پنجشنبه, ۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 25 April, 2024
مجله ویستا


کنعان یخ جشنواره را ذوب کرد


کنعان یخ جشنواره را ذوب کرد
روز پنجم جشنواره، آخرین روز بخش مسابقه سینمای بین‌الملل بود. بخشی که چندان پربار نبود و اختصاص کل نیمه اول جشنواره به این بخش رقابتی و سایر بخش‌های جنبی خارجی ابتکاری از سوی برگزارکنندگان جشنواره بود که به راحتی پاسخ آن را می‌توان از استقبال نه چندان پرشور مردم و منتقدان و خبرنگاران مشاهده کرد.
اگر هم در این پنج روز صفی در برابر سینماهای مردمی‌ شکل گرفت و سالن سینما صحرا مملو از جمعیت شد، قرار بود فیلم مطرحی از سینمای ایران به نمایش در بیاید (پس خدا را شکر می‌توان هنوز به آینده سینمای ملی امیدوار بود!). البته نباید دور از انصاف بود که فیلم‌های خارجی به نمایش درآمده طیف وسیعی از محصولات جدید سراسر جهان را در بر می‌گرفت، منتها مشکل کار در اینجا بود که نسخه‌های نمایش خانگی بسیاری از فیلم‌های مطرح، پیش از جشنواره در اختیار علاقه‌مندان قرار گرفته بود و کمتر کسی تمایل به تماشای این آثار داشت. اگر به مانند همه سال‌ها، از ابتدا دو بخش رقابتی سینمای ایران و جهان به طور همزمان در جدول برنامه‌ها قرار می‌گرفت، دیگر شاهد این خلوت آزاردهنده نبودیم. به هر حال دیدن جمعیت زیاد در مقابل و داخل سینماها منظره‌ای بسیار لذتبخش است. خب! بهتر است غرولند را کنار بگذاریم و به روز پنجم جشنواره نگاهی اجمالی بیندازیم. دیروز، از صبح همه در سینما صحرا منتظر اکران کنعان (مانی حقیقی) بودند و این تب و تاب و جنب و جوش به راحتی در حرکات و رفتار و چهره‌ها قابل مشاهده بود.
● سانس اول: پروفسور و معادله محبوبش (تاکاشی کویزومی): یک ذهن زیبا
این اثر که محصول سال ۲۰۰۶ ژاپن است به خاطر تغییراتی در برنامه، در سانس اول به نمایش در آمد. فیلم داستان یک پروفسور ریاضی است که به دلیل از بین رفتن حافظه کوتاه مدتش، دچار مشکل می‌شود و برایش یک زن خانه‌دار مجرد را به عنوان پرستار استخدام می‌کنند. رابطه عاطفی ایجاد شده بین این دو نفر با ورود پسر پروفسور وارد مرحله جدیدی می‌شود. فیلم با آنکه ریتم و لحن ملایمی ‌دارد، اما از لحاظ شخصیت پردازی سه کاراکتر اصلی (و البته بازی هنرپیشگان این نقش‌ها)، استفاده کاربردی و دراماتیک از ریاضیات و مفهوم آن در زندگی عادی و روزمره و نوع قاب بندی‌ها و فیلمبرداری حرف‌هایی برای گفتن دارد. ضمن اینکه در این ساخته کویزومی ‌می‌توان ردپایی از فیلم اسکاری و‌هالیوودی «یک ذهن زیبا» (ران‌هاوارد) را مشاهده کرد. هر چند که در برخی لحظات در مقام مقایسه با آن فیلم متوسط و بیش از حد ستایش شده برتری‌هایی دارد.
● سانس دوم: ویولن (فرانسیس وارگاس): ویولنیست انقلابی
فیلم داستان پیرمردی به نام دون پلوتارکو است که به همراه پسرش گنارو و نوه‌اش لوچیو به طور پنهانی در کمک به شورشیان مسلح محلی اسلحه قاچاق می‌کنند. در عین حال همدم تنهایی‌های پیرمرد ویولونی است و اهالی خانه به ظاهر به کشاورزی مشغولند تا اینکه نیروهای نظامی‌ روستا را به اشغال خود در می‌آورند و پلوتارکوی پیر در قالب یک ویولن زن به روستای تحت اشغال می‌رود تا در جابجایی مهمات و اسلحه‌ها انقلابیون را یاری کند.
