شنبه, ۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 20 April, 2024
مجله ویستا


یک آسمان ستاره


یک آسمان ستاره
برخی خوشبختی را وارونه می‏بینند و آن را با بخت خوش، یکسان می‏پندارند و برخی آن را در خوشی و خوشگذرانی خلاصه می‏کنند. راستی خوشبختی چیست و خوشبخت کیست؟ واژه‏ای پرتکرار و گوش‏نواز و همزاد خیالها و آرزوهای انسان از ژرفای تاریخ تاکنون، پیشینیان آن را به ستارگان آسمان ارتباط می‏دادند و پسینیان آن را به زمینیان.
خوشبختی با کامرانی، کامیابی، رستگاری و موفقیت هم‏معناست؟ خوشبخت چه دارد که بقیه ندارند؟ آیا خوشبختها با بقیه فرق دارند؟ معیار ما برای نشان دادن انسانهای خوشبخت چیست؟ آیا خوشبختی در امکانات مادی (مانند ثروت و ماشین خوب و خانه بزرگ) و روزیِ فراوان و همسر مهربان و فرزندان صالح خلاصه می‏شود؟
● معیار سنجش خوشبختی
ما درباره خوشبختی انسان می‏اندیشیم، پس باید خوشبختی را در ارتباط با نیازها و خواستهای او مطرح کنیم. این بدان معناست که گستره نیازهای ما بر تعریف ما از سعادت و خوشبختی تأثیر می‏گذارد. اگر ما به خوراک و پوشاک نیازمندیم، انسانِ فاقد آنها، خوشبخت نیست.
اگر ما به آرامش روحی و رضایت درونی نیاز داریم، بدون آنها، طعم سعادت را نمی‏چشیم و اگر نیازهای بزرگ‏تر و پردامنه‏تر داریم، ارضای نیازهای موقّت، خوشبختی نمی‏آورد و اگر ما برای همیشه خواهیم بود، نیازهای جاودانه نیز خواهیم داشت و اگر آنها را برآورده نسازیم، سعادت ابدی نخواهیم داشت. چه کسی این نیاز (جاودانگی) را می‏شناسد؟ و چه کسی راهنمای آن است؟
● راه خوشبختی
خوشبختی یک پاره خط محدود نیست؛ نیم خطی است که از تولد آغاز می‏شود و تا بی‏نهایتِ جاودان، امتداد دارد. خوشبختی ویژه دوران جوانی و بهار زندگی نیست و زندگی هم یک نقطه ساکن نیست. خوشبختی بر دوش زندگی ره می‏سپارد و با شمارش ستاره‏ها، کوله‏بار آخرت را پر می‏کند. سعادت از پس یک حرکتِ با نشاط و مستمر و مداوم، در طول عمر ما پدیدار می‏شود.
حاصل پیکار همیشه ما با شیطانِ برون و شهوتِ درون و نتیجه پیروزی حکمت و اندیشه در میدان مبارزه با جهالت است. پس نباید نشست و ناامید شد و نباید خسته و مانده گشت. سعادت، دور است امّا رسیدنی؛ در همین راه باشیم و بیرون نرویم، قطعاً می‏رسیم. خرابی وسیله را می‏توان تعمیر کرد و موانع راه را زدود، مهم، در راهْ بودن است.
● راهنمای خوشبختی
راهنمای راه، کسی است که یا راه را تا انتها رفته است و یا نقشه آن را در دست دارد. سازنده ما می‏تواند نیازهایمان را به ما بشناساند و طریقه برآورده ساختن آنها را به ما بگوید و اگر آن را عملی کنیم و در مسیر پیشنهادیِ او قدم برداریم، به مقصد و نقطه کمال خود می‏رسیم.
او ما را شکل داده و در انتهای مسیر، دو سرا برای ما ساخته است و «خوشبختی» و «بدبختیِ» ما را در آمدن به یکی از آن دو سرا دانسته است. خوشبختی را در آمدن به بوستان رضایت و رهنمون شدن به بهشت جاویدش، و بدبختی را ره بردن به دوزخ گفته است. دوستان و همنشینان سعادتمند ما را در سرای سعادت، معرفی کرده و همراهان ما را در دوزخ نیز شناسانده است. یعنی راهنمای ما، معیاری نیز برای خوشبخت بودن معرفی کرده است. به مقصد رسیدن یعنی هم در راه بودن و هم رفتن؛ منحرف نبودن و تنبلی نکردن.
