سه شنبه, ۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 23 April, 2024
مجله ویستا


تو باید هیجان زده شوی


تو باید هیجان زده شوی
تونی گیلروی بیشتر در فیلمنامه نویسی شناخته شده است، آن هم با فیلمنامه «وکیل مدافع شیطان» که اتفاقاً در کشور ما حسابی معروف هم شده است.
(به هر دلیل،). فیلمی که هرچند فیلم زیاد مهمی به حساب نمی آید ولی از نظر فیلمنامه نویسی دارای مشکل نیست. ولی فیلم «مایکل کلایتون» که تونی گیلروی هم نویسندگی فیلمنامه و هم کارگردانی را به عهده داشته است از فیلمنامه های قبلی اش («لبه تیغ» ۱۹۹۲ و «وکیل مدافع شیطان» ۱۹۹۷) به مراتب ضعیف تر است، هرچند شباهت های زیادی هم به «وکیل مدافع شیطان» دارد. در واقع می توان گفت تمام سکانس های فیلم از همان شروعً ظاهراً دلهره آور تا پایان بندی کلیشه یی فیلم، تکرار مکررات صدها فیلمنامه دیگر است که از فرط استفاده در دیگر فیلم ها، نه تنها کارکردش را از دست داده بلکه کمی خنده دار هم به نظر می آید.
در ابتدا ما تصاویری داریم از یک دفتر و قدم زدن کسی از میان کارمندان و صدای مجرمی که به شکل عصبی، وکیلش (مایکل) را مورد خطاب قرار می دهد و به او می گوید که دیوانه نیست و می خواهد همه چیز را لو بدهد. صحنه یی کاملاً آشنا از فیلم هایی که از رابطه یک وکیل و مجرمی که هنوز جرمش ثابت نشده حرف می زند.
در سکانس بعد وکیل (مایکل کلایتون با بازی جرج کلونی) از شب تا نزدیکی های صبح در جاده یی حرکت می کند که ما نمی دانیم کجا است، بعد جایی می ایستد و از تپه یی بالا می رود که چند اسب آنجا ایستاده اند (که باز هم نمی دانیم)، در همین موقع ماشینش منفجر می شود و او حیرت زده به آن انفجار نگاه می کند. یک انفجار بزرگ و دهشت آور، به سبک خیلی از فیلم های هالیوود که کاستی های فیلمنامه و خیلی چیزهای دیگر را می خواهند با این آتش بازی ها و سر و صداها پنهان کنند. در سکانس بعد ما چهار روز قبل را داریم تا بفهمیم که چه اتفاقاتی افتاده که فیلم به این مرحله رسیده است.
این نوع شروع فیلم که زمانی کار بدیع و پرارزشی به حساب می آمد، حالا حتی در فیلم های درجه سومی از هند و پاکستان هم می توانیم ببینیم و به خودی خود هیچ چیزی به فیلم اضافه نمی کند و شاید بتوان گفت حتی بهتر است بگوییم باید وقتی فرم های خاص استفاده شده را به کار برد که کارکردی در روایت داشته باشد وگرنه ساختار حلقوی روایت فیلم (اینکه در انتها دوباره به ابتدای فیلم بازمی گردیم) باعث جذابیت فیلم نمی شود.
بقیه فیلمنامه هم از حوادث و شخصیت های همیشگی استفاده کرده است؛ سیاه(شر) در مقابل سفید (خیر) و پیروزی راضی کننده سفید. وکیلی یعنی آرتر (سفید) که از رفتارهای غیرقانونی شرکتی آگاه می شود و می خواهد پرونده شان را در دادگاه فعال کند، شرکت، نورت (سیاه) که می خواهد جلوی او را بگیرد و به این خاطر دست به هر کاری می زند از جمله کشتن او و وکیل دیگری (مایکل، باز هم سفید) که بعد از کشته شدن آن اولی راهش را ادامه می دهد و آن شرکت سیاه را از سر راه برمی دارد.
شاید از خواندن روایت فیلم در همین چند خط خسته شده باشید و آن را مثل فیلم های زیادی بدانید که تا به حال دیده اید، ولی باور بفرمایید این فیلم در سال ۲۰۰۷ در امریکا با بودجه زیادی ساخته شده و جرج کلونی هم در آن بازی کرده و در روز اول جشنواره فجر نیز اکران شده است. نمی دانم در امریکا چه می گذرد که هنوز این فیلم ها برایشان جذاب است ولی در جشنواره...،
اما در کنار اینها بازی جرج کلونی همان بازی است که از او توقع داریم و مثل همیشه با خونسردی زیاد و میمیک های درست صورتش تماشاگر را با خودش همراه می کند، خصوصاً بازی اش به عنوان پدری که با پسر کوچکش زندگی نمی کند به خوبی از کار درآمده است. تدوین و کارگردانی هم در نوع خودش معمولی است (همانقدر که فیلم یک فیلم معمولی است). اما موسیقی فیلم (کاری از نیمز نیوتن هاوارد) در خیلی از سکانس ها از جمله سکانس ابتدایی فیلم که در ابتدا و در انتهای فیلم تکرار می شود، فقط قصد برطرف کردن نقایص فیلمنامه را دارد و بیشتر شنونده را گول می زند؛ جایی که وکیل با ماشینش به دنبال چیزی است که در ابتدا و در انتهای فیلم نمی فهمیم چیست، جاده را طی می کند و موزیکی پخش می شود که حتماً تماشاگر طبق روایت فیلم و کارگردانی باید هیجان زده شود ولی نشده است.
کیفیت اکران فیلم ها (چه خوب و چه بد) مساله مهمی است که به راحتی می تواند جایگاه فیلم را در ذهن مخاطب عوض کند. اساسی ترین مشکل اکران «مایکل کلایتون» که شاید مثل تمام چیزهای دیگر بدون برنامه ریزی خیلی عجولانه انجام شده بود، زیرنویس فیلم بود. فیلم که خودش به زبان انگلیسی است و به طور پیش فرض زیرنویس عربی داشت، در پایین ترین جایش زیرنویس فارسی هم قرار گرفته بود؛ آن هم زیرنویسی که در تمام طول فیلم چند کلمه اولش دیده نمی شد. اما مشکل به اینجا ختم نشد چون گاهی زیرنویس چند دقیقه یی از فیلم عقب می ماند و گاهی هم چند دقیقه یی جلوتر می رفت و تماشاگر می ماند و آن زبان انگلیسی و زیرنویس عربی و فارسی که هیچ کدام شبیه هم نبود؛ آنقدر که از فرط تکرار، در جلو و عقب رفتن، تماشاگر را عصبی می کرد و با حذف شدن زیرنویس کمی خیال تماشاگر را راحت می کرد.
به هر حال این اولین شب جشنواره بود و تا به آخر هنوز وقت باقی است، با اینکه در یک جشنواره ده روزه، یک روز بخش مهمی از آن را دربر می گیرد، ولی ما که دیگر به از دست دادن خیلی چیزها عادت داریم، وقت که جای خود دارد.
مهدی فاتحی
منبع : روزنامه اعتماد


همچنین مشاهده کنید