پنجشنبه, ۹ فروردین, ۱۴۰۳ / 28 March, 2024
مجله ویستا

عقل و عرفان در حکمت اسلامی


عقل و عرفان در حکمت اسلامی
یکی از سوالاتی که در مسیر همه پژوهندگان راه علم و معرفت وجود دارد و بویژه در عصر حاضر از جانب عده‌ای در مورد معارف اسلامی و عرفانی ما شبهه می‌شود نوع رابطه میان عقل و عرفان است که گاهی از ظاهر مکتوبات و معروفات علما و عرفا تصور ضدیت عقل و عرفان می‌شود. حال آیا بین عقل و عرفان ضدیت وجود دارد و این دو یکدیگر را نفی می‌کند یا نه، هر دو موید یکدیگرند؟
فلاسفه می‌کوشند تا خانه موقت را براساس عقلانی بسازند و با عقل خویش حقایق این عالم را کشف و اثبات نمایند، در مقابل، نهان، به جای بنیاد عقل، خانه وجود خویش را با یقین ناشی از عشق گرم می‌کند و از سستی فریب دهندگی عقل می‌گوید:
پای استدلالیان چوبین بود
پای چوبین سخت بی‌تمکین بود.
اما آیا به راستی بین عقل و نهان جنگ برقرار است. با مقدمه‌ای به بیان این موضوع می‌پردازیم. هم در فلسفه و هم در عرفان اسلامی، برای علم مراتب و طبقات مختلفی تصویر شده که هرکس واجد مرتبه‌ای از آن است. پایین‌‌ترین زمین مرتبه علم بشری علوم حسی محسوب می‌شوند و سپس علوم عقلی و در زمین مرتبه، کشف و شهود قلبی است. پس مشاهدات حسی در جای خود می‌تواند قطعی و یقین‌آور باشد اما نمی‌توانند در باب موضوعات عقلانی به کار گرفته شوند. بین عقل و حس تضادی نیست، تضاد وقتی آغاز می‌شود که دانشمندی که دارای سرمایه حسی است، در دایره علوم عقلی تجاوز کند و جاهلانه به حریم عقل پا بگذارد. همین گونه حوزه عقلانیت نیز محدوده خاص خود را دارد و نسبت به مرتبه بالاتر علم که شهود و کشف قلبی عارفان است، محدود و سطحی است. دیده عقل، قدرت دید قلب عارفان را ندارد ولی هرگز مستلزم این نخواهد بود که عارفان بر بی‌اعتباری، ورد براهین فلسفی و عقلانی رای دهند همان طور که یقین عقلی نیز موجب آن نمی‌شود که حس در مورد امور محسوس و تجربی، بی‌اعتباری و باطل باشد.
اگر افرادی بزرگ همچون مولوی از چوبین بودن پای استدلالیون سخن گفته‌اند به معنای بی‌اعتباری و بی‌ارزشی فلسفه و تعقل نیست، پیام آنها این است که عقل نمی‌تواند تمام آنچه را که عارف با دل، شهود می‌کند کشف نماید و لذا نباید به صرف استدلال بسنده کرد.
مراتب علم در نظر عارف و حکیم، همانند مراتب کلاس‌های درسی و مدرسه است. دانش‌آموزی که در کلاس اول دبستان درس می‌خواند، تنها الفبا می‌آموزد و سطح دانسته‌هایش محدود است. وقتی به کلاس‌های بالاتر می‌رود به علوم بیشتری دست می‌یابد اما این توسعه علوم و معارف موجب نمی‌شود که اطلاعات قبلی‌اش مورد تشکیک قرار گیرد. مولوی نیز عقل را در مرتبه‌ای مادون شهود عرفان می‌داند و عقل را گرچه در حوزه خود یقین‌آور و لازم می‌داند، ولی در برابر وسعت نظر کشف و شهود محدود می‌شناسد. حکما و فلاسفه اسلامی نیز توجیه می‌کنند که با تهذیب نفس و ارتقای وجودی، باید به مشاهده مستقیم حقایق پرداخت.
اما جای این سوال است که چرا حکمای اسلامی با اذعان به برتری شهود قلبی به استدلال‌های عقلانی نیز پرداخته و زندگی خود را صرف پژوهش‌های فلسفی نموده‌اند؟ پاسخ این سوال را باید در ویژگی‌های خاص هر یک از درجات علم جستجو کرد. در فلسفه اسلامی، هر یک از مراتب علم ویژگی‌های خاص خود را دارد که آن را مناسب حیطه مخصوص و ویژه‌ای می‌نماید. مثلا اگرچه ادراک عقلی از مرتبه علوم حسی بالاتر است ولی علوم حسی برای علوم تجربی نظیر فیزیک و شیمی ضروری است. لذا کسی که در بالاترین مراتب عقلانیت یا ژرف‌ترین مراتب شهود عرفانی قرار دارد نیز مادامی که در قید زندگی دنیوی است، در زندگی خود محتاج به علوم حسی و تجربی خواهد بود.
لذا علوم عقلی نیز این گونه هستند. گرچه به نظر حکما و عرفا، عقل و در درجه پایین‌تری نسبت به مشاهدات و مکاشفات عرفانی قرار دارد اما این گونه نیست که با نیل به سطح تعیین شهودی، بی‌نیاز از یافته‌های عقلانی باشیم. یافته‌های عقلی به گونه‌ای است که می‌توان استدلال‌های عقلی را به دیگران عرضه کرد و دیگران می‌توانند مقصود و منظور شخص را همان گونه که قصد بیان آن را داشته درک کنند. ولی تجارب عرفانی، شخصی و فردی می‌باشند و نمی‌توان برای دیگران اثبات کرد و اگر مکاشفات عرفانی را از عرفا می پذیریم به اعتبار صدق و راستگویی آنهاست، لذا زبان عقل عمومی‌تر است و پذیرش آن برای مخاطب الزامی است و در مواجهه با منکرین و مخالفین دیانت اهمیت فوق‌العاده دارد و به کارگیری عقل و عقلانیت در تبین این ضروری است.
سید رضا علوی
منبع : روزنامه رسالت


همچنین مشاهده کنید