چهارشنبه, ۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 24 April, 2024
مجله ویستا


زمانه تخم مغیلان جهل بپراکند


زمانه تخم مغیلان جهل بپراکند
شهد اما شوکران، عنوان کتابی از مهدی مظفری ساوجی است که توسط کتابسرای تندیس منتشر شده است. مولف در این کتاب به بررسی غزل فارسی از ابتدا تا امروز پرداخته و در ادامه آنتولوژی غزل اجتماعی امروز را در سه مقطع (۱۲۸۵ تا ۱۳۳۲ ، ۱۳۳۲ تا ۱۳۵۷ و ۱۳۵۷ تا ۱۳۸۰) همراه با کتابشناسی غزل ها ارائه کرده است. تاکنون نقدهای زیادی درباره این اثر منتشر شده که از آن میان می توان به نقد شاعر گرانقدر معاصر منوچهر آتشی اشاره کرد. همچنین چندی پیش کانون ادبیات ایران و سرای اهل قلم در دو نشست جداگانه به نقد و بررسی این اثر پرداختند. آنچه پیش رو دارید دو نقد منتشر نشده از محمدعلی علومی و محمدعلی بهمنی درباره این کتاب است.
کتاب، به غزل اجتماعی معاصر ایران از عهد مشروطه تا اواخر دهه هفتاد می پردازد. پیشاپیش ناگزیر به یادآوری است که مولف و پژوهشگر این کار سترگ، چنان با وسعت نظر و دقت عمل رفتار کرده است که کمابیش راه بر هر مدخل در نقد به معنای تشخیص ناسره را می بندد و به گمانم به همین جهت بود که شادروان منوچهر آتشی - به جز یکی دو مورد - دیگر هر چه نوشت شرح و توضیح بر قوت و قدرت کار در گزینش و شرح و غیر آن بود.
غزل در لغت به معنای صحبت عاشقانه و از عشق گفتن است. نوعی از شعر عاشقانه که در وصف محبوب گویند. مولف و پژوهشگر جوان این کار در باب پیدایی این نوع ادبی در مقدمه کتاب توضیح داده است که «نخستین نمونه های بر جای مانده از غزل فارسی را می توان در آثار شاعران دوره سامانی و غزنوی مشاهده کرد. در دوره سامانیان که خاندانی ایرانی بودند به زبان و ادبیات فارسی توجه خاصی شد.»
غزل که بنا بر توصیف و حتی گفت وگوی با محبوب دارد در حیطه رویکرد مضمون و محمول و حتی زبان، ساحات متفاوتی را تجربه کرده و آزموده است. از توصیف محبوب و معشوق فردی تا بر مبنای ادراک افلاطونی و نوافلاطونی، گذر از زیبایی ها و خوبی های منفرد تا زیبایی و خوبی مطلق که باز مضمون توصیف غزلسرا واقع می شده است. به این سبب استعاره ابزار مشترک غزلسرایان است، اما در عهدهای ماضی به ندرت غزلسرایی نظیر مولوی پیدا می شد که بند گسسته و آزاد و آزاده شده باشد. بیشتر غزلسرایان در فنون و بیان معانی شعری نظیر تمثیل، تشبیه، کنایه و استعاره، محبوب خود را که اغلب حکامی نابکار و بلکه تبهکار بودند در مقامی اساطیری قرار می دادند. نمونه هایی نظیر حافظ، انگشت شمار محسوب می شوند که آشنایی زدایی و شکستن کلیشه های قراردادی را از حد و حدود زبان فراتر برده و در حیطه موضوع و مضمون نیز به نابسامانی های روابط جمعی بپردازند. مولف و پژوهشگر پرشور، جوان و دانشمند کتاب در بخشی از مقدمه آورده است؛ «در میان شاعران گذشته ادبیات فارسی به دیوان کمتر شاعری می توان برخورد که در آن، هر چند اندک، از مدح پادشاهان، امیران و وزیران (که جز در مواردی نادر، مردمانی ستمکار و دیوسیرت بودند) سخنی به میان نیامده باشد... شاید تنها باباطاهر، عطار، مولوی، سیف فرغانی، کمال خجندی، محمد مغربی و تعداد انگشت شمار دیگری از این دست را بتوان برشمرد که در شعرهایشان هرگز راه مدح نپیموده اند و به تملق پادشاهان و سایر درباریان نپرداخته اند.»
