پنجشنبه, ۹ فروردین, ۱۴۰۳ / 28 March, 2024
مجله ویستا


رد پای زنان در اسطوره ها


رد پای زنان در اسطوره ها
جست وجوی رد پای مفقوده زن در میان اسطوره های غبار گرفته و بی تاریخ، بی تردید کاری است دشوار و گاه ناشدنی. اما نگاهی عمیق تر به عمق داستان ها نشان می دهد که باید از لابه لای رمز ها به واقعیت ها پی برد. پرده ها را پس زد و حقیقت را دید. حقیقتی که در گذر زمان گم شده است. گاستون باشلار Gaston Bachlard جمله جالبی دارد که حیات تاریخی انسان را از پس زمینه اسطوره وار تا به واقعیت تاریخی در بر می گیرد، او می گوید: «آدمی صحنه رمز ها است.» رمز هایی که وقتی می شکافی شان و هسته ها و معنا ها را در می یابی، جلوه های تازه ای از ناگفته ها و خاموشی های دیرینه را در برابر نگاهت باز می تابانند. اساطیر به عنوان رمزینه وارترین بریده تاریخ بشر مملو از این قبیل تجلیاتند، تجلیاتی که گاه دست و پا بر هم ساییده اند و از پس قرون و سده ها به شکل های گونه گون بازمانده و خود را به اکنون رسانده اند و گاه در همان لایه های دیرینه سال فسیل شده اند! نگاهی گذرا به انبوهه اساطیر ملت های مختلف و مجموعه باور های قومی و اندیشه وارشان نشان می دهد که در گذشته های دور عنصر زمین، زایندگی و به دنبال این دو، زن به عنوان نماد این زایندگی تا چه پایه ارزشمند و پرستیدنی بوده است. هومر در نیایش های خود چنین آواز سر می دهد...: «من زمین را می ستایم، مادر عالم که نشستگاه های استوار دارد، جده گرامی که بر خوانش همه موجودات روزی می خورند... این تویی که می توانی به مردگان حیات ببخشی و نیز زندگی را از آنان بازگیری... نیکبخت آنکه تو وی را به نیکخواهی ات بنوازی، برای چنین کسی کشتزار زندگی بسیار بر خواهد داد؛ در صحرا گله هایش فزونی خواهند یافت و خانه اش آکنده از مال و خواسته خواهد شد.»پر بیراه نخواهد بود اگر میل انسان کهن را به تشکیل ساختار های مادرسالارانه و همچنین پرستش مادر _ الهه ها در ریشه های این تقدیس و بزرگ انگاشتن زمین و سخاوتمندی زاینده اش جست وجو کنیم. تا آنجا که براساس قول پوزانیاس، پلیاد ها هفت خواهری که به مقام خدایی رسیده اند و صورت فلکی پروین را (که از هفت ستاره تشکیل شده، ساخته اند، در نیایشی برای زئوس زمین را به حق مادر خود می خوانند: «ای زئوس بزرگ به یاری تو است که زمین برمی دهد. ما به حق او را مادر خود می خوانیم.»
