چهارشنبه, ۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 24 April, 2024
مجله ویستا


آقای هاسپرز لطفا از این طرف!


آقای هاسپرز لطفا از این طرف!
طرح اثبات وجود خداوند و پرسش از آن به عنوان قوام بخش هستی، از جمله دغدغه هایی است که پیش از آن که وجه فلسفی داشته باشد، از یک تاریخ کهن (به موازات آفرینش و حضور در جهان خاکی) سرچشمه می گیرد و آدمیزاده با این پرسش بسیار کودکانه - که به شدت فلسفی نیز هست - دست به گریبان شده که قوام بخش هستی کیست چه مولفه هایی دارد و چگونه می توان به درک آن نائل آمد اینها پرسش هایی همواره درکمون هستند پرسش هایی که به هر تقدیر بخشی از سرنوشت بشری را رقم می زنند. در این میان فلاسفه به عنوان پرسشگران و تبیین گران پدیده های جهان سعی داشته اند تا با استناد و استمداد از گزیده های منطقی به تبیین واجب الوجود بپردازند. البته همه این فیلسوفان با رویکردی ایجابی به این مفهوم نپرداخته اند و گاه اندیشه ورزانی چون دیوید هیوم و بعدها جان هاسپرز با نگرشی سلبی به این مفهوم نگریسته اند. حال آنچه در این میان نیازمند بازخوانی و واشکافی است، بررسی دید اندیشمندانی چون هیوم و هاسپرز و بررسی ادله ایشان در مقام نقد و تحلیل است و این مهم زمانی در جهان امروز (و به خصوص در جغرافیایی که ما در آن زندگی می کنیم) چهره می نماید که بخواهیم فارغ از زمینه های تاریخی و به ویژه مرزهای فکری به تبیین، تحلیل و نقد آرای این دسته از متفکران بپردازیم. اخیرا کتابی نوشته حمیدرضا شاکرین - که پیش تر با نگارش کتابی دو جلدی برای جوانان با عنوان سکولاریسم به نقد آرا و اندیشه های سکولار پرداخته بود - از سوی انتشارات دانش و اندیشه جوان منتشر شده که نشان از جرئت نقد آرای دیگران با بررسی و ردیابی رویکردهای یکسونگر دارد. این کتاب که به موازات برگزاری بیستمین نمایشگاه بین المللی کتاب تهران به روی پیشخوان کتابفروشی ها رفته بود، عنوان براهین اثبات وجود خدا در نقدی بر شبهات جان هاسپرز را بر روی جلد دارد و آنچه در پی می آید، گفت وگویی کوتاه با مولف این کتاب است.
▪ جناب شاکرین، شما در کتاب براهین اثبات وجود خداوند در نقدی بر شبهات جان هاسپرز سعی کرده اید تا آرای این فیلسوف معاصر رادر حوزه فلسفه دین مورد تحلیل و ارزیابی قرار دهید. اما پرسشی که در این میان مطرح می شود نوع بررسی شماست. شاید بتوان پرسش را این گونه مطرح کرد که چگونه می توان آرای فیلسوفی را که متعلق به یک سنت فلسفی ودینی دیگر است با استناد به یک سنت فلسفی کاملا متعارض و متضاد و در عین حال ازبطن یک دین دیگر مورد مداقه قرار داده و آن رابه چالش کشید؟
ـ پرداختن به این پرسش نیازمند تاملی دیگرگونه و تغییر زاویه دید است چراکه موضع من در این کتاب، یک موضع برون دینی بوده و آنچه که در اثر حاضر ملاحظه می کنید به هیچ وجه ناظر بر تفکر دینی نیست.
▪ اما بخشی از منابعی که شما از آنها مدد گرفته اید، اسلامی و دینی است ودر این میان !نباید فراموش کرد که اساسا بحث شما تحلیلی در حوزه فلسفه دین است و نقدتان معطوف به آرای دینی و کلامی هاسپرز در کتاب فلسفه دین!
