پنجشنبه, ۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 25 April, 2024
مجله ویستا

داغ‌ فراموش نشدنی مردم عراق


داغ‌ فراموش نشدنی مردم عراق
داغ‌هایی که در طول ۴ سال گذشته بر اثر خشونت و جنگ عراق بر روان و جسم ده‌ها هزار عراقی وارد شده، تا نسل‌ها از مردم این کشور را آزار خواهد داد به ویژه این که بسیاری از این قربانیان کودک هستند.
روز و محلی که زندگی علی عبدالله را تغییر داد در حافظه او حک شده است. ۲۴ نوامبر ۲۰۰۵. صبح یک پنجشنبه. او ۱۳ ساله بود.
پدر علی پارکینگی را در جنوب بغداد اداره می‌کند. او آن روز قبول کرده بود تنها پسرش برای نخستین بار پارکینگ را باز کند. لحظه‌ای افتخار آمیز بود. علی به محل کار رفت.
او حدود ساعت ۱۰ صبح از پارکینگ بیرون رفت تا صبحانه بخورد که یک خودروی بمب‌گذاری شده در آن نزدیکی منفجر شد و ترکش آن پاها و یک چشمش را نابود و سینه‌اش را مجروح کرد.
علی در حالی که در یکی از دو مرکز اعضای مصنوعی بغداد منتظر پای مصنوعی جدید خود است می‌گوید: برای عوض کردن پای قبلی آمده‌ام چون کوچک شده است.
علی با یکی از همسایگانش به اینجا آمده است که یک پلیس ۲۳ ساله است و هنگام خدمت در یک مرکز کنترل یک پایش را بر اثر انفجار از دست داده است. این مرکز بغداد از سال ۲۰۰۳ بیش از ۲۷۰۰ مراجعه‌کننده قطع عضو داشته است.
هزینه اعضای مصنوعی مخصوصا در مورد بچه‌ها، که بر اثر رشد باید مدام اعضای مصنوعی خود را عوض کنند، بسیار زیاد است.
قاسم محمد، معاون این مرکز می‌گوید: ما بیشتر به فکر بچه‌ها هستیم و سعی می‌کنیم هر چه سریعتر اعضای آنان را تحویل دهیم. دوست داریم کمک کنیم بچه‌ها به مدرسه برگردند و زندگی عادی داشته باشند.
علاوه بر عوارض و هزینه‌های جسمی، هزینه‌های روانی این ضایعات بسیار زیاد است.
حسین مجید یکی از حدود ۲۰ تکنیسین کارگاه این مرکز می‌گوید: بعضی از آنان با ناامیدی شدید به اینجا می‌آیند ولی ما سعی می‌کنیم در آنان امید به وجود بیاوریم زیرا ۵۰ درصد درمان آنان روانی است.
سعید الشبوط، ۶۵ ساله گفت که: حالا دو سال پس از از دست دادن پایش در انفجار بازار شورجه بغداد احساس می‌کند تا حدی با آن کنار آمده است. او در اتاق انتظار مرکز گفت: به جایی رسیدم که می‌خواستم خودکشی کنم اما حالا بهتر هستم.
«من از مدیران شرکت هواپیمایی عراق هستم. قرار بود برای ریاست شعبه شرکت در مصر به قاهره بروم. اما پس از انفجار آن را لغو کردم. بدون یک پا چطور می‌توانم بروم؟» حتی پزشکان دچار رنج و اندوه می‌شوند. صدیق علی متخصص فیزیوتراپی این مرکز که به قربانیان برای تحمل آینده به عنوان یک مسوول مشاوره می‌دهد از مرد جوانی حرف می‌زند که دو ماه پیش نزدش آورده بودند، مردی که دست‌ها و پاهایش قطع شده بود. «چیزی نمانده بود جلوی او اشکهایم سرازیر شود. اما فکر کردم ناراحت خواهد شد. روحیه او خوب بود و سرنوشتش را پذیرفته بود.»
قربانیان مجروح غالبا به جراحی‌های پیشرفته نیاز دارند. با این حال عراق با فرار وسیع مغزها مواجه است و بسیاری از پزشکان از ترس ناامنی و آدم‌ربایی فرار کرده‌اند.
یکی از جراحان برجسته بغداد که خواست نام خود و بیمارستانش فاش نشود، گفت: قبلا ده متخصص بیهوشی داشتم حالا فقط ۴ تا باقی مانده‌اند.
او گفت: بیمارستانش در هفته می‌تواند فقط حدود ۱۰ عمل جراحی انجام دهد در حالی که پیش از جنگ توانایی انجام ۱۴ تا ۱۵ عمل را داشت.
در راهروی بیمارستان مردی دختر ۲ ساله‌اش را در آغوش دارد تا معاینه‌اش کنند. دخترک یک سال پیش هنگامی که با تعدادی از اقوامش سوار خودرویی در بغداد بود دو گلوله به سرش خورد. او زنده ماند اما آسیب شدید به پوست سرش باعث کچلی او شده است.
مهدی، پدر نبأ در حالی که در یک دست دخترش و در دست دیگر عکس‌های رادیولوژی را دارد، گفت: در آن حمله یکی از برادران و پسرعمویم کشته و همسر و مادرم مجروح شدند. برادر دیگرم هم با اصابت ۱۱ گلوله به بدنش مجروح شد و حالا مثل چوب در روی تخت بیمارستان افتاده است.
در قسمت اعضای مصنوعی، تکنیسین‌ها از علی خواستند چند روز دیگر برای گرفتن پای تازه‌اش بیاید.
او پیش از ترک بیمارستان گفت: همکلاسی‌هایش می‌خواهند پای مصنوعی او را ببینند اما او فقط آن را به دوستان نزدیکش نشان می‌دهد. «کاش آن روز از خانه بیرون نمی‌رفتم. ساعت ۳۰/۱۰ صبح پنجشنبه ۲۴ نوامبر ۲۰۰۵ بود."
منبع: گاردین
علی کسمایی
منبع : روزنامه جام‌جم


همچنین مشاهده کنید