سه شنبه, ۲۸ فروردین, ۱۴۰۳ / 16 April, 2024
مجله ویستا

ارباب حلقه ها رفت


ارباب حلقه ها رفت
وقتی سوت پایان مسابقه صباباتری و پردیس متحد قزوین در سالن بسکتبال قزوین زده شد، همه به سمت رختکن رفتند. صباباتری با نمایشی عالی ۶۶-۹۲ پردیس متحد قزوین را شکست داده بود. در رختکن آیدین به سمت مهران شاهین طبع سرمربی صباباتری می رود و بازهم درخواست چند روز پیش خود را پیش می کشد. درخواست یک مرخصی ۴۸ ساعته برای یک سفر کوتاه به شمال. مهران شاهین طبع هم که پیش از آن با درخواست آیدین مخالفت کرده بود، به خاطر پیروزی به او اجازه این مرخصی را می دهد. تمام کسانی که جمعه صبح در بهشت زهرا بودند، دیدند که شاهین طبع چطور تاسف می خورد از این کار. با حسرت اعتراف می کرد که «اصلاً با این سفر موافق نبودم. اما آیدین حسابی اصرار می کرد و من هم دیگر نمی توانستم کاری بکنم.» آیدین پنج عصر بلافاصله پس از پایان مسابقه از قزوین به تهران برمی گردد و تنها سه ساعت پس از رسیدن به تهران این بار به مقصد نوشهر حرکت می کند. این مرتبه در اتومبیل غیر از او نامزدش و یکی از دوستان خانوادگی اش هم حضور داشتند. از سمت جاده چالوس رفتند تا جمعه صبح در ویلای خانوادگی خود در نوشهر باشند.
اما وقتی به چالوس رسیدند و افتادند در جاده ساحلی، هر قدر سرعت اتومبیل بالاتر می رفت، دقت آیدین پایین تر می آمد. خستگی بر او غالب شده بود تا اینکه دو کیلومتر مانده به خروجی تله کابین نمک آبرود پژو ۲۰۶ آیدین با گاردریل اتوبان تصادف می کند. سانحه شدید ساعت ۴ بامداد جمعه اتفاق می افتد و غیر از دوست خانوادگی آیدین، دو سرنشین دیگر جان خود را از دست می دهند. نه آیدین در آن تصادف زنده ماند، نه دختری که حتی تاریخ ازدواجش با آیدین هم فیکس شده بود. هر دو فوت کردند تا جمعه صبح جامعه ورزش ایران شوکه شود. با وجود اینکه تصادف او در ساعات مرده خبری رسانه های ایران اتفاق افتاده اما خبر حتی سریع تر از آنچه تصورش می شد، در کشور پیچید. اس ام اس ها دست به دست چرخید و حتی مجری تلویزیونی یک برنامه صبحگاهی هم به جای تحویل دادن انرژی مثبت به بینندگان شبکه دوم با بغض از مرگ آیدین نیکخواه بهرامی خبر داد. پیکر بی جان او با ۲۴ ساعت تاخیر به تهران رسید. زمانی که دست کم دو هزار نفر برای تشییع باشکوه پیکر او در انتظار بودند. جمعیتی که در بین آنها چهره های سرشناسی هم دیده می شد. امیر قلعه نویی و محمد علی آبادی از افرادی بودند که اصلاً حضورشان در تشییع جنازه پیش بینی نمی شد. به هرحال پیکر بی جان او در قطعه نام آوران به خاک سپرده شد تا دیگر ستاره بسکتبال ایران به جای بازی در سالن بسکتبال مجموعه ورزشی آزادی، تنها به سنگی محدود شود که روی آن نام «آیدین نیکخواه بهرامی» حک شده.
