جمعه, ۱۰ فروردین, ۱۴۰۳ / 29 March, 2024
مجله ویستا


شاعری با مدال های عقیق زخم


شاعری با مدال های عقیق زخم
محمد حقوقی معتقد است که پنج کتاب در شعر امروز ایران تاثیرگذار بوده است؛ افسانه نیما، زمستان اخوان، هوای تازه شاملو، آهنگ دیگر آتشی و تولدی دیگر فروغ.
«آهنگ دیگر» در این میان تنها کتاب اول شاعران بزرگ نام برده شده است که با آمدنش تجربه یی تازه را نیز در شعر امروز به همراه داشت. حال اگر ما شاملو، اخوان، فروغ و سهراب را شاعران بزرگ نسل اول شعر نیمایی بدانیم- نیما را از این معادله جدا می کنیم- شاید ساده باشد برایمان که عنوان نخستین شاعر بزرگ نسل دوم شعر نیمایی را به منوچهر آتشی بدهیم، اما اگر نخواهیم آتشی را جزء شاعران نسل دوم به حساب بیاوریم دچار چه وضعیتی می شویم؟ آیا آتشی را می توان در کنار چهار اسم یاد شده نوشت؟ اگر نمی شود آیا گزینه دیگری میان شاعران هم نسل او برای ما وجود دارد؟
پاسخ به این پرسش ها مستلزم بررسی فنی و ساختاری دقیق در شعر امروز ایران از دهه چهل تا اکنون است تا بتوان با به دست آوردن یک سری پارامترهای ثابت به جواب قابل قبولی رسید، اما این یادداشت قصد اثبات این موضوع را ندارد حتی اگر از عهده اش برآید.
شاید نتوان به راحتی در مورد جایگاه آتشی در عرصه شعر امروز تن به رتبه بندی داد اما کیست که بتواند تاثیر شعر او در شعر امروز و در نسل های بعد و جایگاه استوار او در حوزه شعرش را انکار کند.
حضور محکم و پررنگ آتشی با همان کتاب اولش نمایان شد و با نامی که برایش انتخاب کرده بود انگار می دانست که آمده است تا آهنگ دیگری در شعر امروز بنوازد و چهره یی متمایز با آنچه تا آن روز در شعر ما بود، به نمایش بگذارد.
آهنگ دیگر تجربه های آتشی است در قالب شعرهای نیمایی، چهار پاره، شعرهایی که وزن و موسیقی در آنها کاملاً برجسته است و در مجموع شعرهایی که جاذبه های نیمایی در آن به وفور دیده می شود.
این کتاب و به خصوص شعر «آهنگ دیگر» را شاید بتوان مانیفست گونه یی دانست برای شعر منوچهر آتشی و ورودش به جهان شعر که در آن مختصاتی از شعر و نظرگاه شاعر را نسبت به پیرامونش و انعکاس آن در شعرش نشان می دهد، این دیدگاه تا مدتی تقریباً طولانی همراه او بود، شاید چیزی شبیه مانیفست شعرگونه شاملو- شعری که زندگی ست- که در آن محدودیت ها و عناصر برجسته و نگرش مخصوص شاملو در شعر به نمایش درآمده است؛ انتقاد به شعر شاعر پیشین، انتقاد به وزن و قافیه، اشاره به زندگی، درد، آزادی و نان و... مسائلی که به طور واقعی گریبانگیر زندگی انسان معاصر هستند.
شعرم سرود پاک مرغان چمن نیست
تا بشکفد از لای زنبق های شاداب
یا بشکند چون ساقه های سبز و سیراب
...
من راندگان بارگاه شاعران را
در کلبه چوبین شعرم می پذیرم
افسانه می پردازم از جغد
...
