شنبه, ۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 27 April, 2024
مجله ویستا


ماجرای یک اسب آبی در سینما


ماجرای یک اسب آبی در سینما
فیلم فانتزی جدید «اسب آبی: افسانه ژرفنا» که تازه در آمریکا، کانادا و بخشی از اروپا اکران شده، توسط جی راسل کارگردانی شده که پیشتر فیلم «سگ من می رود» را ساخته و فیلمنامه براساس کتابی از دیک کینگ اسمیت نگاشته شده که سابقه نگارش سناریوی «بیب» را دارد. اینها به ما می گوید «اسب آبی» فیلمی گریه دار و محزون است و بخصوص برای پدر و مادرانی که در مصیبت فرزندان خود به تماشای آن می نشینند، اسباب تأثر خواهد شد.
ولی مسأله فوق به هر شکل که باشد، نوعی تازگی و حلاوت در این فیلم هست و ما در این اثر سینمایی یک پسربچه تنها به نام انگوس مک مارو (با بازی اکسل اتل) را می بینیم که روزی در ساحل یک شیئی صدف مانند و شبیه به تخم مرغی بزرگ را پیدا می کند و وقتی آن را باز می کند با چیزی رو به رو می شود که همانند یک اسب آبی کوچک است و طبعاً به آن دل می بندد. امکان ندارد این فیلم به رغم سوژه ظاهراً کودکانه اش با هر قشری ارتباط برقرار نکند و آنها را تحت تأثیر ی کلان قرار ندهد. در دورانی که موضوعات پیش افتاده و فرایندهای کامپیوتری و فیلم های اکشن باب روز است و مخاطبان بیشتری دارد، فیلم های موفق خانوادگی و عاطفی کمیاب تر شده اند اما «اسب آبی» از معدود نمونه ها در این زمینه است که به هدف می زند و در کار خود موفق نشان می دهد.
البته این اتهام به «اسب آبی» وارد است که موضوع و روند عاطفی خود را از «اسب آبی» (و از کوشش چند نوجوان برای حفظ و نجات موجود ناشناخته سایر کرات) وام گرفته و همان خط و روال را طی کرده است. اما تازگی ها و مواردی جدید و برخی حلاوت ها و بدایع هم در این قصه رؤیت می شود. انگوس، نام این موجود کوچک جذاب را کروسو می گذارد، ولی این موجود با سر و صداهایش منزلی را که انگوس و اعضای خانواده وی در آن سکنی دارند، شلوغ می کند و به هم می ریزد و آرامش را از آن می گیرد و این اتفاق در سال های جنگ جهانی دوم شکل می گیرد. اسپشیال افکت و سایر جلوه های تصویری و صوتی این فیلم را شرکت نیوزیلندی وتا تأمین کرده و این همان شرکتی است که جلوه های بصری تریلوژی بسیار پرفروش «ارباب حلقه ها»ی پیتر جکسون نیوزیلندی را نیز فراهم آورده بود.
انگوس که خواهری به نام کریستی (با بازی پریانکا زی) دارد، از وی می خواهد راز یافتن اسب آبی و دوستی با آن را لو ندهد و آن را به هیچ کس نگوید. پدر وی نیز به جبهه جنگ (جهانی دوم) رفته و مادرش «آن» (امیلی واتسون) هم در واقع سرپرست خانه و ملک خانوادگی است و به تبع آن گرفتاری های فراوانی دارد و نمی تواند از موضوع پسرش و پیدا شدن یک اسب آبی توسط وی سردرآورد و از چنین ماجرایی مطلع گردد. از طرفی هر کسی در آن خانواده (به جز انگوس) متوجه شده است که فعلاً پدر او از جنگ بازنخواهد گشت و حضور او در جبهه طولانی خواهد بود. هر چه هست، خاطره پدر در ذهن انگوس تازه و نو جاری است و فیلمسازان با آوردن فلاش بک های متعدد از این مسأله یاد می کنند و در یکی از صحنه ها، پدر مغازه خانوادگی را به انگوس واگذار و به وی تأکید می کند که از آن پس او را مرد و ارباب خانه می داند. انگوس که کودکی جدی است، این مسئولیت ها را جدی می انگارد و تلاش در تأمین و اجرای آن دارد.