شاید نمایشنامه «شب هزار و یکم» نوشته بهرام بیضایی تلنگر جالبی باشد برای پیدا کردن گمشده های تاریخی در دوردست اساطیر، ماجرای حیات هراس آلود زنی که برای بقای خویش داستانسرایی می کند و شاید خویشتن خویشش را در دل همین داستان ها می کارد تا بعد تر بشکفد و سکوت دیرینه ای را که روی واقعیت ها نشسته است، بشکند. بهرام بیضایی درباره این نمایشنامه و سه زن نهفته در آن تحلیل جالبی دارد که شایسته تامل پژوهشگران است. او در مصاحبه ای می گوید: «... به نظر من در زمانی نقش زنان از اسطوره ها حذف شده است و نقش آنها به مردان داده شده است» و در ادامه اضافه می کند: «اسنادی که از گذشته باقی مانده نشان می دهد دو شخصیت شهرناز و ارنواز «ول معطل» هستند و اصلاً معلوم نیست چه کاره هستند و برای چه هستند؟ در عوض، آنجا دو آشپز به نام های «ارمائیل» و «گرمائیل» هستند که هر شب یکی از دو جوان را باید نجات دهند. من تصور می کنم در نسخه قبلی این داستان، شهرناز و ارنواز این کار را می کردند و ارمائیل و گرمائیل متعلق به دوره وارد شدن بعضی از تفکرات به فرهنگ ایران است. شهرزاد کسی است که هر شب قصه می گوید و یک نفر را نجات می دهد و در واقع طرح داستان ضحاک است.» چنین باوری امید تازه ای است برای پیدا کردن تکه های گمشده پازلی ناتمام از گذشته اسطوره وار تاریخ بشریت! نگاهی ظاهری به اسطوره های دینی ایران زمین نشانگر چیرگی عنصر مردانه است. اما شاید بتوان این انگاره را زیر سئوال برد درست زمانی که به جست وجوی راستین رمز ها برخیزیم. در متون مذهبی زردشتی از هفت امشاسپند به عنوان دختران خدا نام برده می شود. «اسپندارمذ» به معنای مهرورزی افزاینده، بردباری و فروتنی، «هئوروتات» (خرداد) به معنای رسایی که زایش، بالندگی و خروش آب ها و چشمه ها در ذهن ایرانی یادآور اوست و «امرتات» (مرداد) به معنای بی مرگی و جاودانگی که رویش و بالندگی گیاهان و سبزینگی، نماد باستانی آن است، هر سه عناصری مونثند و پر بیراه نخواهد بود اگر اردیبهشت یا اشه را هم اصالتاً مونث انگاریم. چرا که مشخصه بارز او زیبایی اوست و باید پذیرفت که از گذشته های دور زن مظهر زیبایی قلمداد می شده است. شاید به تعبیری این سه امشاسپند از امشاسپندان کلیدی و موثر نباشند اما از آنجا که هسته و بن مایه هر سه آنها مهرورزی و عشق بی آلایش و ازخودگذشتگی و پروراندن و زایندگی است، بی گمان نشانگر نقش محوری آنها در کنه نگاه اسطوره ای خواهد بود. اسپندارمذ به عنوان دختر خدا نقشی جدی در کنه اسطوره باوری این دیانت دارد و در زادروزش جشنی کهن برای زنان برگزار می شده است. جشنی به نام اسفندگان که ویژه زنان و زمین است. ابوریحان بیرونی در اثر ارزشمند خود «آثار الباقیه عین القرون الخالیه» درباره این جشن باستانی می نویسد: «این جشن ویژه زنان بوده است و در آن از شوهران خویش پیشکش دریافت می کرده اند، از این رو آن را جشن مزدبگیران می خوانده اند.» اسپندارمذ در واقع از زمین نگاهبانی می کند و از آنجا که زمین مانند زنان در زندگی انسان نقش باروری و باردهی دارد، جشن