فیلم در همان حال و هوای فیلم‌های شبه‌انقلابی آمریکای لاتین که از دهه هفتاد میلادی شاهد آن بوده‌ایم، قرار دارد. وارگاس دوربین خود را به روستایی برده است تا شاهد زندگی مردمی ‌باشیم که در پس ظاهر فقیرانه و ساده خود اندیشه‌های والای انقلابی دارند و این کار را با محور قرار دادن ویولن‌زن بودن قهرمان داستان، شکلی شاعرانه و دلپذیر بخشیده است. رئالیسم جاری در فیلم سیاه و سفید ویولن آزاردهنده به نظر نمی‌آید و بازی آنخل تاویرا در نقش پیرمرد ویولن زن جالب توجه است که برایش جایزه بهترین بازیگر نقش اول مرد را در جشنواره کن سال گذشته به ارمغان آورد. فیلم وارگاس می‌تواند به عنوان نمونه قابل قبولی در کنار صدها فیلمی ‌قرار گیرد که در باب مبارزات مردم آمریکای لاتین با حکومت‌های دیکتاتوری و نظامی‌ در میان دهه‌های شصت تا هشتاد میلادی روایت می‌شود.
جلسه نقد و بررسی فیلم ویولن با حضور عزیزالله حاجی مشهدی (منتقد و نویسنده سینمایی) و حمید دهقانپور (مدرس سینما) در میان تعداد اندک حاضران در سالن برگزار شد. حاجی مشهدی در ابتدای جلسه گفت که فیلم با وجود سیاه و سفید بودن و سادگی ظاهری دارای برخی پیچیدگی‌های درونی و ذاتی است که توانسته با مخاطب خود ارتباط خوبی برقرار کند.
او در ادامه بیان کرد: فیلم برخلاف فیلم‌های مکزیکی از این دست کمتر به شعار دادن می‌افتد و وجه بصری فیلم از لحاظ تضادهای نوری و سایه روشن به کار عکاسان خبره می‌ماند. او همچنین از استاد بزرگ سینمای سورئالیست، لوییس بونوئل، یاد کرد که بخش زیادی از عمر خود را در کشور مکزیک گذراند و فیلم ساخت که از مهمترین آنها می‌توان به فیلم ماندگار فراموش‌شدگان اشاره کرد. حاجی مشهدی از جایگاه سینمای لاتین در بین سینماگران دنیا گفت و افزود: با اینکه سینمای ‌هالیوود به سینمای مکزیک ضررهای هنگفتی وارد کرده است، اما این نوع سینما می‌تواند بارقه‌هایی برای حفظ هویت سینمای ملی مکزیک و کلا فیلم‌های آمریکای لاتین باشد.
دهقانپور نیز در باره فیلم اظهار کرد که این اثر وارگاس از لحاظ شیوه فیلمسازی از همان دقایق ابتدایی قابل توجه است. ما در این فیلم با یک تعلیق سینمایی روبرو می‌شویم. در ابتدا نسبت به شخصیت پیرمرد داستان دچار سوءتفاهم و تعلیق می‌شویم و فکر می‌کنیم که این کاراکتر کار خود را درست انجام می‌دهد. اما بعد از مدتی متوجه می‌شویم که او عامل نظامی‌ها شده است. این امر یکی از نقاط قابل توجه فیلم است. حاجی مشهدی نیز فیلم را به دور از قهرمان‌پروری‌های کاذب و باب روز سینمای دنیا دانست. دهقانپور در انتهای جلسه فیلمبرداری ویولن (به خصوص در استفاده از لنز تله) و تدوین آن را از نکات برجسته و قابل اشاره اثر دانست و افزود: اگر فیلمنامه در قالب یک اثر کوتاه نوشته و ساخته می‌شد، قطعا با فیلمی ‌بسیار تاثیرگذارتر روبرو بودیم.
● سانس سوم: الکساندرا (الکساندر سوخوروف): تبلور مهر مادری در دنیای خشن و نظامی
آخرین ساخته الکساندر سوخوروف، فیلمساز نامدار روسی، در بخش مسابقه سینمای بین‌الملل و باز هم در حضور تعداد نه چندان قابل ملاحظه‌ای از منتقدان و خبرنگاران به نمایش درآمد و با وجود ریتم آرام و داستان بدون اتفاقش مورد تشویق حضار قرار گرفت.