در چنین فضایی کروسو یا همان اسب آبی پای به زندگی این نوجوان می گذارد و همان بار عاطفی مورد نیاز انگوس را به زندگی وی می بخشد و این چیزی است که این نوجوان می تواند با آن زندگی اش را از نو بسازد. مشکل اینجاست که کروسو بر اثر تغذیه و رسیدگی عالی انگوس به وی دائماً بزرگتر می شود و در نتیجه به فضایی حجیم تر برای زندگی و حرکت نیاز دارد و دیگر نمی توان او را در جایی پنهان کرد. راه و چاره کار، انتقال دادن وی به اتاقک و منزلگاه کوچکی است که در نزدیکی خانه آنها قرار دارد و این کار را با کمک یکی از کارگران ارشد خانواده (با بازی بن چاپلین) صورت می پذیرد. ولی در قدم بعدی مزرعه و ملک خانوادگی انگوس به تسخیر سربازان بریتانیایی درمی آید که کل منطقه را نیز اشغال کرده و از آنجا به عنوان مکانی برای هدف گرفتن و منفجر کردن کشتی ها و زیردریایی های آلمان (در زمان جنگ جهانی دوم) سود می جویند و این به معنای ابقای خطر برای انگوس و موجود محبوب وی است.
یک خطر دیگر نیز کروسو را تهدید می کند و آن یک سگ از نژاد بول داگ به نام چرچیل و متعلق به آشپز ارتش (مستقر در منطقه) است که توانایی بو کشیدن و ردیابی کروسو و هر موجود دیگری را دارد و از این طریق وی را در خانه تعقیب و آرامش او و به واقع انگوس و خانه آنها را سلب و محو می کند. کروسو به عنوان موجودی ناشناخته و جوان و کم تجربه نمی تواند بین چرچیل(!) و عروسکی که شبیه وی است، فرق بگذارد. ولی جی راسل در مقام کارگردان اجازه نمی دهد بار و میزان این قضیه و فریب شیرین بالا برود و عواملی از این دست را در کمترین سطح نگه می دارد و از این طریق است که «اسب آبی» نه بیش از حد رؤیایی شده است ونه جدیت خسته کننده برخی فیلم های دراماتیک را دارد و برعکس تمام اعضای خانواده می توانند به عنوان یک کار جدید و درس آموز و مفرح جدید سینمایی به آن توجه کنند و از آن عبرت بگیرند. برخی نمایش ها و بازی ها و نوع ارائه رل ها در این فیلم نیز تماشایی و مثبت و قوی است. الکس اتل که رل انگوس را بازی کرده و ۱۳ سال بیشتر ندارد، نمونه خوبی در این ارتباط است. او که در سال ۲۰۰۴ در «میلیون ها» فیلم کمدی دنی بویل ایرلندی بازی کرد، در اکثر صحنه های محوله به وی موفق و بر موضوع سوار است و هیچ گاه به گونه ای نیست که تصور شود تظاهر می کند و حرکاتش جدی نیست و فانتزی بر او غالب شده است. امیلی واتسون نیز به نوبه خود نوعی لرزش و دلواپسی ویژه مادران را به رل خود ارزانی داشته و بدیهی است که هر لحظه نگران انگوس باشد. بن چاپلین نیز این شانس را پیدا کرده که تنوع کارهای خود و حرکت ازکمدی به درام و سپس از درام به اکشن را به نمایش بگذارد و یکی از بازیگران موفق این فیلم (به شکلی غیرمنتظره) باشد. اگر سینماروهای کودک و نوجوان را مبنا بگذاریم، برخی از صحنه های این فیلم برای آنان ترسناک است و این بخصوص برای سکانس هایی صدق می کند که رشد تدریجی و بدل شدن اسب آبی به موجودی بس بزرگتر و ترس آفرین را به تماشا می گذارد.
نماینده های ارتش این موجود را می بینند و بابت آن احساس خطر و به دفعات به سمت آن در داخل آب تیراندازی می کنند و از آنجا که این صحنه ها طی شب و در یک توفان روی می دهند، اثرگذاری و ترس آفرینی آنها بیشتر می شود. با این حال درس و محصول اول این فیلم دوستی و وفاداری این پسربچه و موجود مذکور به یکدیگر و احساس مساعد و رفاقتی است که بین آنها شکل می گیرد و به دشواری بتوان از تأثیر گذاری این سکانس ها مبرا ماند و دل به آن نسپرد. شاید نام این فیلم جزو برنده های جوایز پایانی سال نیاید (که البته نمی آید) اما این کار ۱۱۱ دقیقه ای جدید کمپانی کلمبیا از فیلم های خوب ابتدای ۲۰۰۸ و داستان دوستی مخلوقات متفاوت خدا با یکدیگر و تلاش مشترک آنها برای حل معضلات است حتی اگر یکی از آنها اصلاً انسان نباشد و فقط از خیال برخیزد.
وصال روحانی
منبع : روزنامه ایران


همچنین مشاهده کنید