چهارشنبه, ۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 24 April, 2024
مجله ویستا

نو اندیشی و حرکت های اسلامی معاصر


نو اندیشی و حرکت های اسلامی معاصر
سخنانم را با سپاس خداوند جهانیان و با درود و سلام بر خاتم پیامبران، و با سلام بر شما حضار محترم، آغاز می‏کنم. باید بگویم که من مانند « شیپورزن محله »! هستم و همواره می‏توانم شما را مخاطب قرار دهم. اما این بار مایل بودم که این تریبون را بگذارم تا دیگر برادرانی که از کشورهای عربی برادر آمده‏اند از این فرصت استفاده کنند و با شما سخن بگویند. البته این فرصت خوب به همت برادران ما در « انجمن دانشجویان دانشگاه خارطوم » بدست آمده و ما می‏توانیم با دیگر برادران که از آحاد ملت هستند، دیدار کنیم. فرصت خوبی است، چرا که ما بیشتر اوقات از برادران عرب، فقط « اشباح دیپلماتیک » دیده‏ایم، کسانی که با سایه شان خیمه می‏اندازند و از تریبونها برای تماس با مردم در مهمانی‏های « کوکتل » استفاده می‏کنند!.
بگذرم! نمی‏خواهم بیش از این وقت شما را بگیرم و سعی خواهم کرد که پیرامون نوگرائی، تجدید و حرکت اسلامی رئوس مطالب را مطرح کنم.
● دین ثابت و معرفت متحوّل
نخستین رکن دین برای کسانی که بدان ایمان دارند، شناخته شده است و آن « اصل ثبات » است. چرا که سرچشمه دین خداوند، ازلی و غیر متغیّر وریشه آن از وحی معصوم و غیر قابل نسخ است. اما آنچه که مردم درباره دین خود نمی‏دانند معنای دیگری است که با ثبات همراه و همسو می‏شود و آن تحول و نوگرائی است. در این سخن یک نوع یادآوری برای رهبران دینی است که از دین فقط معنای ثبات و استقرار درک می‏کنند و همچنین یک نوع تذکار برای دشمنان دین است که به غلط می‏پندارند دین پویا نیست یا راکد و ارتجاعی است. البته رکود و واپس گرایی، بر پدیده‏ها و دستاوردهای بشری حادث می‏شود، نه بر جوهره و اساس دین. رکود، در معرفت مردم و موضع آنها نسبت به دین پدید می‏آید. و به همین سبب بدنیست که هر دو گروه (طرفداران دین و منکران آن) بدانند که خداوند تمام هستی را بر مبنای زوجیت و دو سویی آفریده است و این مسأله در دین هم مصداق دارد و دین در عین ثبات متحول هم هست. پس حال که در دین اصل ثبات وجود دارد، این « دیانت داری » است که دچار بیماری رکود می‏شود. و راه اصلاح « دیانت داری »، نوگرائی پس از سنت گرایی و تحرک بعد از رکود است.
تمام جهان هستی حادث است و پدیده‏ها همواره، پدید می‏آیند و از بین می‏روند. و تدین و دینداری تلاشی برای پرستش آفریننده هستی، به مثابه واکنشی مثبت، در انطباق با این پدیده هاست. یک فرد متدین برای ثبات روی معنای ازلی دین - یعنی پرستش خداوند - باید با این پدیده‏ها خود را همسو سازد. او باید همواره در حال تحول باشد تا بتواند راه صحیح و صراط مستقیم را به سوی خداوند متعال بپیماید تا هر قدر هم اوضاع دنیا و زندگی دگرگون شود باز هم بتواند صراط مستقیم رابرای خود تضمین نماید. اما چنانچه کسی فقط بر یک حالت از تدین باشد، دگرگونی اوضاع زندگی، او را از راه راست منحرف خواهد نمود و در عین حال او فکر خواهد کرد که در راه راست گام بر می‏دارد. این امر در حقیقت همان « آزمایش شدن » به وسیله زندگی دنیوی است. خداوند اراده فرموده که ما را با پدیده‏های هستی آزمایش کند، ولی اگر می‏خواست می‏توانست ما را همواره در بهشت نگه بدارد و ما هم فقط به شکل مطلق، او را پرستش کنیم. خداوند ما رابه روی زمین آورده و با اوضاع و احوال مختلف زندگی روبرو ساخت. او گاهی در زمینه‏های اجتماعی ما را با نعمتها امتحان می‏کند، اما همواره ما را بر این منوال باقی نمی‏گذارد و گاهی دچار سختی و تنگدستی می‏سازد ،تا روشن شود که در این شرایط، چگونه رفتاری خواهیم داشت. خود می‏فرماید که شما را با نیکی و بدی آزمایش می‏کند و همه به سوی ما بر می‏گردید:« و نبلوکم بالشر و الخیر فتنه و الینا ترجعون » خداوند در سطح تمدنی هم ما را می‏آزماید. گاهی دشمن خارجی بر ما حمله و مسلط می‏شود. گاهی هم از درون خود ما را به آزمایشی در رابطه با وحدت و نهضت ما روبرو می‏کند تا واکنش ما را ببیند و اگر بر هر زمینه‏ای از زمینه‏های مختلف زندگی در طول تاریخ نگاه کنیم، می‏بینیم که خداوند برای انسان مؤمن شرایطی فراهم آورده و او را بر آن داشته تا خود را با شرایط مختلف زمانی وفق دهد. این تحول ما با شرایط هر دوره، تحولی است که ما برای استقامت روی دین خداوند بدان نیازمندیم. ولی چنانچه کسی در برابر پدیده‏های هستی راکد بماند « بنده زندگی » خواهد شد و زندگی مادی او را از پای در خواهد آورد و او از رسالت انسانی خود برای مسخّر کردن هستی در راستای پرستش خداوند دور خواهد شد.