بسکتبالیستی که در روز مرگ حتی ۲۶ سال هم نداشت و بسکتبال ایران با نمایش او در یک سال گذشته هم به قهرمانی آسیا و هم به مدال برنز المپیک آسیایی رسیده بود. اما کافی است چندماه دیگر صبر کنید تا جای خالی او را در آرایش فیکس تیم ملی در مسابقات المپیک ۲۰۰۸ پکن احساس کنید؛ تورنمنتی که ایران با نمایش خوب آیدین به آن رسیده بود و الان بازی در آن، همه را به یاد آیدین می اندازد. او رفت تا دومین ستاره ورزش ایران در جاده شمال ایران در تصادف رانندگی جان خودش را از دست بدهد. چه آنکه پیش از آیدین، سیروس قایقران ۱۰ سال پیش در اتومبیل شخصی خودش در جاده رشت همراه با پسرش تصادف کرده بود. البته تفاوت مرگ آیدین و سیروس برمی گردد به سن آنها و اینکه آیدین تازه به تیم ملی دعوت شده بود. از زمان حضور او در تیم ملی بسکتبال ایران حتی دو سال هم نمی گذشت که آیدین به یکی از ستاره های بسکتبال ایران تبدیل شده بود. اما حیف. حالا تنها چیزی که از او برای ما مانده یکسری مدال است و یک دنیا خاطره. مدال ها و خاطره هایی که قطعاً در گنجینه خانواده نیکخواه بهرامی باقی می ماند تا دل تنگ پدر و مادر با آن تسکین یابد. از مرگ گریزی نیست اما مرگ آیدین نیکخواه بهرامی برای هر کسی که او را می شناخت اتفاقی تلخ و غیرقابل باور بود. شوک مرگ او به قدری بود که تمام بسکتبالیست های ایران خبر دادند دیگر نای بازی در لیگ برتر را ندارند و اصلاً برای همین فدراسیون بسکتبال، مسابقات لیگ برتر را پانزده روز تعطیل کرد تا همه چیز سر جای خودش برگردد. هرچند که دیگر جای آیدین برای همیشه خالی خواهد بود.
● برادرزاده چهره ماندگار
اگر صمد که دو سال و نیم کوچک تر بود و دو سال پیش تن به ازدواج داده بود، آیدین برادر بزرگ تر تازه همسر خودش را انتخاب کرده بود که البته متاسفانه نامزد آیدین هم در این تصادف جان خود را از دست داد. او اولین فرزند خانواده چهارنفره نیکخواه بهرامی بود. خانواده یی تحصیلکرده که در آن هم پدر و هم مادر دکترای فیزیک هسته یی دارند. هرچند که نباید از قلم انداخت عموی آیدین هم دکترای مکانیک دارد که سال گذشته هم در همایش چهره های ماندگار صداوسیما از او تقدیر شد.
البته دانشجویان مهندسی هم کتاب ریاضیات دیفرانسیل نیکخواه را هم خوانده اند که حاصل تلاش عموی آیدین است. با وجود این نه آیدین و نه صمد پس از دیپلم سراغ تحصیلات دانشگاهی نرفتند. آنها که از دوران دبستان بسکتبال را آغاز کرده بودند با تاکسی زردرنگ سعید طاعتی مربی دوران کودکی خودشان هر روز به سالن بسکتبال مجموعه چمران می رفتند. مجموعه یی در تقاطع خیابان شریعتی و پل صدر که همه آن را به نام بولینگ عبده می شناسند. به هر حال تمام بسکتبالیست های آماتور سالن چمران در سال های پایانی دهه هفتاد شمسی می دیدند که آیدین نیکخواه بهرامی روزانه هشت ساعت تمرین می کرد که ساعات زیادی از آن تمرین به پرتاب های سه امتیازی اختصاص داده شده بود. او در ۲۶ سالگی، ۲۰۵ سانتی متر قد داشت و شاید باورتان نشود که پژو ۲۰۶ داشت و در آن جا می شد. او حتی با همین اتومبیل تصادف کرد و جانش