شنبه, ۱۱ فروردین, ۱۴۰۳ / 30 March, 2024
مجله ویستا


نیما یوشیج، نظریه پرداز شعر مدرن ایران


نیما یوشیج، نظریه پرداز شعر مدرن ایران
این مقاله در بهار سال ۱۳۳۲ یعنی حدوداً سی سال پس از انتشار «افسانه» نوشته شده است. در طول این سی سال، نیما مهم ترین شعرهایش را نوشت و همان طور که خود پیش بینی کرده بود گروهی از جوانان به او گرویدند و شعر او در میان روشنفکران جای پای محکمی برای خود باز کرد. گرچه نیما همچنان گله مند بود، اما این مقطع زمانی، مقطعی است که می توان آن را سرآغاز تفوق شعر نو بر شعر قدیم نامید. کافی است به یاد بیاوریم که چند سال پس از نوشته شدن تعریف و تبصره انتشار شعرهای نسل اول شاگردان نیما (شاملو، اخوان، نصرت رحمانی، اسماعیل شاهرودی و...) چه غوغایی در جامعه ادبی ما- آن هم در شرایط خفقان پس از کودتا- برپا کرد و نیز به یاد بیاوریم که اغلب شعرهای نیما در همین دوره (یعنی دهه ۳۰) شانس انتشار پیدا کرد. اما توقع نیما- بحق- بسیار بیش از این بود. نیما هنوز از اینکه حرف هایش به درستی درک نمی شد در رنج بود.
تعریف و تبصره در واقع مروری بر کارنامه ۳۰ ساله شعر نو و واکنش های گوناگون مردم و نحله های مختلف فکری و ادبی نسبت به آن است. از واکنش های تحقیرآمیز ادیبانی چون ملک الشعرای بهار گرفته تا واکنش های مریدان و پیروانی که بدون درک روح تحولی که نیما ایجاد کرده بود، پشت نام او پنهان می شدند و هر اثر ناپخته یی را در زمره شعر نو به خورد مردم می دادند. نیما درباره گروه اخیر در تعریف و تبصره چنین گفته است؛ «ذوق و معرفت ما را هوا برداشته است. بحر طویل خوانی هایی که امروز به زبان نیما یوشیج و به هوای شعر آزاد رخنه در بازار ادبیات شعری ما بسته است، شاهد این روزهای هرج و مرج وحشتناک در ذوق و اندازه های ما هستند. پس از آن، قطعات شعری که در هر کدام وزن رد و بدل می شود و شبیه به اسب هایی هستند که باد لغوه گرفته و می شلند.»۱
بخشی از مطالبی که نیما در این مقاله عنوان کرده پاسخ به موضوعاتی است که روشنفکران چپ در آن سال ها درباره مباحث زیبایی شناسی و به زعم خودشان در دفاع از رئالیسم نوشته بودند یا به صورت شفاهی در محافل ادبی و روشنفکری مطرح کرده بودند.
نیما گرچه خود از نخستین کسانی بود که به تبیین و توضیح هنر و ادبیات از دیدگاه جامعه شناسی ادبیات- که عمدتاً ریشه در تفکرات مارکسیستی داشت - پرداخته و بر مایه گرفتن احساسات هنرمند از زندگی تاکید ورزیده بود و در واقع از نخستین مدافعان جدی رئالیسم در ادبیات ایران بود (البته در معنای فرانسوی آن و نه در تعبیر روسی آن که پسوند سوسیالیستی را به همراه داشت)، در بخش هایی از تعریف و تبصره نگرش سطحی و تقلیل گرایانه این گروه از منتقدان چپ را مورد انتقاد و حتی تمسخر قرار داده است. نیما در این مقاله کسانی را که به گمان خود براساس نگرش ماتریالیستی، نام بردن از مقولاتی چون «روح»، «جان» و «خیال» را گرایش به افکار ارتجاعی تلقی می کردند، یا کسانی را که می گفتند؛ «راه آهن های ما بورژوازی هستند، باید آنها را خراب کرد و راه آهن های نو ساخت»، با زبان طنزآلود خود مورد انتقاد قرار داده است. برخورد صریح انتقادی نیما با گروهی که ظاهراً با او همفکر بودند، آن هم در شرایطی که فضای روشنفکری آن زمان شدیداً تحت تاثیر روایت خاصی از مارکسیسم بود، نشانه شجاعت و بصیرت روشنفکری اوست.
