جمعه, ۳۱ فروردین, ۱۴۰۳ / 19 April, 2024
مجله ویستا

شفاعت


شفاعت
شفاعت که همان بهره گرفتن شایستگان از رحمت گسترده و مغفرت پروردگار در پرتو وساطت اولیای الهی است، یکی از معارف امیدبخش و رفیع اسلام به شمار می رود.
این ویژگی سبب شده است بحث شفاعت از دیرباز به عنوان موضوعی با طراوت در عرصه ی مباحث کلامی بدرخشد، هر چند در آثار برخی افراد، شبهه هایی درباره ی آن مطرح شده است. این گفتار می کوشد به شبهه هایی مانند: نسبت شفاعت با علم و قدرت الهی و تفاوت آن با واسطه های دنیوی هم چون پارتی بازی و... پاسخ دهد.
● آیا شفاعت خواستن از پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) مایه ی شرک ورزیدن به خداوند نیست؟ (مسلم محمدی)
پندار ناسازگاری شفاعت با توحید از اشکال های معروفی است که وهابیون به آن دامن زده و حوادث تلخ و تأسف باری را بر اساس همین عقیده، بر مسلمانان تحمیل کرده اند.[۱] چون این مسأله، پی آمدهای بدی داشته و افزون بر جنبه ی اعتقادی، جنبه ی سیاسی و اجتماعی نیز یافته است، آن را از دیدگاه قرآن و سنّت پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) و عقل سلیم بشری، بررسی می کنیم.
▪ دیدگاه وهابیت
وهابیون با افراط گری در توحید و ارایه ی برداشت های نادرست از آن با بسیاری از باورهای مسلّم دینی مانند: توسل، تبرک و استمداد جستن از ارواح پیامبران و اولیای الهی و شفاعت، مخالفت میورزند. به همین دلیل، همه ی فرقه های اسلامی را که به این امور معتقدند، مشرک می دانند و جان و مال شان را مباح می شمارند. آنان می گویند شفاعت خواستن از پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم)عبادت اوست و هر عبادتی برای غیر خدا، شرک است. پس شفاعت خواستن از پیامبر، شرک به شمار می رود. محمد بن عبدالوهاب; بنیان گذار فرقه وهابیت در این زمینه می گوید:
رهایی از شرک با شناخت چهار قاعده ممکن است:
۱) مشرکانی که پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) با آنان مبارزه می کرد، اعتراف داشتند که خداوند، خالق، رازق و مدبّر جهان هستی است.[۲]
۲) مشکل کار مشرکان این بود که بت ها را به دلیل شفاعت آنان نزد خدا، پرستش می کردند.[۳]
۳) پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) با همه ی مشرکان اعم از کسانی که بت ها را یا فرشتگان و پیامبران را می پرستیدند مبارزه می کرد.
۴) در نتیجه، مشرکان عصر ما (همه ی فرقه های اسلامی به جز وهابیت) از مشرکان عصر جاهلیت بدتر هستند; زیرا آنان دست کم در سختی ها به سراغ خدا می آمدند،[۴] ولی اینان در هر دو حالت به خدا مشرکند.[۵]
آنان چنان در این مغالطه، فرو رفته اند که تنها خود را تندیس حقیقی اسلام به شمار می آورند. حتی پا را از این هم فراتر می گذارند و با برداشت غلط از قرآن و سخنان پیامبر می گویند: کتاب و سنّت بر این معنی گواهی می دهند که هر کس، فرشتگان و پیامبران یا مثلاً ابن عباس و ابوطالب و امثال آنان را میان خود و خدا، واسطه قرار دهد، کافر و مشرکند و خون و جان آنان مباح است، هرچند شهادتین بگویند و نماز بخوانند و روزه بگیرند.[۶]
▪ آیا از نظر قرآن و سنّت، نتیجه ی شفاعت به شرک می انجامد؟
وهابیان به دلیل تسلط نداشتن بر آیات قرآنی درباره ی مسأله ی کفر و ایمان و شرایط شفاعت کننده و شفاعت شونده،آن را با شرک اشتباه گرفته اند; «چون ندیدند حقیقت، ره افسانه زدند.» به همین دلیل، مسلمانان معتقد به شفاعت را همانند بت پرستان جاهلی به شمار آورده اند و بالاتر این که، بت پرستان را انسان هایی معتقد به خالقیت، ربوبیت و رازقیت دانسته و تنها ایراد کارشان را اعتقاد به شفاعت پنداشته اند.
باید گفت:
۱) آیات شفاعت ۳۱ بار در قرآن آمده و هر کدام به گونه ای این مسأله را روشن کرده است. با نگاهی به این آیات، دچار چنین انحرافی نخواهیم شد[۷] و نتیجه ی شفاعت را به بت پرستی پیوند نخواهیم زد.
۲. قرآن به چند دلیل مشرکان را نکوهش کرده است; نخست این که، بت ها را که موجوداتی بی شعور و ناشنوا و نابینا بودند، مبدأ اثر می دانستند.[۸] دیگر آن که، در کنار تدبیر الهی، برای آن ها ربوبیت در نظر می گرفتند.[۹]
البته گاهی سخنان آنان ضد و نقیض بود. برای نمونه، می گفتند: ما بت ها را برای شفاعت نزد خدا می پرستیم. نکته ی مهم تر این است که آنان، شفاعت بت ها را به اذن خدا وابسته نمی دانستند.[۱۰]تعبیر قرآنی «من دون الله» که پیاپی درباره ی مشرکان آمده است، نشان می دهد آنان، موجوداتی را جدا از خداوند، شفیع قرار می دادند که این کار همان شرک در ربوبیت است.