آتشی در این شعر با صدای بلند که به نظرم مناسب احوال روستایی اش است ولی در عین حال نیز تواضع و یکرنگی بکر ایلیاتی اش را نیز حفظ کرده است، اعلام می کند که مختصات و چارچوب کلی شعرش کجای واقعیت شعر آن روز ها قرار دارد و از کجا می آید، به کجا می رود و کجا می خواهد بایستد؛
حافظ نیم تا با سرود جاودانم
خوانند یا رقصند ترکان سمرقند
ابن یمینم پنجه زن در چشم اختر
مسعود سعدم، روزنی را آرزومند
در جست وجوی روزنه یی است که فکرها و قصه های بالابلند ذهنش را برایمان تعریف کند و تنها لحظه یی را برایمان به ارمغان بیاورد، در این فکر نیست که جای کسی را تنگ کند و بخواهد که ماندگار و همیشگی شود.
من آمدم تا بگذرم چون قصه یی تلخ
در خاطر هیچ آدمیزادی نمانم
اینجا نیم تا جای کس را تنگ سازم
...
روایت و روایت گونگی و قصه مند بودن شعرهای آتشی به خصوص در دوره اول- جلو تر به دوره شعر آتشی اشاره می کنم- یکی از برجسته ترین عنصرهای ساخت شعر اوست، و بسیاری از آنها بر مبنای یک روایت یا قصه شکل می گیرند که از دل طبیعت، اسطوره، داستان تاریخی و یا متکی بر کهن الگوها (آرکی تایپ) بنا شده است.
پیوند شعرهایش با طبیعت و اسطوره ها در دوره اول محکم و تقریباً ناگسستنی است.

ساختار روایتی در آنها به شکلی با المان های روایی و عناصر به وجود آمده ذهنی و عینی در شعرش آمیخته شده است که به نظر می آید شعرهای او از دل افسانه ها و قصه هایی دور بیرون آمده است که گاه فاصله شعر او را تا روایت افسانه گونه حداقل می کند. در واقع پیوندی که میان روایت تازه شعر آتشی و بن مایه های تاریخی و اسطوره یی به وجود آمده، اغلب در ناخودآگاه جمعی و تاریخی ما وجود دارد و اینجا هنر ویژه شاعر است که این نگاه تازه اش را با ترکیب بندی ها و آفرینش های خاص در موقعیت تازه همراه می کند و با آگاهی و دانش در وضعیت موجود می آمیزد و شعری با موقعیت جدید خلق می کند.
تقسیم بندی دوره اول و دوم شعر آتشی با توجه به گستردگی کمی اشعارش شاید به درستی امکان پذیر نباشد اما با کمی اغماض می توان اشعاری که ماقبل کتاب «وصف گل سوری» سروده شده را جزء دوره اول و اشعاری که بعد از آن سروده شده را جزء دوره دوم به حساب آورد، هرچند که در برخی از کتاب های دوره دوم نیز می توان شعرهایی را خواند که صاحب نشانه ها و مشخصات دوره اول هستند.
در شعرهای دوره اول ما با شاعری روبه رو هستیم که چشم انداز و نگاه غیرشهری به پیرامونش دارد و این نگاه برگرفته از طبیعت و جغرافیای ویژه زندگی اوست که آن را وارد شعر کرده و شعرش را صاحب شخصیتی بوم گرا می کند، اما شعرش تنها به موضوع بوم گرایی محدود نمی شود و مدام طبیعت جنوبش را با بن مایه های تاریخی و اسطوره یی و شکل های گوناگونی از کلان روایت های کهن می آمیزد، استفاده از کلمه هایی که نمایانگر طبیعت است نظیر نخل، زاغ، اسب، خورشید، چشمه، آهو، گرگ، ستاره، تپه، باغ، سار، دریا، موج، سنگ، بهار، کبک، گنجشک، مار، کوهسار، گردنه، دامنه، جلگه، پرچین، باران و کف و... در کنار کلمه هایی که از زبان بومی و محلی شاعر (بوشهر) آمده است؛ دیزاشکن، تلخانی، اهرم او برون، رئیسی، کائدی، گزدان، فاریاب، باکهره جلاب، کچه، دال، شیلاب، ترت، تیتر موک، خرگ، کرمجی، شاتی، خاصه، خوره، دکله، کرند، شوکی، جرگه، سوط، یورت، رفک، کبکاب و...
