چهارشنبه, ۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 24 April, 2024
مجله ویستا

مصاحبه با دکتر خواجه سروی درباره دیروز و امروز وحدت حوزه و دانشگاه


مصاحبه با دکتر خواجه سروی درباره دیروز و امروز وحدت حوزه و دانشگاه
● چکیده: منتها عادت ما در کشور ایران این است که برنامه به این خوبی را می‌نویسم بعد کار خودمان را می‌کنیم کاری که الان باید دنبالش رفت اینکه باید این برنامه را اجرا کرد و من مطمئنم اگر همین برنامه اجرا شود ۸۰% مطالبات تأمین می‌شود چون در این سند هم تکلیف دانشجو مشخص کرد و هم تکلیف استاد و متون و فضا و مدیریت و منابع یعنی ۶ مؤلفه دیده و راه هم برایش پیش‌بینی کرده منتهی مطابق با آن زمان قطعا اجرای این برنامه نیازمند امکانات و تحولات است. این برنامه اگر توسط مجموع آموزش عالی و خود شورای عالی انقلاب فرهنگی در طی این سالها به عنوان زینت‌المجالس به کناری نهاده نشده بود ما این مشکلاتی که الان داریم کمتر داشتیم.
دکتر غلامرضا خواجه سروی استاد دانشگاه امام صادق علیه السلام و در دفتر برنامه ریزی و مطالعات اجتماعی معاونت فرهنگی وزارت علوم مشغول کار هستند. ایشان علی رغم برنامه فشرده کاری وقت خود را به ما اختصاص دادند. وحدت حوزه و دانشگاه هر سال به بیان یک سری کلیات و بشودها و نشودها می گذرد. خواستیم تا بیشتر به سابقه تاریخی و زوایایی از اجرایی شدن این ایده بپردازیم.
▪ بررسی و توصیف مختصری درباره شکل گیری دانشگاههای ایران بفرمایید؟
ـ عرض کنم خدمتتان که اصل بحث تأسیس دانشگاه در ایران بطور رسمی از سال ۱۳۱۳ و ۱۳۱۴ است. در دوره پهلوی اول کلنگ دانشگاه تهران به زمین می‌خورد و به شکل رسمی دانشگاه را در ایران داریم که در سیاست و دولت هم قرار می‌گیرد و بنا می‌شود که در ایران دانشگاه باشد.
اگر چه قبل از آن هم اگر خواسته باشیم به رگه‌هایی از این اندیشه نگاه کنیم در دوران معاصر ،در دوران صدرات امیرکبیر دارالفنون که در مساحت امروزی هنرستان یا و یا حداکثر در سطح مراکز آموزش فنی و حرفه‌ای در ایران بود. در این زمینه در برخی شهرها مانند ارومیه، تبریز توسط کسانی که آنجا بیشتر رفت و آمد داشتند یعنی مسیحی‌ها، ارمنی‌ها مجوز فعالیت از دوره صفویه داده شده بوده آنها را هم می‌بینیم که برخی دانشکده‌ها که مورد نیاز را مانند دانشکده پزشکی تأسیس کرده بودند.
ولی بهر حال دانشگاهی که در زمان پهلوی اول در ایران پایه‌گذاری شده قطعا اهداف دیگری از آن دنبال می‌شد و پهلوی اول قصد داشته که در تمامی زمینه‌ها کادر و اندیشه‌ای که لازمه تحکیم حکومت خودش باشد از این دانشگاه به عنوان خروجی بیرون آید. شکی نیست که مدیریت دانشگاهها در زمان پهلوی اول و دوم رژیم تلاشش این بوده که مدیریت دانشگاهها در دست کسانی باشد که آنها حداقل به رژیم وفادارند اگر چه ما انحرافاتی را هم در این جهات داریم.البته کار به افراد هم ندارم و مدیریت دانشگاه را باید با اساتید دانشگاه تفاوت گذاشت‌ و اگر ما آنها را یک دست حساب کنیم شکی نیست که در تحلیمان دچار تناقض خواهم شد.