وهابیان با استناد به آیه ی کریمه ی «فلاتدعو مع الله احداً» می گویند که هرگونه دعوت غیر خدا شرک است. در این باره باید گفت منظور از نهی دعوت غیر خدا که به شرک می انجامد، مطلق دعوت نیست. اگر چنین بود باید همه ی انسان ها از آدم تاکنون که زنجیروار با هم زندگی می کنند و از همدیگر درخواست هایی دارند، مشرک باشند. مراد، نهی از پرستش غیر خداست که فراز پیش تر آیه; یعنی «المساجدلله» نیز بر این حقیقت، گواهی می دهد. منظور از این آیه آن است که غیر خدا را هم عرض خداوند قرار ندهید و آیه ی «انّ الذین تدعون من دون الله»[۱۱] نیز مبین آن است.[۱۲]بنابراین، دلیل انحراف آنان این است که مرز آیات قرآن را تشخیص نداده اند، وگرنه از کتاب های معتبر دانشمندان سعودی درمی یابیم که آنان میان شفاعت شرکیه با شفاعت الهی تفاوت قایل شده اند. ابن قیم در تفسیر آیه ی «ام اتخذوا من دون الله شفعاء قل او لو کانوا لا یملکون شیئاً و لا یعقلون، قل لله الشفاعه جمیعاً له ملک السموات و الارض»[۱۳] می گوید:
خداوند در قرآن خبر داد شفاعت برای کسی است که ملک آسمان و زمین از آن اوست برای این که ترحّمی بر بنده اش کرده باشد و اجازه می دهد (در شفاعت کردن) برای کسی که بخواهد. پس در حقیقت، شفاعت برای خداست و این نوع شفاعت، ضدشفاعت شرکیه است که مشرکان به آن معتقد بودند و خداوند آن را رد کرد.[۱۴]
در کتاب یاد شده، احادیث فراوانی درباره ی شفاعت آمده است. برای نمونه، جابربن عبدالله انصاری از پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) نقل می کند که فرمود: «خداوند پنج ویژگی به من داد که پیش از من به هیچ کس نداده بود. یکی از آن ها همان «اُعطیتُ الشفاعه» است». هم چنین در حدیث دیگری فرموده است: «من اولین شفیع در بهشت هستم.»[۱۵] دو کتاب معتبر اهل سنت یعنی صحیح بخاری و مسلم نیز روایات بسیاری درباره ی شفاعت از پیامبر نقل کرده اند که به اصطلاح در حد تواتر هستند.[۱۶]
▪ از نظر عقل، آیا شفاعت مایه ی شرک است؟
درخواست کمک شخص پایین تر از بالاتر، امری طبیعی و عادی به شمار می آید و تاکنون هیچ خردمندی نگفته است که طلب کردن به معنای پرسش کردن است و طلب شنونده، معبود به شمار می آید. در حقیقت، شفاعت نیز گونه ای خواهش فرد گنه کار و بیچاره از شخصی آبرومند در درگاه الهی است. همان گونه که باور داشتن وجود اسباب در جهان آفرینش مانند تأثیر تابش آفتاب و بارش باران در پرورش گیاهان، با اصل توحید منافات ندارد، شفاعت نیز چنین است; زیرا تأثیر این اسباب همه به فرمان اذن خدا است. هم چنین در عالم شریعت وجود چنین اسبابی برای مغفرت و آمرزش به اذن خدا نه تنها با توحید منافات ندارد، بلکه تأکیدی بر آن است.[۱۷]
شفاعت، امری عقلایی و وسیله ای برای برداشتن کیفر یا کسب درجه های بالاتر است. علامه طباطبایی در این زمینه می فرماید:
اگر انسان بخواهد به کمال و خیری مادی و معنوی برسد که از منظر معیارهای اجتماعی، آمادگی و ابزار آن را ندارد یا بخواهد از خود شری را دفع کند; آن شری که به خاطر مخالفت متوجه او شده و از سوی دیگر، قادر به ادای وظیفه نیست، متوسل به شفاعت می شود.[۱۸]
به طور کلی، اگر حقیقت شفاعت و نکات آموزنده ی تربیتی آن بیان شود و همه بدانند که شفاعت، روح امید را در دل گنه کاران زنده می کند تا دگرباره به سوی خدای خویشتن بازگردند، هر انسان عاقل و باانصافی به حقانیت آن شهادت می دهد و آرزوی رسیدن به شفاعت محمد و آلش را در دل خود می پروراند.
به قول عطار نیشابوری:
ای شفاعت خواه مشتی تیره روز *** لطف کن شمع شفاعت برفروز
تا چو پروانه میان جمع تو *** پر زنان آیم به پیش شمع تو[۱۹]
● آیا اعتقاد به شفاعت سبب تشویق افراد به انجام گناه نمی شود؟ (حسین صادقی)
این پرسش از آن جا ریشه می گیرد که تصور و تعریف درستی از شفاعت را در نظر نگرفته ایم. شفاعت عبارت است از: رسیدن رحمت گسترده ی الهی و آمرزش او به وسیله ی اولیای الهی به افراد گنه کاری که شایستگی بخشایش خداوند را یافته اند. با این تعریف، دیگر این تصور اشتباه که شفاعت سبب تشویق انسان به گناه می شود، در ذهن ما نقش نخواهد بست. برای تبیین بیشتر مطلب به نکته هایی اشاره می کنیم.