آنچه که به آن اشاره شد، همان مفهوم آمیزش و واکنش لازم میان مطلق و نسبی و میان ثابت و متغیر در دیانت است. بر هر فرد دینداری لازم است که در طول زندگی این معنی را در مد نظر داشته باشد. شاید فرد مؤمن فکر می‏کند که بعد از اینکه با یاری خداوند از یک مشکل بزرگ رهایی یافت، زمان آن فرا می‏رسد که به استراحت بپردازد!. اما باید گفت که نفس پیروزی بر مشکل، ممکن است به یک مشکل دیگر تبدیل شود و مؤمن را دچار غرور و نخوت و رکود سازد. پس باید فرد مؤمن در برابر گرفتاری‏های پی در پی، هشیار باشد و همواره در حال ستیز و نبرد و مبارزه باقی بماند. خداوند در همین رابطه، خطاب به مؤمنین می‏فرماید:« یاایهاالذین آمنوا » در اینجا ممکن است گفته شود یعنی اکنون که ایمان آورده‏ام، پس می‏ماند اینکه بر ایمان خود ثبات پیدا کنم. ولی به نظر ما این به تنهایی کفایت نمی‏کند و برای انسان کارساز نیست، زیرا آیه فوق فرد مؤمن را به ایمان پی در پی و مرحله بعد از مرحله، دعوت می‏کند. شاید شخص به مرحله پیشرفته‏ای از تقوا رسیده باشد، اما دین از او می‏خواهد تقوا داشته باشد. و باز هم تقوا پیشه کند: « یا ایهاالذین آمنوا اتقوالله ولتنظر نفس ما قدّمت لغد واتقواالله ان اللَّه خبیر بما تعملون » (ای کسانی که ایمان آورده‏اید، تقوا پیشه کنید و هر کس به خود باز آید و ببیند که برای فردای خود چه ذخیره کرده است و تقوا پیشه کنید که خداوند به آنچه که انجام می‏دهید، آگاه است.) « لیس علی الذین آمنوا و عملوا الصالحات جناح فیما طعموا اذ ما اتقوا و آمنوا و عملوا الصالحات ثم اتقوا و آمنوا ثم اتقوا و احسنوا والله یحبّ المحسنین » (بر کسانی که ایمان آورده‏اند و کارهای نیکو انجام داده‏اند ایرادی نیست، اگر اطعام کرده و تقوا داشته باشد، سپس ایمان آورده و عمل صالح انجام داده و باز هم تقوا پیشه کرده باشند ایمان آورده و باز هم تقوا پیشه کرده باشند و عمل نیک انجام داده باشند که خداوند نیکوکاران را دوست دارد)
و بدینسان مؤمنین گاه به گاه در تقوای خود دگرگون می‏شوند و خداوند آنان را می‏آمرزد و از آنها راضی می‏شود. ممکن است برادران متصوفه ما دوست داشته باشند که این مراحل را « مراتب و مقامات قرب » به خداوند به حساب بیاورند، اما باید دانست که در این مراحل هم راهی به سمت معراج به سوی خدا هست و هم مراحلی برای سیر در راه او... این مراحل آمیختگی با شرایط روزگار است. حال اگر فرد مؤمن توانست در تمام دوران‏های چرخ هستی دوام بیاورد و ثبات بیابد، شایستگی دستاورد ثبات و دیانت مستمر در برابر مبارزه‏طلبی‏های گوناگون را به دست می‏آورد و مرتبه به مرتبه به سوی خداوند متعال گام بر می‏دارد، شاید هم قسمت فرد این باشد که گاهی پیش برود و گاهی شکست بخورد، گاهی پیروز شود و گاهی ناکام بماند. شاید هم در سرنوشت او مقدر باشد که مانند کشتی در دریای متلاطم همواره بالا و پایین برود، اما همچنان به سمت خداوند متعال پیش برود.
● تسلسل رسالتهای آسمانی
بدین ترتیب حرکت دین در طول تاریخ ادامه یافته و اراده خداوند بر آن شده تا در مقاطع و اماکن مختلف پیامبرانی مبعوث کند و این حرکت را تجدید نماید. برای نمونه پیامبری مانند « شعیب » دعوت دین را در جامعه‏ای آغاز نمود که مردمان آن جامعه به خداوند شرک می‏ورزیدند و این شرک، آنها را به ستمگری‏های اقتصادی و غارت اموال مردم و نادیده گرفتن قسط و میزان کشانده بود. « شعیب » در راه دعوت خود با این پدیده‏های اقتصادی به مبارزه پرداخت، اما هدف اصلی از این مبارزه توجه دادن مردم و ترویج اصل اعتقاد دینی ثابت عبادت خداوند بود.
او مردم را که اعتقاد خود را به آفریدگار، با متاع دنیوی و مادی مبادله کرده بودند، به توحید خدا فرا خواند. پیامبری که بعد از شعیب مبعوث شد، با مجاهدت و مبارزه با شرک سیاسی که حاکمیت مصر را در برگرفته بود، سعی داشت برای وحدت ذات باری تعالی دعوت کند. در آن زمان « فرعون » ادعای خدایی می‏کرد و جز خود، هیچ کس را به فرمانروایی و حاکمیت نمی‏شناخت و « موسی » هم تلاش می‏کرد تا با مبارزه سیاسی با طاغوت، همان معنایی را که شعیب به شکلی دیگر برای تحقق آن تلاش کرده بود، جامه عمل بپوشاند.
بدین ترتیب ارزشهای ثابت در رسالتهای پیامبران - هر چند که شیوه‏ها گوناگون و مختلف باشند - یکی است، ولی به مقتضای شرایط هر زمان، شیوه پرداخت به مسائل، مختلف بوده است. زیرا شریعت همه پیامبران، بر اساس وحدانیت خداوند است و هرکدام شکلی از تلاش و مبارزه را که برای تحقق واقعی دین خدا ضروری بوده، دنبال کرده‏اند.
وقتی خداوند در مرحله‏ای از تاریخ بشریت اراده فرمود که رسالت را پایان بخشد، و محمد بن عبدالله « ص » را برگزید و این « ختمیت » به معنای رکود دیانت نبود، بلکه شریعت خاتم الانبیاء که خود دلیلی برای ثبات دیانت اسلامی است، در ماهیت خود قابلیت تجدید را در خود دارد. پیامبر گرامی به علمای امت وصیت کرد که در قبال شریعت اسلام، همانند پیامبران بنی‏اسرائیل در برابر شریعت حضرت موسی باشند. آنها به طور مستمر با تحول اوضاع و شرایط مادی در مراحل مختلف بعد از نزول آن دین سعی داشتند نوسازی و تجدیدهایی، مطابق مقتضای زمان پدید بیاورند و به این وسیله ارتباط با خداوند را از طریق دین محفوظ نگه دارند.
پیامبر گرامی « ص » همچنین یاران خود را آگاهی داد که دستاوردهای دیانت - معرفت دینی - و چارچوبهای زمانی و مکانی آن متحول هستند. وقتی « حذیفه » چگونگی آن را از پیامبر پرسید، پیامبر فرمود: امور دین بر یک منوال ساکن و راکد باقی نمی‏ماند و خداوند مؤمنان را با گرفتاری‏های گوناگون می‏آزماید و به این وسیله ایمان را در قلوب بندگان صالح تثبیت می‏کند و بندگان غیر صالح را در بوته آزمون قرار می‏دهد. وقتی مردم شکل عبادت خداوند را در شرایط خوب و وفور نعمت شناختند. آنها را دچار شرایط دیگری می‏سازد تا شکل دیگری از معرفت را بشناسند. بدین ترتیب پیامبر اکرم به یاران خود آگاهی داد که نعمتهای فراوان در صدر اسلام به همان گونه ادامه نخواهد یافت، بلکه آزمایشهایی به دنبال خواهد داشت و سپس دوره خیر و نعمت دیگری فرا خواهد رسید، اما نه همپای دوره اول، بلکه همراه با مشکلاتی خواهد بود... سپس این چرخ همچنان خواهد چرخید. و به دوره‏ای از تباهی افزونتر خواهد رسید. و بهمین دلیل هر فرد مؤمنی موظف است که برای هر یک از این مراحل موضعی مناسب با آن اتخاذ کند، در این میان موضعی که مستلزم شرایط خیر مطلق است، آن موضعی نخواهد بود که در شرایط خیر و نعمت همراه با شوائب بدان نیاز پیدا می‏شود.
موضع ما در برابر مرحله اول هم ممکن است در مراحل بعدی گرفتاری کاربرد کافی نداشته باشد. پیامبر گرامی (ص) به ما می‏گوید و مژده می‏دهد که هرگاه در تدین این امت انحرافی پدید آمد و مبارزه‏طلبی‏هایی از نوعی دیگر بر آنها چیره شد خداوند رهبرانی جدید درمیان آنها بر می‏انگیزاند تا امور دینی آنها را با زنده کردن وجدان مؤمنین، یا فعال نمودن اجتهاد فقهی، یا شعله‏ور ساختن نهضتی اقتصادی، احیا کنند.