▪ دغدغه‌ای که باعث شد روحانیت ما وارد دانشگاهها شود و یک سری مسائل را پی گیری کند علمایی مانند آیت الله طالقانی، آیت الله مطهری و دکتر مفتح چیست و در مورد نوع فعالیت اینها هم توضیح دهید و احیانا اگر افراد دیگری هم غیر از این عزیزان هستند بفرمایید؟
ـ سه نفر چهره شاخص داریم مرحوم شهید مطهری، شهید بهشتی و شهید مفتح و کسان دیگر هم بودند که چهره شاخص نیستند و عمده کسانی که دانشکده حقوق را اداره می‌کردند و مدرس حقوق مدنی بودند یا دارای تألیفاتی در حوزه حقوق مدنی هستند یا به اصطلاح امروزی حقوق خصوصی و جزا کسانی هستند که در حال حاضر هم داریم اینها کسانی‌اند که تحصیلات حوزوی داشته‌اند بعد آمده‌اند دانشگاه و خیلی‌ها آنها هم از سلک روحانیت خارج شده و لباس روحانیت را کنار گذاشته‌اند در حالی که مجتهد هم بوده‌اند و اینها بعضا هم هنوز در دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران به فعالیت مشغولند یا بعضی‌ها در دانشکده الهیات بوده‌اند که بازنشسته شده‌اند یا در شرف بازنشستگی هستند ولی شاخصهایی که علاوه بر کسوت استادی دانشگاه در زمینه‌ها اثرات سیاسی اجتماعی، فرهنگی بجا گذاشته‌اند این سه شخصیت بزرگ‌اند. آیت‌الله طالقانی بیشتر به عنوان مبارز مطرحند ولی این سه شخصیت بیشتر به عنوان شخصیت‌های دانشگاهی مطرحند. گر چه آیت‌الله طالقانی را زندگی ایشان را بررسی کنید مشهوریتشان در چیزهای دیگر است اما در این جهت نیست.
اینکه چطور شد تصمیم گرفتند بیایند دانشگاهها تا آن جایی که من اطلاع دارم پیش از اینکه این یک کار سازمان‌دهی شده باشد از جانب روحانیت، (روحانیت به معنی مرجعیت یا تشکیلات این روحانیت در حوزه‌های علمیه) که این بزرگواران بیایند دانشگاه، این کار بیشتر یک کاری بوده که این بزرگواران بطور مردی تکلیف خود دیده‌اند که از حوزه علمیه قم بیایند در دانشگاه حضور پیدا کنند البته دلایلی که هر کدام اقامه کرده‌اند متفاوت است شهید مطهری و شهید مفتح هر دو بعنوان استاد دانشگاه آمده‌اند اگر چه شهید مطهری عضو رسمی هیئت علمی دانشکده الهیات بوده، مدیر گروه بوده است.
شهید مطهری عضو هیئت علمی پیمانی بوده است شهید بهشتی ابتدائا آنجا درس خوانده بعد استاد شد. البته درجه اجتهاد هم داشته ولی وقتی آمده دانشگاه درس خوانده است و لیسانس هم از قبل داشته است چون قم هم ایشان معلم زبان بوده است در مدرسه حکیم نظامی و سوابق آموزش پرورشی هم داشته است.
البته این سه بزرگوار هر سه از مسیرهای مختلف آمدند در دانشگاه، و قطعا دانشگاه را محل تأثیرگذاری می‌دانسته‌اند که می‌شود تأثیر گذاشت. منتها دلایل آن را اگر بخوانیم خیلی جالب است که مثلا شهید مطهری قطعا یک فردی ایدئولوگ و تأثیرگذار فضای دانشگاه را احساس می‌کرده ایشان جای تأثیرگذاری است. اتفاقا ایشان در زمانی وارد دانشگاه شده که در حوزه رفتن به دانشگاه را خیلی ارج نمی‌نهادند و اتفاقا کسانی که حوزه را رها می‌کردند و می‌رفتند دانشگاه خیلی حضرت آقای بروجردی این را نمی‌پسندیده است و ایشان هم یکی از کسانی است که آیت‌الله بروجردی از رفتن ایشان ناراضی بودند. البته وضعیت شهید بهشتی و شهید مفتح متفاوت است و اینها مال دوره‌های بعد هستند.