با منظور داشتن سابقه پرداخت به روابط جمعی آن هم از منظر طرد و رد ستمگری ها در غزل دوران کلاسیک ادبیات است که زمینه در بازتابی هرچند کم حجم لیکن موثر، فراهم می شود تا در عهد مشروطه، غزل ناگاه تن بترکاند و در تشبیهی که نابجا نمی نماید از گلدان های ظریف و چینی دربار و مقبول درباری ها به میان جماعت کوچه و بازار درآید و زبان حال آنها شود. این تغییر در سمت و سوی بینش و بیان، متاثر از جنبش ضداشرافی و ضداستبداد مشروطه و آن نیز متاثر از رنسانس است. تا پیش از رنسانس تمام جهان شباهتی یکسان و همانند داشت. در یک سو اشرافیت صاحب مال و جان جماعت بر اریکه قدرت تکیه زده بود و باقی کشاورز و صنعتگر و پیشه ور، رعیت محسوب می شدند. در اروپا نیز نظیر ایران، جماعت شعر و هنر خاص خود را داشت که بیانگر آمال و رنج هایش بود و اشرافیت نیز شعر و هنری را می پروراند که همچون ابزاری در خدمت عیاشی هایش باشد یا نام شاه تبهکار را در مدح شاعران مداح جاودانه سازد. با رنسانس و تجلی قهرآمیز انقلاب کبیر فرانسه در اروپا و با جنبش مشروطیت بود که جماعت از قالب و مفهوم رعیت به درآمده و به ملت مبدل شد یا قرار بر این تبدیل بود. ناگزیر انواع شعر و از آن جمله غزل هم سمت و سوی بینش خود را به سوی مردم و آمال و آلام آنان برگرداند و هم از زبان مردم بهره مند شد.
همین جا بجاست یادآور شویم که آقای مظفری در کار پژوهشی و درخور تحسین خود، زمینه های اجتماعی بروز و ظهور غزل جدید را موجز اما مفید توضیح داده. منجمله نوشته است؛ «پیش از پرداختن به سیر طبیعی غزل اجتماعی این دوران، نگاهی کوتاه به پاره یی از وقایع و رویدادهای اجتماعی و سیاسی قبل از مشروطه ضروری می نماید... شیوع خودکامگی و بیدادگری در پادشاهان قاجار از جمله قتل عام مردم کرمان و ظهور و بروز جنگ های ایران و روس که منجر به شکست ایران و در نتیجه واگذاری حدود هفده شهر از توابع کشور به بیگانگان شد، گسترش دایره نفوذ بیگانگان استعمارگر، شکل گیری جریان اصلاحات زیربنایی و... هکذا.»
چنین پرداختن به زمینه ها و پس زمینه های تحولات ادبی که جدا از تحولات اجتماعی نیست، از جمله نقاط قوت پژوهش و تالیف کتاب است. متاسفانه بیشتر پژوهشگران ادبیات در سال های اخیر، خواه به علت ضعف دانش و خواه به سبب مسخ شدن در نظریات وارداتی ادبی یا به هر علت و دلیل دیگر، عموماً و اغلب اوقات در پژوهش ها چنان وانمود می کنند که انگار تحولات ادبی صرفاً و تنها به جهت الهامات فردی بوده است و همین زاویه، پاشنه آشیل یا چشم اسفندیار، یعنی نقطه اصلی ضعف و نقص در پژوهش های ابتر و نظرهای کژ و کوژ ادبی، خاصه طی سال های اخیر است. بنابراین بی آنکه حمل بر تعارف شود می توان به جرات گفت که پژوهشگرانی توانمند، نظیر آقای مظفری می توانند به تدریج و با پختگی بیشتر، خیلی از جاهای خالی در تحقیقات ادبی را پر کنند.
