پنجشنبه, ۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 25 April, 2024
مجله ویستا

تدارک آمریکا برای زندگی در « جهان چند قطبی » !


تدارک آمریکا برای زندگی در « جهان چند قطبی » !
اقدامات استراتژیک آمریکا در گوشه و کنار جهان نشان می دهد که حتی آمریکا هم پذیرفته است که « نظام یک قطبی » امروز در جهان چندان دوام نخواهد آورد جهان به سوی برقراری یک « یک نظام چند قطبی » به پیش می رود و به همین دلیل واشنگتن در تدارک انجام اقدامات و تمهیداتی است که منافع واشنگتن و متحدینش را در یک جهان چند قطبی تامین و تضمین می کند و زندگی در چنان شرایطی برای آمریکا مسیر باشد.
پس از فروپاشی اتحاد شوروی آمریکا سعی دارد از تمامی فرصتهای ممکن برای ایجاد یک نظام تک قطبی بهره گیری کند و ضمن بهره گیری از تمامی ابزارهای ممکن نه تنها مانع انحلال پیمان نظامی « ناتو » شود بلکه به تقویت و گسترش ابعاد آن بپردازد.
بدین ترتیب سازمان پیمان آتلانتیک شمالی (ناتو) که در اصل برای مقابله با « پیمان ورشو » تاسیس شده بود حتی پس از انحلال این پیمان هم به کار خود ادامه داد لکن برای توجیه « فلسفه وجودی » خود سعی کرد تا مسئولیتهای جدیدی را برای تامین « تحقق نظم نوین جهانی » برعهده گیرد. تصادفی نیست که « ناتو » در طول سالهای پس از فروپاشی اتحاد شوروی سعی کرده تا در هر کانون بحرانی اعم از « بالکان » « دارفور » افغانستان و بوسنی در چارچوب نیروهای حافظ صلح حضور یابد و نقش « ژاندارم جهانی » را تدریجا برای خود تثبیت نماید.
واشنگتن در عین تلاش برای حفظ بقای « ناتو » بطور همزمان برای حفظ برتری نظامی خود حتی در چارچوب « ناتو » نیز همواره سعی کرده است که سایر اعضای ناتو را به دنبال خود بکشاند و تصمیماتش را به آنها تحمیل کند.
این در واقع جدی ترین فرآیند مورد نظر واشنگتن برای ایجاد و حفظ نظام تک قطبی در جهان بوده و هست که واشنگتن در عین اصرار برای حفظ برتری نظامی خود سازمان پیمان آتلانتیک شمالی (ناتو) را نیز بعنوان ساختار نظامی دنباله روی خود در بحرانی ترین نقاط جهان درگیر سازد و منافع و مسئولیتهائی را برای این سازمان تعریف و تثبیت کند.
شواهد و قرائن موجود نشانگر آن است که اعضای اروپائی « ناتو » در بسیاری از موارد با واشنگتن در این زمینه ها هم عقیده و همراه نیستند لکن یکجانبه گرائی آمریکا مانع از آن شده است که اراده و نقطه نظرات کشورهای اروپائی انعکاس بیرونی داشته باشد و به اطلاع افکار عمومی جهان برسد. با این همه عدم تمایل کشورهای اروپائی به مشارکت وسیع تر در کانونهای بحرانی از جمله افغانستان مراتب ناهماهنگی بخش اروپائی ناتو با دیدگاههای واشنگتن را به تصویر می کشد.
اگرچه بخش اعظم بی میلی روزافزون اروپا برای همراهی با طرحهای واشنگتن را بایستی در چارچوب واکنش منفی اروپا نسبت به سیاستهای تحکم آمیز آمریکا بویژه در دوران بوش کوچک ارزیابی کرد اما مسئله اینست که اصرار واشنگتن به ایجاد کانونهای جدید بحران بیشترین سهم را در انزوای تدریجی آمریکا نزد متحدین اروپائیش داشته است .
