چهارشنبه, ۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 24 April, 2024
مجله ویستا


نگاهی به چگونگی تجلی اسطوره در آثار ادبی


نگاهی به چگونگی تجلی اسطوره در آثار ادبی
از آنجائی که اسطوره در ادبیات ما پیشینه طولانی دارد و بخش مهمی از ادبیات ما را تشکیل می دهد می توان با شناخت هرچه دقیق تر آن به تقدسش در میان جامعه و اثرگذاری آن بر ضمیر انسان ها پی برد. مقاله حاضر می کوشد ضمن تعریف و تحلیل اسطوره، به تبیین اسطوره هایی بپردازد که بیشتر مورد قبول مردم بوده است. در پی آن، علت محبوبیت برخی از اسطوره ها بیان می شود و در پایان به چگونگی ارتباط اساطیر با مباحث دینی و مذهبی می پردازد و جلوه هایی از اساطیر را به تصویر می کشد.
چگونگی تجلی اسطوره ها در آثار ادبی
سخن از اسطوره (myth) است. پدیده ای که در ادبیات ملل مختلف وجود دارد. امروزه معنا و مفهوم اسطوره چندان متناسب با گذشته نیست. در کلام بزرگانی چون مولانا، فردوسی عنصر اسطوره شفافیت ویژه ای دارد، لذا برای دست یابی به معنی و وسعت شمول دایره اسطوره، ناچاریم به اجمال تعریفی از این واژه ارائه دهیم و سپس به تحلیل و اهمیت اسطوره بپردازیم.
اسطوره در دائره المعارف معین به افسانه، قصه، سخن پریشان معنی شده است، اما این معنای لغوی اسطوره است و مفاهیم آن را بیان نمی کند و باید در نظر داشت که مفهوم اسطوره از گذشته تا حال تغییر یافته است. اسطوره در اصطلاح آیینه روح بشر است و تجلی حقایق انسانی که در طول تاریخ ادامه دارد. انسان هماهنگ و متناسب با زمان خود اسطوره سازی می کند. اسطوره حاصل تجربه بشر در طول تاریخ است که نسل به نسل انتقال یافته است. اساطیر همواره برای مقصود و هدفی معین ساخته می شوند.
شاعر و نویسنده با بهره گیری از پایه اسطوره فرهنگ گذشته را بازآفرینی می کند، اسطوره ها می توانند برگرفته از حقایق تاریخ یا برگرفته از چهره های افسانه ای باشند. «اگر با دقت به مطالعه تاریخی بپردازیم، خواهیم دید که مسأله هویت و ذهنیتی که ایرانیان برای خودشان قائل می شدند، در قالب همان داستان های اسطوره ای قبل از اسلام وجود داشت. یکی از عوامل مهم تداوم بخش تاریخ سیاسی، دولت و فرهنگ ما ایرانی ها وجود این اسطوره ها بود.»(۱)
اساطیر بیانگر الگوهای برتر و انسان های آرمان گراست. شاخص ترین شخصیت های اسطوره ای جنگاوری، رویین تنی و آرمان گرایی آنهاست. «یکی از خصایص اسطوره این است که در آن همچون مدینه فاضله، بشر دنیایی برتر و بالاتر از این دنیا می جوید.»(۲) اگر به تاریخ ایران نوشته مورخان اولیه عرب پس از اسلام نگاه کنیم، همه این بحث ها وجود دارد.
لازم به ذکر است که اسطوره ها را نمی توان بدرستی تجزیه و تحلیل کرد، زیرا آنچه درباره اسطوره ها نوشته اند گاهی جنبه اغراق و چاپلوسی محض دارد تا حقیقت جویی. گرچه می توان جنبه اخلاقی آنها را از خلال ادبیات گذشته باز شناخته و در زمینه درست موارد آن به داوری پرداخت، اما این کار به مطالعه عمیق بستگی دارد، در غیر این صورت چگونه می توان به مطالب افسانه ای اعتماد کرد که گاهی خود نویسندگان هم به آن اعتمادی نداشته اند. چیزی که یک اسطوره را ارزشمند جلوه می دهد، شناخت و استخراج ویژگی های واقعی آن و تطبیقش با باورها و اعتقادات جامعه است.