البته این برمی‌گردد به برخی اختلاف سلیقه‌هایی که بین شهید مطهری و حضرت امام با آیت‌الله بروجردی در اواخر پیش آمده بود و در ضمن اینکه شهید مطهری هم در خاطرات ایشان هم است که مسائل اقتصادی هم برای ایشان مهم بوده است و زندگی ایشان هم با شهریه حوزه اداره نمی‌شده است. وقتی دیده است دانشگاه استخدام می‌کند و به استاد نیاز دارد بهر حال ایشان دیده‌اند که چندگانه است هم جای تأثیرگذاری است و هم مشکلات به اصلاح معیشتی هم حل می‌شود و به نظر من دیدگاهشان درست بوده است الان انسان می‌بیند که همین حضور ایشان موجب شده خیلی اتفاقات در دانشگاه بیفتد و تأثیر بگذارد این تحلیل و استنباطشان درست بوده است.
البته عرض کردم شهید بهشتی هم در زمان دانشجویی ایشان، رفتن ایشان به دانشگاه خیلی خوشایند حوزه نبوده است. شهید مفتح آمده‌اند استخدام شده‌اند ولی باز حساسیتها زمانی که ایشان آمدند کمتر بود ولی بهر ترتیب حالا ما از این عقبه‌ی قضیه که بگذریم اینها وقتی به دانشگاه آمدند آنجا را جای تأثیرگذاری یافتند با توجه به اینکه گفتمان چپ در دانشگاهها در دهه ۴۰ به عنوان علم انقلاب رواج داشته و گستره‌ی خود را تقویت می‌کرده و وسعت می‌داده و مستحکم می‌کرده است.
آنجا را جای تأثیرگذاری دیدند و از آنجا که وقتی که اندیشه‌ای مانند اندیشه مارکسیستی دارد در دانشگاه دارد به عنوان علم انقلاب در برابر اسلام و لیبرالیسم مطرح می‌شود هم لیبرالها با آن مخالفند و هم اسلامگرایان، این طبیعتا زمینه را فراهم می‌کند که آن حقایق اسلامی در دانشگاهها بیان شود. راه سومی که نه لیبرالیسم است نه سوسیالیسم نه مارکسیسم در عرصه دانشگاه مطرح شود و به نظرم مهمترین کاری که این بزرگواران مانند شهید مطهری و بهشتی و شهید مفتح کردند همین است، شهید بهشتی که در مسائل سیاسی واضح‌تر است شهید مطهری که اگر بخواهیم چارچوب فکری‌اش را بیان کنیم می‌توان در یک کلمه خلاصه کرد یعنی اگر بخواهیم چارچوب تحلیلی برای او بگذاریم که بخواهیم با آن افکار و اعمال و دیدگاههایش را توجیه کنیم این می‌شود که می‌خواهد بگوید: «اسلام می‌گوید:... » نه شرق نه غرب نه لیبرالیسم نه سوسیالیسم بلکه اسلام، شهید بهشتی هم از مسائل اعتقادی بگذریم در مسائل سیاسی هم همین طور است و همچنین شهید مفتح و دیگرانی که این راه را ادامه دارند بهر حال من به نظرم این مهمترین چیزی است که این تشخیص آنها تشخیص صحیح بوده است.
به هر حال با حضور این روحانیون خصوصا شهید بهشتی و شهید مفتح آنها رفته، رفته متوجه می‌شوند که نباید از دانشگاه غافل بود ضمن اینکه باید حوزه‌های علمیه را به دانشگاه‌ها نزدیک کرد و بالعکس. این در فضایی است که رژیم شاه هم آن زمان مطرح کرده بوده و تز تشکیل دانشگاه اسلامی را پیگیری می‌کرده، ساواک طرحی تهیه کرده بوده برای دانشگاه اسلامی و منظورشان هم از دانشگاه اسلامی این بوده که هم دین جدیدی تولید کنند یعنی نوعی دین‌سازی و ایدئولوژی اسلامی تولید کنند که آن ایدئولوژی اسلامی توجیه کننده سلطنت باشد و در طول زمان فرهنگ عمومی و سیاسی کشور ایران هم مطابق این ایدئولوژی جدید تصحیح شود.