● روند خدا پرستی در مراحل گوناگون
تحلیل رفتن نیروها و پیدایش رکود، یا تجدید فعالیت، همواره پا به پای روند خداپرستی در طول تاریخ و فراز و نشیبهایی که خداوند برای آن مقرر کرده، پیش رفته است. بنابراین روند خداپرستی دارای گردشی همیشگی است که با حرکت زندگی حرکت می‏کند. این گردش فقط در صورتی راکد می‏شود که چرخ زندگی از آن جلوتر افتاده باشد. در آن صورت شکافی میان سطح کار مؤمنان با مقتضای تکلیف دین پدید می‏آید که جز با کار اجتهادی جدید و جهاد و تلاش برای زدودن شوائب پدید آمده پیرامون روند خداپرستی مؤمنان و کشاندن آن به سطح تکلیف‏های متحول زندگی و کسب قدرت مقاومت در برابر مصیبتهای جدیدی که شرایط زندگی تحمیل می‏کند، پر نمی‏شود. حال اگر در قبول این اصل موافق باشیم که حقایق جوهری دین ازلی هستند و از بین نمی‏روند، می‏توانیم بگوییم که همه راههای معرفت دینی و شیوه‏های خداپرستی قابل تحول است و منطبق با حرکت زندگی و فرازو نشیبهایش پیش می‏رود زیرا در اسلام به مفهوم شیوه‏های زندگی که فرد مسلمان بواسطه آن تسلیم اراده خداوند و اعتقاد به اوامر او می‏شود؛ شیوه‏هایی که فرد مؤمن آن را برای نزدیک شدن به خدای خود به کار می‏بندد و دارای صفاتی مانند وحدانیت عشق، شکر گزاری خوف و رجاست - تمام این شیوه‏ها در صورت دگرگونی شیوه‏های همسویی اعتقاد با واقعیت در حال دگرگونی انعطاف‏پذیر و قابل دگرگونی و تحول هستند. این واقعیت هر آن در پی&#۱۵سخنانم را با سپاس خداوند جهانیان و با درود و سلام بر خاتم پیامبران، و با سلام بر شما حضار محترم، آغاز می‏کنم. باید بگویم که من مانند « شیپورزن محله »! هستم و همواره می‏توانم شما را مخاطب قرار دهم. اما این بار مایل بودم که این تریبون را بگذارم تا دیگر برادرانی که از کشورهای عربی برادر آمده‏اند از این فرصت استفاده کنند و با شما سخن بگویند. البته این فرصت خوب به همت برادران ما در « انجمن دانشجویان دانشگاه خارطوم » بدست آمده و ما می‏توانیم با دیگر برادران که از آحاد ملت هستند، دیدار کنیم. فرصت خوبی است، چرا که ما بیشتر اوقات از برادران عرب، فقط « اشباح دیپلماتیک » دیده‏ایم، کسانی که با سایه شان خیمه می‏اندازند و از تریبونها برای تماس با مردم در مهمانی‏های « کوکتل » استفاده می‏کنند!.
بگذرم! نمی‏خواهم بیش از این وقت شما را بگیرم و سعی خواهم کرد که پیرامون نوگرائی، تجدید و حرکت اسلامی رئوس مطالب را مطرح کنم.
● دین ثابت و معرفت متحوّل
نخستین رکن دین برای کسانی که بدان ایمان دارند، شناخته شده است و آن « اصل ثبات » است. چرا که سرچشمه دین خداوند، ازلی و غیر متغیّر وریشه آن از وحی معصوم و غیر قابل نسخ است. اما آنچه که مردم درباره دین خود نمی‏دانند معنای دیگری است که با ثبات همراه و همسو می‏شود و آن تحول و نوگرائی است. در این سخن یک نوع یادآوری برای رهبران دینی است که از دین فقط معنای ثبات و استقرار درک می‏کنند و همچنین یک نوع تذکار برای دشمنان دین است که به غلط می‏پندارند دین پویا نیست یا راکد و ارتجاعی است. البته رکود و واپس گرایی، بر پدیده‏ها و دستاوردهای بشری حادث می‏شود، نه بر جوهره و اساس دین. رکود، در معرفت مردم و موضع آنها نسبت به دین پدید می‏آید. و به همین سبب بدنیست که هر دو گروه (طرفداران دین و منکران آن) بدانند که خداوند تمام هستی را بر مبنای زوجیت و دو سویی آفریده است و این مسأله در دین هم مصداق دارد و دین در عین ثبات متحول هم هست. پس حال که در دین اصل ثبات وجود دارد، این « دیانت داری » است که دچار بیماری رکود می‏شود. و راه اصلاح « دیانت داری »، نوگرائی پس از سنت گرایی و تحرک بعد از رکود است.
تمام جهان هستی حادث است و پدیده‏ها همواره، پدید می‏آیند و از بین می‏روند. و تدین و دینداری تلاشی برای پرستش آفریننده هستی، به مثابه واکنشی مثبت، در انطباق با این پدیده هاست. یک فرد متدین برای ثبات روی معنای ازلی دین - یعنی پرستش خداوند - باید با این پدیده‏ها خود را همسو سازد. او باید همواره در حال تحول باشد تا بتواند راه صحیح و صراط مستقیم را به سوی خداوند متعال بپیماید تا هر قدر هم اوضاع دنیا و زندگی دگرگون شود باز هم بتواند صراط مستقیم رابرای خود تضمین نماید. اما چنانچه کسی فقط بر یک حالت از تدین باشد، دگرگونی اوضاع زندگی، او را از راه راست منحرف خواهد نمود و در عین حال او فکر خواهد کرد که در راه راست گام بر می‏دارد. این امر در حقیقت همان « آزمایش شدن » به وسیله زندگی دنیوی است. خداوند اراده فرموده که ما را با پدیده‏های هستی آزمایش کند، ولی اگر می‏خواست می‏توانست ما را همواره در بهشت نگه بدارد و ما هم فقط به شکل مطلق، او را پرستش کنیم. خداوند ما رابه روی زمین آورده و با اوضاع و احوال مختلف زندگی روبرو ساخت. او گاهی در زمینه‏های اجتماعی ما را با نعمتها امتحان می‏کند، اما همواره ما را بر این منوال باقی نمی‏گذارد و گاهی دچار سختی و تنگدستی می‏سازد ،تا روشن شود که در این شرایط، چگونه رفتاری خواهیم داشت. خود می‏فرماید که شما را با نیکی و بدی آزمایش می‏کند و همه به سوی ما بر می‏گردید:« و نبلوکم بالشر و الخیر فتنه و الینا ترجعون » خداوند در سطح تمدنی هم ما را می‏آزماید. گاهی دشمن خارجی بر ما حمله و مسلط می‏شود. گاهی هم از درون خود ما را به آزمایشی در رابطه با وحدت و نهضت ما روبرو می‏کند تا واکنش ما را ببیند و اگر بر هر زمینه‏ای از زمینه‏های مختلف زندگی در طول تاریخ نگاه کنیم، می‏بینیم که خداوند برای انسان مؤمن شرایطی فراهم آورده و او را بر آن داشته تا خود را با شرایط مختلف زمانی وفق دهد. این تحول ما با شرایط هر دوره، تحولی است که ما برای استقامت روی دین خداوند بدان نیازمندیم. ولی چنانچه کسی در برابر پدیده‏های هستی راکد بماند « بنده زندگی » خواهد شد و زندگی مادی او را از پای در خواهد آورد و او از رسالت انسانی خود برای مسخّر کردن هستی در راستای پرستش خداوند دور خواهد شد.