اسطوره های ملی هر منطقه می تواند بر ادبیات آن کشور نقش سازنده یا مخرب داشته باشد، آن هم وابسته به شرایط و عواملی است که اگر بینش و دید درستی از آن نباشد تمام اقشار آن ملت را دچار آسیب می کند. اگر ادبیات را آیینه ای تصور کنیم اسطوره تصویر آن است که فرهنگ جامعه را نشان می دهد و بازتاب تجربه و روایت تاریخی مردم در طول سالیانی است که آنها به ارث برده اند. «اسطوره ها پاره ای از بدنه تخیل و تفکر انسان است. اسطوره ها در هر قومی به گونه های مختلف تجلی یافته و تکوین می پذیرند.»(۳)
شالوده ادبیات هر ملت اساطیری است که بسیاری از آنها از گزند فراموشی رهایی یافته است. در ملل اساطیری وجود دارد که در اساس آن با هم مشترکند. امور دقیقی را در حیات ملل می توان یافت که از امید، آرزو، غم، درد، شادی و ترس مشترک سرچشمه گرفته است که می تواند عرصه گسترده ای را برای شناخت چهره ملل مختلف باز کند.
در طول تاریخ، ملت ها قهرمان خواسته اند و با این قهرمان ها اسطوره سازی کرده اند، ولی معلوم نیست این قهرمانی ها طبق میل توده مردم انجام گرفته باشد. اسطوره ای را مردم می پذیرند که فرضیه اش را هم پذیرفته باشد. اسطوره سازی زمان و شرایط خاص خود را می طلبد تا باعث رشد تمدن و فرهنگ ملی شود، نه موجب رکود و شکست آن. فردوسی از رستم قهرمانی را می سازد که در سالهای بعد به اسطوره تبدیل می شود. اسطوره هایی که رنگ سیاسی و زندگی روز سیاسی را می نمایاند مانع انحلال فرهنگ و هویت ملی می شود.
مارزولف (خاورشناس و مردم شناس آلمانی) می گوید: «شاهنامه در تاریخ اسطوره ای ایران کوشیده است و نقش بنیادی را در اتحاد ملی ایرانیان ایفا کرده است.»(۴)
اسطوره ها گاهی رنگ تاریخی به خود می گیرند و برای توصیف اهمیت کار شخص اسطوره ای بکار می رود و گاهی به صورت منظومه های حماسی و زمانی برای بیان مراسم مذهبی پدید می آید. در ایران نیز اساطیر و افسانه هایی در دست است که به وسیله آنها به شخصیت ملت پی برده می شود. منزلت هر اسطوره در زمان و مکانی که می زیسته مشخص می شود. انسان هماهنگ و متناسب با زمان خود اسطوره سازی می کند. میلر «نویسنده انگلیسی» می گوید: «تاریخ های ملی عناصری از اسطوره ها دارند، به طوری که تحولات را به روش خود تفسیر می کنند و به برخی از تحولات شاخ و برگ می دهند و از اهمیت برخی می کاهند.»(۵) اسطوره ها در هر اقلیمی که باشد ریشه در وجود افراد آن سرزمین دارد که به حیات خود ادامه داده اند.
بخشی از اسطوره های ملی را اسطوره های حماسی تشکیل می دهند که مهم ترین جنبه این اسطوره ها طرح انسان آرمانی است که در آن از ویژگی هایی مانند خرق عادت و قهرمانی بودن بهره می گیرند. انسان های اسطوره ای حماسی، هیچ گاه در چارچوب قواعد منطق ذهنی قرار نمی گیرند و ماورایی محسوب می شوند. از این رومیان اسطوره و حماسه ارتباطی تنگاتنگ بوجود می آید، ارتباطی که موجب می شود تا حماسه از یک رویداد جنگی و درگیری فیزیکی انسان ها با یکدیگر یا با طبیعت به موضوعی ماورایی تبدیل شود و قابلیت تأویل و تفسیر یابد.