اسفندگان برای ارزش نهادن به زنان نیکوکار برگزار می شود. در گذشته و در برخی نقاط سرزمین ایران در این روز بانوان لباس های نو می پوشیدند، زن هایی که مهربان، پاکدامن، پرهیزگار و پارسا بوده اند و فرزندان نیکی زاده بودند، مورد ارج و تشویق قرار می گرفتند. در روز جشن اسفندگان، زن ها از مردان خود پیشکش هایی دریافت می کردند. آنها در این روز از کارهای همیشگی خود در خانه و زندگی معاف می شدند و مردان و پسران کارهای روزانه زنان در خانه را در چنین روزی با شادمانی انجام می دادند. اکنون نیز زرتشتیان جشن اسفندگان را به نام روز زن و روز مادر جشن می گیرند و مقام زنان نیکوکار و پاکدامن را گرامی می دارند.به این ترتیب و با برگزاری این آیین نیکو ایرانیان کهن خاطره شکوهمند عصر زرین مادرتباری دیرینه خویش را پاس می داشتند و به یاد می آوردند که در گذشته اسطوره ای خود، مادر الهگانی را می پرستیده اند که مظهر حیات و بالندگی بوده اند. باور به این انگاره در برخی مکاتب گاه باعث رونق کشت و زرع و در برخی مکاتب دیگر باعث حرمت نهادن زایدالوصف به خاک و زمین می شده است تا آنجا که «پیامبری سرخ پوست از قبیله priest rapids، به پیروانش سفارش می کرد که زمین را بیل نزنند، زیرا زخمگین کردن و بریدن اندام ها و دریدن و خراشیدن مادر همه ما آدمیان، با کار های کشاورزی گناه است» و سلوک ضدکشاورزی اش را چنین بر حق جلوه می داد: «از من اجازه می خواهید که زمین را شخم کنید؟ آیا من در شکم مادرم چاقویی فرو می برم؟ از من اجازه می خواهید که بیل زنید و سنگ ها بردارید. آیا پوست و گوشت مادرم را می درم، آنچنان که استخوان هایش نمایان شود؟ از من اجازه می خواهید که علف را ببرید و بفروشید، تا چون سفید پوستان توانگر شوید. اما چگونه پروای آن خواهم داشت که گیسوان مادرم را ببرم؟» (رساله در تاریخ ادیان _ میرچا الیاده _ ترجمه جلال ستاری _ انتشارات سروش _ تهران _ ۱۳۷۲ _ ص ۲۴۲)در تاریخ اسطوره ای ایران زمین پرستش و ستایش ناهید به عنوان الهه آب و زندگی، مهر تائیدی بر این باور است که زن در باور انسان کهن نشانه ای است از پاکی و نیرویی برای زایندگی. هر چند برخی پژوهشگران بر این باورند که پیدایش الهه ای به نام آناهیتا و با چنین کارکرد (و به تعبیر مرحوم مهرداد بهار، کار ویژه ای)، الهام یافته از ایشتار بین النهرینی است، اما این موضوع چیزی از اهمیت این انگاره در فرهنگ ایرانی نمی کاهد. رمزینگی این پرستش از نگاهی و به تعبیری شاید همچون فلسفه بسیاری از مذاهب به نوع و ساختار حیات شبانی آریایی های نخستین بازمی گردد. آناهیتا به عنوان فزاینده گله و رمه در چنین جامعه ای ارج و منزلتی شگرف پیدا می کند. زایش و نیروی زایندگی با الهام از چنین الهگانی میسر می شده و در نتیجه مقام چنین خداوندگارانی را بالا تر می برده است. تا آنجا که «سوزان گویری»، نگارنده کتاب «آناهیتا در اسطوره های ایرانی» تحت تاثیر این مقام والا به صراحت می گوید: «سنت پرستش مادر _ خدایان، کهن ترین سنت مذهبی اقوام گوناگون در جهان قدیم بوده است.»
