پنجشنبه, ۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 25 April, 2024
مجله ویستا


دو خط موازی


دو خط موازی
نزدیک شدن داستان به عنوان مقوله یی جدی و پرمخاطب به هنر شعر در طول چند دهه گذشته، فضای دیگرگونه یی را در عرصه ادبیات ما به وجود آورده که فعالیت در هر دو حوزه نوشتاری را سخت و حساس و همراه با مباحثی جدی کرده است.
شعر و داستان در بستر نقد و مباحث تئوریک در سال های اخیر دنبال و موجب شده نگاه شاعران و نویسندگان در کنار مخاطبان ادبیات با تامل و بینش ژرف همراه شود. به همین جهت پیرامون این دو حوزه نوشتاری در سال های اخیر مسائل و مباحث بسیاری مطرح بوده است؛ مباحثی که به وجود آورنده جریانات و رویکردهای مختلف در این دو حوزه بوده است.
یکی از این مباحث اختلاط زبان شعر و داستان به صورت های گوناگون است؛ بحثی که خصوصاً از اواسط دهه هفتاد با انتشار مجموعه شعرها و مجموعه داستان های متعدد به صور مختلف دنبال شده و دریچه های بسیاری را در این باره گشوده است.
بحث اختلاط شعر و داستان را می توان به چند گونه مطرح کرد. آنچه که در این نوشتار قصد دارم تا با پرداخت به آن به روشن شدن نکاتی از آن برسم، بحث پیرامون لزوم وجود یا عدم وجود نگاه و زبان شاعرانه در داستان است. بسیار گفت وگوها و مجادله هایی میان نویسندگان و منتقدان پیرامون اینکه آیا داستان و ادبیات داستانی نیازمند تزریق نگاه و فضای شاعرانه است یا نه، صورت گرفته است.
این بحث موجب تقابل دو گروه که یکی موافق بروز حس شاعرانه در داستان و دیگری مخالف شده و هر گروه دلایل و استدلال خود را دارند. از منظر مخالف این نظر در این باره قصد نوشتن دارم.
۱) داستان روایت است. روایت زندگی. روایت شخصیت های زندگی و زندگی شخصیت ها. اگرچه شعر نیز زندگی است و صاحب زندگان. اما جنین خلقت این دو با یکدیگر بسیار تفاوت ها دارند. جنین یکی در درون است و دیگری در برون.
یکی در ذات ناخودآگاه است، دیگری را قطعیتی در ناخودآگاه نیست. داستان نویس اگرچه در ذات خود خلاق است که اثری را خلق می کند اما امکان تصاحب طرح داستان و امکانات روایتی اش از جهان گذران بیرون از خود را دارد.
داستان نویس گاه شخصیت های اثرش را از قالب شخصیت های حقیقی الگوبرداری می کند. در شعر نیز اگرچه قسمتی از نگاه شاعر بیرونی است ولی در نهایت آنچه به عنوان اثر تولید می شود به طور کامل برآمده از ضمیر شاعر است.
۲) هر دو حوزه نوشتاری در بستر زبان زاده می شوند. زبان است که شاعر را به شعر می رساند و نویسنده را به داستانش. حال باید توجه داشت آن چیزی که به طور کل این دو حوزه را از یکدیگر جدا می کند و برای هر یک قالب مخصوص به خود را به وجود می آورد، زبان است. شعر و داستان هر دو روایت می کنند و زبان روایت هر یک خاص ً ذات آنها است.
ذات شعر که درون است زبانی به جنون رسیده می خواهد و ذات داستان که درآمیخته با بیرون از خویش است زبانی متناسب روایت کردن از بیرون. درونی ترین داستان ها هم برای ایجاد موقعیت های مختلف داستانی مثل شرایط زمانی، مکانی و... درگیر با طبیعت هستند و این طبیعت لاجرم زبان برآمده از خویش را طلب می کند.
۳) از دیدگاه صاحب این قلم جنس زبان هر یک از دو حوزه شعر و داستان متفاوت و ویژه خود آنهاست. جنس زبان روایت در داستان با زبان روایت در شعر یکی نیست و یکی نبودن به معنای جدایی است. وقتی شخصیت هر کدام از این دو حوزه نوشتاری وابسته به زبان آنهاست و این زبان است که تعیین کننده اثر بودن شان است، اختلاط شعر و داستان در یکدیگر موجب پیدایش تناقض می شود.
زبان شعر هنگامی که وارد پیکره داستان می شود، برجستگی را مقصود می کند. این برجستگی به دلیل آنکه از جنس روایت داستان نیست و از آن مهم تر آنکه قسمت بزرگی از مخاطبان داستان تنها مختص به هنر داستان نویسی هستند و به نوعی شاید با جنس زبان شعر همراه و هم ذائقه نباشند، نمی تواند دلیلی بر پیشرفت داستان و داستان نویس شود.
داستان اگر به واقع قصد داشته باشد به داستانیت و اصل روایت برسد نمی تواند همزیستی با جنس زبان شعر داشته باشد.
علیرضا فراهانی
منبع : روزنامه اعتماد


همچنین مشاهده کنید