راهنمای ما، همان آفریننده ماست و او مسیر سعادتمان را ترسیم کرده، علامتهای آن را نیز برافراشته است. او از میان ما آن کسی را که جدّیت و تلاش بیشتری می‏داشته برگزیده و در این مسیر، او را پیش‏تر از ما به پیش برده است.
سپس آنان را بر سر دو راهیهای زندگی و پیچ و شیبهای تند و خطرناک آن، گمارده است تا ستارگان هدایت و چراغهای نورافشانِ مسیر باشند. اینان پیامهای هدایت را به زبانهای گوناگون، به گوش ما رسانده‏اند و پیام مکتوب الهی (قرآن) را نیز معنا نموده‏اند.
رهنمودهای این بزرگان را در طی طریق سعادت می‏خوانیم؛ ابتدا، عوامل خوشبختی و سپس موانع آن را و روشن است که تنها شنیدن و به گوش سپردن، حاصلی ندارد و هرچه هست در عمل و اطاعت از این رهنمودهاست.
الف) عوامل خوشبختی
۱) عزم و حزم
پیمودن راه، جدیت و اراده و تصمیم می‏خواهد و دویدن و نایستادن، پیش رفتن و عقب نماندن و این همه را با چشم باز دیدن و پاییدن و نخوابیدن. و این دو، معنای عزم و حزم‏اند. جدّیت و تلاش، و دوراندیشی و احتیاط (تفکّر و تأمل)، شرط رسیدن و سلامتْ ماندن است. هرگاه این دو در کنار هم گردآیند، سیمای خوشبختی به روشنی پدیدار می‏شود و خورشید سعادت در افق زندگی می‏تابد.
۲) ایمان و امید
عزم راسخ برای پیمودن راه خوشبختی و کنار زدن یک یک موانع در زمینه‏ای می‏روید که به درستی راه، ایمان داشته باشیم و رسیدن به مقصود سعادت را باور. یقین به درستی راه و امید به رسیدن، پای طلب می‏دهد و دست تلاش و عزم وصول. شوق به بهشت سعادت، ما را می‏کشد و حتی آنجا که به زمین بیفتیم، دست ما را می‏گیرد و با خود می‏برد.
لبخندهای طلایی خورشید در هر صبح دلپذیر، خبری از آن سوی شب می‏آورد و هزاران پرتوِ به زمین رسیده، راه را به ما نشان می‏دهند. به سوی کرانه‏ها، آن دورها، با باور تمام، پاداشت در انتظار توست و آرامش جاودانی به امید دیدار تو. خود را برسان. شک مکن؛ از یقین، بهره بجوی!
۳) دست توفیق خدا
برخی بر این باورند که خوشبختی با بخت و اتفاق ارتباط دارد و به آنچه در پیشانی فرد نبشته، وابسته است. پیشوایان طریق سعادت، این ارتباط را نپذیرفته، خوشبختی را نتیجه جدّیت و تلاش انسان و زمینه‏سازی الهی می‏دانند.
یعنی یک سوی ریسمان خوشبختی، در دستان خود ماست، اگرچه سوی دیگرش در دست توفیق خداوند؛ امّا دست توفیق خداوند و دست رحمت گسترده او یکی است و اگر عزم و جزم ما را دید، دست توفیق را پیش و زمینه عمل نیک ما را فراهم می‏آورد. پس از آن، اختیار با ماست، اگر انجام دهیم و پیش رویم، دست توفیق خدا را فشرده‏ایم و وای بر ما اگر حتی این قابلیت را در خود نبینیم که خدا دست ما را بگیرد و وای بر ما که به گونه‏ای باشیم که خدا ما را به حال خود واگذارد.
۴) اندیشیدن
فکر آدمی، جوهره جان اوست و آدمی است و اندیشه‏اش. هر گام انسان به پیش یا پس، باید از اندیشه او پیروی کند و هر تصمیم او باید بر اساس سنجش و خردورزی و تأمّل و تفکر باشد. اندیشه، راهنمای جان و چراغ راه است و از این‏رو، جزو همیشگی ساختار «سعادت» و نور راه «هدایت» و رکن منزل «خوشبختی» است.
به همین دلیل، امام صادق(ع) کسی را خوشبخت می‏داند که لحظه‏هایی را برای خلوت گزیدن و اندیشیدن تدارک بیند و گوشه‏هایی از دل و دماغ خود را بدان اختصاص دهد و آنچنان در دنیا و کارهای مربوط به آن، فرو نرود که غرق گردد و در گرداب افتد و از مسیر، بیرون برود.
در کنار کارهای روزمره و شلوغیهای زندگی، گاه به گاه نیز با خود خلوت کنیم و راهِ آمده را بنگریم و مسیرِ پیش‏رو را ترسیم کنیم. آسان است؛ لختی از مرکب، پایین آیید و بیاسایید!