فیلم داستان پیرزنی به نام الکساندرا نیکولاونا را روایت می‌کند که اجازه گرفته تا به اردوگاه نظامیان روسی مستقر در چچن برود و دیداری با نوه‌اش، دنیس، که افسر ارتش روسیه است، داشته باشد. تمام فیلم در همین فضا و تقابل میان الکساندرا با نوه‌اش، سربازان و افسران حاضر در مقر نظامی ‌و مردم جنگ زده و فقیر چچن می‌گذرد. فیلم لحنی بسیار کند و حتی در جاهایی خسته‌کننده دارد، اما چیزی که باعث می‌شود تماشاگر را تا انتها بر روی صندلی بنشاند، جزئیات ظریف و گاه دلنشین اثر است. این ریزه‌کاری‌ها در بخش‌هایی از فیلم قابل مشاهده و بازگویی است.
الکساندرا در اولین دیدار با نوه‌اش او را در خواب می‌یابد و با نگاهی دلسوزانه لباس، جوراب، پوتین و پاهای تاول زده نوه‌اش را برانداز می‌کند. یا در صحنه‌ای دیگر فرمانده قرارگاه برای لحظاتی با انگشتش پشت دست الکساندرا را نوازش می‌کند، گویی دست در دست مادرش گذاشته است. بهترین و زیباترین صحنه فیلم جایی است که سربازان جوان با اشتیاق و شور خاصی عصرانه خوردن الکساندرا را تماشا می‌کنند. سوخوروف با تاکید بصری زیبایی که بر این لذت دیداری سربازان می‌کند، پیام‌های صلح‌طلبانه و ضد جنگش را صادر می‌کند.
از خلال این نماهای جالب توجه می‌توان حرف سوخوروف را فهمید; اینکه در پس چهره آن سربازانی که به ماشینی جنگی برای کشتار آدم‌ها بدل شده‌اند، هنوز بارقه‌هایی از عاطفه، احساسات و عشق به خانواده می‌توان یافت. در جایی دیگر از فیلم الکساندرا به همراه دوست تازه چچنی‌اش، مالیکا، در حالی به سمت محل زندگی او می‌رود که خانه‌های ویران شده در تضادی شکننده با این رفاقت تازه قوام یافته قرار می‌گیرد. یا صحنه وداع الکساندرا با مالیکا و دو زن دیگرچچنی در ایستگاه قطار که مهر انزجار کارگردان بر انگیزه‌های قومی‌ و نژادپرستانه سردمداران روسی است.
با این تفاسیر بیننده آرزو می‌کرد که ای کاش این پیام‌های نهفته و زیبای بصری با شعارهای آشنا و ضد خشونتی که در برخی دیگر از سکانس‌ها سر داده می‌شود، به کمرنگی نمی‌گرایید. چند نمونه بر این ادعا می‌توان آورد; جایی دنیس به الکساندرا می‌گوید که اگر به خیلی از آدم‌ها شلیک نمی‌کرد، اکنون قوی‌تر و شجاع‌تر از این چیزی بود که مادربزرگش در مورد او متصور است. یا در سکانسی دیگر الکساندرا خطاب به فرمانده گروه می‌گوید: «شما فقط بلدین خراب کنین... پس کی می‌خواین بسازین؟» در قسمتی دیگر از فیلم مالیکا می‌گوید وقتی به سربازان روسی نگاه می‌کنند کوچک به نظر می‌آیند چون برخلاف ظاهر مردانه‌شان آنها هنوز بچه‌اند.
«الکساندرا» یک غنیمت بزرگ با خود به همراه دارد و آن موسیقی شاهکار و مسحورکننده آندری سیگل است که با وجود اینکه بر چند صحنه معمولی از فیلم کمی‌سوار است و شکلی حماسی دارد، ولی در کل به خوبی با جنس تصاویر فیلم همخوانی دارد و قدرت غریبی به سکانس‌ها داده است. نگاه خسته و سنگین پیرزن در سکانس پایانی و در آن واگن نظامی، حس غریبی دارد. او از صحبت‌های شب قبل با نوه‌اش فهمیده که به خاطر او هم که شده باید زنده بماند، برای او دختری مناسب جهت ازدواج پیدا کند و منتظر دوستان چچنی‌اش بنشیند چون که یک عالمه سئوال از او دارد.
نشست نقد و بررسی فیلم الکساندرا برگزار نشد و به جای آن جلسه‌ای با حضور داوران بخش مسابقه سینمای آسیا انجام شد. در این جلسه که با اجرای محمد تقی فهیم (منتقد و نویسنده سینمایی) برگزار شد، مهمانان پیتر هری ریست (از کشور کانادا)، عباس ارناوط و رئیس چلیک (از کشور ترکیه ) و حسن بلخاری بودند.