را از دست داد. او پس از کسب مدال در بازی های آسیایی دوحه ۲۰۰۶ با سهمیه قهرمانان ورزشی بدون کنکور شانس حضور در دانشگاه را پیدا کرده، ترم اول حضورش در رشته تربیت بدنی را می گذراند. شماره پایش ۴۸ بود. در صباباتری پیراهن شماره ۹ را می پوشید، در تیم ملی پیراهن شماره ۸ را. عاشق چرخ زدن در اینترنت بود. در تمام مسافرت های تیم ملی او تا نیمه های شب در کافی نت هتل می ماند و تنها موقع خواب به اتاق برمی گشت. ساعت مچی خودش را هم حسابی دوست داشت. ساعتی که آن را به قیمت هزار دلار در یکی از مسافرت های تیم ملی خریده بود. جالب اینجاست که با وجود حضور دو فرزند بالای دو متر در خانواده نیکخواه بهرامی، نه پدر خانواده چندان قدبلند است نه مادر خانواده. پدر آیدین و صمد ۱۸۷ سانتی متر قد دارد و مادرشان تنها ۱۷۰ سانتی متر. هرچند که چند پسرعموی آیدین و صمد بالای ۱۹۰ سانتی متر قد دارند. البته هر قدر صمد نیکخواه در مسابقات لیگ برتر بسکتبال عصبی بازی می کرد و در هر بازی با کسی درگیر می شد و حتی یک بار با یک بسکتبالیست امریکایی کارش به جای باریک کشید، آیدین سر به زیر بود و اصلاً کاری به کسی نداشت و در بسکتبال ایران همه او را به عنوان یک بازیکن درون گرا می شناختند. بسکتبالیست بااخلاق تیم ملی ایران عاشق حل جدول کلمات متقاطع و سودوکو هم بود و در تمام اردوهای تیم ملی همه کتاب جدول را دستش می دیدند. آیدین نیکخواه بهرامی متولد ۱۶ بهمن سال ۱۳۶۰ بود؛ بیش از دو سال و نیم پیش از آنکه برادر کوچک ترش صمد به دنیا بیاید.
هرچند که به خاطر شباهت زیاد بین دو برادر همه آنها را دوقلو به حساب می آوردند. او برخلاف صمد که اصلاً در یک تیم بند نمی شود و هر فصل را در یک تیم می گذراند، چندان علاقه یی به تعویض زیاد تیم ها نداشت. سال ۱۳۷۹ در وضعی که تنها ۱۷ سال داشت به عضویت تیم «ایران نارا» درآمد. سه سال در آن تیم ماند و البته در سال ۱۳۸۲ پس از انحلال آن تیم در وضعی که دیگر چاره یی نداشت تیم دیگری را انتخاب کرد. انتخاب بعدی او صباباتری بود؛ تیمی که در فاصله آغاز فصل ۸۲ لیگ بسکتبال ایران تا ۷ دی ماه ۱۳۸۶ در آن عضویت داشت. او نه تنها در دوران حضور در «ایران نارا» یک مرتبه کاپ قهرمانی مسابقات قهرمانی تهران را بالا برد که حتی در چهار سال حضورش در تیم صباباتری سه مرتبه به قهرمانی لیگ برتر بسکتبال هم رسید. در سال ۸۳ کاپ قهرمانی لیگ برتر بسکتبال به صباباتری رسید. سال ۸۵ هم قهرمانی به آنها رسید و البته در سال ۸۶ باز هم آنها عنوان قهرمانی را مال خود کردند. البته این سه کاپ قهرمانی را باید در کنار قهرمانی آیدین نیکخواه بهرامی همراه صباباتری در مسابقات جام باشگاه های آسیا گذاشت که صبا چندماه پیش توانست به آن برسد. هرچند این تنها بخشی از افتخارات باشگاهی آیدین است و گرنه او همراه تیم ملی بسکتبال در دو سال گذشته به افتخارات تاریخی رسیده. آیدین پس از این در بازی های آسیایی دوحه ۲۰۰۶ توانست همراه تیم ملی بسکتبال ایران پس از یک قرن در جمع چهار تیم برتر آسیا بایستد و مدال برنز دوحه ۲۰۰۶ را به گردن بیندازد.