۵) دانش
دانش، چراغ اندیشه است و نور دل. ره سپردن بدون نور، گام زدن در کویر گمراهی است و از این‏رو، نمی‏توان کسی را که بدون نور علم، حرکت می‏کند، راهیِ منزل سعادت دانست. پیشوای ششم ما در همین باره می‏فرماید: «سزاوار نیست کسی را که دانشمند نیست، خوشبخت بشماریم». و البته شرط سودمندی این علم، عمل است.
صِرف داشتن دانش، مؤثر و کارگشا نیست؛ بهره‏برداری از آن و عمل کردن به مقتضای آن، کارایی دارد. پا برای دویدن است و چشم برای دیدن. اگر ندویم و چشم را فرو بندیم، با انسان ناتوان و نابینا، چه تفاوتی داریم؟ کفران نعمت نیز کرده‏ایم. این نکته نیز از سخنان پیشوایان ماست. امام علی(ع) می‏فرماید: «به دانشْ عمل کنید تا خوشبخت شوید».
دانش، آن اندازه مهم است که برای آنان که از این بهره الهی محروم‏اند، همنشینی با دانشمندان را توصیه کرده‏اند تا از عامل مؤثر سعادت، دور نمانند.
۶) حقگرایی
زندگی، بر محور واقعیتهای هستی می‏گردد و راه یافتن باطل و پوچی، آن را به درّه نیستی و سقوط می‏کشاند. با حق بودن و حقیقت را باور داشتن و با آن چرخیدن و زندگی کردن، ما را در راه، نگاه می‏دارد و کِشته و حاصل کار ما را از گردونه، بیرون نمی‏ریزد.
یک چرخش باطل در این مدار، ما را با نیروی گریز از حق، به فرسنگها دورتر از مسیر، پرتاب می‏کند که بر فرض توبه و بازگشت، فرصت ما کم گشته است.
بیندیشیم به سخن حقیقت‏مند امام علی(ع): «در همراهی حق، خوشبختی به وجود می‏آید». به یاد داشته باشیم که باطل‏گرایی، خودمحوری، لجاجت و تعصّبهای بی‏اساس، همگی، دور شدن از حقیقت جاری هستی است و نوعی دوری از راه خوشبختی.
۷) رضایت و قناعت
انسان به سبب طبیعت کمالجوی خود، هماره در پیِ چیزی است که بهتر از آن، چیز دیگری نباشد و در هر حرکتی به دنبال کسب منزلت اول و قلّه افتخار آن است.
این احساس آمیخته با سرشت ما، اگر در میدان مطلوبهای فانی و زودگذر قرارگیرد، حاصل آن، خوشی موقّت و سپس یک عمر حسرت است؛ حسرت تبدیل سرمایه‏های وجودی خود به چیزهایی ناپایدار و کم بها.
امّا اگر این احساس و این نیروی درونی در طلب اشیای حقیقی، پایدار، جاویدان و پرارزش باشد، ما را به خوشبختی حقیقی نزدیک می‏کند. راهنماییِ پیشوایان خوشبختی در این میان چنین است: آنچه از دنیا و اشیای کم قیمت و کم عمر آن دست یافته‏ای، خشنود و قانع باش و در طلب لذتهای جاویدان و پایا باش. دیگر توصیه‏های امامان(ع) درباره زهد و بی‏رغبتی به دنیا و نیز بخشش آنچه در دست داریم و سخاوتمند بودن نیز در همین جهت، توجیه می‏شوند.
۸) دوری از کینه و حسد
کینه‏توزی و حسدورزی، از بدترین صفات و زیانبارترین آنهاست. کینه، مانع رسیدن به اعتدال اخلاقی و رفتاری است و حسد، موجب انحراف اندیشه از مسیر اصلی زندگی. ما باید به خود، وظیفه خود و راه و مقصد خود بیندیشیم و سپس به یاری دیگران بشتابیم، نه آنکه همواره به فکر نعمتها، موفقیتها و کارهای دیگران باشیم.
به دیگران اندیشیدن، آن هم برای ضربه زدن و جدا کردن، جهتِ حرکت ما را در مسیر زندگی تغییر می‏دهد و چشمان هدایت ما را از مراقبت مقصد، به پاییدن همراهان می‏کشاند و در چاه و چاله میان راه، سرنگون می‏سازد. به فرموده امام علی(ع): «بیاییم سینه‏هامان را از کینه و حسد بشوییم تا اسباب سعادت را فراهم آورده باشیم».