به اضافه اینکه آنها که حاصل این ایدئولوژی بودند می‌خواستند نسل جدیدی از مبلغان دینی را باشند با شکل و شمایل مدرن که مبلغان این دین باشند و حوزه علمیه را خلع سلاح کنند که البته حضرت امام در مقابل این دانشگاه اسلامی موضع گرفتند که صحبت‌های ایشان مفصل است که اگر اشتباه نکنم این مربوط به اواخر دهه ۴۰ است که امام در خارج از کشور بودند که این مطرح شده از سالهای ۴۷، ۴۸ و امام شدیدا مقابله کردند و این زمانی است که این بزرگواران هم در دانشگاه حضور دارند مثلا شهید بهشتی بعد از برگشت از آلمان اواخر دهه ۴۰ می‌پیوندند به این جریانات، و بیشتر دوره فعالیتشان دهه ۵۰ است شهید مطهری قبل از این بزرگوار و شهید مفتح هم به اصطلاح بعد از شهید مطهری. که با توجه به این تز دانشگاه اسلامی که کل دین و جامعه اسلامی را تهدید می‌کرده فعالیتی که این بزرگواران کرده‌اند این اندیشه وحدت حوزه و دانشگاه جامعه را بطور جدی پیگیری کرده‌اند که این در جوانب مختلف است و برای عملی کردنش از روابط چهره به چهره و دوستی افراد به شکل معدود شروع کردند بعد اینها گسترش می‌یابد که دانشجویان را می‌برند قم و آنجا جلسات هفتگی هست و ماهانه است و طلاب بعضا راه پیدا می‌کنند به دانشگاهها و جلسات به این شکل در دانشگاهها تشکیل می‌شود.
ضمن اینکه چند کار دیگر شهید مطهری کرده است که اینها کارهای پایه‌ای است و البته شهید باهنر هم به همین شکل بعدا توسعه یافته در رفتن به سوی اینکه بخواهند در دبیرستان هم این ائتلاف را ایجاد کنند که تشکیل دبیرستان دین و دانش در قم در این جهت است. باز جلوتر که می‌آییم تشکیل مدرسه علمیه منتظریهٔالشمس معروف به حقانی به این همت است. روش آموزشش به این شکل بوده که هم دروس جدید را می‌خواندند و هم دروس قدیم ریاضی و زبان ...، شکل مدیریت آن با حوزه فرق می‌کرده امتحان می‌گرفتند حضور و غیاب داشته و ... این هم باز از دل حوزه که می‌خواستند افرادی را تربیت کنند که نه خیلی جزء علماء‌ بزرگ و مراجع تقلید باشند و نه اینکه طلابی باشند در سطح پایین بلکه افرادی که کادر باشند یعنی هم ایدئولوژی اسلامی را داشته باشند و هم ابتکار که هم شخصیت حوزوی داشته باشند و هم دانشگاهی که بطور نسبی هم این کار موفق بوده ضمن اینکه اینها در جزء عملیات پایه‌ریزی بوده که انجام شده و در سطح تهران هم داریم که بعدا دکتر شریعتی هم می‌آید به این جریان می‌پیوندند نهضت آزادی و بحث‌های حسینیه ارشاد مطرح می‌شود و از آن طرف هم گفتارهای ماه که گفتارهای ماه را بیشتر شهید مطهری گرداننده جلسات آن است و اگر آن جزوات قدیمی‌اش پیدا شود نشان می‌دهد که این مباحث بین حوزوی و دانشگاهی است یا معارف اسلامی و دیدگاه آن در قبال تحولات جهان که خیلی از مطالبی که مطرح شده و بخشی‌اش را شهید مطهری در کتاب نهضت‌های اسلامی در صد ساله اخیر مطرح کرده است.
ضمن اینکه از این مسائل را برخی از گروههای سیاسی استقبال می‌کردند مانند اعضای نهضت آزادی و در کتاب بحثی درباره مرجعیت و روحانیت نشان می‌دهد که آنها هم چون اساس کارشان تلفیقی و التقاطی بین دیانت است و به قول خودشان سیاست یا علوم تجربی است و دین اسلام، بدشان نمی‌آمده که در این فضا فعالیت کنند که دیدگاه اولیه آنها مثبت بوده است ولی بهر حال این کاری که شهید بهشتی و مفتح گرداننده آن بودند پیگیری اندیشه وحدت حوزه و دانشگاه بود از این راههایی که عرض کردم. حال اگر ما با این مقدمه بیاییم و باز خیلی خوب است که دانشجویان و قشر جوان باز این مطالب را بخوانند و آنها معتقد بودند که اینها ۲ بال حرکت جامعه ایرانند دیدگاه حضرت امام هم این را تأیید می‌کند و البته اگر چه با مطرح شدن بحث وحدت حوزه و دانشگاه بیشتر در ذهن همه شهید مفتح شکل می‌گیرد ولیکن یاور اساسی این بحث مرحوم شهید بهشتی است ولیکن در جنبه‌های دیگر شاخص بوده.