«از دیدگاه ادبیات اسطوره عبارت است از داستان هایی که با پوشش «نمادها» و «استعاره ها» پس از هزاران سال به ما رسیده است بدون آنکه زمان رویداد یا آفرینندگان آنها را بشناسیم.»(۶)
شاعران به وسیله اسطوره واقعیت ها را بازآفرینی می کنند و انسان را به سرچشمه هستی هدایت می کنند. با استفاده از اسطوره می توان قدرت مقاومت در برابر سلطه بیگانه را افزایش داد. قهرمان اسطوره انسانی آرمان طلب است که برای حفظ استقلال ملی نبرد می کند.
ارنست کاسیرر «مورخ و فیلسوف، ۱۹۴۲» دربارأ اسطوره و کاربرد آن می گوید: «کار اساطیر معمولا آفرینش جهان یا انسان، زایش و مرگ و نظایر آنهاست. در اندیشه و تخیل اسطوره ای با اعترافات فردی روبرو نمی شویم.
اسطوره عینی شدن تجربه اجتماعی بشر است نه تجربه فردی او. اسطوره آرزوی شخصی است که تشخص یافته است. از میان بردن اسطوره ها در توان فلسفه نیست. اسطوره آسیب پذیر است. استدلالهای عقلی راهی بدان ندارند و نمی توان آن را با قیاس منطقی رد کرد.»(۷)
کهن ترین افسانه های ایرانی، افسانه های اسطوره ای است که با اندیشه قدرت اهورا و اهریمن رابطه ای عمیق دارد، تفکرات حماسی نیز بر مبنای این اندیشه پدید آمده است. در آن ملتی (اهورائی یان) تمجید شده و ملتی دیگر (اهریمنی یان) نکوهش شده است. در اساطیر نیروهای طبیعی و ماورای طبیعی، جادو و... نقش آفرین بوده اند.
موارد موجود در اشعار شاعران می توانسته در آن زمان اسطوره باشد یا بعد از عصر آنها در صف اسطوره ها ثبت شود. به نظر نگارنده هر امر قهرمانی و حماسی می تواند به شکل اسطوره بروز کند. اسطوره ها زمانی محبوب و سرنوشت ساز می شود که طی سالیان طولانی مردم از آن الگوبرداری کنند و درس بگیرند. آیات آسمانی نیز زمینه ساز پیدایش اسطوره ها بوده اند «واژه اسطوره ۹ بار در قرآن بکار رفته است که به معنای داستان های واقعی است.»(۸) اگر مولانا بارها از اصحاب کهف یاد می کند درست است که این افراد گروهی بوده اند که از ظلم دقیانوس به کوه پناه بردند ولی به مرور رفتار و عملکرد آنها به شکل واقعیتی غیرقابل انکار بر سرنوشت افرادی که خواسته اند با نظام سلطه مبارزه کنند، الگویی شد و این همان اسطوره است که ما به آن معتقدیم. داستان حضرت ابراهیم و یوسف از جمله داستان های واقعی است که به شکل اسطوره نمود یافته است. شاید این سؤال در ذهن ها مطرح شود که این داستان های دینی چه ارتباطی با اسطوره ها دارند ولی باید اذعان داریم که اسطوره و دین ارتباطی تنگاتنگ با هم دارند و قرینه هایی از جمله موارد ذکر شده وجود دارد که اسطوره ها ریشه دینی هم می تواند داشته باشد. می توان اسطوره را به نهالی تشبیه کرد که بتدریج شاخ و برگ می گیرد. ابعاد مختلف اسطوره از جمله: تمدن و فرهنگ، اخلاق اجتماعی، داستان، حماسه، مذهب و... همان شاخ و برگهایی است که در ضمیر جوامع ریشه می دواند و ترکیب آنها باعث ایجاد جامعه ای با مولفه های هویتی مستحکم می گردد. به گفته عماد حجت: «در بینش اساطیری بین افکار، تصاویر و اشیاء، نوعی همدمی سحرآمیز وجود دارد که سبب می شود جهان اساطیری مانند رویایی عظیم جلوه کند که در آن هر چیز ممکن است از چیز دیگری پدید آید.» (۹)
اسطوره ها انسجام بخش هویت ملی است و در پاره ای زمینه ها بر فرهنگ های دیگر ملل نیز اثر گذاشته است. نمونه هایی از اساطیر چون داستان رستم، بیژن و منیژه در شاهنامه، فرهاد و شیرین نظامی، داستان خضر پیامبر در قرآن وجود دارند که به مرور زمان مردم از مضمون آنها درس گرفته اند و آن را سرلوحه باورهای خود قرار داده اند: به برخی از این اساطیر در شعر زیر اشاره شده است:
بیژنم در چاه و بند دشمنان
دوستان، آن رستم دستان کجاست؟
بیستون ها می کنم در عشق خویش
گر بدانم خسرو خوبان کجاست؟
آدمی زان رانده و زین مانده ام
ای خدا آن روضه رضوان کجاست؟
من همان اسکندر سرگشته ام
خضرره کو، چشمه حیوان کجاست؟ (۱۰)
قهرمانان بیان شده در شعر بالا الگو و اسطوره ای از عاشق سوخته در ره عشق هستند. شخصیت هایی جان باخته که قربانی شرافتمندی خود شده اند.