۱) اگر اعتقاد به شفاعت سبب گناه کردن باشد، «توبه» نیز که بخشایش گناهان را در پی دارد، مایه ی تشویق به انجام دوباره ی گناه خواهد بود. این در حالی است که توبه یکی از باورهای اصیل اسلامی و مورد اتفاق مسلمانان است. قرآن نیز فرموده است:
(یا ایها الذین آمنوا توبوا الی الله توبة نصوحا)[۲۰]
ای کسانی که ایمان آورده اید! به سوی خدا توبه کنید; توبه ای خالص.
هم چنین در میان همه ی ملّت های جهان مسأله ای به نام توبه و پشیمانی گناه کاران وجود دارد; یعنی در شرایط ویژه ای، پشیمانی آنان پذیرفته می شود و مجری قانون از مجازاتی که برای آنان تعیین شده است، چشم می پوشد.[۲۱]
۲) اگر خداوند، شفاعت را برای همه ی انسان ها و همه ی گناهان قرار می داد و مصداق های آن را مشخص می کرد، انسان ها می توانستند با امید داشتن به شفاعت، با خیالی آسوده به انجام گناه و پیروی از هوای نفس بپردازند. با اندکی دقت در متون اسلامی درمی یابیم که چنین نیست. شفاعت به صورت مبهم بیان شده و مشخص نشده است که شفاعت در کدام زمان از مسیر پرفراز و نشیب قیامت و نسبت به چه گناهانی و در حق چه اشخاصی صورت می پذیرد.[۲۲]
علامه طباطبایی در این باره می فرماید:
وعده ی شفاعت در صورتی مستلزم تمرّد و عصیانگری است که مجرمین با تمام صفات و خصوصیات مشخص باشند و نسبت به تمام انواع عقاب و تمام اوقات آن جاری باشد... ولی اگر این امور مبهم باشند و معین نباشد که در مورد چه گناهانی و کدام گناه کاران و چه وقتی از قیامت است، هیچ کس نمی داند که آیا مشمول شفاعت می شود یا نه و لذا موجب تشویق بر انجام معاصی نخواهد شد.[۲۳]
۳) با اندکی اندیشه در آیات قرآن و گفتار پیشوایان معصوم(علیهما السلام) روشن می شود که خداوند،شرایط ویژه ای برای شفاعت قرار داده است. خداوند می فرماید:
(یومئذ لاتنفع الشفاعة الا من أذن له الرحمن و رضی له قولا)[۲۴]
در آن روز، (قیامت) شفاعت هیچ کس سودی نمی بخشد جز کسی که خداوند رحمان به او اجازه داد و به گفتار او راضی است.
هم چنین فرموده است:
(ما للظالمین من حمیم و لا شفیع یطاع)[۲۵]
برای ستم کاران نه دوستی وجود دارد و نه شفاعت کننده ای که شفاعتش پذیرفته شود.
در روایتی از امام صادق(علیه السلام) نیز آمده است:
انّ شفاعتنا لن تنال مستخفاًبالصلاة.[۲۶]
همانا شفاعت ما اهل بیت(علیهما السلام) به کسی که نماز را سبک بشمارد، نخواهد رسید.
آشکار است که چنین شرایطی نه تنها سبب تشویق به انجام گناه نمی شود، بلکه انسان را وادار می کند برای دست یابی به آن ها بکوشد و از شفاعت پیامبران و اولیای الهی برخوردار گردد.
۴) شفاعت نه تنها تشویق کننده ی گناه نیست، بلکه یکی از پی آمدهای تربیتی مهم شفاعت این است که گنه کار به آینده ی خود امیدوار می شود و به این باور می رسد که می تواند سرنوشت خود را دگرگون سازد. او درخواهد یافت که کردار گذشته ی او سرنوشتی شوم و تغییرناپذیرآور برای وی پدید نیاورده است، بلکه او می تواند با یاری اولیای الهی و تصمیم راسخ بر فرمانبرداری خداوند، سرنوشت خویش را دگرگون کند و آینده ای روشن فراروی خود بگشاید. بدین ترتیب، اعتقاد به شفاعت نه تنها مایه ی گستاخی و سرسختی در برابر خداوند نیست، بلکه سبب می شود گروهی به این امید که راه بازگشت به سوی خدا برای آنان باز است، به یاری اولیای خدا، آمرزش الهی را بجویند و با کنار نهادن سرکشی، به سوی حق بازگردند.[۲۷]
۵) یکی از واقعیت های تلخ در بعضی جامعه های اسلامی، دگرگون شدن مفهوم واقعی آموزه های عالی اسلام است. برای نمونه،برخی «زهد» را که زیباترین آموزه های اسلامی است، به رهبانیت تفسیر می کنند و چهره ای نامطلوب از آن ارایه می دهند. گاهی درباره ی شفاعت نیز که یکی از مفاهیم سازنده ی دین مبین اسلام است، تفسیرهای نادرست بیان می شود. برخی، شفاعت را به معنای واسطه شدن اولیای خدا برای بخشایش همه ی گناهان می دانند و به همین دلیل، برخی می پندارند شفاعت، آدمی را به گناه، تحریک می کند. گفتنی است اگر تعریف و تفسیری درست از شفاعت ارایه شود ـ همان گونه که پیش تر آمد ـ دیگر چنین گمان های ناراستی به ذهن خطور نخواهدکرد.