ـ به باور من تفکر فلسفی، عمدتا مبانی عقلی و منطقی مشخصی دارد که همه انسان ها در آن مشترکند. این مبانی - بر اساس عنوانی که به آن می دهیم - در مقام زیربنا مسبوق به سنت دینی یا فکری و فرهنگی خاصی نیست یا اگر هم - بنا به گفته شما - به این مسائل وابسته باشد قابلیت ارزیابی توسط اندیشه ها و سنت های دیگر را دارد. رویکرد بنده در این کتاب، چنان که پیش تر نیز عنوان کردم، ناظر به تفکر دینی نیست و با استناد به منابع دینی به نقد آرای هاسپرز پرداخته نشده است.
▪ اما طرح مقوله خداوند یک امر دینی محسوب می شود.
ـ می پذیرم. طرح بحث خداوند یک مقوله دینی است اما فراموش نکنید که در دین و به ویژه ادیان توحیدی خداوند به عنوان قوام بخشنده و آفریننده جهان هستی، مقامی خاص دارد و قابل پرسش نیست و به نوعی جزو بدیهیات به شمار می آید. به این معنا که اساسا رویکرد دینی به خداوند، اثبات گرایانه نیست. دین درصدد معرفی و ترسیم رابطه موجود و واجب الوجود است. حال آن که فلسفه به پرسش می پردازدو سعی می کند تا ادله ای در رد یا اثبات وجود خداوند طرح کند.
▪ مضامینی هم که در نصوص دینی در اثبات وجود خداوند مطرح می شود بسیار قلیل و اندکند. به قرآن کریم هم که رجوع کنیم با این آیه مواجه می شویم که: افی الله شک فاطرالسموات والارض.
ـ شما از ادله وبراهین سخن گفتید که به نوعی در اثبات یا رد وجود خداوند مطرح می شود. این براهین تا چه حدی نزد متفکران مشرق زمین و اسلامی و از سوی دیگرغربی ها مشترک است ظاهرا حضرتعالی از هر دو شق بهره گرفته اید.
آنچه در این کتاب به عنوان ادله اثبات مطرح شده، در اصل از براهینی استخراج می شود که همه در تفکر مشرق زمین و هم در تفکر مغرب زمین و گاه به صورت داد و گرفت میان این دو سنت فکری وجود دارد. برای نمونه برهان وجوب و امکان اساسا خاستگاهی اسلامی دارد و بعدها وارد اندیشه مغرب زمین شده یا برهان نظم (به عنوان یک نظام منطقی و به تعبیری برهان) در تفکر غرب مطرح بوده است.
▪ ما در بخش هایی از کتاب حاضر نظیر برهان تجربه دینی می بینیم که شما برخی از شبهات هاسپرز را پذیرفته اید. این هم سخنی را چگونه توضیح می دهید؟
ـ شبهات هاسپرز را نپذیرفته ام، بلکه در برخی از مسائل با او هم رای هستم. برای نمونه برهان تجربه دینی که در تفکر غرب به عنوان یکی از براهین اثبات وجود خداوند مطرح است در نظر هاسپرز برهان تجربه دینی معمولا به روشنی بیان نشده و غالبا به صورت ضمنی و به شکل دلیلی ناگفتاری که هرگز به مرحله ارائه گفتاری روشن نخواهد رسید، بیان می شود. همین مساله و دلایلی نظیر انتقال ناپذیری، از جمله مسائلی است که هاسپرز را در مخدوش اعلام کردن این برهان یاری می کند و من در این مخدوش بودن برهان تجربه دینی با هاسپرز هم رای و هم عقیده ام. اما در عین حال برای این موضوع دلالت هایی قائل هستم که هاسپرز به آنها توجهی ندارد.
▪ رویکرد اصلی شما در نقد آرای هاسپرز ناظر بر چه مولفه هایی است؟
ـ چنان که پیش تر نیز عنوان کردم، در این کتاب سعی شده تا کاملا فارغ از نگاه های دینی و با استفاده از منابع و مستندات فلسفی و عقلی، تا جایی که مقدور بوده، با رهیافتی روشمند در مقام دفاع از ادله اثبات وجود خدا به نقد آرای هاسپرز بپردازیم.