داستان «مشیا و مشیانه» در اساطیر مهرگان اولین داستانی است که به فریفته شدن زوجی اشاره می کند که این فریب به وسیله شیطان صورت می گیرد و ابلیس با دروغ برای همیشه آنها را از هم جدا می کند. داستان «میترا» یکی از فرشتگان آریائی و خدای آفتاب که سرسخت ترین نیروی دشمن بشر بوده است.» (۱۱)
از داستان های دیگر که به شکل اسطوره درآمده اند «آب حیات»، «آب اسطوره ای» یا «چشمه حیات» است که نام چشمه ای است در ناحیه تاریکی از شمال که موسوم به ظلمات است و هر کس از آن بنوشد عمری جاودانه می یابد. بسیاری از شاعران از این اسطوره در شعرشان بهره جسته اند از جمله سهراب در شعر «راه واره» می گوید:
لحظه من در راه است و امشب بشنوید از من
امشب، آب اسطوره ای را به خاک ارمغان خواهد کرد. (۱۲)
با تعمق در آثار ادبی می توان تاثیر و پندپذیری اسطوره را در اندیشه و اعتقاد مردم ریشه یابی کرد و اساطیر را آینه ای از باورهای جامعه دانست که آنها را در رسیدن به اهداف عالی، پیروزی بر ظلم و یافتن راه حقیقت راهبری می کند.
بدرالسادات سجادی
۱) احمدی، حمید؛ «هویت ملی ایرانی؛ ویژگی ها و عوامل پویائی آن»: موسسه مطالعات ملی، تمدن ایرانی ۱۳۸۳- ص ۱۹۵
۲) اردلان جوان، سیدعلی؛ تجلی شاعرانه اساطیر و روایات مذهبی در اشعار خاقانی،: مشهد، انتشارات آستان قدس رضوی- ۱۳۶۸-ص۴۸
۳) آذر، امیراسماعیل؛ زبان فارسی راز جاودانگی هویت ایرانی: روزنامه ایران، ۲۲ آذر ۱۳۸۴ ص۱۶
۴) اولریش مارزولف، شاهنامه و هویت ایرانی: تهران، مرکز بازشناسی اسلام و ایران ۱۳۸۰-ص۳۰
۵) میلر، دیوید؛ ملیت، تهران: انتشارات تمدن ایرانی- ۱۳۸۳،ص ۴۴
۶) لک، منوچهر؛ درآمدی بر شناخت اسطوره و تبیین کارکردهای هویت بخش آن در شعر جنگ، فصلنامه مطالعات ملی- ۱۳۸۴ ص ۶۵-۶۹
۷) ارنست کاسیرر؛ افسانه دولت، تهران: انتشارات خوارزمی ۱۳۶۲ ص ۳۵۲
۸) حجت، عماد، جهان مطلوب سهراب سپهری: تهران، انتشارات بهزاد ۱۳۷۶، ص ۱۸
۹) همان، ص ۱۰۰
۱۰) اخوان ثالث، مهدی؛ ترا ای کهن بوم دیر دوست دارم- ص ۱۴۴-۱۴۶
۱۱) فره وشی، بهرام؛ پشت ها، دانشگاه تهران- جلد ۲ ص ۳۹۲-۳۹۶
۱۲) سپهری- سهراب؛ هشت کتاب- ص ۵۲
منبع : روزنامه کیهان


همچنین مشاهده کنید