۶) شفاعت یکی از نشانه های آمرزش الهی است که براساس آن، گناه کاران به واسطه ی اولیای خاص خداوند از عذاب الهی، رهایی می یابند. شهید مطهری می فرماید:
شفاعت همان مغفرت الهی است که وقتی به خداوند که منبع و صاحب خیرها و رحمت هاست، نسبت داده می شود، به نام «مغفرت» خوانده می شود و هنگامی که به وسایط و مجاری رحمت منسوب می گردد، نام «شفاعت» به خود می گیرد.[۲۸]
پس شفاعت به مغفرت الهی برمی گردد. حال اگر صفت مغفرت و رحمت گسترده ی الهی را به تنهایی و بدون در نظر گرفتن دیگر صفات خداوند بررسی کنیم، ممکن است این اشکال پیش آید که انسان با امید به شفاعت و مغفرت خداوند، به انجام گناه تشویق می شود. در بررسی صفات خداوند باید با پرهیز از یک سویه نگری و جزءبینی، همه ی این صفات را در کنار هم تفسیر کرد تا از افراط و تفریط در امان ماند. برای نمونه، در کنار رحمت گسترده ی الهی باید صفت «اشد المعاقبین» نیز در نظرگرفته شود، چنان که این دو صفت در آیات و روایات بسیاری کنار یک دیگر قرار گرفته اند مانند:
(واعلموا انّ الله شدید العقاب و اِن الله غفور رحیم)[۲۹]
بدانید خدا مجازات دهنده ی شدید و در عین حال، آمرزنده و مهربان است.
یا:
و ایقنت انک انت ارحم الراحمین فی موضع النکال و الـنَّقمة.[۳۰]
یقین دارم که تو در مقام گذشت و بخشایش، مهربان ترین مهربانان هستی و در مقام عذاب و مجازات، شدیدترین مجازاتگر.
پس روشن است که در این صورت، «شفاعت» نه تنها مایه ی ادامه دادن گناه نمی شود، بلکه انسان را در حالتی میان خوف و رجا قرار می دهد; یعنی نه آن چنان ترسان و ناامید می شود که پدیده ی شوم ناامیدی بر او چیره شود و نه آن چنان امیدوار می شود که پرده های جهل و غرور، دیدگان او را از دیدن واقعیت باز دارد. در این حالت، آدمی با امید به شفاعت و بخشش خداوند، به آینده امیدوار می شود و برای جبران گذشته خویش، گام بر می دارد.
● تفاوت شفاعت با واسطه های دنیایی هم چون پارتی بازی چیست؟ (ابوالقاسم ولی زاده)
در گام نخست باید دانست شفاعت، کمک کردن اولیای الهی به افرادی است که در عین گنه کار بودن، پیوند ایمانی و معنوی خویش را با خداوند و اولیاء الهی نگسسته اند. شفاعت شافعان واقعی برای کسانی است که نیروی جهش به سوی کمال و پاکی در روح و روان آنان باشد. بنابراین، نورانیت شافعان، وجود تاریک کسانی را که از هیچ گونه ویژگی مثبتی برخوردار نیستند، روشن نخواهد کرد. شفاعت شافعان به اذن پروردگار جهان بستگی دارد و اذن خدا بی جهت و بی حکمت نیست. شفاعت، کسانی را در برمی گیرد که شایسته ی عفو و چشم پوشی هستند و اگر در طول زندگی نیز لغزش و گناهی داشته اند، به مرحله ی پرده دری و طغیان نرسیده باشد.[۳۱]
بنابراین، شفاعت های رایج میان مردم مانند پارتی بازی، با شفاعت در منطق اسلام، تفاوت های زیاد دارد که اینک برمی شماریم:
۱) در واسطه گری های دنیایی، فرد گنه کار، شفیع را برمی انگیزاند تا شفیع با سرپرست فلان بخش تماس بگیرد و به دلیل نفوذی که در دستگاه او دارد، وی را وادار کند از تقصیر گنه کار درگذرد و از اجرای قانون در حق او چشم بپوشد. در شفاعت اسلامی، کار در دست خدا است و اوست که شفیع را برمی انگیزاند. خداوند به دلیل کمال و جایگاه شفیع، به او حق شفاعت می بخشد و رحمت و بخشایش خود را از گذرگاه وی شامل حال بندگان می سازد.
۲) اگر گنه کار در روز رستاخیز بسان این جهان، واسطه ای را برانگیزاند و شفیع نیز بدون در نظر گرفتن هیچ شرطی و در پرتو نفوذی که در پیشگاه خداوند دارد، عفو و مغفرت خدا را نسبت به او بخواهد، این گونه شفاعت همان بیدادگری و پارتی بازی خواهد بود. همه نیز می دانیم که دستگاه ربوبی از این آلودگی ها، پاک و پیراسته است.[۳۲]
۳) در شفاعت، شفیع از مقام ربوبی تأثیر می پذیرد، ولی در واسطه گری های باطل، قدرت برتر سخنان شفیع است و شفیع نیز به گفته ی خلاف کار، ترتیب اثر می دهد. به دیگر سخن، در شفاعت های عرفی و دنیایی، شفاعت کننده، مولا و حاکم را برخلاف اراده ی شان، به انجام کاری وادار می کند، ولی در شفاعت الهی، در علم و اراده ی خداوند هیچ گونه دگرگونی پدید نمی آید، بلکه تنها مراد و معلوم دگرگونی می شود. برای نمونه، خدا می داند چه حالت هایی برای فلان انسان رخ می دهد. در فلان روز، به دلیل وجود شرایط و اسباب ویژه ای، در حالتی قرار می گیرد که خداوند در آن حال درباره ی او اراده ای می کند. سپس روز دیگر به دلیل شرایط و اسباب دیگر، وی حال تازه ای پیدا می کند و خداوند نیز درباره ی شرایط پیش آمده،[۳۳] به گونه ی دیگر اراده می کند.