ویژگی بومی بودن را برجسته تر می کند، آنقدر که به آتشی لقب نیمای جنوب را می دهند. از اینها که بگذریم در دوره اول کلمه ها و اسامی خاص فراوان دیگری شامل زردشت، موسی، معجزه نیل، یونس، کوروش، بهرام، شاپور، فرهاد، سیمرغ، مجنون، و... دیده می شود که صاحب ارجاعات فرامتنی تاریخی/ اسطوره یی بسیار در شعر او می شوند و شعرهای تاریخی / اسطوره یی آتشی را یادآور می شوند؛
کجا که یونسی از موج و کف نلغزد پیش
برون کشیده تن از غار نرم و تیره حوت؟
کجا که تن سپرده به نیل موسایی خوش و سبک نخزد روی سینه ام تابوت؟ (آهنگ دیگر)
بسامد و تکرار کلمه ها و واژه هایی که به این سه دسته تقسیم می شوند در دوره اول شعر آتشی بسیار بالا است که بنای ساخت جریان کامل شعر او را در سه بخش طبیعت، بومی بودن، تاریخی/ اسطوره یی به وجود می آورد.
در سه مجموعه اول که شامل دوره اول شعری او می شود ما همواره با صداهای دور و نزدیک ارواح تاریخی در زمینه شعر و انرژی حماسه گونه در بیرون شعرها روبه رو هستیم که در کنار طبیعت بومی شعر نشسته اند و برجسته تر از دیگر مفاهیم دیده می شوند اما به واقع در این شعرها مشخص می شود، کار آتشی تنها یک گزارش جدید از طبیعت و روایت های تاریخی/ اسطوره یی نبوده چرا که او با ترکیب بندی های تازه و خلاقانه و جولان دادن روح شاعرانه در این اشعار دست به آفرینش های نو و خلق تصاویر و ترکیب های ابداعی شگفتی می زند و در کنار نگاه تازه خود به طبیعت اطراف قرار می دهد و شعری این گونه پدید می آورد؛
خورشید بارها به گذرگاه گرم خویش
از اوج قله، بر کفل او غروب کرد
مهتاب بارها به سراشیب جلگه ها
برگردن ستبرش پیچد شال زرد
این تصویر و ترکیب بندی در این قاب، یکی از همان نماهایی است که سینما به صورت پیاپی نشان مان می دهد، خورشیدی را فرض کنید که از پشت کفل یک اسب تنومند رو به پایین می رود و غروب می کند، ما با دوربینی که در ارتفاعی پایین تر از بدن اسب با فاصله یی مناسب کاشته ایم، منتظریم تا این تصویر بی نظیر را ثبت کنیم.
به نظر می آید آتشی بدون دوربین و با کلام در نیم قرن پیش به خوبی از عهده این کار برآمده است.قدرت چنین تصاویری در شعر «خنجرها، بوسه ها و پیمان ها» بود که آن روزها باعث شد اسب سفید و وحشی یی که به راحتی قصد رام شدن ندارد و لگامش را به دست کسی نمی دهد سر از شعرها بیرون آورده و شیهه سرکشانه اش را از دریای جنوب به جانب پایتخت براند.
و این همان اسب سرکشی است که همواره در ذهن شاعر جایگاه خاصی داشته است.
اسبی که در شعرهای او سمبل نوعی بدویت و معصومیت بکر و استوار است و نشانه یی است از همراهی و وفاداری این حیوان نسبت به دلیرانی همچون عبدوی جط که قرار بود از تپه های آن سوی گزدان زیر ابرهای انبوه پرباران بیاید و ننگ پرشقاوت جط بودن را از دامن عشیره بشوید یا وسیله یی برای بازگشت دلیرانی همچون کوهزاد، شیرخان، میرمهنا و رئیس علی دلواری که چهارنعل به سمت ایل بتازند و عدل و داد را بر پهنه بیابان جاری کنند.
حضور بن مایه های تاریخی به شکل طبیعی در شعر آتشی منجر به رسیدن به زبانی حماسی و شورشگر در شعرش شده است. هرچند که این موضوع را می توان به دوره زندگی و تحولات اجتماعی او ارتباط داد و همچنین عصیان و یاغی گری که در شعرهایش سیال است را ناشی از سرخوردگی حوادث سیاسی نسل او دانست.
