، بعلت عدم وجود هوش و فهم انسانی ، اتمها تحت نظم خاصی با هم ترکیب می گردند که این نظم از بدو پیدایش کرهٔ زمین تاکنون تغییری نکرده است یعنی اگر اکسیژن با بار منفی را در برابر هیدروژن با بار مثبت قرار دهیم قطعاً پیوند کووالانسی بین آنها ایجاد و مولکول آب تشکیل می گردد ولی در مورد انسانها این پیدایش اتمها برای تشکیل مولکول از این قانون طبیعت پیروی نمی کند بلکه آنها با پیوند داده شدن در صدد تشکیل مولکول هستند و این یعنی برخلاف قانون طبیعی حرکت کردن ! زیرا که برای تشکیل خانوادهٔ لازم است که اتم با بار مثبت (مرد) و اتم با بار منفی (زن) بر طبق قانون طبیعی بدواً همدیگر را بیابند یعنی پیوند بخورند تا بعد با هم ترکیب گردیده و بتوانند تشکیل مولکول ( علت وجودی) بدهند ولی می دانیم که انسانهای کمی وجود دارندکه از خود اثری (مولکول) بجای گذاشته اند و این مقدار به نسبت آمار انسانهایی که وجود داشته اند خیلی اندک و محدود است و این امر بیانگر این است که اتمها یکدیگر را بر طبق قانون طبیعی نیافته اند تا با یکدیگر ترکیب گردند ، بلکه اتمها با یکدیگر به شیوهٔ انتخابی پیوند خورده اند و اتمها بدین شیوه نمی توانند ذاتاً تشکیل مولکول دهند زیرا برای اینکه اتمها با هم ترکیب شوند بدواً لازم است که اول پیوند یونی انجام بپذیرد یعنی اتم با بار منفی با اتم از همان جنس با بار مثبت جذب هم بشوند وسپس این اتمها می بایست به همدیگر متصل شوند تا بتوانند با هم ترکیب شده و مولکول را ایجاد نمایند و این اتصال در اتمها از شیوهٔ خاصی پیروی می کندکه اتمها خود در این اتصال نقشی ندارند و توسط نیرویی خدادادی (کووالانسی )و غیر ارادی به یکدیگر متصل می شوند و این اتصال باید مابین اتم منفی و اتم مثبت از همان جنس باید باشد تا نتیجهٔ آن ترکیب منتهی به ایجاد مولکول گردد و این مولکولها هستند که با هم پیوند می خورند مثلاً مولکول والدین با مولکول خانوادهٔ فرزند با هم پیوند کووالانسی ایجاد می نمایند و این پیوند ذاتی است و نه اختیاری زیرا نتیجهٔ پیوند قطعاً تشکیل مولکول خواهد بود مثل نتیجهٔ پیوند اکسیژن و هیدروژن که قطعاً آب است و آب بیانگر ترکیب اتم اکسیژن با هیدروژن است و تفاوت دیگر ترکیب با پیوند در این است که با ترکیب شدن هر دو از یک جنس واحد می گردند ولی با پیوند خوردن دو جنس متفاوت به یکدیگر متصل می شوند که هیچوقت با هم ترکیب نمی گردند وپیوندی سست تحت تأثیر شرایط موجود بغیر از کووالانسی میان آنها ایجاد می گردد که براحتی قابل گسستن خواهند بود پس اگر انسانها نیز مانند اتمها بتوانند با هم ترکیب شوند قطعاً اثر وجودی از خود بر جای خواهند گذاشت چون همانگونه که بیان شد این امری ذاتی و اجتناب نا پذیر است ولی برای ترکیب شدن لاجرم باید از قانون طبیعی پیروی نمود و قانون طبیعی در ترکیب شدن انسانها نیز از یک قاعدهٔ همسویی پیروی می کند و آنچه او را از سایر ترکیبات متمایز می کند وجود احساس اوست که قادر است در شرایط طبیعی عقل را مجبور به پیروی از نظم خاص و معینی که برای تشکیل مولکول لازم است ، نماید . در این روش جسمها (انسان ماده و انسان نر ) باهم ترکیب نمی شوند بلکه این احساس (یون منفی و یون مثبت ) درونی آنان است که با هم ترکیب شده و در درون ذرات هر دردو جسم متفاوت جاری و ساری می گردد و بدینوسیله انرژی هسته ای نهفته شده در وجود آنان آزاد می گردد و این احساس واحد که حاصل ترکیب یون منفی و مثبت می باشد درهریک از ذرات وجودی هردو جنس وجود دارد که می تواند هر دو جسم را برای تشکیل مولکول با انرژی حاصل از سوخت هسته ای هدایت کند زیرا یونها بر رفتار شیمیایی یعنی بر نحوهٔ سوخت و سوز اتمها تأثیر مستقیم میگذارند یعنی یونها ی متشکله سوخت و سوز هستهٔ اتم را با تراوش انرژی هسته ای تنظیم می کنند تا در حجم اتمها تغییری حاصل نگردد .
