چهارشنبه, ۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 24 April, 2024
مجله ویستا


اشاعه فرصت طلبی


اشاعه فرصت طلبی
این روزها، تله فیلم بدل به عضو ثابت عصرهای جمعه شبکه اول و مناسبت های تقویمی و غیرتقویمی سایر شبکه ها شده و طبیعتا آنچه مطرح می شود نه فرضیه بلکه انعکاس بازخورد پخش این آثار در رسانه ملی و ارزیابی آنهاست. رویکرد اخیر رسانه ملی به تولید کمی فیلم تلویزیونی به نوعی کیفیت این آثار را به خصوص به واسطه تعجیل در روند تولید زیر سئوال برده و حضور سینماگران در این رسانه هم نتوانسته کیفیت آثار را ارتقا» دهد.
مهم ترین مسئله ای که درباره رویکرد جدید تلویزیون مطرح شد، ارتقا» سطح کیفی آثار تلویزیونی به واسطه حضور سینماگران در تلویزیون بود که در شکل ایده آل خود باعث بالا بردن سطح سلیقه مخاطب تلویزیونی و در وجه مقابل می توانست فرهنگ سهل الوصول و از تولید به مصرف رسانه ملی را فراگیر کرده و به این آثار تسری دهد.
امروز با پخش گسترده این آثار به نظر می آید این نگرانی اصلی ترین معضلی است که گریبان فیلم های تلویزیونی را گرفته و به جای در اختیار گرفتن وسواس و سلیقه سینمایی و انعکاس آن در تلویزیون، به نوعی علیه خود عمل و از کارگردانان حرفه ای سینما هم حضور کم مایه و ضعیف ثبت کرده است. به عنوان مثال کافی است حضور کارگردانانی چون سیروس الوند در «ستاره های سوخته»، ابراهیم شیبانی در «گزارش یک اعدام»، محمدرضا آهنج در «سکوت»، کامران قدکچیان در «اسکن»، کاظم معصومی در «پریش» و... را با ضعیف ترین فیلم سینمایی کارنامه شان مقایسه کنیم تا این فرضیه به اثبات برسد که حضور گسترده فیلمسازان سینمایی در عرصه تلویزیون نتوانسته به ارتقا» سطح کیفی تولیدات این رسانه بینجامد.
وقتی کار به بررسی و تحلیل کیفی تله فیلم های کارگردانان جوان و تازه کار می افتد، از آنجاکه ملاکی برای قیاس این آثار در مجموعه کارهایشان وجود ندارد، به جای اینکه به نتیجه ای بهتر منجر شود تاسف بارتر می شود. فیلم هایی که از همه وجوه فنی، ساختاری، تصویری، روایی، بازی و... لطمه دیده و در واقع نقطه قوت برای دفاع ندارند. پس نقطه مثبت رویکرد رسانه ملی در ساخت تله فیلم کجاست؟
واقعیت این است که متاسفانه ویژگی سهل الوصول بودن آثار تلویزیونی آنچنان پتانسیل قوی دارد که به نوعی همه خلاقیت، وسواس، دقت نظر و... فیلمسازان را در سایه قرار داده و نتیجه کار هم چیزی می شود که کارگردان آن را توجیه، تهیه کننده انتقاد و بازیگر اعتراض می کند و نهایتا مخاطب تلویزیون به این نتیجه می رسد که احتمالا اسامی عوامل را در تیتراژ اشتباه دیده است!
کافی است یک بازنگری در گپ و گفت های انجام شده با کارگردان، تهیه کننده یا فیلمنامه نویس این آثار پس از پخش از تلویزیون داشته باشیم. علاوه بر رویکردهای اشاره شده، نکته مشترک در حرف همه آنها این است که در بهترین شکل ممکن، فیلمنامه را در فرصتی حداکثر دو هفته ای و تولید را حداکثر در یک ماه به انجام رسانده و همه معتقدند اگر فرصت بیشتر برای تولید داشتند، کار از کیفیت بهتری برخوردار می شد. به گزارش مهر، همه وهمه این نکات یک علامت سئوال بزرگ را در ذهن ایجاد می کند که این همه تعجیل برای ساخت یک فیلم تلویزیونی از کجا می آید و بنا به کدام مصلحت است؟
می توان این رویکرد را در مورد فیلم های مناسبتی که باید در مقطع زمانی خاص مانند هفته نیروی انتظامی یا روز خاص پخش شوند، تا حدی توجیه کرد. ولی وقتی موضوع فیلم ها نه مناسبتی است و نه نیاز کوتاه مدت مخاطب را برطرف می کند، این همه تعجیل از کجا می آید؟ این وجه انکارناپذیر است که تعجیل زیانی اساسی به کیفیت این فیلم ها وارد کرده و هیچ پاسخ منطقی هم برای این نقص آگاهانه وجود ندارد. آگاهانه از این وجه که با وجود روشن شدن لطمه به فیلم ها از این وجه، ولی همچنان این پروسه با سهل انگاری در حال پیگیری است و مسئولان رسانه ملی هنوز به فکر آسیب شناسی این روند نیفتاده اند. همانطور که در مطلب قبل هم اشاره شد فرصت کمی که برای نقد و تحلیل و آسیب شناسی تولیدات تلویزیون وجود دارد، به نوعی فیلمسازان را به سوی بی تفاوتی نسبت به بازخورد کارشان پیش می برد. حتی نشست های نقد و بررسی که شبکه ها برای به اصطلاح تحلیل کارهای انتخابی خود برگزار می کنند، به قدری از پیش تعیین شده و غیرکاربردی است که بیشتر مواقع عوامل اصلی کار در زمان ارزیابی حداقل یکی دو کار را پشت سر گذاشته اند.
قرار است این ارزیابی ها پاسخگوی نیاز امروزمان باشد یا چند سال آینده؟ با این روند به نظر می آید یک چنین ارزیابی ریشه ای که باید سیستم روتین تلویزیون را مورد بازنگری قرار دهد، حداقل تا یک سال آینده عملی نشود! چرا که این رسانه برنامه های طولانی مدت خود را حداقل برای یک سال آینده طراحی و اجرا می کند و چنین نقد و نظرهای کوتاه مدتی راه به این سیستم ندارد.
وجهی دیگر که در این روند رخ می نماید، اشاعه فرهنگ فرصت طلبی و دوری از شفافیت که برخاسته از اصل حاکمیت رابطه بر ضابطه در تلویزیون است. در همه انتقادهایی که از روند تولید فیلم از سوی عوامل مطرح می شود، کارگردانان یا نقدها را می پذیرند یا توجیه می کنند. تهیه کنندگان هم معمولا انتقاد را به بقیه عوامل وارد می کنند. در نهایت حتی اگر نقد روند بی دلیل پرسرعت تولید مطرح می شود، به قدری ملایم و غیرکاربردی است که نتیجه ندارد. چرا؟
چون فیلمساز یا تهیه کننده در اندیشه کار بعدی است که در مرحله ساخت دارد یا تولید شده و در آستانه پخش است! اینچنین است که در نهایت روندی شکل می گیرد که همه با فاصله گرفتن از انتقاد کاربردی به نوعی یکدیگر را تایید می کنند. حکایت همان چاقویی که این بار از وجهی دیگر دسته خودش را نمی برد!
منبع : روزنامه ابتکار


همچنین مشاهده کنید