آنچه که به آن اشاره شد، همان مفهوم آمیزش و واکنش لازم میان مطلق و نسبی و میان ثابت و متغیر در دیانت است. بر هر فرد دینداری لازم است که در طول زندگی این معنی را در مد نظر داشته باشد. شاید فرد مؤمن فکر می‏کند که بعد از اینکه با یاری خداوند از یک مشکل بزرگ رهایی یافت، زمان آن فرا می‏رسد که به استراحت بپردازد!. اما باید گفت که نفس پیروزی بر مشکل، ممکن است به یک مشکل دیگر تبدیل شود و مؤمن را دچار غرور و نخوت و رکود سازد. پس باید فرد مؤمن در برابر گرفتاری‏های پی در پی، هشیار باشد و همواره در حال ستیز و نبرد و مبارزه باقی بماند. خداوند در همین رابطه، خطاب به مؤمنین می‏فرماید:« یاایهاالذین آمنوا » در اینجا ممکن است گفته شود یعنی اکنون که ایمان آورده‏ام، پس می‏ماند اینکه بر ایمان خود ثبات پیدا کنم. ولی به نظر ما این به تنهایی کفایت نمی‏کند و برای انسان کارساز نیست، زیرا آیه فوق فرد مؤمن را به ایمان پی در پی و مرحله بعد از مرحله، دعوت می‏کند. شاید شخص به مرحله پیشرفته‏ای از تقوا رسیده باشد، اما دین از او می‏خواهد تقوا داشته باشد. و باز هم تقوا پیشه کند: « یا ایهاالذین آمنوا اتقوالله ولتنظر نفس ما قدّمت لغد واتقواالله ان اللَّه خبیر بما تعملون » (ای کسانی که ایمان آورده‏اید، تقوا پیشه کنید و هر کس به خود باز آید و ببیند که برای فردای خود چه ذخیره کرده است و تقوا پیشه کنید که خداوند به آنچه که انجام می‏دهید، آگاه است.) « لیس علی الذین آمنوا و عملوا الصالحات جناح فیما طعموا اذ ما اتقوا و آمنوا و عملوا الصالحات ثم اتقوا و آمنوا ثم اتقوا و احسنوا والله یحبّ المحسنین » (بر کسانی که ایمان آورده‏اند و کارهای نیکو انجام داده‏اند ایرادی نیست، اگر اطعام کرده و تقوا داشته باشد، سپس ایمان آورده و عمل صالح انجام داده و باز هم تقوا پیشه کرده باشند ایمان آورده و باز هم تقوا پیشه کرده باشند و عمل نیک انجام داده باشند که خداوند نیکوکاران را دوست دارد)
و بدینسان مؤمنین گاه به گاه در تقوای خود دگرگون می‏شوند و خداوند آنان را می‏آمرزد و از آنها راضی می‏شود. ممکن است برادران متصوفه ما دوست داشته باشند که این مراحل را « مراتب و مقامات قرب » به خداوند به حساب بیاورند، اما باید دانست که در این مراحل هم راهی به سمت معراج به سوی خدا هست و هم مراحلی برای سیر در راه او... این مراحل آمیختگی با شرایط روزگار است. حال اگر فرد مؤمن توانست در تمام دوران‏های چرخ هستی دوام بیاورد و ثبات بیابد، شایستگی دستاورد ثبات و دیانت مستمر در برابر مبارزه‏طلبی‏های گوناگون را به دست می‏آورد و مرتبه به مرتبه به سوی خداوند متعال گام بر می‏دارد، شاید هم قسمت فرد این باشد که گاهی پیش برود و گاهی شکست بخورد، گاهی پیروز شود و گاهی ناکام بماند. شاید هم در سرنوشت او مقدر باشد که مانند کشتی در دریای متلاطم همواره بالا و پایین برود، اما همچنان به سمت خداوند متعال پیش برود.
● تسلسل رسالتهای آسمانی
بدین ترتیب حرکت دین در طول تاریخ ادامه یافته و اراده خداوند بر آن شده تا در مقاطع و اماکن مختلف پیامبرانی مبعوث کند و این حرکت را تجدید نماید. برای نمونه پیامبری مانند « شعیب » دعوت دین را در جامعه‏ای آغاز نمود که مردمان آن جامعه به خداوند شرک می‏ورزیدند و این شرک، آنها را به ستمگری‏های اقتصادی و غارت اموال مردم و نادیده گرفتن قسط و میزان کشانده بود. « شعیب » در راه دعوت خود با این پدیده‏های اقتصادی به مبارزه پرداخت، اما هدف اصلی از این مبارزه توجه دادن مردم و ترویج اصل اعتقاد دینی ثابت عبادت خداوند بود.
او مردم را که اعتقاد خود را به آفریدگار، با متاع دنیوی و مادی مبادله کرده بودند، به توحید خدا فرا خواند. پیامبری که بعد از شعیب مبعوث شد، با مجاهدت و مبارزه با شرک سیاسی که حاکمیت مصر را در برگرفته بود، سعی داشت برای وحدت ذات باری تعالی دعوت کند. در آن زمان « فرعون » ادعای خدایی می‏کرد و جز خود، هیچ کس را به فرمانروایی و حاکمیت نمی‏شناخت و « موسی » هم تلاش می‏کرد تا با مبارزه سیاسی با طاغوت، همان معنایی را که شعیب به شکلی دیگر برای تحقق آن تلاش کرده بود، جامه عمل بپوشاند.
بدین ترتیب ارزشهای ثابت در رسالتهای پیامبران - هر چند که شیوه‏ها گوناگون و مختلف باشند - یکی است، ولی به مقتضای شرایط هر زمان، شیوه پرداخت به مسائل، مختلف بوده است. زیرا شریعت همه پیامبران، بر اساس وحدانیت خداوند است و هرکدام شکلی از تلاش و مبارزه را که برای تحقق واقعی دین خدا ضروری بوده، دنبال کرده‏اند.
وقتی خداوند در مرحله‏ای از تاریخ بشریت اراده فرمود که رسالت را پایان بخشد، و محمد بن عبدالله « ص » را برگزید و این « ختمیت » به معنای رکود دیانت نبود، بلکه شریعت خاتم الانبیاء که خود دلیلی برای ثبات دیانت اسلامی است، در ماهیت خود قابلیت تجدید را در خود دارد. پیامبر گرامی به علمای امت وصیت کرد که در قبال شریعت اسلام، همانند پیامبران بنی‏اسرائیل در برابر شریعت حضرت موسی باشند. آنها به طور مستمر با تحول اوضاع و شرایط مادی در مراحل مختلف بعد از نزول آن دین سعی داشتند نوسازی و تجدیدهایی، مطابق مقتضای زمان پدید بیاورند و به این وسیله ارتباط با خداوند را از طریق دین محفوظ نگه دارند.
