جمعه, ۳۱ فروردین, ۱۴۰۳ / 19 April, 2024
مجله ویستا

رویکرد هگل به مساله دین


رویکرد هگل به مساله دین
رویکرد هگل به مساله دین در دوره های مختلف زندگی و مراحل مختلف شکل گیری اندیشه فلسفی وی به صور مختلف بروز کرده است و در هر دوره حسب آنکه دلمشغولی اصلی کار فلسفی او چه بوده است مواضع گاه متناقضی را در رابطه با دین اتخاذ کرده است. خطوط کلی نگاه هگل تا قبل از «پدیدارشناسی روح» که دیگر نظام فلسفی خود را تقریباً ایجاد کرده بود در سه دوره حیات فکری اش منظم می شود؛ در دوره توبینگن هگل شیفته مذهب کلیت جمیل یونانی می شود، مذهب آرمانی - قومی که کلیت هستی اجتماعی را در مناسک خویش بازمی تاباند و شکوفایی مذهب در سازمان هماهنگ اجتماعی اش نهفته است.
در روزگار زندگی در برن پس از مطالعات کانتی و بعضاً تحت تاثیر اندیشه های روشنگری فکر آشتی به مساله اصلی اندیشه هگل تبدیل می شود؛ آشتی ناپذیری عقل و شریعت، آزادی، ازخودبیگانگی و شریعت. در دوره فرانکفورت شاهد ظهور مفهوم تاریخ در اندیشه هگل هستیم، تا آنجا که او به صدور حکم - عقل و تاریخ به طور متقابل شرط یکدیگرند - می رسد. در این دوره مساله کانونی فکر هگلی پاسخ به این سوال است؛ مذهب امری عقلی است یا تاریخی؟ یا آنکه تشریعی یا ایجابی بودن تاریخی یک مذهب ذاتی آن است یا خیر؟
در دوره توبینگن هگل که به همراه دوستان خود هولدرلین و شلینگ به استقبال از انقلاب کبیر فرانسه درخت آزادی کاشته بود به همان میزان متاثر از اندیشه های روشنگری در جهت نفی جنبه ایجابی مذهب و طرح تمایز بین ذات مذهب و وجه ایجابی آن می کوشد. از نظر هگل مذهب جمهوریخواهانه و کیش اجتماع مدارانه یونان باستان با ظهور شرایط جدید اجتماعی۱ و میل به تجمع قدرت نزد امپراتور به آرامی در دوران رومی ها به مذهب فردمدارانه و انزواطلبانه یی تبدیل شد که سعادت فرد و رستگاری وی را در «آن دنیا» می دید. پیش از مباحث مربوط به نقد هگل از شریعت مسیحی نگاه کوتاهی داریم به زندگی مسیح و مفهوم شریعت از نظر هگل.
هگل با گزینش آگاهانه و عامدانه از وقایع آغاز مسیحیت و روایات اناجیل چهارگانه هرگونه ماورائیتی را از مسیح ستانده است. نه با تجسم کلام کاری دارد و نه با سایر جزم های مسیحیت. مسیح هگل موعظه گر عقل است. مسیحی است که آمده تا قانون را تمام کند. اتمام قانون یعنی بشارت آزادی و استقلال اخلاقی.
اما در باب شریعت سوال اصلی آن است که شریعت ذاتی دین است یا محصول تاریخ آن. از نظر هگل جوان پاسخ صریحاً تاریخی است. او به شریعت ذاتی دین باور ندارد. هگل در توضیح چگونگی اقتدار شریعت در مذهب مسیح در مرحله اول به جامعه کوچک مسیحی اولیه که در آن شعارهای برابری و حتی نفی حاکمیت فردی و نیز اشتراک در اموال مطرح است، می پردازد. از نظر هگل مسیح برای تکمیل قانون (یا شریعت مستقر) یهودی و اخلاقی کردن آن دعوت می کند اما به تدریج عناصری از شریعت در اجتماع کوچک مسیحی شکل می گیرد. مقایسه بین سقراط و مسیح و سمبلی که در عدد ۱۲ در تعیین تعداد حواریون وجود دارد بیانگر اتصال روح اجتماع کوچک جدید به عناصر ماورایی بود. مسیح حواریون خود را به بیرون از اجتماع و زندگی برد و با قطع ارتباط شان با شرایط زیست شان آنها را به نقطه یی رساند که حواری بودن مبنایی یافت در حالی که شاگردان سقراط به زندگی در جامعه ادامه دادند و بدون ناگزیری از بازیافت مصنوعی فردیت خود، با وجود آنچه که بر سقراط رفت پرمایه به زندگی بازگشتند. ایجابیت از نظر هگل آن دسته از وجوه مذهب است که خارجیت می یابد و استقرار مذهب را ایجاب می کند. مذهب ناب به معنای راستین کلمه از وجوه ایجابی خود بری است و بدین ترتیب شکلی انتزاعی و نتیجتاً عقلی به خود می گیرد. مذهب عقلی (در مقابل مذهب ایجابی)، بر ضرورت عقلانیت، می بایستی مظاهر مذهب ایجابی مانند معجزه را کنار گذارد و نیز هر آنچه بایستی به عنوان امر قدسی داده شده به صورت منفعل پذیرفته شود از این حیث هگل به شدت کانتی است. رها شدن از شریعت بدین معنا عصیان در مقابل ستم است.