برای یافتن این روش طبیعی برای تشکیل یک احساس واحد در دو جسم متفاوت از انسان می بایست بدواً ذات وجودی انسان را از هر دو بعد فیزیکی و احساسی و رابطهٔ مستقیم میان این دو بررسی نمود . تحقیقات علمی نشان می دهد که قلب انسان بعد از چهار ماهگی دررحم مادر شروع به طپش می کند که اصطلاحاً به آن جان گرفتن جنین گفته می شود زیرا صدای طپش قلب جنین قابل شنیدن است و این صدا به ما می فهماند که موجودی جاندار ایجاد و در حال رشد میباشد که این موجود برای رشد نیازمند داشتن اطلاعاتی از نحوه تکامل یافتن است و این اطلاعات توسط معلول یعنی خداوند متعال در مغز جنین ( اتم منفی یا مثبت ) قرار داده شده است تا جنین بتواند تا رسیدن به سن تولد در داخل رحم مادر مراحل تکامل جسمی یک انسان را پشت سر بگذارد و بعداز بدنیا آمدن نیز بوسیلهٔ غرایض طبیعی نهاده شده در ذات وجودی او ، نیاز خود را بر آورده سازد مثلاً با گریه کردن ،گرسنگی خود را اعلام می کند و همچنین برای رفع بقیهٔ حاجتهای انسانی با اعلام هشدار عنوان می نماید ،در این هنگام در مغز نوزاد چیزی بجز اندوخته خدادادی وجود ندارد و پس از ایجاد رابطهٔ عصبی میان گوش و چشم به مغز ، مغز اطلاعات ورودی خود را بوسیلهٔ حواس از اطراف خود کسب کرده و ذخیره می کند و بدینوسیله نوزاد نحوهٔ چگونه زیستن را می آموزد ولی در وجود او عنصری بنام یون ایجاد نشده است یعنی تفاوت در جنسیت را احساس نمی کند ولی این زمان محدود است و انسانها پس از رسیدن به سن معینی که گاهاً متغیر است به سن بلوغ جنسی می رسند و این تفاوت را که همراه با بروز علائم جنسیت در جسم آنان است را احساس می کنند و این احساس نگرش او را در مورد جنس مخالف تغییر می دهد و این حس که عامل وجودی آن و جود یون مخالف است بدواً به هستهٔ اتم که قلب است وارد و به مغز دستور می دهد تا برای تکمیل لوازم اساسی تکاثر از جنس زوجین ، فعالیت خود را آغاز کند یعنی برای تولید اسپر ماتوزوئید در اتم مثبت و تولید وول در اتم منفی جسم را هدایت کند و مفهوم مخالف این کلام این است که تا این احساس یعنی یون منفی یا مثبت به ذرات اتم وجودی انسان وارد نشود ، قلب به مغز انسان دستور تولید لوازم فوق الذکر را به اعضای بدن انسان نمی دهدهرچند اعضای جسمی او مهیای تکاثر باشد.