برای مثال بجز انگلیس که نوکر حلقه به گوش آمریکا محسوب می شود هیچ کشور اروپائی شاخصی در جریان اشغال عراق حاضر نشد با آمریکا در فجایع عراق همراهی کند و حتی فرانسه و آلمان بیشترین مخالفت رسمی و علنی برای عدم تجاوز آمریکا به عراق را به نمایش گذاشتند. بعلاوه اعضای اروپائی « ناتو » تاکنون حاضر نشده اند برای هماهنگی با اهداف درازمدت آمریکا در جهت اعلام حضور نظامی مستمر در افغانستان به واشنگتن « چراغ سبز » نشان دهند و با آمریکا در این مقوله همکاری کنند.
صرفنظر از مطالبی که در مورد اهداف آمریکا در عراق و افغانستان در رسانه ها بیان شده سئوال اینست که آمریکا چه اهداف دیگری در این مقوله مدنظر قرار داده است که اعضای اروپائی ناتو با کمال بی میلی در قبال آن « واکنش های تاخیری » نشان می دهند و با دفع الوقت در این زمینه مراتب اکراه و تردید خود برای مشارکت در طرحهای واشنگتن را به نمایش می گذارند
برای یافتن پاسخ این سئوال کافیست به ۲ نکته در مقوله مناسبات اروپا و آمریکا در دو سوی آتلانتیک توجه کنیم تا به رمز و راز این سیاست تردیدآمیز اروپا پی ببریم . نخستین مسئله به اصرار عمدی واشنگتن برای کاهش وزن سیاسی اروپا و بی اعتبار ساختن توافقات و تفاهمات اتحادیه اروپا در مناسبات بین المللی باز می گردد. فراموش نکنیم که اتحادیه اروپا از طریق تروئیکای اروپائی سعی کرد « ابتکار عمل » در جهت حل و فصل موضوع هسته ای ایران را در دست بگیرد و در این زمینه به توافقات مهمی با طرف ایرانی دست یافت و تعهداتی را نیز پذیرا شد لکن واشنگتن صرفا برای تحقیر اروپا و بمنظور اثبات این نکته که اروپا در حد اندازه ای نیست که در این مقوله وارد عمل شود و دیدگاه خود را به کرسی بنشاند تمامی توافقات تروئیکای اروپائی را بی اعتبار ساخت و در واقع وزن سیاسی اروپا در این مقوله را به زیر سئوال برد. طبعا اتحادیه اروپا این صحنه های تاریخی را از یاد نبرده است که واشنگتن برای تحقیر اروپا در این مناسبات از هیچ فرصتی نگذشته و در هر موردی سعی کرده اروپا را در موضع انفعالی قرار دهد و به آنها بفهماند که بایستی در چارچوب اهداف و برنامه های واشنگتن حرکت کنند.
ناگفته پیداست که تحقیر اتحادیه اروپا فقط محدود به این یک مورد خاص نیست بلکه در ماجرای بالکان بحران فلسطین بحران بوسنی ـ هرزگوین بحران دارفور مسئله افغانستان و... آمریکا سعی کرده اروپا را به دنبال خود بکشاند و نهایتا خود را بعنوان « حلال مشکلات جهان » معرفی کند که در جدی ترین مورد با تشکیل « اجلاس صلح دیتون » راهکار دلخواه خود را به بوسنی هرزگوین در قلب اروپا تحمیل کرد و به اعضای اتحادیه اروپا ثابت کرد که حتی ثبات اروپا هم در پرتو تصمیمات و خواسته های واشنگتن بایستی شکل گیرد.
آیا اتحادیه اروپا و اعضای اروپائی ناتو از این تکرویهای واشنگتن راضی هستند رفتار تاخیری و تردید آنها در اعلام همراهی با آمریکا نشان می دهد که پاسخ اروپا به این سئوال قطعا منفی است و آنها از اینکه نمی دانند براساس چه سیاستی و برای تحقق چه اهدافی بایستی از واشنگتن پیروی کنند و چشم انداز روشنی از آینده ندارند در پیمودن سریع راهی که آمریکا توصیه می کند تردید دارند.
