سه شنبه, ۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 23 April, 2024
مجله ویستا


پاریس جای دیگری نیست


پاریس جای دیگری نیست
بیشتر مردم تصور می‌کنند دیوانه‌ها بدون استثنا مانند دیوانه‌ها دست به کارهایی می‌زنند. یعنی بدون منطق و تداوم افکارشان. ولی در عالم واقعیت، اغلب عکس این مساله مصداق پیدا می‌کند. دیوانه‌ها منطق مخصوص به خودشان را دارند. مشکل فقط سردرآوردن از آن منطق است.
● تکه‌ای از رمان مگره می‌ترسد
رمان «مگره می‌ترسد» یکی از آخرین آثاری است که از سیمنون به فارسی ترجمه شده و به نوعی دومین کتاب بخش «ادبیات پلیسی کلاسیک» انتشارات خجسته محسوب می‌شود. این رمان را کاظم اسماعیلی به فارسی برگردانده است (که ای کاش مترجم و ناشر در ویرایش فارسی دقت بیشتری به خرج می‌دادند) رمان یکی از چند اثری است که در این چند ماه و در فاصله‌ای کوتاه از سیمنون به فارسی ترجمه و منتشر شده‌اند. همانطور که از نام رمان هم مشخص است، اثر به یکی از ماجراهای کارگاه ژول مگره مربوط می‌شود؛ کارگاه مشهور ژرژ سیمنون. عمده شهرت و اهمیت این نویسنده مدیون خلق این شخصیت است. رمان برعکس بسیاری از ماجراهای مگره که اغلب در شهر محبوبش پاریس اتفاق می‌افتد، در یک شهرستان دوره‌افتاده روایت می‌شود. مگره حین سفری کاری و برای دیدار از دوستی قدیمی به شهر محل اقامت او می‌رود و ناگهان با جنایت‌هایی روبه‌رو می‌شود که مردم را ترسانده و پلیس را از کشف‌شان ناتوان ساخته است. او به‌رغم میل‌اش وارد ماجرا می‌شود و در پایان موفق به حل معما... سیمنون رمان «مگره می‌ترسد» در این روایت با دور شدن از چندی مولفه‌های اصلی و تکرارشونده در آثار همیشگی‌اش از جمله مکان ماجرا، تلاش می‌کند نوعی دیگر از موقعیت جنایی را برای کارگاهش طراحی کند که بسیار جذاب است. در واقع می‌توان گفت این رمان ماجرایی است که کشف آن به دلیل توقع جامعه بر مگره تحمیل می‌شود و این تحمیل نه از سوی مقامات رسمی بلکه در تعهدی است که مگره مشهور ناچار به پذیرفتن قواعد آن است. رمان مانند اکثر آثار سیمنون با نوعی منطق‌گریزی آغاز می‌شود. در این منطق‌گریزی صداها و رفتارها و انگیزه‌هایی به میان می‌آید که نمی‌توانند یک خط سیر مشخص بیافرینند و تا جمله‌ها و صفحه‌های پایانی رمان نیز امیدی به ساخته شدن و توجیه‌پذیربودنشان دیده نمی‌شود. اما قهرمان سیمنون این بار نیز به سمت همان سلاح قدیمی و همیشگی‌اش یعنی یافتن توجیه‌‌های روان‌شناختی، تاریخی و رفتاری خرده‌شخصیت‌های پیرامون‌اش می‌رود. او در شهرستان کوچک محل وقوع جنایت‌ها درمی‌یابد که اصولا مفهوم جنایت و تعریف گناهکار بودن چارچوبی سوای منطق و ساختار پاریسی آن دارد و از نوعی روحیه بدوی‌تر و از قضا بسیار طبقاتی‌ پیروی می‌کند.
تقابل مردم فرودست و میانه با اشراف پرقدمتی که اتفاقا هدف اولین جنایت یکی از آنهاست. سیمنون با طراحی این وضعیت به بازآفرینی نوعی نگاه تاریخی- فرانسوی نسبت به اشرافیت دست می‌‌زند و مگره را در برابر مردمی (روحیه‌ای) قرار می‌دهد که با نگاهی قرن نوزدهمی ریشه فساد و جنایت را به گردن اشرافیت می‌اندازند. از این‌رو ما با نوعی مشی مشخص انتقادی نسبت به اشرافیت ناتوان شده اما کماکان برتری‌طلب شهرستانی روبه‌رو می‌شویم که به هیچ عنوان قابل تطهیر نیست. مگره با درک این وضعیت و فضایی که بر ذهن سایر قهرمان‌های دیگر سایه انداخته ناچار می‌شود واقعیت را دوباره تعریف کند. این تعریف واقعیت تفاوت مهمی با آن رفتار همیشگی کارگاه که «یافتن حقیقت» است دارد. قهرمان سیمنون ابتدا به تصحیح رفتارهای پیرامون‌اش می‌پردازد؛ پیشینه خانوادگی و زیستی شخصیت‌های فرعی را کشف می‌کند و تلاش می‌کند به جای کشف جنایت، انگیزه‌هایش را پیدا کند. به همین دلیل است که رمان «مگره می‌ترسد» یکی از پیچیده‌ترین آثار روان‌شناختی سیمنون می‌شود و حتی یافته شدن قاتل آن چنان هیجانی را برنمی‌انگیزد نسبت به شفاف شدن برخی رفتارهای پنهانی شخصیت‌های فرعی‌تر. مگره آشکارا این موقعیت را دوست ندارد چه از سویی ناچار به کشف ماجرا شده و تعطیلات‌اش خراب شده است! و در عین حال نظام طبقاتی حاکم بر آن ذهنیت شهرستانی (روستایی) با ساختار شهری ذهن او در تضاد است.