پیامبر گرامی « ص » همچنین یاران خود را آگاهی داد که دستاوردهای دیانت - معرفت دینی - و چارچوبهای زمانی و مکانی آن متحول هستند. وقتی « حذیفه » چگونگی آن را از پیامبر پرسید، پیامبر فرمود: امور دین بر یک منوال ساکن و راکد باقی نمی‏ماند و خداوند مؤمنان را با گرفتاری‏های گوناگون می‏آزماید و به این وسیله ایمان را در قلوب بندگان صالح تثبیت می‏کند و بندگان غیر صالح را در بوته آزمون قرار می‏دهد. وقتی مردم شکل عبادت خداوند را در شرایط خوب و وفور نعمت شناختند. آنها را دچار شرایط دیگری می‏سازد تا شکل دیگری از معرفت را بشناسند. بدین ترتیب پیامبر اکرم به یاران خود آگاهی داد که نعمتهای فراوان در صدر اسلام به همان گونه ادامه نخواهد یافت، بلکه آزمایشهایی به دنبال خواهد داشت و سپس دوره خیر و نعمت دیگری فرا خواهد رسید، اما نه همپای دوره اول، بلکه همراه با مشکلاتی خواهد بود... سپس این چرخ همچنان خواهد چرخید. و به دوره‏ای از تباهی افزونتر خواهد رسید. و بهمین دلیل هر فرد مؤمنی موظف است که برای هر یک از این مراحل موضعی مناسب با آن اتخاذ کند، در این میان موضعی که مستلزم شرایط خیر مطلق است، آن موضعی نخواهد بود که در شرایط خیر و نعمت همراه با شوائب بدان نیاز پیدا می‏شود.
موضع ما در برابر مرحله اول هم ممکن است در مراحل بعدی گرفتاری کاربرد کافی نداشته باشد. پیامبر گرامی (ص) به ما می‏گوید و مژده می‏دهد که هرگاه در تدین این امت انحرافی پدید آمد و مبارزه‏طلبی‏هایی از نوعی دیگر بر آنها چیره شد خداوند رهبرانی جدید درمیان آنها بر می‏انگیزاند تا امور دینی آنها را با زنده کردن وجدان مؤمنین، یا فعال نمودن اجتهاد فقهی، یا شعله‏ور ساختن نهضتی اقتصادی، احیا کنند.
● روند خدا پرستی در مراحل گوناگون
تحلیل رفتن نیروها و پیدایش رکود، یا تجدید فعالیت، همواره پا به پای روند خداپرستی در طول تاریخ و فراز و نشیبهایی که خداوند برای آن مقرر کرده، پیش رفته است. بنابراین روند خداپرستی دارای گردشی همیشگی است که با حرکت زندگی حرکت می‏کند. این گردش فقط در صورتی راکد می‏شود که چرخ زندگی از آن جلوتر افتاده باشد. در آن صورت شکافی میان سطح کار مؤمنان با مقتضای تکلیف دین پدید می‏آید که جز با کار اجتهادی جدید و جهاد و تلاش برای زدودن شوائب پدید آمده پیرامون روند خداپرستی مؤمنان و کشاندن آن به سطح تکلیف‏های متحول زندگی و کسب قدرت مقاومت در برابر مصیبتهای جدیدی که شرایط زندگی تحمیل می‏کند، پر نمی‏شود. حال اگر در قبول این اصل موافق باشیم که حقایق جوهری دین ازلی هستند و از بین نمی‏روند، می‏توانیم بگوییم که همه راههای معرفت دینی و شیوه‏های خداپرستی قابل تحول است و منطبق با حرکت زندگی و فرازو نشیبهایش پیش می‏رود زیرا در اسلام به مفهوم شیوه‏های زندگی که فرد مسلمان بواسطه آن تسلیم اراده خداوند و اعتقاد به اوامر او می‏شود؛ شیوه‏هایی که فرد مؤمن آن را برای نزدیک شدن به خدای خود به کار می‏بندد و دارای صفاتی مانند وحدانیت عشق، شکر گزاری خوف و رجاست - تمام این شیوه‏ها در صورت دگرگونی شیوه‏های همسویی اعتقاد با واقعیت در حال دگرگونی انعطاف‏پذیر و قابل دگرگونی و تحول هستند. این واقعیت هر آن در پی&#۱۵● انحطاط موجود و رکود حیات اسلامی
با رکود اندیشه، تمام جنبه‏های زندگی راکد می‏شود. زیرا در جایی که نظام سیاسی ایده‏آل اسلام تحرک دائم در جهت امر به معروف و نهی از منکر، نصیحت و شور، حل و فصل مشکلاتی که به اختلاف و فتنه منجر می‏شوند و چنگ انداختن به ریسمان شورا و اجماع برای بازگشت وحدت و یکپارچگی بود، اکنون این نظام که ما به ارث برده‏ایم، آن نظام ایده‏آل نیست و انحرافی در آن صورت گرفته است. زیرا به جای عناصر حرکت، بنیاد آن از عناصر سکون و رکود تشکیل شده است. این عناصر، واقعیت موجود را پذیرا می‏شوند و باعث هیچگونه حرکتی به سوی ایجاد دگرگونی اجتماعی و بهبود وضع، نمی شوند و عناصری برای سازش و تسلیم در برابر حکم پیشوا، حاکم و یا سلطان هستند!.
دین اسلام در اصل دعوتی باز برای تحرک و فعالیت روزانه در برابر مبارزه‏طلبی‏ها بوده است. دعوتی که به مبارزه و نبرد می‏پردازد و با گرفتاری‏ها برخورد می‏کند و به این وسیله گروهی از مردم ایمان می‏آورند و پیروان نبرد حق علیه باطل، هر روز افزایش می‏یابند و گروهی هم شرک می‏ورزند و هر روز در کفر بیشتر غوطه‏ور می‏شوند و گروه سوم، بر اثر آزمایش‏ها در ایمانشان تزلزل پدید می‏آید و بعد از ایمان کفر می‏ورزند و سپس ایمان می‏آورند بعد از کفر، ولی باز هم کفر می‏ورزند!!... دین اسلام چنین دعوتی است و همواره در حرکت و شکست و پیروزی است ولی همواره به پیش می‏تازد. و این همان اسلامی است که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) به آن دعوت کرده است. اما اکنون دیانتی که ما به ارث برده‏ایم، دیانتی راکد و جامد و دیانتی متکی بر تعصب موروثی است تا آنجا که امروزه افراد مسلمان با هر عقیده درونی و سیرت ظاهری که دارد، هم خود را نیازمند تجدید در افکار و نوگرائی و معرفت دینی خود نمی‏بیند و به اسلام اصیل باز نمی‏گردد.
سکوت و رکود حاکم و دست کشیدن از هماهنگی با زندگی و هستی با انگیزه‏های دینی، علت عقب ماندگی اقتصادی ما نیز هست.
در واقع ما به دگرگونی‏های هستی تن داده‏ایم و به جای استفاده از نیروی طبیعت که خداوند در اختیار ما قرار داده تا به وسیله آن به سمت او برویم و برای پرستش او به کار بندیم، عنان اختیار خود را در دست این نیرو قرار داده‏ایم.