موضوع دوم که اهمیتی بیش از مورد اول دارد اینست که اعضای اروپائی ناتو مایلند با اقدامات تاخیری از شتاب حرکت واشنگتن و مجموعه ناتو بکاهند تا بلکه از تاثیر متقابل پدیده ها و از شدت واکنش احتمالی دیگران در قبال عملکرد ناتو بکاهند و در مسیر نسبتا مطمئن تری حرکت کنند که پیامدهای آن تا حدودی قابل ارزیابی باشد. این مورد بویژه در جائی که مستقیما بر روی امنیت اتحادیه اروپا تاثیرگذار است اهمیت مضاعفی پیدا می کند و می توان رفتار تردید آمیز اعضای اروپائی « ناتو » در قبال ایجاد سپر دفاع موشکی دلخواه آمریکا علیه روسیه را از این دیدگاه ارزیابی کرد.
در یک نگاه بنظر می رسد که مواضع آمریکا و اعضای اروپائی ناتو با یکدیگر « تفاوت ماهوی » دارد و یقینا موقعیت کنونی مطلوب کشورهای اروپائی عضو « ناتو » نیست و احیانا اتحادیه اروپا در اولین فرصت ممکن برای بهبود و ارتقا موقعیت سیاسی خود در جهان و افزایش وزن سیاسی خود در « ناتو » وارد عمل خواهد شد.
وجود چنین پدیده های روشنی در « ناتو » قابل انکار نیست و کاملا بعید بنظر می رسد که واشنگتن از تمایلات آشکار و ابراز شده اروپا بی اطلاع باشد. بویژه آنکه این موضوع در عملکرد فرانسه در دوران « شیراک » و آلمان در دوران « شرودر » با ترکیب آرای مردم این کشورها در پای صندوقهای رای نیز انعکاس یافت و در تاریخ به ثبت رسید.
فراموش نکنیم که « شرودر » در انتخابات آلمان با اعلام مخالفت نسبت به تجاوز نظامی علیه عراق توانست اکثریت کرسیهای مجلس آلمان را به حزب خود و هم پیمانانش اختصاص دهد و اگر چه خشم بوش و دستیارانش را برانگیخت ولی اوج مخالفت مردمی در آلمان و سراسر اروپا را به نمایش گذاشت .
استراتژیست های آمریکا و سیاست گذاران این کشور قاعدتا از این نکته آگاهند که دیر یا زود بایستی استعدادهای خود را برای استقبال از « نظام چند قطبی » در جهان بکار گیرند اگرچه امروزه واشنگتن برای به تاخیر انداختن سقوط نظام تک قطبی در جهان به هر وسیله ای متوسل می شود و از هر فرصتی بهره می گیرد ولی ناچار است در آینده نزدیک خود را برای زندگی در « جهان چند قطبی » آماده کند و لاجرم لازمست که برای حفظ و ارتقا موقعیت خود از هم اکنون در تدارک زمینه ها و امکانات لازم در چنان موقعیتی باشد.
اصرار امروز بوش و دستیارانش برای تداوم حضور نظامی در عراق و افغانستان حتی بدون اشاره به این واقعیت های عینی دقیقا از همین زاویه است که معنی و مفهوم واقعی خود را پیدا می کند. در حقیقت آمریکا سعی دارد اشغال عراق را بعنوان دومین منبع نفت جهان و تسلط بر « امنیت انرژی » اروپا و نیز تسلط بر آسیای جنوب شرقی و افغانستان را بخاطر موقعیت ژئو استراتژیک آن در پشت مرزهای روسیه هند چین و ایران حفظ کند. این جدی ترین اقدام عملی آمریکا برای تدارک امکانات مورد نیاز واشنگتن در جهت زندگی در جهان چند قطبی آینده است .
زمانیکه بوش کوچک در پاسخ خبرنگاران که علت اصلی اشغال عراق را جویا می شدند به اهداف واشنگتن در ۵۰ سال آینده اشاره می کند و می گوید : « ۵۰ سال دیگر خواهید فهمید که چرا به عراق حمله کردیم » در واقع به اهداف استراتژیک آمریکا برای تاثیرگذاری بر قلمرو امنیت انرژی اروپا و آسیا اشاره دارد که نشان دهد آمریکا بهر قیمت ممکن ولو به قیمت بی آبروئی و انزوا امروز هم بایستی افغانستان و عراق را ببلعد و بر آن دو کشور مسلط شود.