شعرهای منوچهر آتشی و روح شاعرانه او در این دوره برای شعر ما صاحب اصالتی بی بدیل شده که به سبب فاصله اندک بین جهان ذهنی و عینی شاعر سبب پدیداری لحظه ها و موقعیت های خاص در شعر او شده است و پیدایش و خلق همین موقعیت های تصویری و مفهومی در شعر او تاثیر تازه یی است که بر شعر ما می گذارد که تا به حال وجود نداشته است. تاثیری که آتشی در دوره اول بر جریان شعر امروز ما داشته است به مراتب بیشتر از شعرهایش در دوره دوم است. البته این سخن به مفهوم بهتر یا بدتر بودن دوره اول یا دوم نیست تنها بحث اثرگذاری بر جریان شعر امروز در میان است.
در کتاب های «آهنگ دیگر»، «آواز خاک» و «دیدار در فلق» مفاهیمی حضور می یابند که از سرمشق ها و الگو های همیشگی زندگی انسان هستند و هیچ گاه رنگی از کهنگی به خود نمی گیرند یعنی حضور آن روایت از کلان ها، در شعر آتشی به شکلی درآمده است که هرچند از درونمایه های تاریخی، اسطوره یی و کلان جهان استفاده می شود، اما چون نگرش آتشی و استفاده از آنها اغلب به عنوان سرمشق ها و سرفصل های تغییرناپذیر زندگی انسان هستند نه تنها کهنسالی و کهنگی به دنبال ندارند بلکه اغلب سبب طراوت و پویایی در اشعار می شوند.
هماهنگی میان فرم، زبان و محتوای شعرهای آتشی معماری منسجمی برای اغلب شعرهایش به وجود آورده است که به نوعی نمایانگر اعتدال و توجه مداوم شاعر به جریان تلفیق ذهن و زبان و در پی آن رسیدن به تصویرهای عینی و حسی از فضاهای خاص است، و هیچ گاه سعی در عبور نامطمئن از این اعتدال به دست آورده، نکرده است.
آتشی از مجموعه «وصف گل سوری» به بعد با وجود اینکه در مجموعه های قبل خود را به تثبیت رسانده و صاحب استواری و قدرت در حوزه شعرش شده اما سعی می کند از جریان اصلی به دست آمده در شعرش فاصله بگیرد و نوع جدیدی را تجربه کند و دست به تغییراتی در بیرون و درون شعرش بزند.
به نظرم «وصف گل سوری» مفصل اصلی میان کتاب های دوره اول و دوم شعر آتشی است که در آن آتشی دروازه را به سمت شکلی از تجدد و مدرنیته می چرخاند که تا به حال در شعرش جایی نداشته به طریقی که از آن فضای بومی و روستایی جدا می شود و پرده کلان روایت های تاریخی اش را به کناری می راند و می نشیند روبه روی ما و از دریافت های شخصی و درونمایه های قابل لمس تر در زندگی امروز حرف می زند، انسان شعر او انسان همان دوره سرودن است که با محیط اطرافش پیوند دارد.
از اینجا به بعد است که شاعر به جهان جدید و پدیداری عدم ثبات و اصالت و قطعیت و تزلزل در شعرها می پردازد که نشانگر وضعیت و واقعیت جهان جدید است و حتی می تواند تلمیحی باریک باشد به درونی نشدن و دوست نشدن شاعر با عناصر و وضعیت جدید در ذهن او. اتفاقاً این تحولات به زمانی برمی گردد که آتشی در تهران زندگی می کند و به طور واقعی از فضاهای بومی و روستایی نیز دور شده چرا که شاید پرواز خیال شاعر به شکلی کاملاً درونی بومی شده است.
