پنجشنبه, ۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 25 April, 2024
مجله ویستا

دین محوری شرط مشروعیت روشنفکری دینی


دین محوری شرط مشروعیت روشنفکری دینی
مقوله روشنفکری به معنای عام و روشنفکری دینی به معنای خاص آن، از جمله مباحثی است که طی سالیان متمادی بویژه نیم قرن اخیر، همواره مورد نقد و بررسی اندیشمندان و صاحبان نظر قرار گرفته است. این که روشنفکری چیست و روشنفکری دینی با چه مولفه‌هایی مورد پذیرش است، بحثی است که خود مقوله ای مفصل می‌طلبد، اما هدف از نوشتن این سطور نقدی است که بر یکی از مقاله‌های موجود در یک ویژه‌نامه وارد کرده‌ام. ویژه‌نامه‌ای به نام «آسیب‌شناسی روشنفکری دینی» که توسط روزنامه اعتماد ملی به چاپ رسیده است.
با مطاله بخش‌هایی از این ویژه‌نامه البته مورد نقد فراوانی یافتم که یکی از این موارد، سخنرانی و یا مقاله شخصی به نام آقای محمد سعید حنایی کاشانی است. وی در این مقاله که با عنوان «مشروعیت روشنفکران دینی» مطرح شده است. در معنای روشنفکری دینی به عبارت «ادوارد شیلز» تمسک می جوید که روشنفکران دینی را کسانی می‌داند که به کار فکری خود قادرند به شرح و بسط تعالیم دینی بپردازند و از این طریق رابطه دین (اعتقادی ثابت) را با اوضاع و احوال تغییرپذیر جامعه و تاریخ مستحکم ‌کنند. وی البته هیچ گاه توضیح نداده است که چرا با وجود اندیشمندان جهان اسلام که هر کدام از آنها مباحث نسبتا مفصلی در مورد روشنفکری دینی دارند، وی به عبارت «ادوارد شیلز» استناد می‌ورزد؟ وانگهی؛ این نکته نیز از دیدگاه وی مغفول واقع شده که در دنیای غرب، واژه روشنفکری درست در مقابل دیانت و دینداری است. لذا نمی‌توان جریان روشنفکری دینی را در اندیشه غرب مورد تائید قرار داد، چرا که اصولا روشنفکران غرب، با دیانت در افتادند. ولتر در نوشته‌ها و نامه‌هایش از تکرار این شعار خسته نمی‌شد که: «این موجود ننگین را سرکوب کنید.» مکتب دایره المعارف فرانسه هم که در روشنگری افکار، جایگاه رفیعی دارد، علنا با دین مبارزه می‌کند؛ دین را سد راه پیشرفت دانسته، از بنیاد نهادن اخلاق حقیقی و نظام اجتماعی و سیاسی عادلانه ناتوان می‌شمارد. (۱) اساس و مبنای مخالفت روشنفکران غربی با دیانت نیز بر دو مسئله اساسی استوار بوده اول آنکه آنان معتقد بودند دیانت از نوع خرافه و اباطیل است و بر عقل و منطق استوار نیست، دیگر آنکه برخی از قدرتمندان از دیانت به منظور بهره‌کشی از توده مردم و بازداشتن آنان از رسیدن به رشد عقلی و اجتماعی‌شان استفاده می‌کردند. از این‌رو؛ روشنفکران غربی در نگاهی عام‌گرایانه، مطلق دیانت را، تخدیر اذهان مردم به منظور رفع حوائج قدرتمندان تلقی می‌نمودند. از همین مبنا بود که روشنفکران سوسیالیست و کمونیست نیز «داس و چکش» در مقابل مسجد و دربار نهاده، دین را «افیون توده‌ها» می‌نامیدند هر چه بوده این دو عامل مهم، موجب تقابل جدی روشنفکری با دیانت در جهان غرب شد و در نتیجه روشنفکری غرب به شدت با دیانت درگیر شد. روشنفکران غربی دیانت را مانعی در راه پیشرفت علوم، تسخیر طبیعت، زندگی مسالمت‌آمیز جوامع، استقرار حکومت های عادلانه و بهره‌مندی از لذایذ زندگی به شمار می‌آوردند. با این حساب از دیدگاه غربی‌ها، تقابل روشنفکری با دیانت، یک اصل غیر قابل انکار به نظر می‌آید. از این جهت نمی‌توان جریان روشنفکری دینی را در اندیشه غربی‌‌ها مورد ارزیابی و تحلیل و بررسی قرار داد، چه آنکه بخواهیم این واژه را از دیدگاه اندیشمندان آنان مورد تبیین و تحلیل قرار دهیم.
نویسنده درادامه با تقسیم‌بندی تاریخی جریان روشنفکری دینی در جهان اسلام را به چهار دسته مشخص با نام‌های «فقیهان»، «متکلمان»، «صوفیان» و «فیلسوفان» تقسیم می‌کند که در توصیف دسته اول یعنی فقها به نکاتی تامل برانگیز اشاره می‌کند، از جمله این که: ...