▪ در دوره‌های مختلف انقلاب اول نگاه کوچکی به بحث انقلاب فرهنگی بیندازیم که بنظر می‌آید که پیش فرضش این است که انقلاب از دانشگاه طلبکار است. دانشگاه باید برای انقلاب کارهایی انجام دهد که این سوال را از حوزه هم می‌توان پرسید ولیکن این انتظار برآورده نمی‌شود و دست به یک کارهایی زده می‌شود؟
ـ خود انقلاب اسلامی را به گواه اسناد و مدارک نمی‌توان از دانشگاه جدایش کرد یکی از پایگاهها و خاستگاههای انقلاب اسلامی دانشگاه است همانطوری که خاستگاه دیگرش حوزه است و یکی دیگر از خاستگاه‌های مدارس، مساجد و خود انقلاب اسلامی به معنای واقعی کلمه اساسا و جوهره‌اش انقلاب فرهنگی است و به ماهیت انقلاب اسلامی هم برگردیم سبک مبارزاتی حضرت امام هم مسلحانه نیست و فرهنگی است. فرهنگ هم از دیدگاه حضرت امام همان دیدگاه انبیاء الهی است. در ابلاغ رسالتشان رشد دادن آن چیزی که برایش مأمور شده بودند. معتقد بودند که فطرت بشر را باید از خواب غفلت بیدار کرد یا آن رسوبی که بر فطرت بشر گرفته شده را باید کنار زد و وقتی که این فطرت بشر وقتی که خود آگاهی را پیدا کرد کار خود را انجام می‌دهد.
بنابراین نه انقلاب اسلامی را از حوزه جدا کنیم و نه از دانشگاه و وقتی انقلاب به پیروزی می‌رسد خود انقلاب که صحبت نمی‌کند آن کسانی که بعد انقلاب جامعه را در دست گرفتند که خود هم از دانشگاهیان بودند و هم از حوزویان خود معتقد بودند که در ابتدای امر این دانشگاه، دانشگاهی نیست که متناسب انقلاب اسلامی باشد و اینکه در سالهای اخیر دیده‌ام مسائل سیاسی باعث شده خیلی افراد این دایره را تنگ کنند مثلا بگویند در دانشگاه یک عده‌ی معدودی بودند که اتفاقا این گونه نیست.
اگر سابقه آن بررسی می‌شود حتی غیر از کسانی که در زمان شاه دانشگاه را تصدی می‌کردند در راستای سلطنت پهلوی، بحث اینکه دانشگاه باید اصلاح شود و در جهت انقلاب قرار گیرد. طیف حامیان چنین تفکری خیلی وسیع بود آنچه که در بحثش اختلاف است اینکه چطوری به این برسیم. اصلا نمی‌خواهم بحث‌های سیاسی بکنم ولی به مصلحت هم نمی‌دانم که سهم این حقیقت تاریخی را کسی بخواهد بنام خودش مصادره کند و بگوید این ما بودیم که گفتیم.
بعد هم نتیجه‌اش این می‌شود که این در طیف کوچکی محدود می‌شود. این هم خواسته عمومی است و هنر حضرت امام هم این است که به این مطالبه ملی پاسخ گفتند و ستاد انقلاب فرهنگی درست کرده است. اتفاقا انقلابیونی که خود از دانشگاه بودند اعتقاد داشتند که این دانشگاه باید ماهیتش متحول شود و بشود در خدمت انقلاب اسلامی و برای محقق ساختن آرمانها و اهداف انقلاب اسلامی و این که می‌گویم عینی است که رجوع کنیم به بحث انقلاب فرهنگی ببینیم چه کسانی طرفدار بوده‌اند.
