پنجشنبه, ۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 25 April, 2024
مجله ویستا

نگاه صهیونیسم فاشیستی به هویت یهودی


نگاه صهیونیسم فاشیستی به هویت یهودی
صهیونیسم خود را به عنوان یک ایدئولوژی انقلابی تحت نام “نفی دیاسپورا” مطرح می کند یعنی پایان‌دادن به سکونت گروه های یهودی در مناطق مختلف جهان و انتقال و اسکان آنان به فلسطین پس از طرد فلسطینیان با هدف تشکیل یک سرزمین ملی برای یهودیان.
در محافل عربی و بویژه در میان نخبگان عرب یک رویکرد کلی وجود دارد و آن اینکه صهیونیسم تاکنون یک پروژه کاملا موفقی بوده است. مگر نه این است که حکومت صهیونیستی تشکیل شد و صهیونیست ها در سایه آن به اهداف و خواسته های خود دست یافتند؟ البته نمی توان این عقیده را کاملا انکار کرد و این یک واقعیت است. تشکیل یک ارتش سازمان یافته و وجود بیش از شش میلیون شهرک‌نشین صهیونیست در قلب جهان عرب، بدون شک یک دستاورد استعماری و اشغالگری به شمار می آید، اما صهیونیسم در کنار این نقاط مثبت نقاط ضعفی نیز دارد. صهیونیسم خود را به عنوان یک ایدئولوژی انقلابی تحت نام “نفی دیاسپورا” مطرح می کند یعنی پایان دادن به سکونت گروه های یهودی در مناطق مختلف جهان و انتقال و اسکان آنان به فلسطین پس از طرد فلسطینیان با هدف تشکیل یک سرزمین ملی برای یهودیان.
پرواضح است که بین ایدئولوژی انقلابی و واقعیت موجود فاصله زیادی وجود دارد، اما برای اینکه این ایدئولوژی واقعیت را تغییر دهد می بایست این فاصله ها کم گردد و در غیر این صورت این ایدئولوژی به یک ایدئولوژی فاشیستی تبدیل خواهد شد. پروژه صهیونیسم به دو روند “ترانسفر” نیازمند است؛ کوچاندن فلسطینیان از فلسطین به خارج و انتقال یهودیان از خارج به فلسطین.
این دو روند نشات گرفته از این رویکرد است که فلسطین سرزمینی بدون ملت برای ملتی بدون سرزمین است اما این رویکردی کاملا اشتباه است. فلسطین هرگز یک سرزمین بدون ملت (فلسطینی) نبوده است و نیز یهودیان و گروه های یهودی هرگز ملتی واحد نبوده اند که دارای هویتی واحد و به دنبال سرزمین یا میهنی ملی برای خود باشند. همه ما به خوبی می دانیم که صهیونیست ها در کوچاندن فلسطینیان شکست خوردند صدها هزار فلسطینی در اراضی که “اسرائیل” آن را در سال ۱۹۴۸م. اشغال کرده بود، باقی ماندند و جمعیت‌شان هر روز زیاد تر و شور و اشتیاق آنان به هویت عربی و فلسطینی شان افزایش یافت. صهیونیست ها پس از اشغال غزه و کرانه باختری در سال ۱۹۶۷م. نیز بار دیگر در کوچاندن فلسطینیان ناکام ماندند. در این سال دامنه مقاومت شدت یافت؛ مقاومتی که صهیونیست ها گمان می کردند هرگز وجود ندارد و به هیچ وجه شکل نخواهد گرفت. تاکنون مقالات و کتاب های متعددی درباره این شکست و ناکامی تالیف شده است.
تناقض بین نگاه صهیونیسم فاشیستی به هویت یهودی و واقعیت ناهمگون یهودیان از آغاز جنبش صهیونیسم و شهرک سازی در فلسطین پدیدار گشت و تا سال ۱۹۴۸م. یعنی در زمان اعلان تشکیل یک کشور صهیونیستی که به دنبال آن قانون بازگشت یهودیان به فلسطین صادر شد ادامه یافت. بر اساس این قانون، هر یهودی حق دارد که به “اسرائیل” مهاجرت کند. اما آنانی که این قانون را صادر کردند فراموش نمودند یا خود را به فراموشی زدند که تعریفی دقیق و مشخص از یک شخص یهودی ارائه دهند که حق مهاجرت به فلسطین را دارد و اینکه یهودیت چیست؟ فقدان یک چنین تعریفی سوال هویت صهیونیستی را در میان یهودیان مطرح می کند.
یهودیان مهاجر هر یک دارای هویتی دینی و دوگانه هستند. آنان این هویت دینی و دوگانه را از جامعه ای که قبلا در آن زندگی می کردند دریافت کرده اند و در واقع به همین خاطر است که پاسخ به سوال مطرح شده پیوسته به تاخیر می افتد یا نادیده گرفته می شود و اگر هم به آن پاسخ داده می شود پاسخی موقتی و نامشخص بود. یکی از کارشناسان صهیونیستی در این باره گفته است:«پس از گذشت چندین سال بالاخره مشخص شد که امکان شکل‌گیری یک اجماع ملی درباره این مسئله وجود ندارد.»