▪ در پایان هر فصل چکیده مباحث افزوده شده، دلیل اصلی شما برای این کار چیست؟
ـ البته این شیوه رایج نیست. دلیل اصلی من یاری رساندن به مخاطبانی است که کتاب را خوانده اند و می خواهند شمه ای از مباحث کتاب را به شکلی اجمالی مورد مطالعه قرار دهند و سعی دارند نتایج حاصله را بدون اتلاف وقت در دسترس داشته باشند. از سوی دیگر این پژوهش در گروه فلسفه پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی به سامان رسیده و در آنجا تا حدودی این رویکرد وجود دارد که نیم نگاهی هم به تدریس شود تا به کار مدرسان نیز بیاید.
▪ منبع اصلی شما ظاهرا کتاب فلسفه دین هاسپرز بوده، چرا به دیگر آثار او توجهی نشده است؟
ـ تا جایی که من می دانم هاسپرز در این حوزه یک موضع ثابت دارد، موضعی مهم از متد و روش هیوم. نوع انتقاداتی هم که وارد می کند غالبا از آرای هیوم و گاه کانت نشات می گیرد. البته می دانید که این کتاب با وجود ویرایش های بسیاری که شده کماکان همان مواضع پیشین هاسپرز را در خود جای داده است. دیدگاه اساسی او تغییر نکرده است. تفکر روشمند هاسپرز مانع نفوذ اندیشه های مطرح شده در این کتاب (که به زعم او مشخص و تمام شده است) به آثار دیگر است به این معنی که ما فقط در این کتاب می توانیم آرای او را درباره براهین اثبات وجود خدا مورد مطالعه قرار دهیم.
▪ گاه یک سری مقایسه های تطبیقی میان آرا و آثار متفکران شرقی و غربی در این کتاب صورت گرفته که طرح این پرسش را ناگزیر می کند. از نظر اغلب متفکران و فلسفه دان ها، بررسی تطبیقی دو اندیشه در دو ساحت مختلف و گاه متضاد کاری است بی فایده، حال این بررسی های تطبیقی را چگونه توضیح می دهید؟
ـ در مورد این نظر کاملا موافقم اما رویکرد من رویکردی تطبیقی نیست.
بنده سعی کرده ام تا فارغ از سنت های فلسفی و جغرافیایی مالوف، با استناد به براهینی که در هر دو سنت وجود دارد بحث را سامان دهم. چراکه گاه دریافت های یک فیلسوف اسلامی از یک برهان را بسیار راهگشاتر از ادله فیلسوف دیگر غربی دیده ام. از این حیث نمی توان بر اساس کنار هم قرار گرفتن نام ها و آرای فیلسوفان اسلامی یا مشرق زمین و فلاسفه غربی این پژوهش را تطبیقی انگاشت.
▪ یعنی شما به فلسفه تطبیقی قائل نیستید؟
ـ نمی توانم حکم قطعی بدهم، چراکه اساسا فلسفه تطبیقی به صورت ساختمند، مدون نشده است. به این معنا که اصول، مبانی و روش های آن منقح و مشخص نیست. هرچند به صورت جسته و گریخته تلاش هایی صورت گرفته اما به هر حال باید پذیرفت که کار کردن بدون روش مشخص، دشواری هایی در پی دارد.
▪ اصلی ترین مشکل به باور شما چیست؟
ـ در این میان به باور بنده مشکل اصلی مفاهیمی هستند که تاویل های متفاوت و گاه متناقضی در دو سنت فلسفی و فرهنگی می پذیرند. مفاهیمی وجود دارند که در هر دو سنت فلسفی غرب و اسلام به کار می رود اما دریافت های جداگانه ای از آنها می شود و همین مساله موجب غلط اندازی و گاه نافهمی است، به طوری که مخاطب در وهله اول فکر می کند که مراد و منظور اصلی اندیشمند را دریافته درحالی که چنین نیست و از این جهت نشان دادن نزدیکی های دو اندیشه گاه از فرط دشواری محال می نماید.
شهرام غروی
منبع : روزنامه جوان


همچنین مشاهده کنید