نیروی طبیعت برای تن پروران که هیچ حرکتی جهت بهبود زندگی انجام نمی‏دهند، آزمایش و فتنه‏ای است که جسم و بدن آنها را با میکروبهای خود به تباهی می‏کشاند. آنها بیمار می‏شوند و این طبیعت از دادن نوشدارو خودداری می‏کند، آنگاه آنها ضعیف می‏شوند و نور علم را با تیرگی خود از آنها می‏گیرد. و به همین دلیل جاهل و نادان می‏گردند و از آنجا که علل و عوامل بیماری را از آنها پنهان می‏دارد، به تدریج ناتوان می‏شوند. مبارزه‏طلبی تکنولوژی نوین هم در این نکته نهفته است.
دین اقتضا می‏کند که با هوشیاری و منطق و خبرگی حرکت کنیم و از طبیعت، وسیله‏ای برای تحقق آرمان دین بسازیم. شایسته‏تر آن بود که مسلمانان انقلاب ارتباطات تکنولوژی مدرن را آغاز می‏کردیم. زیرا ایدئولوژی ما به ما می‏گوید و شریعت هم فرمان می‏دهد که مبارزه کنیم و همواره در حال تکاپو و تحرک باشیم و برادروار با یکدیگر همکاری و همیاری داشته باشیم و اکنون، اگر به استعانت از خداوند، وسیله‏ای برای ارتباط بوجود نیاوردیم، چگونه می‏توانیم با دیگر برادران مسلمان خود در آن سوی کره زمین ارتباط برقرار کنیم؟. شایسته آن بود که امر دین را جامه عمل می‏پوشاندیم و نیرویی برای مقابله با کفر در خود پدید می‏آوردیم و با قدرت ایمان، هر روزه، در ساخت‏افزار جنگی به پیشرفتهایی بیشتر از دشمنان که فقط با انگیزه جنگ پیشرفت می‏کنند، نایل می‏شدیم.
هم چنین شایسته بود که فرمان دین را که به ما دستور می‏دهد که علم را گسترش دهیم، عمل می‏کردیم، تا علم تنها مختص یک گروه نگردد و همگان از آن بهره ببرند. شایسته بود که ما در پدید آوردن انقلابی در زمینه آموزش و شیوه‏ها و وسائل آن پیش قدم می‏گشتیم و در تمام علم سرآمد تمام بشریت می‏شدیم.
ما که خداوند را به خاطر نعمتهایی که به ما عطا فرموده و چارپایانی مانند اسب و قاطر و یابو را به خدمت ما در آورده است شکر می‏گذاریم، چرا برای کسب نعمتهای بیشتر از او سپاس بیشتر نکنیم و از نعمتهایی مانند اتومبیل و هواپیما و قطار بهره نبریم و به فکر بهره‏وری بیشتر از انرژی طبیعت نباشیم؟. چرا ما از این نیرویی که در طبیعت وجود دارد نعمتهای بیشتری به دست نیاوریم و از این لطفی که آفریدگار یکتا به ما ارزانی داشته او را حمد و سپاس نگوییم و ثواب و اجر بیشتری هم نبریم؟.
ما با موضعگیری‏های روانی منفی و محافظه کارانه دیانت داری و خداپرستی را در ترس از صنعت و مدنیت و تکنولوژی می‏بینیم. علتش هم این است که نوع عبادتی را که در آن وجود دارد، نمی‏بینیم و از این امر غافل می‏مانیم که این عامل تازه که ما را به مبارزه طلبیده خود فرصتی برای افزایش ایمان مؤمنان نیرومند است و تنها به مؤمنان ضعیف و زبون، زیان می‏رساند. زیرا اگر سکون در ازدهام تمدنها افزایش یابد، مؤمنان متوکل فرصتی می‏یابند که صلح را ترویج کنند و روابط همجواری را تقویت نمایند و وسایل محکمتری برای همکاری و همیاری در راه خیر پدید بیاورند. در مقابل، ضعیفان و ناتوانان، به « بدوی گری » اشتیاق پیدا می‏کنند. بدویتی که اشکال دیانت را در آن آزموده‏اند. آنها از تمدن و فتنه گری و عدم اصالت و شرارت آن، واهمه دارند!.
● علل فروپاشی و انحطاط
دین داری حق و حقیقی، اعتقاد و باور پیشرو و بر اساس توکل بر خداوند متعال است و هرگونه پیش آمد جدید را با آغوش باز می‏پذیرد و با نوعی عبادت نوین در برابرش واکنش نشان می‏دهد. شایسته بود که ما مسلمانان از اروپا پیشرفته‏تر بودیم. اما امروزه غرب، گوی سبقت را از ما ربوده در حالی که تنها انگیزه آنها، طلب متاع دنیوی است.
این متاع در برابر انگیزه عشق به خداوند و در سپاس او و چشمداشت به رحمتش و ترس از عذاب او، انگیزه‏ای سست و ناتوان است. اما انگیزه عشق به خداوند آدم را به سوی ایده‏آلهای والا سوق می‏دهد تا جایی که خود را در راه خدا فنا می‏کند.
اگر این انگیزه اکنون در وجدان مؤمنین زنده بود و اگر در میراث دینداری ما وجود داشت وبا چارچوبهای واقعی خود در زمینه نهضت اقتصادی، علمی و سیاسی در ارتباط بود، اکنون شرایط حال ما همانی نبود که گریبانگیر ماست و فقط این آزمایش برای ما مطرح بود که باید از فتنه تجمل گرایی و علم زدگی و خودکامگی بر حذر باشیم.
مسلمانان، در دوره‏ای، از آن معانی و مفاهیم که برای تحرک بازگو کردیم، بهره‏ها جستند. آنها با توجه به آن معانی دین خود را، هم از نظر مکانی و هم علم و ثروت گسترش دادند و بدین ترتیب دستاوردشان از دین، کلان و انبوه گردید. اما این گستردگی یک گرفتاری جدید پدید آورد و اشکال جدیدی از تدین و پیش بردن اسلام در چهارچوب شرایط زمانی و مکانی جدید را خواستار شد اما وقتی نوآوری مورد نیاز فراهم نیامد، شکست و عقب ماندگی پدید آمد. زیرا مسلمین سرزمینهای وسیعی را فتح کردند و حکومت خود را گسترش دادند، ولی تحول مورد نیاز این گستردگی و شرایط دلپسند وحدت جامعه را فراهم نکردند. توده‏های مسلمان در اقلیمهای دور دست زندگی می‏کردند و شورای موجود نتوانست خواسته‏هایشان را برآورده کند و شیوه‏های قدیم این شورا نیاز جدید را فراهم نمی‏ساخت. زیرا شرایط جدید نیاز به شیوهای جدید شورایی داشت که جامعه مسلمانان فاقد آن بود...
● از انقلاب نوآوری تمدنی، تا انقلاب سیاسی
خداوند به ما تکلیف نمی‏کند که اکنون مبارزه‏طلبی‏های جدیدی را بوجود آوریم، اما این تکلیف را بر ما واجب می‏گرداند که در برابر مبارزه‏های جدید واکنش نشان دهیم. سنت خداوند هم بر این منوال است که مردم را با گرفتاری‏های گوناگون بیازماید.