۴) جوهر اصلی شفاعت های دنیایی، تبعیض در قانون است. بدین ترتیب که نفوذ شفیع بر اراده ی قانون گذار یا مجریان قانون چیره می شود و قدرت قانون تنها در برخورد با ناتوانان، نمود می یابد. این در حالی است که در شفاعت اخروی، هیچ کس قدرت خود را بر خدا تحمیل نمی کند و نمی تواند از اجرای قانون، پیش گیری کند. در حقیقت، شفاعت، رحمت گسترده و بخشایش بی پایان خدای مهربان است که به وسیله ی آن، کسانی را که شایسته ی پاک شدن هستند، پاک می کند. به همین دلیل گروهی که از شفاعت محروم شده اند، شایسته ی برخورداری از بخشایش و رحمت گسترده ی الهی را نداشته اند وگرنه در قانون خدا، تبعیض وجود ندارد.[۳۴]
▪ شفاعت شونده باید دارای شرایطی باشد از جمله:
الف) خدا از او راضی باشد و او از ترس خدا بیم ناک باشد: (ولا یشفعون الا لمن ارتضی و هم مِن خشیته مشفقون).[۳۵]
ب) نزد خدا، پیمانی داشته باشد. برای مثال، از ایمان به خدا، اقرار به یگانگی او، تصدیق نبوت و ولایت و کردار شایسته برخودار باشد: (لا یملکون الشفاعه الا من اتّخذ عندالرحمان عهداً).[۳۶]
ج) حتّی اگر گناه کار است، ستم کار نباشد: (ما للظالمین من حمیم و لا شفیع یطاع).[۳۷]
د) نماز را سبک نشمارد; زیرا به گفته ی امام صادق(علیه السلام): «انّ شفاعتنا لا تنال مُسْتَخِفاً بالصلوة».[۳۸] شفاعت نه تشویق به گناه است و نه چراغ سبز برای گناه کار. هم چنین عامل عقب افتادگی و چیزی شبیه پارتی بازی نیز نیست، بلکه مسأله ی مهم تربیتی است که پی آمدهای سازنده ای دارد. برخی از این پی آمدها بدین قرار است:
الف) امیدآفرینی
بسیار دیده شده است که چیرگی هوای نفس بر انسان سبب ارتکاب گناهان مهمی می شود و به دنبال آن روح یأس بر کسانی که مرتکب آن شده اند، غلبه می کند و این ناامیدی، آن ها را به آلودگی بیشتر و غوطهور شدن در گناهان می کشاند در مقابل، امید به شفاعت اولیای الهی به عنوان یک عامل بازدارنده به آن ها نوید می دهد که اگر خود را اصلاح کنند، ممکن است گذشته ی آن ها از طریق شفاعت نیکان و پاکان جبران گردد.
ب) برقراری پیوند معنوی با اولیای الهی
مسلماً کسی که امید به شفاعت دارد، می کوشد به نوعی این رابطه را برقرار سازد و کاری که موجب رضای آن ها است، انجام دهد و پیوندهای محبت و دوستی را نگسلد.
ج) تلاش برای به دست آوردن شرایط شفاعت
مسلّماً امیدواران شفاعت باید در اعمال گذشته ی خویش تجدیدنظر کنند و نسبت به آینده تصمیمات بهتری بگیرند; زیرا شفاعت بدون زمینه ی مناسب انجام نمی گیرد. حاصل آن که شفاعت نوعی تفضّل است که از یک سو به خاطر زمینه های مناسب «شفاعت شونده» و از سوی دیگر به خاطر آبرو و احترام و اعمال صالح «شفاعت کننده» است.[۳۹]
● چرا خداوند به طور مستقیم، گناه بندگان را نمی بخشد و چه نیازی به وجود واسطه و شفیع داریم؟(علی تقوی)
«شفاعت» یکی از باورهای مورد اتفاق همه ی فرقه های اسلامی است. خواجه نصیرالدین طوسی در تجرید الاعتقاد[۴۰] و فخرالدین رازی در تفسیر کبیر[۴۱] و دیگر علمای اسلامی، اجماع مسلمانان را بر این مطلب پذیرفته اند. این عقیده در آیات الهی ریشه دارد. خداوند متعال می فرماید:
(ولا یملک الّذین یدعون من دونه الشفاعة الا من شهد بالحقّ و هم یعلمون)[۴۲]
کسانی جز او را که می خوانند، نمی توانند شفاعت کنند، مگر آنان که به حق شهادت دادند و به خوبی آگاهند.
هر چند ما انسان ها نمی توانیم حکمت همه ی کردارهای الهی را درک کنیم و مهر «و ما أوتیتم من العلم الا قلیلا»[۴۳] بر پیشانی ما خورده است، ولی یقین داریم که همه ی افعال الهی، حکیمانه است. اینک با بهره گیری از آیات الهی و سخنان پیشوایان معصوم(علیهما السلام) به پاسخ این پرسش می پردازیم.