نیما در تعریف و تبصره همچنین به کسانی که با شیفتگی و هیجان سطحی، دست زدن به هر کاری را در مسیر نوآوری یا تحت لوای آن، مجاز می شمردند و منکر هرگونه رابطه یی بین ادبیات جدید با سنت های ادبی گذشته بودند یادآوری می کرد که؛ «هیچ چیز نیست که ناگهان عوض شود» و «کسی نمی گوید هر سنتی سر به مهر و جاودانی است، اما غهنرمند بایدف نافرمانی خود را نسبت به سنن گذشتگان تشخیص بدهد که در کجا و برای کدام منظوری است.» او همزمان، هم کسانی را که بدون برخورداری از کمترین شناخت از آثار گذشتگان، همه آنها را بی اندک ملاحظه یی رد می کردند و هم ادیبان سنت گرا را که معتقد بودند جوانان باید اول «مطول تفتازانی» را از بر کرده و بعداً شعر بگویند، با لحنی طنزآلود مورد انتقاد قرار داده است. نیما در تعریف و تبصره ده ها موضوع کوچک و بزرگ را به بحث گذاشته و به شیوه انتقادی با دیدگاه های ادبی زمانه خود برخورد کرده است. آنچه همه این بحث ها را به هم مرتبط می کند، ژرف اندیشی و دقت نظر نیماست. نیما در این بحث ها پوسته بیرونی و ظاهری حرف ها و آرای معاصران خود را می شکافد و بن مایه های اصلی آنها را فاش می کند و آن بن مایه ها را مورد بررسی قرار می دهد.
نیما در تعریف و تبصره تصویر روشنی از آشفتگی فکری روشنفکران ایرانی ارائه می دهد و با دریغ و تاسف اعلام می کند؛ «این اغتشاش و پریشانی خیال که به جنون رسیده است، قیافه معرفت و کمال ما است.»
و دلیل آن را این گونه توضیح می دهد که؛«علت اصلی این است که ما جدول صحیح معرفت را شبیه به جدول ضرب از بر کرده بعد مثل بچه های سر به راه و مطیع پس می دهیم.» نیما با جدول صحیح معرفت نه تنها مشکلی نداشت، بلکه در تمام عمر خود، مبلغ و مبشر آن بود. مشکل نیما با فرهنگی بود که جدول صحیح معرفت را به جدول ضرب تبدیل می کرد. (و هنوز هم می کند.)
عنوان «تعریف و تبصره» برای این مقاله، عنوان هوشمندانه یی است. مشکل اصلی نیما در دوره اول شاعری اش (تقریباً از ۱۳۰۰ تا ۱۳۲۰) این بود که جامعه ادبی آن روزگار، تعریف های او را از شعر و ادبیات نمی پذیرفت و به انکار و تمسخر آن می پرداخت. در دوره دوم، یعنی از اوایل دهه بیست به بعد، تعریف های او پذیرفته شد، یا اغلب پذیرفته شد، اما این بار یا تبصره هایی بر آن می افزودند که با اصل تعریف ها در تضاد بود یا اینکه تبصره های خود نیما را که برای تکمیل آن تعریف ها ضروری بود، انکار می کردند. از این رو در تعریف و تبصره، نیما می کوشد به آن آشفتگی و اغتشاش فکری که به تعبیر او به جنون رسیده بود پایان دهد و اصول صحیح پژوهش ادبی و شعری روزگار خود را فرمول بندی کند. نیما در این مورد هم کماکان به نقد جزیی بسنده نمی کند و به جای آن به ریشه ها و بنیان های اصلی هر فکر یا نظریه یی می پردازد. برخورد او با مقوله ها معمولاً برخوردی متدیک است. او بیش از آنکه با نتایج کار داشته باشد با روش هایی که به آن نتایج رسیده است کار دارد. نیما اغلب در فکر اصلاح شیوه های تفکر است، نه نتایج آن. زیرا اگر روش و متد فکر کردن و پژوهش عوض نشود، اصلاح جزیی نتایج آن فایده یی در بر نخواهد داشت. از این رو، در چنین مواردی بیان او بیانی فلسفی است. اگر چه در همین تعریف و تبصره تاکید می کند که «من فیلسوف نیستم.»