امسال این روزنامه هم‌میهن که پرونده‌ای برای انقلاب فرهنگی درست کرده بود غیر از یک نفر که آنجا یک مقاله‌ای نوشته بود و خیلی سیاسی کاری کرده بود و به نعل و میخ زده بود خیلی خوشم آمد. از بعضی این افراد که آن زمان هم می‌گفتند باید انقلاب فرهنگی شود الان هم که با آنها صحبت کرده بودند می‌گفتند ما آنوقت هم می‌گفتیم باید انقلاب فرهنگی شود حال اینکه دانشگاه باید تعطیل شود و امور اجرایی که باید چه شود همیشه اختلاف بوده ولی اینکه این دانشگاه، متناسب با انقلاب اسلامی نیست یک خواسته ملی بود غیر از وابستگاه رژیم و افراد خیلی محافظه‌کار.
الان دیدم برخی گروههای سیاسی دانشگاهی الان پیدا شده‌اند در طیف تحکیم وحدت و انجمن اسلامی، بعضا من به گوش خودم شنیده‌ام که گفته‌اند و اتهام زده‌اند به مسئولین وزارت علوم و افرادی که دولت کنونی را تصدی می‌کنند که شما آمدید انقلاب فرهنگی کردید و دانشگاه را تعطیل کردید اینها دلیل بر ناآگاهی و سیاسی کاری است اینها اصلا چیزی ملی بوده و طیف خاصی هم در آن دخیل نبوده همه اعتقاد داشته‌اند که دانشگاه خانه و باشگاه احزاب نیست اینکه حزب توده و چریک‌های فداییان خلق و ... در دانشگاه ستاد عملیاتی داشته باشند و دفتر داشته باشند و امتحان را تعطیل کنند و تیراندازی کنند. این را هیچ کسی نمی‌پسندید. و خیلی از جاها جلسه تشکیل می‌دادند. حوادث آن زمان را مرور کنید کشت و کشتار در دانشگاه رخ ‌داد است. وقتی سخنران می‌خواسته از جلسه بیرون آید اینقدر تیر به ماشینش زده‌اند که اگر طرف چریک نبوده نمی‌توانسته از این حلقه محاصره فرار کند.
برای این آقای هادی غفاری اتفاق افتاده در دانشگاه مازندران. که خانمشان را پشت فرمان نشانده و خودش مسلسل گرفته و با حالت جنگی از حلقه‌ی محاصره آنها فرار کرده بخاطر یک سخنرانی. و اتفاقا ما باید الان قدردانی کنیم از کسانی که سعی کردند دانشگاه را به مسیر اصلی خود بازگردانند.
ضمن اینکه در سالهای بعد در حوزه هم داریم که از ابتدای کار بعد از پیروزی انقلاب حضرت امام خیلی رهنمودها دادند به حوزه؛ که حوزه باید متناسب با مقتضیات روز تغییر کند شما در بیانات امام حتی قبل از انقلاب بخوانید که ولایت فقیه می فرماید در زمانی که ما در حکومت نبودیم اینها در کتاب‌ها بود انقلاب اسلامی باعث شد که بحث ولایت فقیه و حکومت اسلامی در عصر غیبت به میان جامعه بیاید و در مجامع علمی را پیدا کند و قطعا الان اسلامی که می‌خواهد حکومت کند با آن وقت که در حوزه‌های علمیه و در رسائل توضیح‌المسائل محدود بود فرق می‌کند و بنابراین خواسته ایشان این بود که حوزه هم باید متناسب با خواستهای انقلاب اسلامی متحول شود و سطحش بیاید بالا و خود ایشان فرمودند که اجتهاد به معنای مصطلح در حوزه‌ها کافی نیست امروز و این نشان دهنده‌ی این است که اگر بحث طلبکاری را مطرح کنیم انقلاب اسلامی با توصیفاتی که عرض کردم که سردمدارانش هم طیف حوزوی بودند و هم دانشگاهی، هم از حوزه طلبکار است و هم از دانشگاه نمی‌شود گفت از یکی طلبکار است و می‌گوید دیگری فدای دیگر نه اتفاقا هر دو را می‌خواهد داشته باشد و از هر دو طلبکار است.
