پنجشنبه, ۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 25 April, 2024
مجله ویستا

تمدن و چرخه عدالت


تمدن و چرخه عدالت
به لحاظ معرفت شناختی، ابن خلدون درون یک مثلث معرفت شناختی در جهان اسلام قرار دارد که اضلاع سه گانه این مثلث را می توان با عنوان:
۱) تاریخ نگاری عقلی مسلمانان
۲) فلسفه غرب تمدن اسلامی
۳) نظریه مقاصد یا فقه مقاصد نامید.
در مورد نخستین ضلع باید گفت، در طول تاریخ در جامعه اسلامی دو نوع تاریخ نگاری دیده می شود: تاریخ نگاری نقلی که مهمترین نماینده آن طبری است و تاریخ نگاری عقلی که مهمترین نماینده آن مسعودی است. این دو همیشه در مقابل هم قرار داشتند. خصلت تاریخ نگاری عقلی، این است که به جای توصیف شخصیت ها و رفت و آمد حاکمان بر علل و دلایل رواج و زوال دولت ها و تمدن ها تکیه دارد.
این خصلت تاریخ نگاری عقلی است که موجب می شود ابن خلدون از صورت تاریخ نگاری به محتوای تاریخ نگاری عبور کند.
دومین مکتبی که ابن خلدون در آن زیست می کرد و از لحاظ معرفتی هم اهمیت دارد، مکتبی است زیر عنوان فلسفه مغرب تمدن اسلامی ، همان چیزی که امروزه به «ابن رشد گرایی» معروف است. مکتب ابن رشد گرایی یا مکتب فلسفی غرب تمدن اسلامی، دقیقاً در مقابل مکتب «سینوی» است و به شدت بر حفظ استقلال عقل تأکید می کند. به همین دلیل در جریان های اروپایی ما قبل آکویناسی به راه دوگانه درک حقیقت، راه عقل و راه شرع تکیه می کردند. ابن رشد گرایی مکتب فلسفی بسیار سنگینی بود. بیشترین حوزه نفوذ این مکتب شمال آفریقا و اندلس بود. ولی متأسفانه هیچ گاه به مکتب غالب تمدن اسلامی بدل نشد. در واقع، دولت های اسلامی بیشتر دولتهایی با ماهیت شرقی و خاورمیانه ای بودند. به نظر می آید سومین مکتبی که ابن خلدون درون آن رشد کرد؛ نگاهی به فقه و اصول آن است با عنوان فقه المقاصد یا نظریه مقاصدی. این نظریه دستگاهی از استدلال داخل فقه اسلامی است. در این روش به جای این که احکام شرعی را به صورت مستقیم و تک تک به ادله شرعی استناد دهد، به ادله عمومی مقاصد تکیه می کند. به همین دلیل در این نظریه، دولت جایگاه مهمی دارد. یعنی دولت حد فاصل یا مفصل میان شریعت و مصلحت عمومی در جامعه است. در واقع نوعی توازن بین شریعت و مصلحت ایجاد می کند. به همین دلیل این مکتب، قوی و اثر گذار بود.
ابن خلدون به عنوان قاضی و پیرو این مکتب ( که در شمال آفریقا جریان داشت ) تلاش می کند از این مکتب الهام بگیرد. نتیجه این می شود که ابن خلدون به دولت به عنوان نیرو محرکه تمدن تکیه می کند. در واقع رویش و زوال تمدن را به اعتبار زایش و زوال یا چرخه دولت تحلیل می کند. ابن خلدون در آثارش قیاسی را مطرح می کند به این صورت: این دولت ها هستند که تمدن ها را می سازند و عمران، تابعی از ملک است. می خواهم به قسمتی از حرفهای ابن خلدون بپردازم که به بیان نسبت عمران با ملک، قدرت و دولت می پردازد. عده ای فکر می کنند ابن خلدون جبرگرا یا ساخت گرا است. اما ابن خلدون به دولت اهمیتی فراتر از ساختار ها و ساخت گرایی (آن گونه که در نظریه های ساخت گرایی وجود دارد) می دهد. ابن خلدون در سه جا به طرح دایره عدالت می پردازد. هر سه جا هم در جلد اول مقدمه است. ( یکی در صفحه ۳۸ مقدمه جلد اول، دیگری در صفحه ۳۹ و سومی در صفحه ۱۸۸ مقدمه یعنی فصل ۴۳ مقدمه چاپ بیروتی که متن به زبان عربی است که بحث چرخه را مطرح می کند. )
فرض ابن خلدون بر این استوار است که برای فرار از چرخه طبیعی زوال دولت ها راهی وجود دارد و آن راه عبارت است از: افتادن در چرخه آگاهانه عدالت.