در ادامه مقایسه بین دین طبیعی باستانی و دین ایجابی هگل به بحث تقابل دولت و کلیسا می رسد. استقرار دولت بر اساس قرارداد است (قولی که هگل کمتر به آن باور داشت)، حال آنکه کلیسا بر قلب ها حکومت می کند. مشروعیت و امر و نهی کلیسایی بعد از پذیرش داوطلبانه مذهب (ایمان آوردن) و قرار گرفتن فرد مومن در جامعه ایمانی است و از این حیث وجه حقوقی ندارد، حال آنکه دولت برای برپایی قانون است. آن هنگام که آگاهی رومی به استقرار قانون انجامید و شهروند رومی هویت و موجودیت خود را در واگذاری یکجانبه تمامی حقوق خود به دولت دید و به افتخار شهروندی نائل آمد دولت وجهی حقوقی یافت. در شرایط خیزش کلیسا جهت کسب قدرت دولت نه تنها ایده یی اخلاقی - حقوقی شکل نگرفت بلکه هم اخلاق و هم حقوق در معرض تعرض دولت - کلیسا واقع شد، از این رو هگل مدافع اصلاحات لوتری جداسازی کلیسا و دولت بود و مذهب پروتستان را به جوهره مذهب نزدیک تر می دید.
به طور خلاصه باید گفت که هگل جوان در دوره های قبل از پدیدارشناسی و شکل گیری نظام فلسفی شکوهمندش، سعی در تحلیل علل و چگونگی تاثیر عوامل تاریخی در شکل گیری اینچنینی جامعه مسیحی داشت و مفاهیم عقلانیت و آزادی و استقلال اخلاقی را به شیوه یی کانتی و نیز تحت تاثیر انقلاب فرانسه در چالش فلسفی خود می آزمود.
اما در پدیدارشناسی روح، تاریخ عرصه تطور آگاهی است و روح شکل ابتدایی خود را در هنر بازمی یابد و در مرحله بعد در دین و نهایتاً در فلسفه. حرکت روح در این اشکال با درجات مفهوم پذیری مختلف همراه است. روح در شکل دینی خود مراحل ابتدایی مانند ادیان باستانی، توتم ها و جادوگری و سپس با حضور عناصر ایجابی و جزم های مذهبی شکل مفهومی بیشتری به خود می گیرد. سخنگویی موسی با خداوند و نیز مفهوم تثلیث و تجسم کلام در مسیحیت دین را هر چه بیشتر مفهومی می کند. از نظر هگل مسیحیت مفهوم پذیرترین ادیان است و هرچه دین مفهومی تر می شود نادین تر است از این رو بعضی مسیحیت را دین خروج از دین دانسته اند.
هگل در پدیدارشناسی در مراحل پیشرفت آگاهی، آگاهی دین را به لحاظ ایجاد شکاف بین کلیت خودآگاه و کلیت ماورایی، آگاهی شوربخت می نامد. از نظر هگل بعد از آنکه آگاهی شکاک به نفع جهان خارجی و از آن به نفی فردیت خودآگاه (نتیجتاً) می رسد آگاهی ایمانی به عنوان بدیل نفی کننده نفی قبلی حاضر می شود. آگاهی ایمانی در فرد مومن تمامی کلیت و مطلقیت رخت بربسته در مرحله قبل را (آگاهی شکاک) به جهان ماورا منتقل می کند و همه چیز را بدو نسبت می دهد و در مقابل او هیچ می شود و شوربختی این خودآگاه از همین کلیت نایافته فردی خود می آغازد و نهایتاً بر اساس مناسک و فرامین دینی و نهادهای مذهب و اشیا و آلات مراسم مذهبی، خودآگاه شوربخت همه آنچه را وانهاده است به دست می آورد. او همه چیز را از دست می دهد (به مطلق منتقل می کند) تا همه چیز را به دست آورد (از شوربختی خود، آگاه شود). این اوست که عامل این فرآیند است.
شاهین معانی
پی نوشت
۱ - جنگ ها و کسب ثروت ناشی از آن
منبع : روزنامه اعتماد


همچنین مشاهده کنید