▪ بعد از انقلاب تلاشهایی صورت گرفت که این انتظارات برآورده شود از تغییر دروس، تغییر واحدها، اضافه کردن برخی رشته‌ها تا ما دوره‌های بعدی را بررسی می‌کنیم این حرکت رو به افول رفت یعنی با حذف دروس و اصلا کمرنگ شدن چنین خواسته‌هایی که انقلاب اسلامی یک حقیقتی است نیاز به یک سری اندوخته‌های علمی و فرهنگی دارد و دانشگاه و حوزه باید برایش تهیه کند و این اصلا کم‌کم انکار شد که اصلا دانشگاه از انقلاب طلبکار است این که چه شد که چنین خواسته‌ای کم‌کم، کم‌رنگ شد تا اینکه محو شد و بعد از آن در مورد دولت جدید و فضای جدید که به معنای باز تکرار مطالبه عمومی جدیدی است که هم از حوزه و هم از دانشگاه در اجتماع است که تکلیف ما را مشخص کنید چه باید بکنیم؟
ـ در کشور ما مشکلی که در همه زمینه‌ها داریم این است که به فرمایشات اولیای دین خودمان توجه نمی‌کنیم ما همه می‌دانیم که گفته‌اند که «العلم مرهون بالعمل» در این بحث آنچه که مهم است این است که در ۲۴ سال پیش سندی تنظیم شده به نام «سند دانشگاه اسلامی» و همه این طلبکاری‌ها را در آنجا مطرح شده و اتفاقا کسانی که این سند را نوشتند که آن زمان از خیرالموجودین حوزه و دانشگاه بودند و هر دو طیف جمع بودند یعنی از مبرزین دانشگاه‌ها و از مبرزین جامعه مدرسین حوزه علمیه قم البته از دانشگاهیان کسانی که در حوزه‌های مسائل اجتماعی، فرهنگی، سیاسی بودند. اما آنها که تنظیم کرده‌اند کارشان از حیث نظری و بیان اصول کار درستی است.
منتها عادت ما در کشور ایران این است که برنامه به این خوبی را می‌نویسم بعد کار خودمان را می‌کنیم کاری که الان باید دنبالش رفت اینکه باید این برنامه را اجرا کرد و من مطمئنم اگر همین برنامه اجرا شود ۸۰% مطالبات تأمین می‌شود چون در این سند هم تکلیف دانشجو مشخص کرد و هم تکلیف استاد و متون و فضا و مدیریت و منابع یعنی ۶ مؤلفه دیده و راه هم برایش پیش‌بینی کرده منتهی مطابق با آن زمان قطعا اجرای این برنامه نیازمند امکانات و تحولات است. این برنامه اگر توسط مجموع آموزش عالی و خود شورای عالی انقلاب فرهنگی در طی این سالها به عنوان زینت‌المجالس به کناری نهاده نشده بود ما این مشکلاتی که الان داریم کمتر داشتیم. البته خیلی از افرادی که ما به آنها می‌گفتیم سند دانشگاه اسلامی گفته حمایت از مقالات علمی دانشجویی می‌گفتند چه ربطی به اسلامی شدن دانشگاه دارد. در حالی که ما خود معتقدند اسلام دینی است که به دنبال دانش است و افراد را به سوی علم تشویق می‌کند و این عین اسلامی شدن است از این موارد زیاد است تا قدردانی از اساتید بازنشسته.
منتهی عادت ما این است که برنامه ۵ ساله کشور را می‌نویسیم و کار خود را ادامه می‌دهیم بعدا یک جاهایی که می‌گویند این کارتان با برنامه نمی‌خواهند به ما برمی‌خورد. من معتقدم اشکال اساسی کشور ما در حوزه مسائل دانشگاهی اشکالاتی است که به نخبگان وارد است باید دید دولت در سالهای بعد انقلاب وزرای علوم یا رئیس دانشگاهها و حوزه‌های علمیه اشکال کار در این است که برنامه اصلی کنار گذاشته شده و جالب هم این است که شورای عالی انقلاب فرهنگی هم آن طور که باید این را پیگیری نکرده اتفاقا از شورای عالی انقلاب فرهنگی دانشگاها و حوزه‌ها خواست که به این سند وفادار باشند و مجموع دولت هم خود را ملزم به اجرای آن بدانند و با اجرای آن خیلی از مشکلات حل می‌شود. ببینید زمانی در این کشور اگر می‌خواستند مقاله علمی پیدا کنند باید می‌رفتند سراغ یک استاد تمام پیدا کنند الان ما دانشجویان دکتریمان در خیلی از دانشگاه‌ها مقالاتشان مقالات بین‌المللی است این که بد نیست ولی شما بگردید در کل آموزش عالی ببینید آیا سیستم حمایت از مقالات علمی دانشجو است؟ یا خیر که قطعا نیست چه اشکال دارد.
