شنبه, ۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 20 April, 2024
مجله ویستا


این گروه غایب


این گروه غایب
بیست و نهم آذر، درست یک روز مانده به آغاز بیست و سومین جشنواره موسیقی فجر مصادف شد با روز آخر کنسرت رسیتال پیانو «هوشیار خیام» در فرهنگسرای نیاوران و روز نخست کنسرت بابک ریاحی پور. این دو درست زمانی روی صحنه رفتند که در سوی دیگر شهر دست اندرکاران جشنواره در کار تهیه مقدمات روز نخست این رویداد بودند.
در نمایی باز وقتی این دو سوی شهر را در یک کادر قرار می دهید انگار که هیچ ارتباطی بین این دو نیست و صدای هیچ یک به دیگری نمی رسد. البته در این سر هم صدای پیانوی خیام کجا و صدای گروه بابک ریاحی پور کجا و سوال اینکه چگونه در آغاز حتی با وجود بهانه همزمان بودن این دو اجرا آنها را در کنار یکدیگر قرار دادیم؟ پاسخ آنکه هر چند در شکل موسیقایی ارتباطی بین این دو نیست اما در فرآیند خلاقیت می توان نقاط مشترکی بین آنها دریافت که آن هم فعل تجربه کردن است. هر یک در اندازه و در سطح خاص خود صدایی را تولید می کند که پیشتر در آن شکل و صورت نبوده و نسبت به زمان و مکان خود هنرمندانی تجربه گرا محسوب می شوند. روز آخر کنسرت بابک ریاحی پور، روز یکم دی (روز دوم جشنواره) کسانی که برای سانس دوم در تالار نشسته بودند، بعید به نظر می آمد خیلی در جریان برگزاری پرهیاهو ترین رخداد موسیقی کشور باشند. آنها به شنیدن چیزی نشسته بودند که امکان دستیابی به آن در جشنواره فجر برایشان وجود نداشت. جشنواره بیست و سوم ادعای جامع و کامل بودن دارد؛ اینکه برای هر گوش صدایی در نظر گرفته شده است و در این میان مدام اشاره می شود به حضور گروه های پاپ برای اولین بار در جشنواره و اینکه در آن دیگر نه خواص که دیگران هم می توانند از مخاطبان باشند. اما در این میان هیچ اشاره یی به غیبت تجربه گرایان جوان موسیقی نمی شود. لازم است در همین جا بگوییم که این یادداشت غم غیبت هیچ یک از نام هایی که به آنها اشاره خواهد شد را ندارد که حتی در نهایت این غیبت شاید به نفع این گروه از آهنگسازان نیز تمام شود. اما نکته؛ در این سال ها گروه ها و آهنگسازانی در محیط موسیقی کشورمان ظهور کردند که دست به یک تلفیق تجربی در صداهای موجود در حافظه صوتی انسان ایرانی زدند. این تلفیق سطح ها و اشکال مختلفی دارد. یکی موسیقی اقوام را در کنار موسیقی راک قرار می دهد، دیگری موسیقی اصیل ایرانی را در کنار موسیقی قرون وسطی و آن دیگری از پیانوی خود صدایی شبیه به آواهای جنوب ایران منتشر می کند و.... اما یک نکته در میان همه این تجربیات که گاهی اختلافی به اندازه زمین تا آسمان دارند نمایان است و آن، وجود مفهوم و عنصر تلفیق است.
همواره موسیقی تلفیقی ایرانی را با تجربه ها و نمونه های غربی آن سنجیده اند، در حالی که خصوصیات جامعه ایرانی همچون رابطه سنت و مدرنیته، شکل ورود مدرنیته، پرش های فرهنگی و همجواری سنت و مدرنیته، فضا و شکلی را نتیجه می دهد که تلفیق یکی از عناصر اصلی آن محسوب می شود. یعنی پیش از آنکه تلفیق فرهنگ ایرانی را با فرهنگ غربی، فرهنگ روستایی را با فرهنگ شهری در صداهای موسیقایی ایرانی پیگیری کنیم، می توانیم آن را در سطح جامعه و شکل زیست روزمره یک ایرانی پیگیری کنیم. و اگر بر اساس قاعده طبیعت موسیقی یک جامعه، برآیندی از اصوات جاری در آن جامعه باشد، پس می توان گفت تلفیق در موسیقی ایرانی جایگاهی متفاوت با موسیقی غربی دارد و البته با ذکر این نکته که تلفیق فرهنگی چیزی مختص جامعه ایرانی نیست. اما این مفهوم در جامعه ایرانی شکل و شرایطی دیگر دارد یا به زبان ساده در پوسته روزمره زندگی یک ایرانی نمایان تر است. بگذارید اشاره یی کنم به یکی از قصه های دنیای موسیقی ایرانی. از درویش خان تارنواز به عنوان اولین قربانی حوادث رانندگی در ایران یاد می کنند. اگر ماشین را به عنوان نشانه یی نمادین از مدرنیته مورد خوانش قرار دهیم که به شکل صادراتی وارد فرهنگ ایرانی می شود و درویش خان را نشانه نمادین از فرهنگ سنتی ایرانی، بنابراین کل حکایت می شود برخورد سنت و مدرنیته. در ظاهر نتیجه این برخورد سوگ بوده است و تسلیم که چنان هم می شود. در بررسی فرهنگی و اجتماعی بسیاری از خصلت های زندگی سنتی ایرانی در مواجهه با مدرنیته دچار مرگ می شود.