۱) خداوند متعال، جهان آفرینش را به بهترین صورت آفریده است:
(الذی أحسن کلّ شیء خلقه)[۴۴]
آن خدایی که هر چیز را به بهترین صورت آفریده است.
جهان براساس نظام علّی و معلولی و اسباب و مسببات، برای هدایت و رشد و تکامل انسان ها آفریده شده است و نیازمندی های طبیعی بشر به وسیله ی عوامل و اسباب عادی، برآورده می گردد. فیوضات معنوی خداوند هم چون هدایت، مغفرت و آمرزش نیز براساس نظامی خاص بر انسان ها نازل می شود و اراده ی حکیمانه ی خداوند این گونه تعلق گرفته است که این امور به وسیله ی اسباب خاص و علل و معین به انسان ها برسد.[۴۵] بنابراین، همان گونه که در عالم ماده نمی توان پرسید: چرا خداوند متعال زمین را به وسیله ی خورشید نورانی کرده و خود بیواسطه به چنین کاری دست نزده است، در عالم معنا نیز نمی توان گفت: چرا خداوند به واسطه ی اولیای الهی، مغفرت خویش را شامل حال بندگان می کند؟
شهید مطهری می فرماید:
فعل خدا، دارای نظام است. اگر کسی بخواهد به نظام آفرینش، اعتنا نداشته باشد، گمراه است. به همین جهت است که خدای متعال، گناه کاران را ارشاد فرموده است که در خانه ی رسول اکرم(صلی الله علیه وآله وسلم) بروند و علاوه بر این که خود طلب مغفرت کنند، از آن بزرگوار بخواهند که برای ایشان، طلب مغفرت کند. قرآن کریم می فرماید: «و لو أنهّم اذ ظلموا أنفسهم جاؤوک فاستغفرو الله و استغفر لهم الرسول لوجدو الله توّاباً رحیماً»[۴۶]; و اگر ایشان هنگامی که (با ارتکاب گناه) به خود ستم کردند، نزد تو می آمدند و از خدا آمرزش می خواستند و پیامبر هم برای ایشان طلب مغفرت می کرد، خدا را توبه پذیر مهربان می یافتند.[۴۷]
۲) حکمت دیگر «شفاعت» این است که مشیت الهی این گونه تعلق گرفته است که با اعطای منزلت شفاعت به پیامبران و اولیای الهی، آنان را تکریم کند. پذیرش دعا و درخواست اولیا، گونه ای تکریم و احترام به آنان است. اولیای خدا، نیکوکرداران، فرشتگان آسمان ها و حاملان عرش که همه ی روزگار را به فرمانبرداری خدا گذارنده و از مدار عبودیت الهی، گام بیرون ننهاده اند، شایسته ی تکریم هستند و چه احترامی بالاتر و برتر از این که دعای آنان درباره ی بندگان شایسته ی رحمت و مغفرت الهی، مستجاب شود.[۴۸] خداوند متعال به رسول خود چنین خطاب می کند:
(عسی اَنْ یَبْعَثَکَ رَبُکَ مَقاماً مَحمُوداً)[۴۹]
امید است پروردگارت، تو را به مقامی در خور ستایش برانگیزد.
پیامبر اسلام(صلی الله علیه وآله وسلم) فرمود:
منظور از سخن خداوند که فرمود:«عسی ان یبعثک ربّک مقاماً محموداً» همان مقام شفاعت من برای امتم در روز قیامت است.[۵۰]
هم چنین در روایتی از امام صادق(علیه السلام) آمده است:
خداوند، شفاعت را به برخی مؤمنان عطا کرده است و این به دلیل کرامت و مقامی است که آنان نزد خدا دارند.[۵۱]
از این رهگذر می توان دریافت که ثمره ی دیگر این تکریم، آن است که مقام اولیای الهی برای انسان ها جلوه گر می شود و افراد عادی با الگوبرداری از آنان هدایت می شوند و برای برخورداری از شفاعت، خود را به آنان نزدیک می سازند.
۳) آیات و روایات فراوانی به رحمت گسترده ی خداوند، گواهی می دهند. این رحمت آن چنان گسترده است که همه ی موجودات جهان به اندازه ی شایستگی خود از آن بهره مندند و تنها آنان که شایستگی ندارند، محرومند.[۵۲] خداوند سبحان می فرماید:
(انَّ رَّبک واسع المغفرة)[۵۳]
همانا آمرزش پروردگار تو گسترده است.
خداوند متعال، این رحمت و فیض گسترده را از راه های گوناگون و اسباب گسترده ای، به انسان ها ارایه داده است. قرآن کریم هماره به این روش ها اشاره کرده است، برای نمونه می فرماید:
(قل یا عبادی الّذین أسرفوا علی أنفسهم لا تقنطوا من رحمة الله ان الله یغفر الذنوب جمیعاً)[۵۴]
بگو: ای بندگان من که بر خود اسراف و ستم کرده اید، از رحمت خداوند نومید نشوید; زیرا خدا همه ی گناهان را می آمرزد.
خداوند در این آیه شفاعت را یکی از روش های مغفرت دانسته و بیان فرموده است که با وساطت برخی موجودات از جمله انسان هایی از خود شما، از گناهان تان چشم پوشی می کنم تا امید به رحمت الهی، در دل انسان های گناه کار بیش از پیش پدیدار گردد. هنگامی که افراد عادی بشر ببینند افرادی از جنس خود آنان، در این امر مهم نقش دارند، رحمت الهی را بیش از پیش درک می کنند و قلب خود را با آن نورانی می سازند.