« سرگئی لاوروف » وزیرخارجه روسیه در باره آینده جهان در پرتو نظام چند قطبی می گوید : رشد اقتصادی سریع چین و افزایش نفوذ سیاسی آن بویژه در پرتو همکاریهای « شانگهای » چشم انداز تبدیل چین به یک قطب جهانی قدرت را فراهم کرده است . بعلاوه ثبات راهبردی جهان از این پس فقط در انحصار آمریکا نخواهد بود و از این دیدگاه یک « جهان چند قطبی » در حال شکل گیری است و سایر کشورها نیز در حل مشکلات و یافتن راهکارهای عملی و با ثبات نقش و مسئولیتی را پذیرا می شوند و همین امر نوید پیدایش یک جهان چند قطبی را می دهد.
بدین ترتیب اگر رشد اقتصادی ثبات سیاسی و رفتار سیاسی موثر در فرآیند با ثبات سازی جهان بتواند کشورها را به مولفه های قدرت و حتی قطب جهانی قدرت مبدل سازد قاعدتا کشورهای دیگر نیز هستند که می توان آنها را یک قطب موثر در ساختار آینده قدرت جهانی به حساب آورد. بدین ترتیب حتی اگر امروزه تمامی شاخصه های مورد انتظار هم در رفتار سیاسی آنها به چشم نمی خورد طبعا فردا با زایش و رویش نیروهای جدید فرصتهای ارزشمندی برای نقش آفرینی و تاثیرگذاری آنها در مناسبات جهانی قدرت بوجود خواهد آمد و شرایطی را فراهم می سازد که آنها بعنوان یک قطب مسلم قطعی و انکارناپذیر قدرت جهانی به ایفای نقش بپردازند.
اکنون که تا حدودی مسئله برای ما روشن شد و با ابعاد موضوع را تا حدی آشنا شدیم سئوال بعدی اینست که دنیای چند قطبی آینده شامل چه قطبهائی خواهد بود خوبست پاسخ این سئوال را از نگاه استراتژیت های آمریکائی بررسی کنیم . و حتی دستیاران جرج بوش در یک موضع گیری غیرمتداول از چند کشور بعنوان اهداف احتمالی در یک جنگ اتمی یاد می کنند و خاطر نشان می سازد که آمریکا احتمالا مجبور خواهد شد که این چند کشور را در معرض حملات اتمی خود قرار دهد و سلاحهای اتمی خود را به سوی این کشورها نشانه گیری کند در واقع قطبهای مطرح در موقعیت ژئوپولتیک دنیای آینده را فهرست می کنند. مروری بر نام این کشورها می تواند گویای بسیاری از ابهامات امروز باشد.
روسیه چین هند و ایران از دیدگاه استراتژیت های آمریکائی بعنوان قطبهای محتمل در دنیای آینده هستند که بایستی با در نظر گرفتن تنش های فزاینده میان دوسوی آتلانتیک اتحادیه اروپا را نیز بعنوان یکی از قویترین رقبای آمریکا در این مقوله فهرست کرد.
تصادفی نیست که امروزه آمریکا همچنان برای وابسته نگهداشتن امنیت اروپا به ساختار « ناتو » اصرار دارد و همچنان مانع شکل گیری یک « ارتش مستقل اروپائی » است این بدان معنی است که واشنگتن اصرار دارد ابزارهای حفظ و تثبیت امنیت اروپا و از جمله امنیت انرژی مورد نیاز اروپا را در اختیار خود بگیرد تا اتحادیه اروپا علیرغم آنکه ظاهرا متحد واشنگتن است ولی همچنان وابسته به آمریکا باقی بماند و به تنهائی قادر به حفظ اعتبار و حتی موجودیت و امنیت خود نیز نباشد. اما سئوال این است که این وضعیت شکننده تا کی دوام خواهد داشت و اروپا تا کجا حاضر به « همراهی اجباری » با آمریکا است به عبارت بهتر اروپا تا کی حاضر است برای همراهی و همگامی با واشنگتن تحقیر شود و در میدان عمل بپذیرد که نمی تواند و نبایستی مستقلا تصمیم بگیرد و مستقلا عمل کند
پاسخ این سئوالات البته از دیدگاه کشورهای مختلف اروپائی یکسان نیست . این پاسخها هر چه باشد تردید امروز اروپا برای استمرار « همکاری اجباری » با آمریکا را بایستی در پاسخ این سئوالات جستجو کرد. تردیدی که فقط شکل گیری « نظام چند قطبی » در جهان می تواند پایان بخش آن باشد.