۹) دوست خوب
در دفتر دوستی، سطرهای فراوانی درباره اهمیت و تأثیر شگرف دوستی در زندگی داشتیم‏ همه آنها در اینجا انعکاس می‏یابند. دوست می‏تواند سازنده کاخ کمال و یا ویران کننده آرزو و خیال باشد. انسان بر روش دوست خود زندگی می‏کند و اکسیر حیات ما در دستان دوست است.
دوستِ شایسته و حساس، نسبت به کژروی و سستیها، یاری دهنده حرکت ما در راه بی‏انتهای زندگی است. پیامبر گرامی اسلام(ص) دوست را یکی از عوامل متعدّد خوشبختی دانسته و امام سجاد(ع) نیز آن را به زبانی دیگر، بازگو کرده است. می‏توان این شعر حافظ را ترجمه سخنان این دو بزرگ دانست:
دریغ و درد که تا این زمان ندانستم / که کیمیای سعادت، رفیق بود، رفیق!
۱۰) استمرار و استقامت
بسیاری از ما، آغازگران خوبی هستیم؛ امّا ادامه‏دهندگان نیرومندی نیستیم. آمدن به راه و جزم کردنِ عزم و اراده، گام مهمی است آن هم گام نخست! گامهای بعدی نیز مهم‏اند و استمرار در حرکت، شرط رسیدن به نقطه اوج.
گفتیم که سعادت، یک نقطه نیست و در یک لحظه، اتفاق نمی‏افتد و این یعنی رفتن و رفتن و دست از طلب نکشیدن و پا از میدان پس ننهادن. کوشش کردن با تمام توان و در همیشه روزگار، شرط موفقیت و ره بردن به سرای خوشبختی است. نشانیِ خانه سعادت، به تدریج روشن می‏گردد، غصّه نخورید و نومید نگردید! اگر به راه خود، ایمان دارید و راهنما را می‏شناسید، از طول مسیر نهراسید؛ پیش به سوی قلّه.
آنچه گفتیم، تنها بخشی از عوامل متعدد سعادت است و توصیه‏های دیگری نیز در دست است، همچون حسابرسیِ هر روز کارهای خود، دعا و مناجات و راز و نیاز با خدا و خدمت به مردم و... و همه اینها در اطاعت از فرمانهای خدا و پیروی از راه و روش فرستادگان او و در رأس آنان پیامبر اسلام(ص) خلاصه می‏شود؛ چه، آنان خود مجسّمه عملی ایمان و باور و استقامت و زهد و رضایت و قناعت و دعا و شب‏زنده‏داری در کنار خدمت به خلق بوده‏اند و گوی سعادت را پیش از دیگران ربوده‏اند.
اینک به موانع راه خوشبختی و آفات آن اشاره می‏کنیم.
ب) موانع خوشبختی
می‏توان تن زدن از پیگیری هر آنچه را در بخش پیش گفتیم، به گونه‏ای، از موانع رسیدن به خوشبختی دانست؛ امّا چند مانع را به دلیل نام بردن از آنها در سخنان پیشوایانِ سعادت برمی‏شمریم.
۱) تنبلی و سستی
همان گونه که عزم و جدیت، از اسباب اصلی حرکت به سوی سعادت است، خمودی و کسالت، از موانع عمده آن به شمار می‏آید. امام علی(ع)، در این باره می‏فرماید: «آن که به جای کوشش، با سستی و پوچی و وقت‏گذرانی خو کرده است، فرسنگها از سعادت فاصله دارد».
آری هر چیز، بهایی دارد و خوشبختیِ جاویدان، بیشترین هزینه را دارد. پرداخت هزینه زندگی ابدی نیز تلاش همیشگی می‏خواهد و انسان سست و خمود را یارای پرداخت این بها نیست.
۲) فریب خوردن
حرکت پیوسته در مسیر، نتیجه مراقبت همواره مقصد و توجه ننمودن به وسوسه‏های دل‏انگیز مناظر اطراف است. شیطان، گاه در لباس دوست و گاه در لباس دنیا، جلوه‏گری می‏کند و ما را به خود مشغول می‏سازد. گاه توقّف و گاه، از راه بیرون شدن، گاه، فریبِ زرق و برق زودگذر دنیا را خوردن و گاه، مغلوب خواسته‏ها و شهواتِ درون شدن و این همه، سر از بدبختی درمی‏آورد و ناکامی.