مگره نماد یک پاریسی باهوش از طبقه متوسط است که البته هیچ دل خوشی از اشراف ندارد اما قواعد رایج شهری در این شهرستان چنان سنتی و گاه ارتجاعی است که مگره درمی‌یابد حتی با کشف ماجرا و آگاه شدن مردم نسبت به پیش‌داوری‌هایشان نمی‌توان اتفاق بزرگی را شاهد بود. جامعه کوچک گناهکار و قاتل بیرحم را «انتخاب» کرده و چنان جوی ساخته که حتی دوستان و همکاران مگره نیز تحت‌تاثیر فشار روانی ناشی از آن قرار دارند. در این میان نوستالژی پاریس و بازگشت به آن مهم‌ترین دغدغه مگره می‌شود و در پایان نیز وقتی او را در پاریس آفتابی اولین روزهای بهار می‌بینیم کاملا حس می‌کنیم حال آقای کارآگاه خیلی بهتر است! بنابراین تقابل رویکرد و نگاه تاریخی شهرستانی فرانسوی با ذهن شهری و پیچیده مگره بزرگ‌ترین گره‌گاه اثر است. رخوت، ایستایی و آگاهی بیش از حد این انسان شهرستانی نسبت به خبرها و زندگی دیگران عملیات‌های متعارف پلیسی را اخته می‌کند و مگره نمی‌تواند همان نقش سایه‌وار همیشگی‌اش را داشته باشد. در واقع مگره نمی‌تواند پنهان شود؛ بیش از حد در دید است، هر سو می‌رود به احترامش کلاه از سر برمی‌دارند و هر که را می‌بیند از فعالیت‌‌های چند ساعت گذشته‌اش آگاهی کامل دارد. در این موقعیت سخت، مگره تنها با رفتارشناسی، بررسی پیشینه‌ها و از همه مهمتر یافتن ظرافت‌های پنهانی حرکت‌های قهرمانان رمان موفق می‌شود. در یکی از صحنه‌های درخشان رمان او را می‌بینیم که کنار میز بازی نشسته و به دقت شکل بازی مهم‌ترین شخصیت‌ها را زیر نظر دارد و همین فصل است که مگره را نسبت به حقیقت ماجرا آگاه می‌کند. در واقع آن تعریف واقعیت که ذکرش رفت در ذهن مگره تبدیل به مولفه‌ای می‌شود برای یافتن روابط مظنونین نسبت به همدیگر و از سویی آینده خودشان. مگره با سبک سنگین کردن میزان خطاپذیری،‌ امید به زندگی و روحیه‌‌زیستی شخصیت‌های پیرامون‌اش قاتل را کشف می‌کند. هر چند پیش از پایان کار او شهرستان را ترک می‌کند و در پاریس از جزئیات پایان کار آگاه می‌شود. رمان «مگره می‌ترسد» مجموعه‌ای است از هراس قهرمان سیمنون نسبت به درک و نگاه ذهنی با شاخصه‌‌های روستایی. روابط گاه قرون وسطایی و گاه آنچنان بی‌رحمانه که او کمتر این میزان از آن را حتی در فجیع‌ترین ماجراهایش دیده است. هراس و ترس مگره از این فضاست و از انگیزه‌هایی که بسیاری از شخصیت‌های رمان در قتل‌ها و خودکشی دلخراش یکی از مهم‌ترین شخصیت‌های رمان دخیل می‌داند. جنایت و تبارشناسی‌اش رنگ دیگری می‌گیرند و قهرمان این‌بار کمی بی‌حوصله متوجه می‌شود تنها در برابر یک شهر کوچک ایستاده که از او می‌خواهد قاتل و جنایتکار انتخابی آنها را تایید کند.
ژرژ سیمنون در رمان «مگره می‌ترسد» روایتی از تاریخ انحطاط اشرافیت شهرستانی فرانسوی و در عین حال انتقام‌خواهی تاریخی طبقه پایین‌دست جامعه نسبت به این اشرافیت را به تصویر کشیده است. مگره به روشنی درمی‌یابد که نمی‌تواند با این روند دربیفتد ولی حداقل از بیراه رفتن این ماجرا جلوگیری می‌کند. «مگره می‌‌‌ترسد» هجویه‌ای است علیه یک شهر کوچک که ساکنان‌اش در ذهن رویای انتقام می‌پرورانند. اشرافیت باز هم تحقیر می‌شود و نوعی تبارشناسی جنون را چه در جنایت و چه در زندگی روزمره‌شان آشکار می‌کند. مگره در این رمان خیلی تنهاتر از دیگر ماجراهاست و این تنهایی او را به عقب‌نشینی و نوعی فرار به پاریس محبوب‌اش وادار می‌کند. ماجرا با هوش او حل می‌شود اما مگره در هراس چیز دیگری است و آن همان رفتار بدوی‌ای است که خشونت دوچندانی در آن مستتر است.
مهدی یزدانی‌خرم
منبع : شهروند امروز


همچنین مشاهده کنید