اصرار امروز آمریکا برای ایجاد پایگاههای دائمی نظامی در عراق و بویژه در شمال این کشور و همچنین تداوم حضور ناتو در افغانستان برای دستکم پنجاه سال برای تامین همین اهداف درازمدت واشنگتن است و کاملا آشکار است که آمریکا به هیچ قیمتی حاضر نیست داوطلبانه به اشغال عراق و افغانستان پایان دهد. بلکه با تثبیت حضور نظامی خود در این دو کشور در واقع در حال تدارک برای زندگی در « جهان چند قطبی » است .
صحت این نظریه را آینده بهتر ثابت خواهد کرد. این تمایل آمریکا برای تصاحب قدرت بیشتر است اما اینکه در میدان عمل چه بر سر نیروهای اشغالگر آمریکائی در عراق و افغانستان بیاید خود موضوع بحث جداگانه ای است که ناکامی و شکست امروز آمریکا ابعاد آنرا رقم می زند.
رفتار سیاسی و اقدامات استراتژیک آمریکا نشان می دهد حتی آمریکا هم پذیرفته است که نظام تک قطبی امروز جهان چندان دوام نخواهد آورد ولی می خواهد شکل گیری نظام چند قطبی را تا سرحد امکان به تاخیر اندازد .
آمریکا با حفظ برتری نظامی خود سعی دارد « ناتو » را به ابزار مناسبی در جهت تامین اهداف خود در چارچوب نقش یک « ژاندارم جهانی » تبدیل کند
اعضای اروپائی ناتو در بسیاری از موارد با واشنگتن هم عقیده و همراه نیستند لکن یکجانبه گرائی آمریکا عموما مانع از آن شده است که اراده و نقطه نظرات کشورهای اروپائی انعکاس بیرونی داشته باشد
عدم تمایل اروپا به همراهی با طرحهای واشنگتن عمدتا از سیاستهای تحکم آمیز آمریکا بویژه در دوران بوش ناشی می شود. این پدیده به انزوای تدریجی آمریکا نزد متحدین اروپائیش منجر شده است
شتاب حرکت واشنگتن حتی اروپا را هم بدنام و بی اعتبار ساخته است .
دقیقا به همین دلیل است که بخش اروپائی ناتو سعی دارد از شتاب حرکت ناتو بکاهد تا بلکه در مسیر مطمئن تری حرکت کند
اتحادیه اروپا درصدد افزایش وزن سیاسی و اعتبار خود برآمده و سعی دارد بعنوان یک قطب جهانی قدرت عمل کند که حتی اگر در حد آمریکا هم نباشد اما دنباله رو آمریکا هم معرفی نشود
آمریکا اگرچه سعی دارد سقوط نظام تک قطبی را به تاخیر بیندازد ولی ناچار است خود را برای زندگی در جهان چند قطبی آماده کند. جنگ عراق و افغانستان از این دیدگاه به ترتیب برای تسلط بر امنیت انرژی اروپا و آسیا و همچنین حضور نظامی در پشت مرزهای روسیه هند چین و ایران است
« لاوروف » وزیرخارجه روسیه : ثبات راهبردی جهان از این پس فقط در انحصار آمریکا نخواهد بود. یک جهان چند قطبی در حال شکل گیری است و سایر کشورها نیز در حل مشکلات جهان و یافتن راهکارهای عملی و با ثبات نقش و مسئولیتی را پذیرا می شوند. همین امر نوید پیدایش جهان چند قطبی را می دهد
اروپا برای رقابت سیاسی با واشنگتن و تبدیل شدن به « قطب قدرت جهانی » و پایان دادن به « تحقیر دائمی » توسط آمریکا وسوسه می شود.
تصادفی نیست که آمریکا برای وابسته نگهداشتن امنیت اروپا به ساختار « ناتو » اصرار دارد و مخالف تشکیل « ارتش مستقل اروپائی » است
منبع : روزنامه جمهوری اسلامی


همچنین مشاهده کنید