« فقیهان خود را یگانه روشنفکران مشروع در جهان اسلام می‌دانستند، چون وظیفه استنباط احکام شریعت از کتاب و سنت را از آن خود کرده بودند. در نتیجه آنان می‌توانستند از زبان شارع سخن بگویند و حکم خدا را اعلام کنند ... آنان زودتر از همه رسیدند و بهترین نام‌ها را به خود اختصاص دادند، بدین ترتیب آنان می‌توانستند در مبارزه‌های اعتقادی حرف آخر را نه با استدلال که با شمشیر بزنند. مثل تکفیر و ارتداد...» وی نه تنها تعریف مشخصی از روشنفکری دینی بیان نمی‌‌‌کند، بلکه در بیان برخی مدعیان نیز دچار اشتباه می‌شود. معلوم نیست تقسیم‌بندی روشنفکران در جهان اسلام به چهار دسته فقیهان، متکلمان، صوفیان و فیلسوفان بر اساس کدام مبنا و سند بیان گردیده است، وانگهی در این چهار دسته فرضی، جایگاه مثلا صوفیان در ساختار روشنفکران، بر اساس کدام مولفه قابل ارزیابی و تائید است و آیا می‌توان تصوف و عرفان کاذب را مشمول دایره روشنفکری قرار داد؟ او البته در این تقسیم‌بندی ادعای، حساب فلاسفه را از سایر دسته‌ها جدا کرده و سه دسته اول را روشنفکر دینی نامیده و فلاسفه را «روشنفکران سکولار» یا «دنیوی» می‌داند. البته همان طور که گفته شد، مشخص نیست مبنای تقسیم‌بندی روشنفکران دینی در جهان اسلام بر چه اصلی استوار است، ولی هر چه است می‌توان، رگه‌های شکل‌گیری بحث روشنفکری در جهان اسلام را همزمان با آغاز قرن نوزدهم میلادی، مورد ارزیابی قرار داد. با آغاز این قرن و ورود ممالک اسلامی به دایره سیاست جهانی، نوع روابط میان تمدن‌های گوناگون که تا پیش از آن چندان با پاره‌ای مبادلات اقتصادی و یا پیام‌های مودت آمیز، میان سران ممالک فراتر نمی‌رفت، به تدریج وارد مرحله‌ای شد که امکان مقایسه میان دستاوردهای سیاسی و فرهنگی تمدن‌های موجود را نزد لایه‌های برگزیده جوامع آسیایی، آفریقایی و اروپایی فراهم نمود. در این میان آن چه بیشتر برای اندیشمندان جوامع شرقی تامل‌ برانگیز شد، ساختار کاملا متفاوت نظام‌های سیاسی و اجتماعی جوامع مغرب زمین بود که نسبت به نظام‌های استبدادی دیرپا در جوامع شرقی به شدت جذابیت یافت. این روند از نظر اندیشه پردازان مذهبی نیز تفکر برانگیز شد. در این میان، گذشته از گرایش‌هایی که مجموعه دستاوردهای مغرب زمین را در تقابل کامل با دینداری یافت و راه خود از این دستاوردها و یا برعکس، از باورهای مذهبی جدا ساخت، گرایش دیگری نیز پدیدار شد که هرگز به انکار مبانی اعتقادی خود برای دستیابی به ترقی و تعالی نپرداخت، بلکه کوشید به معرفت دینی نوینی دست یابد. چهره‌هایی مانند سرسید احمد خان هندی، سیدجمال الدین اسدآبادی، شیح محمد عبده، رشید رضا، عبدالرحمن کواکبی و ... اگر چه از نظر فکری هر یک راه مستقلی پیموده‌اند اما از این نظر که در برداشت‌های مذهبی خود، عنصر زمان و سیر تحولات تاریخی و تکامل جوامع بشری را در نظر می‌گرفتند، در این گروه طبقه‌بندی می‌شوند و شاید بتوان همه آنها را تحت عنوان «علمای مسلمان زمان اندیش» دسته‌بندی کرد. (۲) به اعتقاد نگارنده، شاید بتوان تنهاتاریخچه شکل‌گیری روشنفکری دینی در جهان اسلام را مورد ذکر شده جستجو کرد و نمی‌توان استنادی برای مدعای نویسنده مذبور در مبحث تقسیم‌بندی روشنفکران در جهان اسلام، پیدا کرد.
غیر از این، مدعای نویسنده مبنی بر اینکه فقیهان خود را یگانه روشنفکران مشروع در جهان اسلام می‌دانستند چون وظیفه استنباط احکام شریعت از کتاب و سنت را از آن خود کرده بودند، نیز باطل و بی‌مبناست، چرا که هیچ گاه فقها خود را یگانه روشنفکران مشروع در جهان اسلام توصیف نکرده‌اند بلکه با استنباط حکم عقل و شرع هر کس آگاه به علوم واحکام شریعت باشد و از شرایط لازم برخوردار باشد می‌تواند در زمینه مسائل شرعی اظهار نظر کند. وانگهی این مدعا که «فقها می‌توانستند در مبارزه‌های اعتقادی حرف آخر را نه با استدلال که با «شمشیر» بزنند. قتل، تکفیر و ارتداد و ...» بی‌استناد است چرا که صدور احکامی چون قتل، تکفیرو ارتداد از سوی فقها، منافاتی با برهان و استدلال بودن آن ندارد بلکه این احکام دقیقا با استدلال و برهان از درون متون دینی استخراج گردیده‌اند، لذا نمی‌توان فقها را متهم ساخت که آنان نه با زبان استدلال که با زبان زور و شمشیر سخن می‌گویند.
علی اکبر عالمیان
پی‌نوشتها:
۱- کاسیور، ارنست، فلسفه روشن‌اندیشی ، ترجمه دریابندی، نجف، نشر خوارزمی، ص ۱۸۶ الی آخر.
۲- شیخ فرشی، فرهاد، روشنفکری دین و انقلاب اسلامی، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ص .۲۱
منبع : روزنامه رسالت


همچنین مشاهده کنید