یعنی ابن خلدون فرض نمی کند دولت ها با توجه به زایش و زوال عصبیت ها رشد پیدا می کنند؛ آن گاه به طور قهری زائل می شوند. ابن خلدون در واقع برای دولت ارگانیزم قهری قائل نیست؛ بلکه معتقد است وقتی دولت به حدّ رشد رسید، تمدنی را بنا می گذارد. (زیرا او به این مسأله معتقد است که عِمران به شدت تابع قدرت است) او اضافه می کند دولت می تواند به صورت آگاهانه و با تکیه بر چرخه عدالت بقای خود را تضمین کند و توسعه دهد. به همین دلیل است که از این پس ابن خلدون به جای زوال، راه حلی برای بقا و توسعه عمران طرح می کند. او بحث عدالت را در سه جا نقل کرده است و در هر سه مورد آن را به سنت ایرانی ارجاع داده است: بهرام ابن بهرام، از پادشاهان اسطوره ای ایران و موبدان و عالمان زرتشتی.
بدین صورت که قصه ای را با عنوان بوم (جغد) مطرح می کند. داستان از این قرار است که در یکی از خرابه های گورستانی از شهر مخروبه، دو جغد نر و ماده عاشق هم می شوند. جغد ماده برای مهریه خود بیست روستای خراب می خواهد. جغد نر می گوید: دولتی که مطابق عدالت عمل نکند، موجب می شود بتوانم طی یکی دو سال، بیش از صد خرابه برای شما پیدا کنم. بعد از بیان این داستان، ابن خلدون اضافه می کند که یکی از غلامان بهرام ابن بهرام این داستان را شنید و به سراغ یکی از موبدان زرتشتی رفت و از او درباره این داستان رمز آلود پرسید.
موبد توضیح داد که جغد هم فهمیده دولتی که در چرخه عدالت قرار نداشته باشد و در زوال طبیعی خود حرکت خواهد کرد.
بهرام ابن بهرام از موبد راه حل می خواهد و موبد زنجیره عدالت را به عنوان راه حل به او معرفی می کند.
به نظر می آید ابن خلدون این داستان را پایه تحلیل خود در همه جا قرار می دهد. آنچه برای ابن خلدون حائز اهمیت است، این است که چگونه می توان چرخه زوال را متوقف کرد و چگونه دولت می تواند به نیرو محرکه توسعه تبدیل شود.
ابن خلدون در این بین به توضیح و تشریح جایگاه دین و قانونگذاری و نقش آگاهی دولت و تخصص دولتمردان می پردازد.
ابن خلدون این روایت را از مروج الذهب مسعودی نقل می کند. او می گوید: موبدان بهرام ابن بهرام این چرخه را برای او توضیح می دهند و این چرخه به دو صورت ذکر شده است. اولی، چرخه ثمانیه است که مراحل هشت گانه ای دارد. دیگری چرخه خمسه یا خماسیه است که پنج مرحله دارد.