شعرها در دوره دوم از ساخت روایی و قصه گویی دوره اول جدا می شود و به سمت فضاسازی چندلایه و حضور عناصر چندوجهی و رفت و برگشت های درونی و بیرونی در ساخت شعر می رود. به وجود آمدن و گسترش آنها چیزی است که در دوره اول به خاطر ساخت تک بعدی و یک سویه در حالت و اندیشه شعر پیدا نبوده، تاکید می کنم این تقسیم بندی نمی تواند به راحتی نشانگر جداسازی خوب و بد شعر آتشی باشد که بگوییم کدام دوره بهتر بوده است یا کدام بدتر اما پیدایش نشانه های تازه براساس تعاریف تازه از هنر مدرن در دوره دوم حائز اهمیت است اما این نوخواهی و به سمت مشخصه های مدرن رفتن و فاصله گرفتن از موقعیت تثبیت شده قبلی قابل توجه است. آتشی فاصله می گیرد تا از قافله عقب نماند. در پیش گفتار کتاب «وصف گل سوری» در مورد تغییراتی که در اطرافش می بیند اشاره می کند؛ «ما نسبت به تاریخ و جامعه، تابعیت منفعل نداریم و مدام هماهنگ با آن در لحظاتی چه بسا پیشاپیش آن حرکت می کنیم» تا جایی که به «شاعر کلیشه یی» اشاره می کند و این تغییر و تحول را اساسی و الزامی می داند و عبور از دیروز و رسیدن به امروز را می خواهد چرا که «برای عقب نماندن از قافله باید جزء قافله بود». درست است که برای تغییرات در صورت و سیرت شعر تاکید کاملاً واضحی دارد اما توجه به محتوا و درونمایه در کنار زیبایی شناسی از اصول مهم شعر آتشی است؛ «گرایش به زیبایی محض یا بی کرانگی محض، شعر را به سطح انشا ساقط می کند» و همواره به این تعادل می اندیشد و حاضر به قربانی کردن هیچ کدام در راه دیگری نیست چرا که چند سال بعد در مقدمه کتاب «زیبا تر از شکل قدیم جهان» می نویسد.
«به حضور نوعی» ادبیت «در شکل شعر باور دارم و تابع بی اراده نوسرایی نیستم» و اعتراف می کند که؛«من ریشه در شعر کهن فارسی از گاتاها به بعد و سپس در انقلاب نیما دارم البته در حاشیه جهان هم سوت می زنم و گاه شلنگی می اندازم اما هنجار کلام را برهم نمی زنم تا به تصادف، معنا یا مفهومی ایجاد شود.»
درست است کلمه هایی نظیر سن دیه گو، ماچو پیچو، ژوهانسبورگ، موش فربه، کفش چرمی، سامسونت، کلاه شاپو، وزوز مگس ها، بمب، نارنجک، خودکار، سیگار، تراکتور و... در مقایسه با نمونه کلمه های قبل فاصله زیادی دارند و صاحب تازگی جسورانه یی نسبت به کلمه ها و زبان مورد استفاده در کارهای دوره اول هستند، اما در استفاده از این کلمه ها ضمن حفظ نوآوری به وجود آمده احتیاط و تعادل در شعر حفظ شده است. کتاب «وصف گل سوری» به لحاظ زمانی تقریباً ۲۲ سال بعد از سه کتاب اول نوشته شده است و مجموعه زمان سرودن آنها ۱۳ سال به طول انجامیده است که این زمان طولانی علاوه بر بیان جابه جایی در تغییر نگرش، نشانگر تغییر آگاهانه و با حرکت کند و سنجیده است.
ما در این مجموعه به شعر هایی می رسیم که در آنها نوعی فردیت و ساده گویی مدرن تازه آشکار شده را می بینیم و رویکردی روشن و عیان شده نسبت به مشخصه های شعر مدرن پیدا می کنیم
زبان، ترکیب ها، فضای شعر، تصویر ها و نحوه نگاه و رفتار شاعر با آنها تغییر کرده است، ترکیب های شعری و تصاویر امروزی تر شده اند و از کلیات تصویری قبل فاصله گرفته شده، در مجموعه «وصف گل سوری» شعرها بی وزن یا صاحب وزنی نامرئی و ناپیدا شده اند و از وزن و موسیقی به آن شکل نیمایی خبری نیست.