جان هینلز درباره قدرت این الهه مادینه می نویسد: «او منبع همه باروری ها است، نطفه همه نران را پاک می گرداند، رحم همه مادگان را تطهیر می کند و شیر را در پستان مادران پاک می سازد. در حالی که در جایگاه آسمانی خود قرار دارد، سرچشمه دریای کیهانی است. او نیرومند و درخشان، بلندبالا و زیبا، پاک و آزاده توصیف شده است. در خور آزادگی خویش تاج زرین هشت پره صد ستاره ای بر سر دارد، جامه ای زرین بر تن و گردنبندی زرین بر گردن زیبای خود دارد.» و در ادامه می افزاید: «در ایران ناهید از احترامی عمیق برخوردار بوده، سرچشمه زندگی به شمار آمده و سپاسگزاری عمیق و صمیمانه ای را به خود اختصاص داده و هنوز نیز چنین است.» (شناخت اساطیر ایران _ جان هینلز _ ترجمه ژاله آموزگار و احمد تفضلی _ نشر چشمه _ ص ۳۸)اردشیر دوم هخامنشی، مقتدرانه تثلیثی را وارد انگاره های مذهبی زمانه خود کرد که شالوده اش بر منزلت نهادن بر دو نیروی مادینه پرستیدنی یعنی مهر و ناهید استوار شده بود. ابتکار او را نیز می توان تکاپویی در جهت باز زنده سازی دیرینگی مادر محوری در فرهنگ پرستش آدمیان قلمداد کرد. از همین دوره است که کم کم سایه روشنی از پیکره های الهگان مادینه بر دیواره های کتیبه ها ظاهر می شود. در حالی که پیش از این هم پیکرهای سفالینی از مادر خدایان تمدن عیلامی از دل خاک سر بر آورده بود.«زن در عیلام مقامی عظیم داشت. هیچ مرد خانواده سلطنتی شایسته سلطنت شمرده نمی شد، مگر از اعقاب ملکه نخستین، خواهر شاه بنیانگذار سلسله بوده باشد. در واقع این زنان خاندان سلطنتی بودند که حق فرمانروایی را به ارث می بردند، ولی در عمل مردان خاندان سلطنتی وظایف ایشان را به عنوان فرمانروا انجام می دادند.»۱ (پژوهشی در اساطیر ایران _ مهرداد بهار _ انتشارات آگاه _ ص ۴۰۲)اینجا است که باید انگاره طرح شده از سوی برخی از مورخان و اسطوره شناسان و از جمله مهرداد بهار را بپذیریم. آنجا که به بن پدرسالارانه اساطیر هند و اروپایی صحه نهاده و می نویسد: «خدایان بزرگ هند و ایرانی، یونانی، رومی و نردی همه نرینه اند. اهمیت ایزد بانوان نیرومندی چون آناهیتا در اساطیر ایران و هرا و آفرودیت در اساطیر یونان، در حدی وسیع نتیجه در آمیختن اساطیر این قوم با اساطیر اقوام بومی است که در آنها الهه ای سخت نیرومند در مرکز آیین های دینی قرار داشته است.» (ادیان آسیایی _ مهرداد بهار _ نشر چشمه _ ص ۲۵) بهار معتقد است که پرستش ماد _ خدایان بیشتر با ساختار حیات کشاورزی منطبق خواهد بود. این جا است که باید نقبی هم زد به گفتاری از میرچا الیاده آنجا که می گوید: «این نظر با طیب خاطر پذیرفته شده که زن کاشف برزیگری بوده است... از سوی دیگر زن چون با دیگر مراکز باروری کیهان _ زمین و ماه _ همدست بوده، خود از شان و منزلت توانایی تاثیر بر باروری و قدرت پخش و نشر آن برخوردار می شده است. بدین گونه نقش مقدم و اولای زن در آغاز دوران کشاورزی، خاصه به هنگامی که این فن هنوز مزیت زنان و در تیول آنان بود، نقشی که هنوز زن در بعضی تمدن ها بر عهده دارد، توجیه می شود. (همان _ ص ۲۵۱) اما باید پرسید که آیا ناهید با عنوان تازه اش یعنی فزاینده رمه و گله یادگاری از همین دوران و این چنین جامعه ای است؟ شاید پاسخ به این قبیل پرسش ها دشوار باشد چرا که دانسته های ما از تاریخ اسطوره وار اندک است و پاسخ ها در ابهام مانده اند، شاید باید منتظر کاوش های تازه باستان شناسی ماند برای پیدا کردن تکه های گمشده و تکمیل پازل شکسته تاریخ!
نسیم خلیلی
پی نوشت:
۱- الهه بزرگ عیلامی ها پی نیکیر نام داشت که در واقع مادر خدایان به شمار می آمد.
منبع : سازمان آموزش و پرورش استان خراسان


همچنین مشاهده کنید