نقل بخش هایی از سخنان نیما در تعریف و تبصره، قطعاً از توضیحات من روشنگرتر است؛ «منظور من تعریف آحاد و اجزای این همه سرشناس و در عین حال این همه متزلزل و قابل تفسیر مانده معرفت ما است که گاهی چنان از پیش خود، اختراع شده شخص شخیص خود ما است که هیچ رویه تحقیقی، آن را ضمانت نمی کند و برای رسیدن به کنه آن و اندازه گیری در آن اصطرلاب مخصوصی لازم دارد.»۲
این حرف ها را نیما پس از خواندن برخی مقالات و نقدهای دهه های شصت و هفتاد که نه خواننده از آن چیزی سردرمی آورد و نه خود نویسنده که آن اصطرلاب مخصوص را در اختیار دارد، ننوشته است. این آشفتگی و اغتشاش فکری و صادر کردن احکام و حرف های عجیب و غریب گویا یکی از سنت های فکری ما ایرانیان است. نیما در ادامه بحث خود، برای روشن کردن حد و حدود بحث و تفکیک موضوعات از هم، بلافاصله چنین می نویسد؛ «اما منظور من باز کردن مبحثی از فلسفه در خصوص «علم المعرفه» به معنای اعم آن نیست. من فیلسوف نیستم. لازم بود بگویم من مجبور به نوشتن شده ام. همچنین من مطالبی را برای نوشتن کتابی در منطق برداشت نمی کنم. در این صفحات بحث از مبادی معرفتی به معنای اخص خود نیست که به تعریف حدود و رسوم و معنی اجزا و مقدمات پرداخته شامل چگونگی کلیات امور و چگونگی حکم درباره امور کلی باشد تا زمینه را برای راهی که با آن امکان پذیر باشد که ما به معرفت درستی برسیم، روشن بدارد. این کار، کار منطق است. در صورتی که منظور من جزیی از امور و آن معرفت به طور اخص در خصوص هنر است- که معرفت در امور کلی دیگر را با خود شرکت نمی دهد، مگر اینکه با آن مربوط باشند. با وصف این، قوه و روشنایی که یک منطق و معرفت تعقلی درست باید به فکر ما، در خصوص هنر شعری زمان ما بدهد خواه ناخواه شامل حال مطالب و گوشه کنار این صفحات خواهد بود. در این صفحات به خرج مطالب کلمه به کلمه از روی حساب گذاشته شده، کلمات در حکم ارقام کوچک و بزرگ هستند. در خلال مطالب مورد بحث ما، اگر قیاسی وقوع پیدا کند، روابط ضروری منطقی را- که باید در بین مقدمات و مطالب برقرار باشد- با وضع ناسازگاری به هم نمی زند.»۳
(کافی است این حرف ها را با شطحیاتی که هنوز هم به عنوان نقد ادبی و مباحث نظری به خورد ما می دهند مقایسه کنیم تا اهمیت آن بر ما روشن شود.)
بنابراین، تعریف و تبصره بیش از آنکه تعریف شعر نیما و اجزای ساختمان نظریه ادبی او باشد، تعریف خود تعریف ها و تبصره های جعلی یا واقعی آن است. خود نیما در ابتدای این مقاله یادآوری کرده است که «آنچه می نویسم همه آن چیزهایی نیست که هست و من به فهم آن توفیق یافته ام، آن چیزهایی است که ابراز آن به وسیله نوشتن برای من امکان پذیر بوده است. توانسته ام بفهمم و اگر فهمیده ام، توانسته ام فهمیده خود را برای دیگران به زبان بیاورم.»
اما خوشبختانه به جز دو مقاله مهم ارزش احساسات و تعریف و تبصره تعداد زیادی نامه و یادداشت از نیما باقی مانده است که در آنها با نکات دقیق تری از شعر و نظریه ادبی نیما آشنا خواهیم شد.