● آیا اعتقاد داشتن به شفاعت سبب دگرگونی دانش و اراده ی خدا نمی شود؟ (سید هیبت الله صدرالسادات)
برای روشن شدن زاویه های گوناگون بحث باید مطالبی را در نظر گرفت.
رشید رضا، نویسنده ی تفسیر المنار با بیان استدلالی عقلی، کوشیده است بر اصل شفاعت، خدشه وارد کند. وی در این باره می گوید:
روشن است که حکم پروردگار عین عدل است و براساس مصلحت الهی شکل گرفته است. از طرفی، شفاعت در عرف مردم به این معناست که شخص شفیع و واسطه، متخلف را از اجرای حکم صادر شده در حق وی برهاند.
اگر حکم دوم که در سایه ی شفاعت واسطه به دست آمده، مطابق عدل است و حکم نخست مخالف آن، پس دو حالت پیش می آید:
۱) باید خدا را غیر عادل دانست که با توجه به خلاف بودن حکم نخست، آن را صادر کرده است. البتّه می دانیم که ذات الهی از این امر منزّه است.
۲) باید گفت خداوند عادل است، ولی علم و آگاهی اش نارسا بوده است که اینک از رهگذر یادآور شدن شفیع و واسطه، تغییر پیدا کرده است. در نتیجه، حکم جدید عادلانه است. این فرض نیز باطل است; زیرا علم خدا، عین ذات اوست و تغییر و دگرگونی در او راه ندارد.
فرض کنیم حکم نخست، عین عدل بوده است و حکم دوم برخلاف آن و خداوند تنها به دلیل علاقه به شفیع، حاضر شده است عدل را زیر پا نهد و حکم جدید صادر کند. این فرض نیز با عدالت الهی ناسازگار است. پس پذیرش شفاعت با چالش های فراوان رو به روست و استدلال عقلی، نفی آن را گواه است.[۵۵]
در پاسخ باید گفت این اشکال از آن جا پدید می آید که نویسنده میان تغییر در علم و اراده ی الهی و دگرگونی و تحول در موضوع و معلوم و مراد را درهم آمیخته است. باید دانست آن چه دگرگون شده، وضعیت مجرم و گنه کار است; یعنی او به گونه ای دگرگون شده که سزاوار رحمت الهی گشته است، در حالی که پیش تر چنین نبود. پس در علم و اراده ی خداوند، هیچ گونه دگرگونی پدید نیامده است. این امر هم چون توبه ی گنه کار است که در آن جا نیز خداوند در برخورد با دو موضوع گوناگون، دو اراده ی متفاوت، ولی متناسب ارایه می دهد; نخست، کیفر دادن گنه کار و دوم، بخشش گنه کار توبه کننده. بنابراین، دو اراده وجود دارد و خداوند می داند که این شخص دگرگون خواهد شد و در پرتو اراده ی دوم پروردگار قرار خواهد گرفت. پس علم و اراده ی الهی دگرگون نشده است، بلکه دو اراده ی گوناگون نسبت به دو موضوع متفاوت وجود دارد که هیچ یک ناقض دیگری نیست، بلکه هر دو عین عدل الهی است.
بدین ترتیب، علم و اراده ی خدا دگرگون نمی شود، بلکه علم و اراده ی جدیدی به موضوع نوینی تعلق می گیرد. برای نمونه، همگی می دانیم که هنگام شب، تاریکی همه جا را فرامی گیرد و با توجه به این علم، اراده می کنیم تا از وسایل الکتریکی مانند چراغ استفاده کنیم. سپس با طلوع آفتاب، چراغ را خاموش می کنیم. در این مثال، دو علم داریم; شب نور ندارد و روز نور دارد. ما نیز براساس این دو علم، دو اراده و دو کار کرده ایم. شب هنگام چراغ را روشن و در روز، آن را خاموش می کنیم. در این مثال، علم و اراده ی دوم با علم و اراده ی نخست در تعارض نیست، بلکه با توجه به تفاوت موضوع، متناسب با آن شکل گرفته است. هرگز نمی توان پنداشت که از دور شبحی را ببینیم و تصور کنیم که درخت است. آن گاه وقتی نزدیک شدیم، دریابیم که خطا کرده ایم و آن شبح، درخت نبوده، بلکه حیوان بوده است; زیرا در این جا علم دوم با علم نخست، تعارض دارد.[۵۶]
همه ی این مطالب درباره ی شفاعت، جاری است. خدا از ازل می دانست که فلان انسان، حالت های گوناگونی خواهد داشت و براساس آن شرایط، اراده ی ویژه ای درباره ی او شکل می گیرد. از این رو، براساس تعدد حالت ها و تغییر موضوع، اراده های متفاوتی نیز تعلق گرفته است. پس در علم اول خداوند اراده ی او، خطا و تغییری پدید نیامده است، بلکه هر علمی نسبت به موضوع خود درست است و هر اراده نسبت به موضوع خود، حکیمانه و براساس مصلحت است.[۵۷]
[۱]. از جمله این حوادث تلخ، قتل عام مردم مدینه، کربلا ونجف و تخریب قبور ائمه ی بقیع است. نک: وهابیان، علی اصغر فقیهی، نشر اسماعیلیان.
[۲]. کشف الارتیاب، سید محسن، امین عاملی، نشر کتابخانه بزرگ اسلامی، چ ۳، ج ۲، ص ۲۴۶.
[۳]. یونس، ۶۵.
[۴]. یونس، ۱۸.