برای اثبات این قانون طبیعی کافیست به این فرضیه پاسخ دهیم که اگر فرض کنیم زنی حامله براثر غرق شدن کشتی اش به جزیره ای می رسد که خالی از سکونت انسانها باشد و او برای بقای خود سر پناهی را درست می کند و پس از مدتی دختری بدنیا می آورد و او را بزرگ می کند تا به سن دوازده سالگی می رسد آیا او به بلوغ جنسی می رسد یعنی سینه اش برجسته و آمادهٔ تکاثر می گردد؟ و آیا بدون وجود اتم مثبت امکان ایجاد یون منفی در اتم منفی(جسم دختر) وجود دارد تا دستور تهیهٔ لوازم تکاثر (بزرگ شدن سینه و تغییرات داخلی در آلت تناسلی و تولید وول) را صادر نماید؟ ولی بهتر است برای پاسخ دادن به این پرسش ،کمی به شرایط ایجاد یون توجه نمائیم : ما گفتیم که فرض کنیم اتم مثبت مرد است و اتم منفی زن که برای تشکیل یک مولکول انسانی لازم است که یونهای مثبت و منفی آنان با هم پیوند خورده و ترکیب شوند و در این میان ایجاد یون منفی بدون وجود اتم مثبت که دارای بار مثبت است، امکان ذاتی ندارد زیرا اتمها وقتی در مجاورت هم قرار بگیرند با از دست دادن الکترون و گرفتن الکترون بدواً به یون تبدیل می گردند و یونها با اتصال به یکدیگر ، پیوند یونی را ایجاد می نمایند و بعددر کنار هم قرار گرفته و با هم ترکیب شوند و اتمها بدین طریق میتوانند با ایجاد پیوند کووالانسی به یکدیگر متصل شده و تشکیل مولکول را دهند لذا اتمها بر طبق محققان علوم تا در مجاورت هم قرار نگیرند خنثی هستند و به محض قرار گرفتن در آن شرایط خاص دارای بار منفی یا مثبت می گردندلذا می توان انسان را نیز مانند اتم تصور نمود که تا رسیدن به سن بلوغ یعنی به هنگام در مجاورت قرار گرفتن با اتمهای مختلف الجنس ، خنثی هستند و به دور هستهٔ تشکیل دهندهٔ خود می چرخند و پس از بار دار شدن (یون منفی یا مثبت ) در صدد تشکیل مولکول می گردند ولی آنها فقط با عامل بار دهندهٔ خود می توانند پیوند یونی ایجاد نمایند و لا غیر، و اگر این پیوند یونی با اتصال اتم آنها همراه باشد قطعاً تشکیل مولکول خواهند داد یعنی اثری جاودانی برای واقعیت وجودی خانوادهٔ متشکلهٔ خود باقی خواهند گذاشت ، لذا تصور اینکه آن دختر در آن شرایط به بلوغ جنسی برسد خلاف قانون خلقت اجسام است زیرا یکی از لوازم اساسی برای ایجاد بلوغ جنسی وجود جنس مخالف است که بعد از پیدایش ، تنها آن دو جنس هستند که می توانند با هم مولکول از همان جنس را ایجاد نمایند و بس ولی ما انسانها به شرایط ایجاد و پیوند یونی توجهی نمی کنیم بلکه اتمها را با شیوهٔ غیر طبیعی در صدد پیوند دادن هستیم و در این شیوه امکان تشکیل مولکول صفر است چون عشق جوهری بین اتمها وجود ندارد تا پیوند کووالانسی را ایجاد نماید.