کشتی کنار اسکله آرام می شود
یک جفت موش فربه شود
یک جفت کفش چرمی براق
یک سامسونت تخیل شود
با کوچه های خلوت بندر می آمیزند
(در خانه شماره ۵۸)
مردی برای مردن آماده است
و روبه رویش از دریچه نارنج و نخل
زن های رازناکی را می یابد
که از خرید صبح برمی گردند
از نیما دور نشویم، حالا که نام نیما آمد همین جا بهتر است به پیوند و ارتباط آتشی و نیما هم اشاره یی داشته باشیم؛ «منوچهر آتشی» همواره خود را شاگرد بلافصل نیما می خواند و همیشه اعتراف به وابستگی به انقلاب شعر نیما داشت و استفاده از عناصر بومی و منطقه یی زادگاهش در جنوب باعث شد که نام نیمای جنوب را به او بدهند- صحبت این نیست که آتشی عمداً قصد شبیه سازی شعر نیما را داشته و به این شکل شعر می سروده است - در دوره اول شعرش علاوه بر عناصر بومی، استفاده از زبان، فرم و موسیقی شعرهای نیما در کارهای آتشی بسیار دیده می شود که علاوه بر اینها مفهوم رنج و درد انسان تا حدودی در شعر هر دو شاعر توجه هر خواننده یی را به اشتراکات میان هستی شناسی شعرشان جلب می کند اما شاید سخن اصلی نیما را - نگاه ابژکتیو به اطراف داشته باشیم- آتشی در دوره دوم شعرش به کار گرفت و این روز هایی بود که آتشی با جزئیات بیشتری به اطرافش نگاه می کرد و از من تاریخی و برجستگی روایت های بزرگ فاصله گرفته بود و برخوردی میانه تر و متعادل با شعر در وضعیت امروز داشته است.
آتشی در دوره دوم کتاب های زیادتری چاپ می کند و در هر کتاب سعی در حرکت رو به جلو دارد.
اما در این حرکت رو به جلو همواره تعادل و احتیاط را حفظ کرده است.
«خلیج و خزر» که در سال ۸۱ چاپ شده شامل دو شعر بلند است که در هر دو به خصوص شعر اول نگرش تاریخی شاعر برجسته می شود اما این بار آتشی با رفت و برگشت های زبانی و زمانی سعی بر غلبه بر یک سویه نگری در شعرش کرده است، شاعر با کنار هم قراردادن های این رفت و برگشت ها به تقابل و تناقض هایی می رسد که ذهن خواننده را به چالش می کشاند.
در کتاب «اتفاق آخر» که باز هم در سال ۱۳۸۱ چاپ شده است، ما اسم ها و المان های تاریخی را می بینیم که به شکل دیگری استفاده شده اند و با ترکیب های موازی فرامتنی همزمان با روایت شعر روبه رو می شویم که پیوند های تازه یی با امروز برقرار کرده اند.
اینها دلایل خوبی هستند برای جریان تغییر و نوخواهی در شعر و ذهن آتشی.
کتاب «غزل غزل های سورنا» منوچهر آتشی که اولین بار در سال ۱۳۸۴ چاپ شده است و اغلب آنها تاریخ بعد از سال ۸۰ را خورده اند، مجموعه یی است از عاشقانه های آتشی که در آن روابط انسان ملموس امروزی را می توان دنبال کرد، این کتاب دلیل محکمی است برای اثبات این مدعا که بسیاری بر شعر آتشی وارد می کنند که شعر او جوان و جوان ذهن است.
در این شعرها درونمایه ها و نشانه های فراوان اسطوره یی/ تاریخی می بینیم اما رویکرد، رویکردی مدرن است.
دارم از تو عکس می گیرم
- نه،
فیگور لازم نیست
با خودت باشد
- در خودت نه.
می بینی که دوربینی در کار نیست
و من
از روزن همین خودکار مشکی تو را می بینم
ساده شدن زبان در جهت سالم شدن جریان شعر به راحتی پذیرفتنی است.
رسیدن به زبان و انتقال ساده مفاهیم شعری در جریان شعر آتشی را به راحتی می توان در این شعر درک کرد و جالب اینجاست که آتشی هرچه جلوتر می رود و سالمندتر می شود، از زبان و نگاه ذهن شاعرانه اولیه اش فاصله می گیرد.
بیایید مقایسه ساده یی انجام دهیم، شعر معروف «عبدوی جط» را با آن نگاه و ذهنیت و زبان حماسی و شورشی با شعر بالا از نظر بگذرانیم.
