چهارشنبه, ۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 24 April, 2024
مجله ویستا


توفان در راه کتاب و متاب!


توفان در راه کتاب و متاب!
توفانی رسانه‌ای - تصویری جهان را در می‌نوردد و آن چنان قدرتمند شده که ذائقه عمومی آن را سمت و سو می‌دهد و ما هم در این دایره جز مشاهده‌کننده‌ای به قول <گی دوبو> در صحنه نمایش چیزی نیستیم. آیا این توفان رسانه‌ای ما را هم با خود خواهد برد؟ و تبدیل به مصرف‌کننده مستهلک‌گر تولید <فست>‌های خود خواهد کرد تا طبق <منو>ی رسانه‌ای جهانی <فست‌فود> مان را میل کنیم و <فست سلر>‌* مان را بخوانیم و شب هنگام باقیمانده آن را در سطل‌های آشغال بریزیم؟
در دامنه این توفان بنگاه‌های عریض و طویلی پناه گرفته‌اند: مانند باشگاه خوانندگان <اپرا دینوری> در آمریکا و <ریچاردز> و <جودی> در انگلیس و... که مشخصا با سمت و سوی انسان‌هایی بی‌دغدغه و سرشار از مصرف‌گرایی به وحدت باشگاهی نائل آمده‌اند و چنان از نظر رسانه‌ای قدرتمندانه عمل می‌کنند که می‌توانند نویسندگان دست سومی را به‌گونه‌ای حمایت نمایند که قبله آمال خوانندگان <بادبادک باز> شود و یک شبه نویسنده‌ای گمنام را به اعلی علیین ثروت و شهرت برسانند و میلیون‌ها نسخه از کتابش را در مطبعه‌ها و مصطبه‌ها به نمایش بگذارند. ‌ رسانه و تصویر جزیی از واقع زیستی ما شده، از همان روزی که فیلسوفی چون بودریار گفت: <جنگ خلیج نه جنگی واقعی که جنگی رسانه‌ای بود> و طبعا منظور او از این گفته این بود که تصویر در خدمت ابزار ساخت دنیای جدید و استعاره‌ای - غیرواقعی - درآمده و جهان واقعی ما را برای هدف‌ها و غایت‌های خود بلعیده است. ‌ اما مساله ما این است که نویسندگان و خوانندگان بسیاری داریم که به دور از این اهداف رسانه‌ای و بازاری صادقانه به کار خود مشغولند و می‌خواهند بیرون از این گستره و هیاهوی ژورنالیستی تبلیغاتی نفس بکشند؛ گستره‌ای که به اسم <داستان‌های عامه‌پسند> و <داستان‌های پلیسی> بر سر هر کوی و بازار به راه افتاده و آزادانه کمر به نابودی ادبیات اصیل بسته است. آیا این موج ما را در خود غرقه خواهد کرد؟ آیا ما هم در چرخه بازتولید فرهنگ جهانی معطوف به اراده سازندگان و مروجین تصویر رسانه‌ای درآمده‌ایم؟ در نشر و رسانه ما چه می‌گذرد؛ چه می‌چاپیم و برای کی؟ برابر آمار، ناچیزی از کتاب‌های شعر و چیزی در حدود ۴۰ رمان فارسی در سال گذشته چاپ شده که نسبت به سال‌های قبل نقصان بسیار فاحشی را نشان می‌دهد و این یعنی تیراژ کتاب <باد ما را خواهد برد...> و بیشتر گفتن از این رو که جریان آماری و تحلیلی واقعی نداریم و ندارم و حتی آمارهای نشر و فروش کتاب نیز در این ملک موضوعی شفاف نیست و بسته به رانت خواری ناشران و روابطشان با دستگاه‌های مربوطه دارد! هنوز ما به ضرس قاطع نمی‌دانیم که از این ۱۱۰۰ تیراژ عمومی ناشران، چقدرش به کتابخانه و فروش دولتی می‌رسد و چقدرش به دست واقعا خوانندگان؟ و این کتاب‌ها چه درصدی از وقت متوسط خوانش یکی دودقیقه‌ای خوانندگان ما را پرمی کند؟! چه ترفندهایی در حوزه نشر ایران وجود دارد و چه ساز و کار‌هایی بر این حوزه حکومت می‌کند؟ نشری که از لحاظ آماری حتی با کشورهای چندمیلیونی کوچکی مانند اردن و لبنان، قافیه باخته محسوب می‌شود که ناگاه کتابی از این میانه گردباد و آشوب مانند <بادبادک باز> به چاپ‌های توفانی می‌رسد؟ و یا <روی ماه خداوند را ببوس> به چاپ‌های بیست و چندم می‌رسد و برخی دستگاه‌های رسانه‌ای آن را در ردیف ۱۰۰ رمان برتر ایران> قرار می‌دهند! اینجا را حداقل می‌توانیم بگوییم که همانند با تبلیغات رسانه‌ای جهان نقش بازی می‌کنیم. کدام منتقد واقعی درباره این کتاب‌ها سخن گفته و چه معیارهایی این رمان‌ها را به آستانه‌هایی چنین جادویی رسانده است؟ ‌ در مقابل این توفان، مشاهده‌گر باقیماندن یعنی تابانده‌شدن؛ یعنی از دست‌دادن فرهنگ و زبان و ادبیات. ما باید بیاموزیم که منتقد این وضعیت و تولید کننده آثار اصیل باشیم، باید عرصه نقد و دموکراسی را وسعت دهیم و این کمترین چیزی است که در این شرایط می‌توانیم انجام دهیم وگرنه نه از تاک نشان خواهد ماند و نه از تاک نشان... آیا اگر ۱۰ منتقد ادبی مانند رضا براهنی در این جامعه می‌داشتیم، چنین ترفندها و ترهاتی درعرصه نشر باز هم پا می‌گرفتند؟ و اگر ناشران ما در چاپ آثار و روابط وسواس به خرج می‌دادند، باز هم چنین کتاب‌هایی در عرصه نشر و ادب ما می‌توانست چنین رونقی داشته باشد؟ ‌
با این پرسش‌ها که صرفا برای درآستانه یک مقاله بودن باقی می‌مانند، مقاله را می‌بندم تا در آینده‌ای امیدوارانه و نه‌چندان دور، آماری از چند و چون و کیفیت کتاب‌های منتشر شده ناشران و اینکه کدام ناشر چیزی به فرهنگ و انسان ایرانی اضافه می‌کند و کدام یک به تکثیر و تبدیل به مشاهده‌گران رسانه‌ای - تبلیغاتی لبیک می‌گوید، خواهم نوشت و اینکه چه می‌چاپد و برای کی؟... و اگر چنین مقاله‌ای هم ننوشتم مانند خیلی از حرف‌های دیگر که می‌زنیم... اطمینان دارم که تاریخ چند سال آینده، ناشران را رودررو خواهد نمود با این پرسش <گوته>‌ای - شاید هم به‌زعم عده‌ای <گوتره>ای- ! که در ضیافت خود <خدا را به میهمانی دعوت کرده‌اند یا شیطان را؟> ‌
رضا عامری
< *فست سلر> را به جای <بست سلر> گذاشته ام< !بست سلر>ها نوشته - رمان‌هایی صرفا سرگرم کننده‌اند که معمولا‌ درغرب پس از خوانده شدن، آن‌ها را در سطل زباله می‌اندازند.
منبع : روزنامه اعتماد ملی


همچنین مشاهده کنید