تنها چندماه پس از آن او این مرتبه همراه تیم ملی در مسابقات جام ملت های آسیا ۲۰۰۷ شرکت کرد؛ تورنمنتی که حکم مسابقات انتخابی المپیک را هم داشت. ایران در آن مسابقات به قهرمانی رسید. هرچند که نباید فراموش کرد تیم ملی چین با تیم دوم خودش به تورنمنت آمده بود و به خاطر میزبانی المپیک ۲۰۰۸ پکن، اتوماتیک سهمیه حضور در المپیک را داشت. اما با وجود این شکست دادن ژاپن و کره جنوبی در آن مسابقات واقعاً شگفت انگیز بود و با این شگفتی بود که ایران به قهرمانی مسابقات جام ملت های بسکتبال ۲۰۰۷ رسید. هنوز کسی فراموش نکرده که در آن تورنمنت آیدین نیکخواه با پرتاب های سه امتیازی خودش چطور تیم ملی را به پیروزی می رساند و البته در جشن قهرمانی تیم روی دوش حامد حدادی ستاره دومتری با قیچی به سبک ستاره NBA تور حلقه سالن مسابقات را می برد و با خودش به یادگار می آورد. آیدین حتی در آن مسابقات پس از مهدی کامرانی، کاپیتان دوم تیم ملی ایران به حساب می آمد و بهترین آمار را در پرتاب سه امتیازی بین بسکتبالیست های ایران داشت. پس از آن اتفاقات هیجان انگیز بود که ایران سهمیه حضور در مسابقات المپیک را کسب کرد.
هرچند که دیگر آیدین نمی تواند حضور در المپیک را تجربه کند و تنها برادر کوچک ترش یاد او را در المپیک ۲۰۰۸ زنده نگه می دارد. به هر حال او که بسکتبال حرفه یی را در سال ۱۳۷۷ با تیم الکترا در باشگاه های تهران آغاز کرده بود، در ده سال حضور خودش در مسابقات باشگاهی هم قهرمانی لیگ برتر بسکتبال ایران را به دست آورده بود، هم قهرمانی در جام باشگاه های آسیا، هم کاپ مقام نخست بسکتبال قاره آسیا و هم عنوان قهرمانی در جام ملت های آسیا. روزی که خبر فوت او در جامعه ورزش ایران دهان به دهان می گشت همه به یاد اولین حضور آیدین در تیم ملی ایران افتادند. صحنه هایی که دو سال پیش در آن آیدین برای اولین مرتبه در جام ملت های آسیا ۲۰۰۵ برای تیم به زمین رفته بود و البته تیم ملی در آن تورنمنت به مقام ششم رسیده بود. هنوز هم کسی فراموش نکرده سال ۸۰ زمانی که برادران نیکخواه بهرامی پدیده های لیگ بسکتبال ایران لقب گرفته بودند و از سوی یک روزنامه برای گفت وگوی بلند به دفتر تحریریه دعوت شده بودند، چه تیتری از دل آن گفت وگو درآمد.
آیدین در آن گفت وگو تیتر عجیبی را به خبرنگار داده بود؛ «من شاعرم، بسکتبال شعر من است». آن روز دو جوان بسکتبال ایران با پاترول سفید پدرشان دفتر روزنامه را ترک کرده بودند ولی اصلاً کسی نمی توانست پیش بینی کند که شش سال بعد آیدین در صبح یک جمعه زمستانی جامعه بسکتبال را ترک کند. برای دعوت از آنها اصلاً احتیاجی به بهانه نداشتیم. غیر از مهروز ساعی و هادی ساعی که در دوحه ۲۰۰۶ با هم روی شیاپ چانگ رفته بودند و برادران دوقلوی کاراته ایران که در دوحه حضور داشتند، زوج آیدین و صمد هم پس از پایان المپیک آسیایی جذابیت های خودش را داشت. همه آنها را دوقلو به حساب می آوردند اما اصلاً اینطور نبود. وقتی گفت وگویمان گل انداخت، فهمیدیم راحت تر از چیزی هستند که تصورش را می کردیم. البته یخ آیدین تا آخر گفت وگو هم آب نشد تا دیگر دست مان بیاید برادر بزرگ تر چندان به شوخ طبیعی برادر کوچک تر نیست. صمد حتی جای آیدین هم حرف می زد. خودش هم مخفی نمی کرد که چندان دوست ندارد حرف بزند.
وقتی حرف مان تمام شد و هنگامی که عکاس دنبال جای خوبی برای عکاسی بود، آبدارچی مان با قد ۵/۱ متری خودش عکس یادگاری با آنها را انداخت. مدال هایشان را هم با خود آورده بودند. برای عکاس ژست هایی را می گرفتند که آدم را به یاد پوستر فیلم آقا و خانم اسمیت می انداخت. اما چیزی که در نهایت رفت روی جلد، طرحی بود که آنها مدال برنزشان از بازی های آسیایی دوحه ۲۰۰۶ را گاز گرفته بودند. وقتی عکس روی جلد رفت، با اینکه می دانستیم دوقلو نیستند تیتر زدیم «برج های تقریباً دوقلو» و البته از وقتی خبر آن تصادف بدشگون را شنیدم به یاد آن عکس یادگاری آبدارچی افتادم که شاید دیگر از حافظه موبایل هم پاک شده باشد. دو برادر بسکتبال آن روز ادبیات عجیبی داشتند. بخشی از آن گفت وگو را بخوانید.