شعرها با غزلی از سیداحمد پیشاوری شروع شده است. در ابیاتی از غزل می خوانیم؛ «زمانه تخم مغیلان جهل بپراکند/ تو کسب دانش و دین کن، خجسته ریحان باش» و در غزل دوم از همین شاعر آمده است که «ای مهربان شبان و کشاورز برده رنج/ غافل مخفت و دیده به شیب و فراز کن»
یا در غزلی از ادیب نیشابوری گفته شده که «آنچه نتوان گفت جز بالای دار، آن گفته ایم/ و آنچه نتوان کرد جز در زیر تیغ، آن کرده ایم» از قول پروین اعتصامی می خوانیم که «زادن و کشتن و پنهان کردن/ دهر را رسم و ره دیرین است/ خرم آن کس که در این محنتگاه/ خاطری را سبب تسکین است» و از امیری فیروزکوهی است که «آزاده را جفای فلک بیش می رسد/ اول بلا به عاقبت اندیش می رسد/... رنج غناست آنچه نصیب توانگر است/ طبع غنی به مردم درویش می رسد»
این ابیات و نظایر آن - که اشعار اخلاقی، تعلیمی و تبلیغی شاعرانی نظیر سعدی را به یاد می آورند- نخست و به طرزی آشکار از مدح حکام و تعابیر مغلق و زبان تصنعی پیوسته با آن فاصله گرفته و به زبان مردم نزدیک شده اند اما نوع نگاه و نیز نحوه بیان، ناگزیر و با در نظر داشتن جهل عموم، نگاه و بیان حکیمانه و حتی گاهی از موضع و منظر بالا خطاب به جماعتی خواب آلوده است. اما چیزی نمی گذرد که متاثر از شرایط پرالتهاب اجتماعی و گسترش نهضت ترجمه و بخصوص قابلیت های زبان فارسی در کنار و همپای نبوغ شاعران، به تدریج ادبیات متعهد شکل می گیرد، مثلاً در چنین غزلی از ملک الشعرا بهار؛ «بهارا بهل تا گیاهی برآید/ درخشی ز ابر سیاهی برآید/ در این تیرگی صبر کن شام غم را/ که از دامن شرق، ماهی برآید/ بمان تا در این ژرف نیزار تیره/ به نیروی خورشید راهی برآید/ وطن چاهسار است و بند عزیزان/ بمان تا عزیزی ز چاهی برآید (الخ)» برون آمدن عزیز از چاه - یوسف یا بیژن- با اینکه ارجاعی کهن است اما در ذهن و زبان بهار، کارکرد اجتماعی وطن خواهی یافته است و نشانه ها از کارکرد زبان و اصطلاحات فرهنگ مردم باز در غزل های ملک الشعرا جلوه می یابد. نظیر اینکه «ای دل به صبر کوش که هر چیز بگذرد/ زین حبس هم مرنج که این نیز بگذرد/... مردانه پای دار بر احداث روزگار/ کاین روزگار زن صفت حیز بگذرد...» و محمد فرخی یزدی از زبان و اصطلاحات مردم فراوان بهره مند می شود و همچنین است رویکرد نسیم شمال.
نکته های مهم دیگر در غزل های اجتماعی، بهره مندی انقلابی و اجتماعی- سیاسی از اشخاص اساطیر ملی نظیر سیاوش و رستم و سهراب یا اشخاص مقدس دینی است. همچنین تقریباً تمام نحله های فکری مانند سوسیالیسم، رویکرد انقلابی به دین، اومانیسم و خاصه ناسیونالیسم، به عنوان محمول هایی تازه و بی نظیر یا کم نظیر در غزل های دوران های گذشته، اینک و در دوران معاصر جایگاه ابراز ظهور و بیان یافته اند. از باب نمونه در بیت هایی از غزل ابوالقاسم لاهوتی آمده است که؛
«مالدار از رنج مزدوران خبر دارد؟ ندارد، / آه مسکین بر دل منعم اثر دارد؟ ندارد، / گرکه در دنیا نباشد زحمت مزدور و دهقان / گنج شاه و جیب دارا سیم و زر دارد؟ ندارد، / قوه کار ار نباشد از پی تولید ثروت / کارگاه و آلت و ماشین ثمر دارد؟ ندارد... / درد دهقان و نجات فعله از سرمایه داران / چاره یی جز انقلاب کارگر دارد؟ ندارد»
این شعر که بیشتر بیانیه یی تبلیغاتی را می ماند، در ادامه پخته و سخته خویش و البته پس از کودتا می رسد به چنین غزلی از ابتهاج؛ «ای عاشقان، ای عاشقان پیمانه ها پرخون کنید / وز خون دل چون لاله ها رخساره ها گلگون کنید / آمد یکی آتش سوار، بیرون جهید از این حصار / تا بردمد خورشید نو، شب را ز خود بیرون کنید... / زین تخت و تاج سرنگون، تا کی رود سیلاب خون؟ / این تخت را ویران کنید، این تاج را وارون کنید»
و کلام آخر اینکه میراث شکوهمند ادبیات کلاسیک ما، در دوران معاصر و متاثر از شرایط عینی و ذهنی تازه، گاه همان درخشش درخور شأن خویش را داشته است و گاه به بیراهه هایی بی اصل و اساس درغلتیده است. جدا ساختن سره از ناسره، باری، کاری است صعب و تا مردانی چون مولف و پژوهشگر این کتاب هستند، می توان امیدوار بود که ادبیات شعر ما منزلت نجیب، دلیر و انسانی خود را محفوظ نگاه دارد.
محمدعلی علومی
منبع : روزنامه اعتماد


همچنین مشاهده کنید