[۵]. عنکبوت، ۶۵.
[۶]. رساله ی اربع قواعد، محمدبن الوهاب، ص ۲۴، برگرفته از: کشف الارتیاب، ص ۱۶۳.
[۷]. پیام قرآن، مکارم شیرازی و همکاران، ج ۶، صص ۵۰۸ ـ ۵۱۹.
[۸]. رعد، ۴۹; عنکبوت، ۱۸.
[۹]. زمر، ۳; یونس، ۱۸.
[۱۰]. پیام قرآن، ج ۶، ص ۵۴۳.
[۱۱]. اعراف، ۱۹۴.
[۱۲]. منشور جاوید، جعفر سبحانی، ج ۸، ص ۱۳۲.
[۱۳]. زمر، ۴۳ ـ ۴۴.
[۱۴]. موسوعة نضرة النعیم، با همکاری حدود ۳۰ تن از دانشمندان سعودی، جده، دارالوسیلة، ۱۴۱۸، ج ۶، ص ۲۳۶۶.
[۱۵]. همان، ص ۲۳۷۲.
[۱۶]. این احادیث، گفته ی کسانی را که پنداشته اند شفاعت در اسلام برگرفته از ادیان گذشته است، رد می کند; بهویژه آن چه از کتاب مقدس به دست می آید، شفاعت دنیایی و این جهان است. نک: دانشنامه ی قرآن، بهاءالدین خرمشاهی، ج ۲، ص ۱۳۲۲.
[۱۷]. پیام قرآن، مکارم شیرازی و همکاران، ج ۶، ص ۵۳۹.
[۱۸]. تفسیرالمیزان، ج ۱، ص ۱۵۸.
[۱۹]. منطق الطیر، عطار نیشابوری، ص ۹۸.
[۲۰]. تحریم، ۸.
[۲۱]. منشور جاوید، جعفر سبحانی، ص ۸۹; تفسیرالمیزان، ج ۱، ص ۱۶۵.
[۲۲]. همان.
[۲۳]. تفسیر المیزان، ج ۱، ص ۱۶۵.
[۲۴]. طه، ۱۰۹.
[۲۵]. غافر، ۱۸.
[۲۶]. بحارالانوار، ج ۸۲، ص ۲۳۵.
[۲۷]. منشور جاوید، ص ۸.
[۲۸]. مجموعه آثار، مرتضی مطهری، صدرا، ج ۱، ص ۲۵۹.
[۲۹]. مائده، ۹۸.
[۳۰]. فرازی از دعای پرفیض افتتاح.
[۳۱]. منشور جاوید، ج ۸، ص ۷۵.
[۳۲]. منشور جاوید، ج ۸، ص ۱۱۵ ـ ۱۱۶.
[۳۳]. تفسیر المیزان، ج ۱، ذیل آیه ی ۴۸ بقره.
[۳۴]. منشور جاوید، ج ۸، ص ۱۱۷.
[۳۵]. انبیاء، ۲۸.
[۳۶]. مریم، ۸۷.
[۳۷]. مؤمن، ۱۸.
[۳۸]. بحارالانوار، ج ۱۱، ص ۱۰۵ و ج ۴۷، ص ۸، باب ۱.
[۳۹]. برای آگاهی بیشتر نک: پیام قرآن، ناصر مکارم شیرازی و همکاران، قم، مدرسة الامام امیرالمؤمنین، ۱۳۷۰، چ ۱، ج ۶، صص ۵۰۵ ـ ۵۴۴; منشور جاوید، جعفر سبحانی، قم، دارالقرآن الکریم، ۱۳۶۹، چ ۱، ج ۸; آیین وهابیت، جعفر سبحانی، قم، دفتر انتشارات اسلامی، ۱۳۷۳، چ ۶، صص ۲۵۸ ـ ۲۶۱.
[۴۰]. کشف المراد، مکتبة المصطفوی، ص ۳۳۰.
[۴۱]. تفسیر کبیر، فخر رازی، داراحیاء التراث العربی، ج ۳، ص ۵۵، ذیل آیه ی ۴۸ بقره.
[۴۲]. زخرف، ۸۶.
[۴۳]. اسراء، ۸۵: «شما از دانش، جز اندکی بهره ندارید».
[۴۴]. سجده، ۷.
[۴۵]. منشور جاوید، ج ۸، ص ۷۵.
[۴۶]. نساء، ۶۴.
[۴۷]. مجموعه آثار مرتضی مطهری، عدل الهی، ج ۱، ص ۲۶۴.
[۴۸]. منشور جاوید، ص ۷۵.
[۴۹]. اسراء، ۷۹.
[۵۰]. مسند احمد، داراحیاء التراث العربی، ج ۲، ص ۵۸۲، نورالثقلین، ج ۳، ص ۲۰.
[۵۱]. بحارالانوار، ج ۸، ص ۵۹.
[۵۲]. مجموعه آثار مرتضی مطهری، عدل الهی، ج ۱، ص ۲۶۰.
[۵۳]. نجم، ۳۲.
[۵۴]. زمر، ۵۳.
[۵۵]. المنار، رشید رضا، مصر، دارالمنار، ۱۳۷۳ هـ ، چ ۴، ج ۱، ص ۳۰۷.
[۵۶]. تفسیر المیزان، ج ۱، ص ۶۵.
[۵۷]. منشور جاوید، ج ۸، صص ۹۷ ـ ۹۸.
منبع : درگاه پاسخگویی به مسایل دینی


همچنین مشاهده کنید