فریب، نتیجه به کار نبردن کامل و درست عقل و خرد است و حاصل غلبه هوس بر تدبیر و نیز سود بردن از تجربه‏ها و دستاوردهای خود و دیگران. در این میان، گاه تجربه‏هایی بس گرانبها و حاصل شکستهای فراوان و مکرّر بزرگان، می‏تواند ما را از آزمودن مجدد بسیاری چیزها بی‏نیاز کند و چشم دل ما را باز و از اغفال و فریب، محفوظ بدارد. حافظ این چنین ما را پند می‏دهد:
نصیحت گوش کن جانا که از جان، دوست‏تر دارند / جوانان سعادتمند، پند پیر دانا را.
و این را از یاد نبریم که پند و اندرز دلسوزانه و مفید دیگران بر گردن ما سنگینی می‏کند و مخالفت با آن، همای سعادت را از ما دور می‏سازد. مولوی نیز پیش‏تر از حافظ چنین گفته است:
من برون کردم ز گردن وام نُصْح / جز سعادت کی بود انجام نصح.
۳) ولنگاری
دنیا رها و یله نیست و ما نیز نمی‏توانیم برخوردی این چنین داشته باشیم. راه خوشبختی ما حصارها و مرزهایی دارد و با خط کشیهای منظّم و حساب شده، ما را از پا فراتر از حد نهادن و رعایت حق دیگران نکردن و هرگونه دلخواه رفتن بازمی‏دارد.
محدودیتهای ناگزیر زندگی دنیوی و اخروی، همان حرمتها و احترامهاست. برخی چیزها حرام هستند (محدودیت و خط قرمز) و بعضی دیگر، حرمت و احترام دارند. «خویشتنداری» و «جلوگیری از میل نفس به مرزشکنی و زیر پا نهادن حرمت»، از عوامل سعادت است، و «افسارگسیختگی» و «رها کردن مرکب نفس» و «فرو رفتن در گناه» و «سرپیچی»، از موانع آن.
۴) بدی
بدی به دیگران (بویژه نیکان)، بدخواهی برای دوستان، بد نیتی در حق همگان و بد نهادی انسان، از موانع خوشبخت شدن آدمی است. هستی، بر اساس نیکی حرکت می‏کند و بدی، گامی به عقب است و از این‏رو، به خُرد شدن بدی کننده در زیر چرخ حرکتِ خلقت می‏انجامد.
شرارت و آزار دادن دیگران، مانع بزرگ عنایت خداوندی نیز هست که زمینه اساسی توفیق اوست و یار اصلی سعادت. بکوشیم بد نباشیم، بدی نکنیم و بد نخواهیم و به فکر فریب دادن دیگران و سوء استفاده از همراهان خود نباشیم.
۵) شیفتگی به دنیا
دنیا، راه عبور است و گذر به سرای جاویدان، ماندن در راه و به تماشا نشستن، غفلت از مقصد و هدف است و زیانبار. حرص در تحصیل توشه بیش از نیاز، تنها کوله‏بار ما را سنگین می‏کند و از سرعت حرکت ما می‏کاهد. معامله با دنیا باید به اندازه باشد و توجه به آن، به حدّ نیاز.
به یاد داشته باشیم که باید لذتهای جاویدانِ سرای آخرت را با دنیا بخریم، نه دنیا را با ارزشها. دنیا به دست آوردنی نیست؛ استفاده کردنی است: ببینیم و برگیریم و برویم؛ چُست و چالاک و نرم و نازک؛ هرچه کمتر، بهتر و هرچه سبکبارتر، تندتر. دنیا سایه درختی را ماند که به گاه خستگی، باید لَختی زیر آن بیاساییم و سپس تند برویم. اگر رشته‏های خود را با دنیا کم و نازک کنیم، بزرگ‏ترین مانع خوشبختی را از راه برداشته‏ایم.
۶) سنگدلی
رحم و دلسوزی، با جدّیت، مردانگی و اراده و تصمیم، هیچ ناسازگاری ندارد. می‏توان جدّی و مصمّم و قاطع، در راه زندگی به پیش رفت، بدون آنکه به دیگران ستمی کنیم و از دلسوزی و در اندیشه دیگران بودن فاصله بگیریم. راهی که خود به‏سوی کمال انسانی است و مشوّق و انگیزه برانگیختن عواطف و احساسات عالی بشری، چگونه با سنگدلی همراه شود؟
قساوت قلب و نرم نبودن آن در برابر درد دیگران و یا پذیرش اندرز نصیحتگران، مانع بزرگ خوشبختی‏ و به گفته پیامبر اسلام(ص) از نشانه‏های بدبختی است.
عبدالهادی مسعودی
http://hadithezendegi.mihanblog.com


همچنین مشاهده کنید