● نامه ها و حرف های همسایه
نخستین نامه یی که نیما در آن صراحتاً درباره نظریه شعری خود صحبت کرده، نامه یی است که در سال ۱۳۰۳ به میرزاده عشقی نوشته و نکاتی را درباره طرز کار خود در «افسانه» به او یادآور شده و می گوید؛ «این قسمت را بخوان. همان طور که در خیابان صحبت کردم، ببین از زبان «افسانه» من چطور بهار را وصف کرده ام و عنصری چطور. خواهی دانست کدام جهات را در طبیعت باید اتخاذ کرد، چه تفاوتی بین صنعت و حیله یا خودنمایی وجود دارد، اتخاذ جهات مادی یک منظره که از لوازم اساسی محسوب می شود. در نظر گرفتن مختصات آن جهات، پس از آن استعانت از چند کلمه مربوط و ساده وسایلی هستند که شاعر توسط آنها به قدری که استعدادش به او اجازه بدهد، می تواند فهمیده باشد و به دیگران بفهماند. این است اولین نظریه من.»۴
نیما در این جملات به سه نکته کلیدی نظریه شعری خود اشاره کرده است؛
۱) نحوه توصیف
۲) عینی گرایی (اتخاذ جهات مادی یک منظره)
۳) سادگی درباره تفاوت توصیف مورد نظر نیما با توصیف در شعر قدیم.
در ادامه در مورد این موضوع سخن خواهیم گفت اما در اینجا بد نیست به این نکته اشاره کنم که نیما بر این عقیده بود که در شعر قدیم- صرف نظر از برخی استثناها مثلاً در شعر نظامی- شیء فی نفسه فاقد اصالت بوده و شاعر اصولاً خود شیء را نمی دیده یا جهات مادی آن را اتخاذ نمی کرده است، بلکه صورت مثالی و ذهنی شیء نزد او حائز اهمیت بوده است. نیما درباره اهمیت «توصیف» و «ساده جلوه دادن معنا» در مقدمه افسانه نیز چنین گفته است؛ «چیزی که بیشتر مرا به این ساختمان تازه معتقد کرده است همانا رعایت معنی و طبیعت خاص هر چیز است و هیچ حسنی برای شعر و شاعر بالاتر از این نیست که بهتر بتواند طبیعت را تشریح کند و معنی را به طور ساده جلوه بدهد.»
نیما در همین مقدمه، ضمناً به دو نکته دیگر درباره طرز کار خود در افسانه اشاره کرده است که هر دو از اهمیت زیادی در نظام فکری او برخوردارند. نخست اینکه ساختمان افسانه نشان دهنده «یک طرز مکالمه طبیعی و آزاد» است و دوم اینکه ساختمان افسانه دارای ظرفیت نمایش (دراماتیک) است و به اشخاص نمایش (پرسونا) اجازه می دهد که از روی اراده و طبیعت خود هر قدر بخواهند صحبت کنند.
دو نکته یی که نیما بدان اشاره کرده و پیروی از آن را به ادبیات جدید ایران پیشنهاد کرده است، شاید امروز بدیهی و پیش پا افتاده جلوه کند. اما طرح این پیشنهاد در هشتاد و اندی سال پیش که ادبیات ما در تکاپوی جستن راهی برای عبور از بن بست شعر قدیم بود، اهمیت حیاتی داشت و می توانست به سلطه «من مطلق» و متکلم وحده شعر فارسی که جایی برای «آن دیگری» که باید مجال حرف زدن داشته باشد باقی نمی گذاشت، خاتمه دهد. تاکید نیما بر اینکه در این ساختمان جدید، اشخاص نمایش اجازه دارند که «از روی اراده و طبیعت خود» صحبت کنند، در واقع مبتنی بر این باور مدرن است که نویسنده حق ندارد حرف خود را- بی آنکه ربطی به اراده و طبیعت پرسونا داشته باشد- در دهان او بگذارد. اشارات نیما در این نوشته و نوشته های دیگر به اهمیت عنصر دراماتیک در ادبیات، آن روی سکه همین باور است.
حافظ موسوی
پی نوشت ها؛
۱- تعریف و تبصره، انتشارات امیرکبیر، چاپ سوم ۱۳۷۵، ص ۱۱
۲-همان، ص ۱۲
۳- همان، ص ۱۲
۴- نامه های نیما، ص ۸۰
منبع : روزنامه اعتماد


همچنین مشاهده کنید