اما انسان ایرانی به تدریج چگونگی رفتار با ماشین را می آموزد و اینکه اگر درویش خان ها قرار باشد در این مواجهه دچار مرگ شوند دنیای او هم فلج خواهد شد. شاید قصه مرگ درویش خان به شکل ناخودآگاه این آموزه را برای انسان ایرانی در پی داشت که با وجود تفاوت ها و تضادهای این دو نشانه راهی جز همجواری این دو نیست. صدای تار درویش خان ریشه در یک تاریخ، فرهنگ و جهان بینی داشته، پس طبیعی است که فراموش کردن آن اصلاً در حوزه اختیار و توان انسان ایرانی نباشد. این صدا چیزی شبیه به انتشار صدای اساطیر در طول زمان است که هیچ سدی مانع آن نیست. از سوی دیگر ورود ماشین نیز انگیزه ها، نیازها و منطق خاص خود را داشته است. اما چند گام فراتر از این قصه مفهوم تعصب شکل می گیرد. عده یی سوی سنت خیمه برپا می کنند و عده یی دیگر در پشت ماشین مدرنیته گام برمی دارند. می ماند دسته سوم که جای دورتری ایستاده اند و در نمایی باز قصه را بازخوانی می کنند. صدای آن برخورد خودآگاه یا ناخودآگاه در ذهن آنها پیچیده است. از یک سو صدای سنت ها را در گوش دارند و از سویی دیگر هجوم ماشین مدرنیته را می بینند.جریان تلفیق را می توان از زمان علینقی وزیری در موسیقی ایران پیگیری کرد. در ادامه می توان آن را در آثار حسین دهلوی جست وجو کرد، می توان از حسین علیزاده به عنوان یکی از چهره های مهم آن یاد کرد و... اما این ایده در پی جریانات اجتماعی سیاسی نیمه دهه هفتاد در شکل جریانی تازه رخ نشان می دهد. جریانی که مفهوم و عنصر تلفیق اصل اساسی آثار آنها محسوب می شود. هر چند در کار هر کدام این تلفیق به شکل و گونه یی متفاوت رخ می دهد. گوش کنید به تجربه های کریستف رضاعی، مسعود شعاری، احمد پژمان، رامین بهنا، پیتر سلیمانی پور، محسن نامجو، هوشیار خیام و.... هر کدام از اینها بنا به دیدگاه های خود دست به این تلفیق و صداسازی زدند. این آهنگسازان معمولاً در برداشت از سنت موسیقایی به شکل قانون گریز عمل می کنند و معمولاً به موسیقی ایرانی نه به عنوان مجموعه یی قاعده مند از بایدها و نبایدها بلکه به عنوان یک امکان صوتی توجه می کنند که البته این امکان صوتی قاعده های فرهنگی ویژه یی را برای آثار آنها به ارمغان می آورد. حالا هم جای خالی آنها را می توان در برنامه های جشنواره بیست و سوم فجر دید. البته در این میان مسعود شعاری با گروه همساز در جدول برنامه های جشنواره حضور دارد اما کارهای او با این گروه از آن دست آثار تجربی او همچون «سیر» و «سایه باد» محسوب نمی شود. چنان که پیشتر نیز اشاره کردیم این یادداشت نگران غیبت هیچ یک از این نام ها نیست. همچنین در خبرها هم خوانده ایم که موسیقی تلفیقی در این جشنواره حضور دارد. از سوی دیگر می دانیم که امسال برگزارکنندگان اعلام کردند از هیچ هنرمندی دعوت به همکاری نکرده اند و تنها درخواست کسانی را بررسی کرده اند که فرم درخواست حضور در جشنواره پر کرده اند. پس می توان گفت که این هنرمندان تجربه گرا و تلفیق گرا چون علاقه یی به حضور در جشنواره نداشته اند، از غایبان جشنواره محسوب می شوند. حتی می توان اشاره کرد همانطور که در حوزه موسیقی سنتی نیز برگزارکنندگان می خواستند به گروه های جوان میدان دهند، در این حوزه نیز به سراغ نام های مطرح نرفتند و اصلاً می توان گفت این غیبت در نهایت به نفع این هنرمندان تمام می شود. محدود کردن هنرمند تجربه گرا به فضای جشنواره بعید است که نتیجه درخشانی داشته باشد. حتی نمی توان گفت این جشنواره می توانست یک تریبون قدرتمند برای این گونه موسیقی باشد. چرا که صدایی که باید شنیده شود در نهایت شنیده می شود. ساده انگاری است فکر کنیم در نتیجه حضور بخش پاپ در این جشنواره از این به بعد دیگر کسی محسن چاووشی یا محسن نامجو گوش نمی کند و مردم موسیقی پاپ را بر اساس تعاریف این جشنواره انتخاب خواهند کرد. یک جشنواره فقط یک جشنواره است و دیگر هیچ. نکته اینکه جشنواره را برآیندی از تمامی صداهای موسیقایی جامعه ایرانی ندانیم. در اینجا فقط می خواستم اشاره کنم به جریانی غایب که اتفاقاً شکل صوتی آن به شکل عجیبی به حافظه صوتی جامعه شبیه است و اینکه این جریان تعصب گریز، چه این روزها و چه در آینده حرف های بسیاری برای گفتن دارد و خواهد داشت و می تواند نقش مهمی در فرهنگ ایرانی به عهده بگیرد.
مهدی میرمحمدی
منبع : روزنامه اعتماد


همچنین مشاهده کنید