هر دین در آغاز، بیگانه و شکست خورده است و آنها موظف هستند که شیوه‏ای جدای از آن که در زمان پیروزمندی دین به کار می‏گیرند، به کار ببندند. قرآن کریم برای این دوره‏ها مثال فراوانی می‏آورد. مثلاً وقتی بنی‏اسرائیل در روی زمین فساد می‏کنند، خداوند گرفتاری شدیدی بر آنها وارد می‏کند، وقتی توبه می‏کنند خداوند توبه آنها را می‏پذیرد و نعمت‏هایشان را در فرزندان و اموال افزون می‏کند. اما این افزونی مال و متاع و فرزندان و قدرتمندی جدید، خود دردسر جدیدی پدید می‏آورد که نیاز به واکنش جدید دارد و چون آنها در ازای آن عمل شایسته‏ای انجام نمی‏دهند، باز هم فساد جدیدی پدید می‏آورند و خداوند باز هم آنها را وارد یک دوره دیگر از آزمایش، رنج و محنت می‏کند. این دوره‏های گوناگون در تاریخ ادیان - که خداوند، روزگار مردم را همواره میان موفقیت و ناکامی، خواری و عزت در نوسان می‏گذارد - بر تاریخ مسلمانان نیز منطبق است و ما شاهد دوره‏های زیادی از انحطاط بوده‏ایم. وقتی مسلمانان دچار سرخوردگی می‏شوند موظف هستند که با چشم باز علل این سرخوردگی را دریابند و نوع مبارزه طلبی‏های پیرامون‏شان را بشناسند. زیرا تنها در صورت شناخت است که می‏توان داروی درد و شکل تدین فکری و عملی و طرح و تدبیر را تجویز کرد. آنها با این شناخت می‏توانند گرفتاری‏هایی را که در سیر تاریخ وجود دارد معالجه کنند. مسلمانان با این شیوه بعد از هر انحرافی دیانت داری و خداپرستی را اصلاح می‏کنند و به این وسیله تلاش‏هایشان ادامه می‏یابد و نهضت تمدنی آنها به پیش می‏رود.
اما زمانی که قصور دینی ما انباشته شده و عقب ماندگی ما سنگین گردد، برای معالجه آن نمی‏توانیم به حرکتی محدود واقدامهایی جزیی اکتفا کنیم. بلکه این امر نیازمند نهضتی فراگیر و فوری و چیزی شبیه به یک انقلاب با تمام وسعت و حرکت است. شایسته است که ما وجدان و درون معتقد خود را به سمت پرورش انسان مؤمن، متوکل، فعال و اقدام کننده حرکت دهیم و برای عملی کردن این امر از تمام شیوه‏های تربیتی مدد بجوییم. ما باید خود را از روحیه منفی که بر اثر خواندن کتابهای متداول و شنیدن وصیتهای پدران و موعظه واعظان در ما رخنه کرده است و همواره ما را از همه کار برحذر می‏دارد و به ما روح زهد ظاهری و سلامتی! تزریق می کند، رها شویم و نجات پیدا کنیم.
شایسته است که ما یک نهضت فکری جدید برپا کنیم و با این نهضت شکاف وسیعی را که بین ما - از قرن هفدهم به بعد - پدید آمده و همواره در حال گسترش است پر کنیم. همچنین شایسته است با این نهضت، عرفهایی مانند عصبیت‏های مذهبی و سنتی خشک را که به همه ما حتی آنهایی که ضرورت انعطاف پذیری و گشودن باب اجتهاد را درک کرده‏اند، زیان رسانده است از بین ببریم. این عده وقتی در یک موضع اجتهادی جدید یا یک نظریه ناآشنا برخورد می‏کنند، از این نظریه که پیشتر از کسی نشنیده‏اند هراسان می‏شوند. آنها حتی از شنیدن ساختار و عبارات تازه که در کتابهای موروثی با آنها برخورد نکرده‏اند آزرده خاطر می‏شوند. و گویی خبر ندارند که چگونه قرآن کریم از زبان عربی جاهلیت بهره جست و اصطلاحات جدید پدید آورد و از قالبهای لفظی آن مفاهیم نوین ساخت!.
وقتی مسلمانان با تهاجم تمدنهای آسیایی و یا دیگران، روبرو شدند، از آنجا که توکل داشتند و پذیرای مسائل جدید بودند، در برابر مبارزه‏طلبی معارف و تجارب این تمدنها، واکنشی مثبت نشان دادند و با این کار زبان عربی را وسعت بخشیدند و به جایی رساندند که معانی باریک تصوف و اصلاحات دقیق علوم و مفهومهای فنی فقهی را در خود جای داد. مسلمانان با این کار در زبان خود نهضتی بی مانند پدید آوردند.
ولی وقتی در دوره دیگر با انحطاط روبرو شدند، این انحطاط در زبان نیز وارد شد و آن را راکد و متوقف ساخت. تا جایی که امروز ما بر علم صرف و نحو و بر زبانی تکیه می‏کنیم که صدها سال پیش پی ریزی شده و از قافله گسترش معانی تمدن جهانی عقب مانده است.
عصبیتهای سنتی، مقتضی نوآوری را رد می‏کند و در برابر هر تعبیر جدید - تا چه رسد به مفاهیم جدید - نگرانی‏های شدیدی بوجود می‏آورد. بسیاری مواقع پیرامون این عصبیت‏ها را می‏بینیم که در برابر کلماتی گویا، به بهانه اینکه اسلامی نیست، جبهه می‏گیرند و آن را رد می‏کنند. منظور آنها از اسلامی نبودن کلمات، ذکر نشدن آنها در فرهنگ مسلمین است اما اینها از این جنبه غافل هستند که تمام امکانات هستی برای پرستش خداوند آفریده شده است و اگر ما در نزد دیگران چیزی یافتیم، وظیفه داریم که آن را به چنگ بیاوریم و به جای آنکه دیگران از آن در معصیت خدا استفاده کنند، ما آن را به خدمت پرستش خداوند در آوریم. همانطور که « حکمت » که گمشده فرد مؤمن است، هر جا آن را یافت باید آن را وسیله‏ای برای نزدیک شدن به خداوند قرار دهد.
ما برای به کارگیری شیوه نوین عبادت یا معانی حکیمانه یا تجارب سودمند و ابزار صالح مادی، نیاز به داشتن شاهدی در تاریخ یا سابقه‏ای در میراث! نداریم. زیرا زبان اسلامی شامل هر گونه شیوه یا ابزاری است که در مقاصد دیانت و فقه اسلامی به کار می‏رود و الزاماً نباید به دستاوردهای فقهی که از رحلت پیامبر(ص) آغاز شده و تا قرن چهارم و یا هفتم ادامه یافته، محدود شود، زیرا که این نوع جمود به این می‏ماند که بگوئیم بقیه مسلمانان حق ندارند به موجودیت اسلامی مساله‏ای اضافه کنند. این طرز فکر صحیح نیست و موجودیت اسلامی کتابی گشوده است و تا زمانی که خداوند زمین رابه صاحبان اصلی آن باز می‏گرداند پایان‏ناپذیر باقی خواهد ماند. البته این سخن به معنای آن نیست که میراث گذشته نادیده گرفته شود،بلکه آنچه که گذشتگان پدید آوردند، فقهی اسلامی است و آنها فضیلت برپایی آن را دارند. این فقه برای ما اعتبار دارد و ما باید با چیزهای نو که داریم و بر آن می‏افزائیم، برای خود نیز فضیلتی بنیان کنیم و به این ترتیب نسل مسلمانان در طول تاریخ همکاری و همیاری می‏کنند و به پیش می‏تازند.
