سه شنبه, ۲۸ فروردین, ۱۴۰۳ / 16 April, 2024
مجله ویستا


سقوط ستاره


سقوط ستاره
داستان فیلم به ۱۵۰ سال قبل باز می گردد. مرد جوانی از شهر کوچک «وال» در همسایگی کشور «استورم هولد» که در واقع، مرز بین انگلستان و «استورم هولد» است به آن کشور می رود که پادشاهی بر آن حکومت می کند و سرزمین جادو و جادوگری است. در آنجا پی می برد که همه، از جمله پادشاه رو به مرگ و چهار پسرش در پی ستاره یی هستند که سقوط کرده و در قالب زنی در آمده و می خواهند قلب او را بیرون بکشند و بخورند تا به عمر جاودان دست پیدا کنند...
این دومین فیلمی است که متیو وان کارگردانی کرده است. متیو وان شهرت اصلی خود را برای تهیه کنندگی فیلم «قاپ زنی» (به کارگردانی گای ریچی) و کارگردانی فیلم «کیک چند طبقه» به دست آورده. هر دو فیلم به خاطر فضای شوخ و شنگ انگلیسی و داستان های گنگستری-کمدی شان حسابی شهره هستند و طرفداران خاص خودشان را دارند. وان در فیلم «کیک چند طبقه» نشان داد که قابلیت های فراوانی چه در کارگردانی و چه در روایت و پیشبرد داستان دارد.
خلق فضایی گروتسک و استفاده بجا از تمهیدات کامپیوتری در کنار روایتی پرتعلیق و پیچیده، از ویژگی های این اثر گنگستری است. اما بعد از این فیلم و از زمانی که فیلمی چون «مردان ایکس ۳» و همین فیلم «استارداست» به او پیشنهاد شد، مسیر فیلمسازی او فعلاً کمی تغییر کرده و ظاهراً او هم بدش نمی آید به سراغ فیلم های علمی-تخیلی و به نوعی فانتزی برود طوری که هم اکنون هم در حال فراهم کردن مقدمات ساخت فیلمی به نام «ثور» است آن هم براساس داستان های کمیک استریپ سرشناس انتشارات «مارول».
فیلم «استارداست» بر اساس رمانی از نیل گایمن، ابتدا قرار بود توسط تری گیلیام ساخته شود که او خود را درگیر پروژه «برادران گریم» کرد. اما از آنجایی که استارداست فیلم پربازیگری است که همگی هم سرشناس و ممتاز هستند اجازه دهید مسائل مربوط به داستان و روایت را با توجه به حضور بازیگران بررسی کنیم.
اول از همه از راوی فیلم شروع کنیم که صدای بسیار دلنشین و آشنایش جذابیت های خاص خودش را دارد. «ایان مکلن» یا به نوعی همان گندالف دوست داشتنی مجموعه «ارباب حلقه ها»، به عنوان راوی یا قصه گو اولین کسی است که خودنمایی می کند. صدای جذاب و لحن صمیمی داستان گویی او این ویژگی را دارد که از همان ابتدا مخاطب را با فیلم همراه کند و به نوعی تضمینی است بر اینکه با فیلم خوبی طرف هستید. ولی همان طور که در اکثر فیلم های از این قبیل، این نوع داستان گویی (نریشن) فقط برای صرفه جویی در زمان است و قرار است یکسری موارد و اطلاعات کلی بدهد، صدای مکلن هم به زودی محو می شود و دیگر خبری از او نیست.
البته بدیهی است که در پایان فیلم باز می گردد و چند نکته جمع و جور و کوچک را هم متذکر می شود. به هر حال حضور صدای او می توانست جذابیت های بیشتری داشته باشد. البته با توجه به فضای کمیک و گروتسک اثر، این هم چندان عیبی نیست که نشود از آن چشم پوشی کرد. نقش اصلی فیلم را «چارلی کاکس» بازی کرده است. جوانی با نام «تریستان تورن» که قرار است همان قهرمان داستان های فانتزی باشد؛ کسی که در نهایت به پادشاهی می رسد، عشق حقیقی خود را پیدا می کند و گمشده یی چون مادرش را نیز به دست می آورد. از آنجایی که تریستان یک جوان ساده، نه چندان زیرک ولی صادق و دوست داشتنی است، با توجه به چهره کاکس می توان به این نتیجه رسید که او انتخاب مناسبی برای نقش است. چهره او چون این ویژگی ها را کاملاً در خود دارد، به این حس ها و واکنش های درونی امکان می دهد که بی جهت بازی نشوند و اصطلاحاً بیرونی نشوند.