شکی نیست که به راحتی می شود فهمید رسیدن به این سادگی در گفتار شعر آتشی حاصل گذار از مراحل رسیدن میوه دانایی شعر و شعور اوست.
دیشب با تو در باران رفتیم
(تو مرا می بردی)
و من
زیر بام های ارغوانی بودم
و یا
حالا وقتش است آینه بشکنیم و
خود در قاب بنشینیم
- هر دو در یک قاب
و البته
اگر تو ایستاده باشی.
آتشی برخلاف بسیاری از شاعران هم نسل خود، توجه و پیگیری دقیقی نسبت به رویدادهای ادبی و تجربه های شعری جوانان داشت و خود را مدام در جریان مکالمه و گفت وگو با جوانان و آثارشان قرار می داد.
شاید پیوند او و رابطه اش با شاعران جوان یکی از عمده دلایلی باشد که شعر و روح نامرئی شعر او را جوان نگاه داشته است.
آتشی شاعری است که همواره مورد نقد و نظر بوده است و نظرات متفاوت و دور از همی در مورد او داده اند.
نادرپور بعد از انتشار «آواز خاک» بود که اصرار داشت؛ «آتشی دیگر باید به تهران بیاید و با گسترش ارتباط در فضای زندگی و ذهنش به گستردگی شعرش بپردازد» اما فروغ بالعکس نادرپور بر این نظر بود که «او نباید به تهران می آمد» و تا می توانست می بایست از خودش و خصوصیات بکر شعرش محافظت می کرد.
رضا براهنی در کتاب طلا در مس نوشته است؛ «سه چیز در کتاب آواز خاک ناراحت کننده است؛ اول فقدان یکپارچگی در تشکل ذهنی، دوم وجود سطرها و بندهایی که گاهی عجیب و مبتذل هستند و سوم تاثیری که آتشی هنوز از شاعران دیگر و شیوه گفتارشان می پذیرد» و در همان زمان ها محمدعلی سپانلو برخلاف نظر براهنی در نقدی با نام شعر اقلیمی بر شعر بلند «نقش هایی بر سفال» از کتاب آواز خاک می نویسد؛ «آتشی با برش هایی که به سینما نزدیک است منطق روایت را به سود شعر تغییر داده است.»
و «آتشی آواز خاک مراقب و هوشیار است» این اختلاف دیدگاه در مورد شعر آتشی تا به امروز ادامه دارد به طوری که بسیاری از شاعران و منتقدان امروز هم عقیده دارند که شعرهایی از آتشی که نزدیک به فضاهای شهری و مدرن شده اند قدرت شعرهای بومی و روستایی او را ندارند.
با وجود همه این چالش ها در شعر منوچهر آتشی به نظر می آید تغییر و نوآوری در مسیر کلی و حیات شعری او کاملاً تدریجی، سنجیده و آگاهانه بوده است و فاصله ایجاد کردن میان آتشی دهه چهل تا دهه هشتاد با نقد شعر گذشته و اکنون و در مقایسه با شاعران، فضاها و موقعیت های جدید شعری به گونه یی آفریده شده است که نوعی تعادل در مجموعه شعرهای آتشی دیده می شود و این تغییر و دگرگونی در شعر هیچ گاه با شورش و عصیانی از سر بازگشت از رویه ادبی در جریان نبوده که ماحصل دوربینی و دوراندیشی در جهان شعر آتشی است، این تعادل در شعرها، چه در نوشتار و چه در نوع رفتار با زبان و فضاهای شعری تازه و پیوند دیروز و امروز در شعرها سبب شده است که غالباً اشعار آتشی علاوه بر پسند گروه شعرخوان و خاص، مقبولیت عام هم بیابد (لطفاً مقبولیت عام را یکی نگیریم با سطحی نگری و کم ارزش بودن اثر). آتشی شاعر خیال هاست، اگر پرواز خیال شعرهایش در شعر امروز ما بر شاخه های بلند این درخت نمی نشست بی تردید خیال هر شعرشناسی به گسست نبودنش پرواز می کرد و جای خالی اش را احساس.
رسول رخشا
منبع : روزنامه اعتماد


همچنین مشاهده کنید