و برای درک این فرمول طبیعی لازم است که به ضمیر ناخودآگاه خود رجوع کنیم تا به نقطه ای برسیم که به هنگام گذر از دوران کودکی به نوجوانی با دیدن جنس مخالفی قلبمان یکدفعه شروع به طپش کرده و احساس خاصی را که تا آن زمان تجربه نکرده بودیم به درون وجود ما وارد نموده است که این احساس وجود جنس مخالفی را برای ما ثابت می کند و این احساس همیشه در صدد مقابله و روبرو شدن با آن جنس مخالف است تا از وجودش خود را سیراب کند و ما را بی اختیار به سمت خود برای تشکیل مولکول جذب می کند و این یعنی ایجاد پیوند یونی در اتمهای دو جسم متفاوت از انسان که همانند جسم نیازمند تغذیه برای رشد طبیعی خود است تا بتواند مولکول تشکیل گردد و غذای طبیعی یون ، میل به ترکیب شدن با یون مخالف خود که در ایجاد هم نقش داشته اند ، می باشد و تا با هم ترکیب نگردند آرام نخواهند نشست چون میل ذاتی برای تکامل است ولی ما والدین به این یون ایجاد شده در اتم موجود فرزندمان را که نیازمند پیوستن هستند اهمیتی نمی دهیم وبا ایجاد حصارهایی که از آداب و رفتارهای انسانی پیشینیان بنا شده مانع ترکیب شدن آنها می گردیم و با اتمی که دارای بار مستقل ایجاد شده می باشد به انتخاب خود می خواهیم پیوند را تشکیل بدهیم و دوست داریم که این پیوند به ترکیب منجر شود ولی این امر ممکن نیست چون نیازمند هماهنگی برای پرداختن و ساختن اتم از نو برای ترکیب است که خود زمان زیادی را می طلبد ولی اگر بعد از ایجاد پیوند یونی در آن هنگام شرایط را مهیای ترکیب آنها بکنیم می توانیم مطمئن باشیم که نتیجهٔ ترکیب قطعاً مولکول خواهد بود و آنها وقتی باهم ترکیب می گردند که در کنارهم و باهم باشند و برای اینکار لازم است که آن دو را با همدیگر برطبق رسوم جاری برای هم نامزد کنیم تا یونها بتوانند با هم ترکیب شوند و مطمئن باشیم که یون واحد می تواند هر دو اتم جسم را هدایت کند و فقط کافیست که شرایط را بعد از تشخیص ایجاد یون در فرزندمان ، فراهم کنیم و این زمان برای والدین قابل ملموس می باشد و فقط نیاز به کمی توجه و پرسش برای مشخص شدن جفتش را دارد، چون وقتی آثار بلوغ جنسی را در ظاهر آنان می بینیم باید بفهمیم که نوجوان ما جفت خود را یافته است و باید او را به جفتش رساند و اگر اینگونه شد قطعاً مولکول ایجاد خواهد شد در غیر اینصورت اگر تشکیل خانواده بر اساس انتخاب و یا انتصاب از سوی اطرافیان زوجین باشد قطعاً نتیجهٔ آن پیوند خوردن اتم آنها با یکدیگر خواهد بود و نه ایجاد پیوند یونی و این گونه پیوندها به ترکیب شدن آنها منجر نخواهد شد بلکه بدون تشکیل مولکول بر اساس عادت که برای انسان اکتسابی است در کنار هم بدون حس پویایی خواهند زیست و آمدن و رفتنشان بی علت خواهد بود و فقط آثار تکاثر از آنها برجای خواهد ماند که با گذر زمان از بین رفتنی است ، ولی اگر اجازه بدهیم که فرزندان ما بر اساس قانون طبیعت و فارغ از ملاحظهٔ وضعیت نژادی ، جسمی ، فرهنگی و مادی ، جفت یابی کنند قطعاً آنها زندگی خوش و خرم و پایدارو پویایی خواهندداشت و این وظیفهٔ والدین است که شرایط لازم را برای ترکیب شدن اتمها با یکدیگر مهیا نمایند ، چون انرژی هسته ای حق مسلم آنان است .
سروش خورشیدی


همچنین مشاهده کنید