اما آیا ممکن است که یک کشور یهودی بدون تعریف دقیق از هویت فرد یهودی و اینکه یهودی کیست، تشکیل شود؟ رسانه های گروهی عربی درباره این مسئله حق مطلب را نگفته اند. ممکن است که عده ای بگویند این مسئله یک مسئله کهنه و قدیمی و از جمله امور تئوریک و غیر عملی است و در رفتار و منش شهرک نشینان صهیونیستی هیچ‌گونه تاثیری نمی گذارد اما یک چنین گفتاری به مثابه ترویج منهج سیاست استعمارگری صهیونیستی است. ارائه یک تعریف دقیق از یهودیت در اوضاع کنونی رژیم صهیونیستی یک مسئله اساسی است. اگر گفته می شود که تعریف مسیحیت در آمریکا یک مسئله تئوریک و تنها ویژه مسیحیان است این به این خاطر است که آمریکا به دنبال مشروعیت مسیحی برای خود نیست چرا که مراجع مشروعیت حکومت آمریکا خارج از دیانت مسیحی و چه بسا خارج از چارچوب کل مسیحیت است.
اما اسرائیل مدعی است که کشوری یهودی و نمادی از ارزش های یهودیت بوده و امتداد کشور باستانی یهودی است. (بر اساس این رویکرد صهیونیست‌ها، اسرائیل را از این حیث هیکل سوم می نامند که هیکل سلیمان هیکل اول و هیکل هرود هیکل دوم است.) بر همین اساس صهیونیسم از یهودیان می خواهد که به اسرائیل بازگردند یا حداقل از آن حمایت کنند. صهیونیسم در سایه این هویت یهودی موهوم، اراضی فلسطینیان را اشغال و صاحبان اصلی فلسطین را از خانه و کاشانه شان بیرون می‌کند. ناکامی در ارائه تعریف دقیق از یهودیت شالوده صهیونیسم را بر هم ریخته و افسانه مشروعیت صهیونیسم را نابود می سازد. صهیونیست ها این مسئله را به خوبی می دانند و از این رو است که بر یهودی سازی همه چیز در فلسطین از قبیل تاریخ و آثار و اسلامی روستاها و شهرها و تغییر نام فلسطین به اسرائیل، اصرار و پافشاری می ورزند. صهیونیست ها حتی پا را فراتر از این گذاشته و اراضی کرانه باختری را “یهودا” و “سامره” می نامند و به کرانه رود اردن از نیل تا فرات را ارتس یسرائیل (سرزمین اسرائیل) می نامند.
مسئله تعریف یهودیت یک مسئله دینی و سیاسی صرف نیست بلکه یک مسئله سرنوشت ساز در سطح جهان است و بر اساس آنچه که در این مقاله عنوان شده، هیچ گونه راه حلی برای این مسئله وجود ندارد و همچنین طرح این رویکرد که یهودیان ملتی بدون سرزمین هستند مشابه این ادعا که فلسطین سرزمینی بدون ملت است کذب و دروغ محض است.
ملت فلسطین از سویی با این دروغ به مقابله برخاسته و از طریق بهره گیری از شیوه های مختلف مبارزاتی خود، این را به اثبات رسانده است که فلسطین یک سرزمین عربی و ساکنان آن عرب هستند و از سوی دیگر، واقعیت دوگانه و نژادی شهرک نشینان صهیونیست در فلسطین اشغالی و گروه های یهودی در خارج همه طرح ها و برنامه های جنبش صهیونیسم را به چالش کشانده و دروغ و فاشیستی بودن آن را کاملا آشکار کرده است. حتی برخی از یهودیان به طور علنی یا غیر علنی با صهیونیسم به مخالفت برخاسته اند. این عده با مهاجرت یهودیان به فلسطین اشغالی و اسکان در آن مخالفند. یک چنین موضع‌گیری مسئله دیگری را مطرح کند و آن اینکه صهیونیست کیست؟ بن گوریون بر این عقیده است که «صهیونیست کسی است که از خارج به کشوری صهیونیستی مهاجرت و در آن زندگی می کند و غیر او تنها کسی است که به صهیونیسم عشق می ورزد.»
عده ای گمان می کنند که ادامه بحران کنونی جامعه صهیونیستی در نهایت منجر به فروپاشی آن از داخل خواهد شد اما بنده معتقدم که جامعه صهیونیستی از داخل از بین نمی رود زیرا عناصر حیاتی آن نه از داخل که از خارج تغذیه می گردد و در واقع دو عنصر عامل اصلی ادامه بقای رژیم صهیونیستی و لو با وجود بحران های متعدد داخلی است؛- حمایت‌های آمریکا و دیگری فقدان نقش و وظایف کشورهای عربی در قبال فلسطین، بنابراین آنچه که باعث فروپاشی رژیم صهیونیستی خواهد شد بحران داخلی آن نیست بلکه تلاش و جهاد کشورهای عربی بهترین عامل برای این فروپاشی هستند البته این گفته هرگز به معنای نادیده گرفتن بحران های داخلی رژیم صهیونیستی نیست و ضرورت دارد که با فهم و آگاهی از این بحران ها آن را در زمان و مکان مناسبت علیه صهیونیسم به کار ببریم.
منبع: مرکز اطلاع‌رسانی فلسطین
عبد الوهاب مسیری
منبع : روزنامه رسالت


همچنین مشاهده کنید