ابن خلدون در صفحه ۳۹ نقل می کند: موبدان به انوشیروان می گویند: «جهان یعنی جامعه، بوستانی است که نگهبان و آبیاری کننده آن دولت است. می دانید که باغچه بی باغچه بان افسرده و نابود می شود. دولت در جامعه، نقش همان باغچه بان را دارد. دولت قدرتی است که با شریعت و قانون حفظ می شود. »
سپس اضافه می کند: «شریعت یا سنت و قانون چیزی است که دولت آن را وضع یا اجرا می کند. در احکام شرعی مجری یا واسط احکام شرعی اولیه و مصلحت است. یعنی بر حسب مقاصد پنج گانه: حفظ جان، مال، نسل، عقل و دین مردم است. (این دولت است که این ها را برقرار می کند) اما دولت نمی ماند. به چرخه توجه کنید:
۱) عالم بوستانی است که دولت نگهبان آن است.
۲) دولت قدرتی است که سنت یا شریعت آن را حفظ می کند.
۳) سنت یا قانون چیزی است که دولت آن را حفظ می کند.
دولت اگر قدرت نداشته باشد نمی تواند قانون را اجرا کند. اگر هزاران قانون هم وضع کند نمی تواند آن را اجرا کند. بنابراین دولت نظامی است که ارتش آن را حفظ می کند. (یعنی بخشی از قانون به حمایت نیروی نظامی و انتظامی اجرا می شود. دست کم در مورد افرادی که تخطّی از قوانین می کنند این مسأله مطرح است. ) »
او می گوید: «ارتش یار دولت است. لیکن شرط آن ثروت است. یعنی اگر دولت پول کافی برای پرداخت به نیروی نظامی نداشته باشد، در نخستین اقدام، نیروهای نظامی و انتظامی به مداخل رو می آورند. یعنی درآمد خود را از مجرم می گیرند. به همین دلیل است که به جای این که مجری قانون باشند، مجری مصلحت مجرم می شوند. » او اضافه می کند: «ثروت، رزقی است که جمع کننده آن رعیت است. رعیت به معنای افرادی است که باید حقوقشان رعایت شود. رعیت با امنیت می تواند به جمع آوری درآمد و ثروت بپردازد. » و می گوید: «این امنیت را عدالت درست می کند و عدالت را دولت باید برقرار کند. »
ابن خلدون این چرخه را بدین صورت وارد تحلیل های خود می کند. ابن خلدون در فصل ۴۳ جلد اول مقدمه، مسأله ای را مطرح می کند. او می گوید:
«در صورتی که عقل را قرینه ظلم بدانیم که با آن شناخته می شود، ظلم دو نوع است: اول: ظلم های کوچک و آشکار است. از قبیل این که کسی اموال دیگری را بدزد، تجاوز به حریم خصوصی افراد و... »
ابن خلدون ظلم های آشکار را ظلم های کوچک می داند. در مقابل آن، ظلم بزرگ را ظلمی می داند که دولت یا قانونگذار انجام می دهد. این ظلم آشکار نیست، چون خود دولت بنیانگذار این قانون اشتباه است. بنابراین در ظاهر ظلم دیده نمی شود. اما به ویرانی جامعه می انجامد. ابن خلدون اشاره می کند: «چنین ظلمی خطرناک ترین ظلم است. »
او در فصول ۴۴ و ،۴۰ دو راه حل در جهت حل این مسأله که چگونه می توان از ظلم دولت جلوگیری کرد، ارائه می دهد.
[تفصیل مطالب را به صفحات ۳۸ و ۳۹ و ۱۸۷ و۱۸۸ و ۱۸۹ جلد اول مقدمه ابن خلدون ارجاع می دهم. ]
مکتوب حاضر حاصل تلخیص و ویرایش متن سخنرانی دکتر داوود فیرحی است که در همایش یک روزه ابن خلدون در دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران ایراد شده بود. این متن توسط سعید بابایی تدوین و تنظیم شده است.
داوود فیرحی
منبع : روزنامه ایران


همچنین مشاهده کنید