ولی در آن سند کاملا استراتژی و برنامه اجرایی آمده است مانند همان ذلک‌الکتاب لا ریب فیه هدی للمتقین است که ۱۴۰۰ سال پیش گفته شده مهم عمل به آن است ما معتقدیم که دایره اسلامی و مکتب تشیع آنقدر وسیع است که همه اینها را شامل می‌شود. بهر حال باید واقعا فشار آوریم که این برنامه را اجرا کرد در ضمن اینکه می‌توان قسمت‌هایی که به درد نمی‌خورد روزآمد کرد و بدین خاطر که برنامه را کنار گذاشتیم موجب شده آنچه که از شورای عالی انقلاب فرهنگی در دانشگاهها تسری یافته این چند واحد معارف اسلامی است و ایجاد شدن گروه معارف اسلامی در دانشگاهها ولی آنچه که مشخص است من وجود این دفاتر و دفتر نهاد را لازم می‌دانم ولی کافی نیست اینها. با وجود خواندن ۱۲ واحد درس معارف نه هویتی ایجاد می‌شود نه مشکل می‌گیرد اینها در دانشگاهها به عنوان دروس عمومی تلقی می‌شود ولی می‌توانیم دروس دانشگاهی را طوری تنظیم کرده که این چیزها در دانشجو شکل گیرد: ۱. تعهد دینی (اخلاق، ایثار، فرائض دینی) ۲. تعهد ملی به معنی تعهد به نظام سیاسی قانون اساسی تعهد به وحدت و تمامیت ارضی کشور و هنوز هم دیر شده است و بعد هم بعلاوه اینها مهارت زندگی و کار کردن هم مهم است و حتی این جزئیات هم در آن سند است. پیشنهاد من این است که این دروسی که هویت‌زا است را می‌شود سالهای اول که دانشجوها وارد دانشگاه می‌شوند برایشان تدریس کرد و بعد برویم سراغ بقیه دروس. مهمتر از همه استاد است که مطابق با چشم‌انداز آن سند باشد و در صورت عمل به آن سند می‌توان گفت برد دانشگاهی ما در ۵۰ سال آینده برد جهانی و منطقه‌ای خواهد شد.
یعنی می‌توانیم به اهداف ترسیم شده در قانون اساسی رسید البته به شرط عمل به آن سند مورد ائتلاف حوزه و دانشگاه. کما اینکه در فرهنگ عمومی در شورای فرهنگ عمومی کشور اوایل تشکیلش آمده‌اند یک سری اصول نوشته‌اند برای اصلاح فرهنگ عمومی کشور که همانطور که این برنامه در حوزه آموزش عالی کنار گذاشته شد در حوزه فرهنگ عمومی نیز آن سند چنین اقدام شد درست نیست بعد از ۲۷ سال بگوییم اخلاق دانشجویی چیست؟ و بهانه هم به دست دیگرانی داده نمی‌شود که نه به فکر حوزه‌اند نه دانشگاه بلکه به فکر کار خود هستند در حالی که حوزه و دانشگاه اگر به انقلاب کمک نمی‌کردند انقلاب اگر می‌شد مانند انقلاب روسیه بود شبیه کودتا مانند و همگانی شهر.
پس توصیه من به مناسبت روز وحدت حوزه و دانشگاه این است که اگر می‌خواهیم این وحدت محقق شود برگردیم به سند دانشگاه اسلامی و دانشگاه اسلامی هم با تعریفی که ما قائلیمان با آن گسترده می‌تواند اهداف را محقق کند. و هنوز هم دیر نیست اگر ما در خودمان تغییر فرهنگ دهیم یعنی برنامه محور باشیم و به این برنامه عمل کنیم.
مجید بذرافکن
منبع : مرکز اسناد انقلاب اسلامی


همچنین مشاهده کنید