یعنی اگر بازیگر دیگری انتخاب می شد باید این موارد را هم بازی می کرد که بی شک فیلم را به سمت نوعی دیگر از کمدی می برد که چندان مناسب حال و هوای فیلم نبود. نکته مهم در بازی کاکس، دگرگونی است که آرام آرام در شخصیت و چهره او پدیدار می شود و این به نوعی به خاطر درک و پذیرش برخی حقایق زندگی است، از آن نوع حقایقی که مرد را پخته می کند. در عین حال رویکرد او به نقش با لحنی شاد و کمیک همراه است، هم با ستایش به این گونه حال و احوال نگاه می کند و هم نشان می دهد که دوره این گونه تغییر و و تحول و احساسات تمام شده است.
«کلر دینز» ایفاگر نقش «ایوون» یا همان شهاب سنگی است که همگی به دنبال او هستند تا قلبش را به چنگ آور ند و ابدی شوند. او این اواخر به خاطر بازی در ترمیناتور ۳ بود که شهرتی جهانی برای خود دست و پا کرد ولی قبل آن هم در فیلم های قابل توجهی چون «ایگبی سقوط می کند» و «بینوایان» (بیله آگوست) بازی کرده است.
معصومیتی که در چهره او وجود دارد، می تواند دلیل اصلی انتخاب او برای این نقش باشد به خصوص که قرار نیست نقش یک زن اثیری را بازی کند. نکته قابل توجه در بازی او همین استفاده مناسب از چهره و حرکات صورت است که ناآگاه بودن او را نسبت به خیلی از موارد به تصویر می کشد و توجیه می کند.«پیتر اوتول» هم در این فیلم نقش جمع و جور و بسیار کوچکی دارد که احتمالاً برای خیلی ها چندان جذاب نخواهد بود. او نقش پادشاه «استورم هولد» را بازی می کند که فقط چند لحظه کوتاه به مرگش باقی مانده است.
دلیل حضور او در این نقش بی شک بیشتر وابسته به مسائل فرامتنی است تا هر چیز دیگر. به هر حال تصور او در نقش یک پادشاه خیلی ساده است و به راحتی می توان او را در نقشش پذیرفت. طبق معمول داستان های پریانی و فانتزی که با جادو و جنبل سر و کار دارد، به یک جادوگر زن خبیث و قدرتمند و بعضاً زیبا چهره نیاز داریم و چه کسی بهتر از خانم میشل فایفر. «لامیا» جاودگر یا همان آدم بده اصلی فیلم «استارداست» است. او هم درصدد آن است که «ایوون» را به دست آورد، قلبش را از سینه جدا کند و با خوردن آن به یک عمر ابدی دست پیدا کند.
بی شک بهترین بازی این مجموعه را سلطان کمدی، رابرت دنیرو انجام داده است. او در نقش «شکسپیر»، ناخدای یک کشتی دزد دریایی-هوایی ظاهر شده و نقش او این ویژگی را دارد تا کمدی تر و بیرونی تر جلوه کند. خدمه او در کشتی نامتعارفش -بازیگرانی که اکثراً در«قاپ زنی» و «کیک چند طبقه» نقش های فرعی را داشته اند رابطه جذابی با ناخدای کشتی به وجود آورده اند. خود د نیرو هم ظاهراً از بازی در نقش افراد خل و دیوانه و فانتزی لذتی متمایز می برد.
به هر حال حضور این همه بازیگر سرشناس در فیلمی ارزان قیمت و ساده، بیشتر حکایت از کمک دارد؛ کمکی که قرار است یک کارگردان نه چندان سرشناس ولی معتبر را معرفی و در مرحله بعد راه او برای پروژه های بعدی را هموار تر کند.
محمد باغبانی
منبع : روزنامه اعتماد


همچنین مشاهده کنید