اکنون اگر مسلمانان را برانگیزیم و تشویق کنیم که نهضتی جدید بر اساس اصول دین و دستاوردهای اسلافشان پدید بیاورند، این نهضت بدعتی در دین محسوب نخواهد شد. زیرا این همان دین است ولی در لباس نو عرضه می‏شود و بدعت آن است که از اصول دین منحرف گردد. یکی از علل سوء تفاهماتی که پیش آمده این است که ما وقتی از اسلام نام می‏بریم به آن یک معنی تاریخی، نه اصولی و بنیادی، می‏افزاییم و به این ترتیب ما آن را ضرورتاً با نوگرائی و تجدید در نتاقض به حساب می‏آوریم. اما کلمه اسلام آنگونه که از آغاز بعثت معنی یافت، عبارتی است مصدری و مفهوم آن به دستاورد انسان‏ها که خود را به خداوند تسلیم می‏کنند اشاره دارد. ما با این مفهوم می‏توانیم از اسلام هر فرد مسلمانی سخن بگوئیم وبه نفع یا ضرر او به بد و خوب قضاوت کنیم. هم‏چنین می‏توانیم اسلام یک نسل با نسلی دیگر را مورد مقایسه قرار دهیم و به این وسیله حرکت خط بیانی تاریخ مسلمین در مقایسه با مقتضای ایده آل دین را روشن کنیم. در اینجا حکم بر مبنای تصاویری است که هر نسلی به واسطه آن مقتضای دین را طبق شرایط مکانی و زمانی خود ارائه می‏دهد ومقایسه این تصاویر، با ایده‏آلهایی است که قرآن کریم به عنوان کمال دین ارائه نموده است. اصولی که خداوند آن را به عنوان الگویی واقعی و جاوید و عبرت‏انگیز و حجت مطلق قرار داده تا مااسلام متحول خود را با آن بسنجیم، این اصطلاح به همین شکل به زبان قرآن نزدیک‏تر است؛ زبانی که عبارت اسلام و دین به شکل مصدر ذکر می‏شود و فعل فاعل را توصیف می‏کند و به ندرت معنای قیاسی مطلق از آن گرفته می‏شود. اما امروزه در نزد ما عبارت اسلام معنایی تاریخی بخود می‏گیرد و نشانگر تمام تجارب متاثر یا منتسب به این دین است و حتی گاهی اوقات توصیفی از یک موجودیت ثابت قائم به ذات می‏شود و شخص سخنگو هیچ اهمیت نمی‏دهد که پیرامون جهاد در راه اسلام سخن بگوید یا اینکه مثلاً به اسلام که به زن، حقوقش را داده است، اعتراضی کند. این در حالی است که مسلمانان پیشین نمایاننده راه و صادر کننده احکام را - چنانچه در نص بود - به خداوند، و اگر اجتهادی بود، به آرای خود نسبت می‏دادند و شکی نیست که این روش به موضعی بغرنج می‏انجامید.
ما همانطور که پیشتر گفتیم اسلام خود را با تحول در شرایط زندگی گام به گام به پیش نبردیم و چنان سستی کردیم که اکنون باری سنگین بر دوش خود داریم!. بنابراین، امروزه ما به یک نوآوری در سطح محدود نیاز نداریم، بلکه نیاز ما به یک انقلاب است که به وسیله آن بتوانیم تمام انحرافاتی را که پدید آمده و مضاعف و ریشه دار شده است، بزدائیم. این انحرافات به طوری است که جمله دیانت ما را مسخ کرده و حتی بعضی از ما را به مبالغه برانگیخته تا جامعه خود ما را به دلیل کثرت نشانه‏های جاهلیت و قلت نمودهای باقیمانده دیانت، جامعه‏ای جاهلی به حساب بیاوریم. از جهتی زیاده روی در این مطابقت هر قدر هم که باشد باز هم جامعه نیازمند تحولی عاجل و فراگیر و انقلابی تمدنی و همه جانبه است؛ انقلابی که امور دین و زندگی را بدون این که به اصول ثابت و احکامی که خداوند صادر فرموده و رسول گرامی در تاریخ جامعه بشری سنت ساخته آسیب برساند، دگرگون کند.
اما این انقلاب فراگیر و وسیع که هم سنگ مبارزه‏ طلبی‏یی است که مورد نظر ماست، ممکن است با رکود شرایط تاریخی دین و نیز با منافع غیر مسلمانانی که اصول زندگانی خود را بر اساس تضمین مراوده با تصاویر بی روح و سنتی اسلام گذاشته‏اند، برخورد داشته باشد. شاید هم در این رویارویی - اگر راه مسالمت‏آمیزی نیافت - به خشونت گراید. زیرا شرایط موجود در جوامع مسلمانان همواره با دعوت کنندگان به نهضت‏اسلامی سر جدال داشته و همیشه در یک آن هم به نام ارزشهای تمدنی غرب و هم ارزشهای سنتی دین، علیه این دعوت کنندگان نبرد کرده است. وقتی هم نیروهای قدرتمند در جوامع اسلامی دریافتند که در نبرد مجادله‏های سیاسی آزاد نمی‏توانند حریف جنبش‏های اسلامی شوند به حربه دیگری توسل جستند که همانا سلاح زور و سرکوب است، این نیروها برای گسترش حاکمیت خود و به زانو در آوردن طالبین اسلام انقلابی متحول، از جدال فراتر رفته و اکنون در آستانه کشتار است! در مقابل، اجتهاد هم در آستانه اعلام جهاد است و نزدیک است که فریادهای بیداری اسلامی به صورت انقلابی عظیم علیه شرایط اجتماعی و نیروهای قدرتمندش در آید.
از خداوند متعال خواهانیم که پیش پای حرکت اسلامی معاصر برای دگرگون کردن واقعیت موجود مسلمانان به سمت واقعیت ایده‏آل، راهی آسانتر و مسالمت‏آمیزتر بگشاید که برای آنها بهتر است و فرجامی نیکوتر دارد.
امیدواریم که خداوند مسلمین را هرگونه که خود می‏خواهد بیازماید و همو مسئول نصرت و رهایی آنهاست و به مسلمانان یاری برساند که باطل را از پایه و اساس نابود کنند و سرزمین خود را پاکسازی کنند و در آن نهال نیکوی حق را بکارند.
حرکت اسلامی تا کنون شاهد تجارب بسیاری برای نوآوری از طریق جدال به نیکی و رویارویی با دشمن و فتنه‏های آن بوده است. امروزه هم شاهد تجربه‏های جدیدی از انقلابهای ایمانی در درون هستیم که با انقلابی قدرتمند در بیرون - در جامعه - همراه شده است.
بهترین نمونه، انقلاب اسلامی ایران است که ماجرایش را می‏شنویم و تجربه‏اش را به عیان می‏بینیم. امیداوارم که در آینده نزدیک باز هم با شما دیدار داشته باشم تا از احساسی که این انقلاب در درون من پدید آورده است، با شما سخن بگویم.
دکتر حسن الترابی
منبع: کتاب « الحرکهٔ الاسلامیهٔ و التحدیث » تالیف: دکتر حسن الترابی و استاد راشد الغنوشی، چاپ خارطوم، سودان که توسط جناب آقای موسوی ترجمه گردیده است.
منبع : روزنامه انتخاب


همچنین مشاهده کنید