▪ این ماجرای درگیری شما چیه؟
ـ صمد؛ الان که دیگر زیاد دعوا نمی کنیم. اما بچه تر که بودیم توی تیم دعوایمان می شد. کار به جایی رسیده بود که همه می گفتند مگر مجبورید توی یک تیم بازی کنید. تا آن وقت توی یک تیم بازی می کردیم.
▪ الان دو سه سالی است که هیچ وقت تو یک تیم نبوده اید. آیدین که توی صباباتری است، صمد هم قبلاً صنام بود حالا مهرام.
ـ صمد؛ البته الان مدتی است که باز هم توی تیم ملی باید همدیگر را تحمل کنیم.
▪ مشکل تان چیه؟
ـ صمد؛ بعضی وقت ها بقیه کارهای اشتباه می کنند اما نمی فهمند. تو تمرین از این اتفاق ها بیفتد عصبی می شوم.
ـ آیدین؛ صمد زود عصبانی می شود. هر وقت هم که عصبانی می شود به همه می توپد. شاید بقیه تحملش کنند اما من نمی توانم.
▪ توی مسابقات دوحه هم کمتر پیش می آمد که هر دو تای شما در زمین باشید.
ـ صمد؛ این خیلی ربطی به دعوای ما نداشت. پست ما دو تا شبیه هم است.
▪ کار به کتک کاری هم می کشد؟
ـ آیدین؛ سر تمرینات نه، بالاخره جلوی بقیه زشته. اما توی خانه شده. دو تا برادر هم سن همیشه با هم بزن بزن دارند.
▪ هوای همدیگر را توی تیم ملی دارید؟
ـ صمد؛ اصلاً نمی گذارند که ما با هم باشیم. نه که پست های ما نزدیک به هم است برای همین تو تمرینات اصلاً اجازه نمی دهند که توی یک تیم باشیم.
▪ توی بازی چطور؟
ـ صمد؛ اصلاً نمی شود این طور بازی کرد وگرنه دست مان جلوی همه تیم ها رو می شود که من تمام پاس ها را به داداشم می دهم.
▪ تو سفرهای تیم ملی هم اتاق هستید؟
ـ آیدین؛ آره.
▪ دعوایتان نمی شود؟
ـ صمد؛ این جوری راحت تریم، با هم برادریم هر کاری دل مان بخواهد می کنیم.
▪ شما دوتا برای مسابقات زیاد سفر می کنید؟
ـ آیدین؛ باور نمی کنی توی این سه ماه گذشته فقط ده پانزده روز توی خانه بودیم. توی سال ۸۵ بالای بیست مسافرت خارجی داشتیم. بالاخره آدم باید با این سفرها کنار بیاید. جابر که رفته بود برای NBA تست بدهد، می گفت دلم برای ایران تنگ شده می خواهم برگردم.
▪ البته اگر به اروپا بروی دیگر صمد نیست که با هم اتاق بگیرید. باید دنبال هم اتاقی دیگری باشید.
ـ صمد؛ تنها اتاق می گیرد.
ـ آیدین؛ نه با هم می رویم اروپا.
ـ صمد؛ اصلاً آیدین هیچ وقت توی اتاق نیست. شب ها فقط موقع خواب می آید تو اتاق، فقط دنبال این است که یک کامپیوتر پیدا کند و برود توی اینترنت.
▪ توی اینترنت چه کار می کند؟
ـ صمد؛ می خواهد ناسا را هک کند.
▪ خودت چطور؟
ـ صمد؛ نه من برعکس آیدین اصلاً اهل گردش نیستم.
ـ آیدین؛ هیچ وقت با صمد نمی روم خرید. اصلاً نمی گذارد خرید کنیم.
مهدی امیرپور
منبع : روزنامه اعتماد


همچنین مشاهده کنید