پیتر ریست خود را رئیس دانشگاه کنکورد کانادا و تنها عضو غیرآسیایی هیئت داوران این بخش معرفی کرد. او اظهار کرد که سینمای آسیا قطعا در بیست سال آینده به جایگاه والای خود دست پیدا خواهد کرد. او اولین آشنایی خود را با سینمای ایران مربوط به زمان انقلاب دانست و از فیلم «باشو غریبه کوچک» (بهرام بیضایی) که در آن سال‌ها در جشنواره مونترال به نمایش در آمده بود به نیکی یاد کرد. رئیس چلیک، فیلمساز ترک، نیز که قادر نبود به زبان انگلیسی صحبت کند و مترجمش، به دلیل تفاوت لهجه‌ها، چندان سر از حرف‌های او در نمی‌آورد، سینمای آسیا را سینمایی شاعرانه و فلسفی دانست و از تاثیر آن بر سینمای غرب گفت.
عباس آرناوط نیز که دبیر جشنواره الجزیره است خود را نویسنده و کارگردان معرفی کرد و گفت فیلم‌های آسیایی به خاطر نوع نگاه و فرهنگشان تفاوت‌های بسیاری با هم دارند اما می‌توان گفت که همه بر روی یک خط حرکت می‌کنند.
او آرزو کرد که سینمای ‌هالیوود سایه خود را بر سر سینمای آسیا نگستراند و طبق تعارفات معمول سینمای ایران را صاحب ارزشمندترین فیلم‌ها دانست. بلخاری نیز با اشاره به اساطیر شرقی، شرق را منبعی غنی از روایت خواند و تاکید کرد که این داستان‌ها و اسطوره‌ها نیاز به تکنیک سینمایی والا و ترجمه صحیح سینمایی دارند. او در ادامه افزود در میان این یازده فیلمی ‌که دیده است، معتقد است بضاعت سینمای آسیا در سطحی خیلی بالاتر از این آثار است.
در ادامه پیتر ریست فیلم اکشن هنک کنگی چشم در آسمان را در میان فیلم‌های به نمایش درآمده در این بخش جالب توجه خواند و افزود که این سینما متفاوت با اکشن‌های آمریکایی بود و روح شرق در آن دیده می‌شد.
او در ادامه از تبلیغات خوبی که در شهر مونترال درباره جشنواره فیلم فجر می‌شود یاد کرد. رئیس چلیک نیز با اشاره به فرهنگ غنی آسیا اظهار کرد که سینمای آسیا هنوز نتوانسته به ارائه تصویری کامل در مورد این فرهنگ پربار دست پیدا کند. او خاطرنشان کرد اگر آسیا به آن تکنیک لازم دست پیدا کند، می‌تواند سینمای جهان را تحت تاثیر و سیطره خود درآورد. عباس آرناوط نیز داوری این بخش را مشکل توصیف کرد و گفت فیلم باید حاوی پیام مهمی‌برای زندگی باشد.
پیتر ریست به دلیل آنکه برای اولین بار در ایران حضور پیدا کرده بود، از اظهارنظر در مورد بازار جهانی فیلم تهران سر باز زد. چلیک نیز با ابراز اینکه سینمای ایران توانسته است به جایگاه خود دست پیدا کند، شرایط را در ترکیه متفاوت خواند. او گفت که در جشنواره‌های جهانی کن، تورنتو و ونیز بازارهای فیلم را غنی‌تر دیده است. ضمن اینکه در کنار این بازارها کارگاه‌های فیلمنامه‌نویسی برپاست. او در ادامه افزود که در جشنواره‌های معتبر جهانی حضور ستارگان و کارگردانان مشهور گرمایی خاص به بازارهای جهانی فیلم و جشنواره‌ها می‌بخشد.
حتی در جشنواره‌ای همانند کن رئیس جمهور فرانسه نیز حضور پیدا می‌کند. در صورتی که در کشورهایی مانند ترکیه، آذربایجان و ایران شاهد چنین رونقی نیستیم. عباس آرناوط نیز گفت که فکر نمی‌کرده است بازار ایران به این خوبی باشد. او با اشاره به این مطلب که دومین‌باری است که به ایران سفر کرده گفت به رغم مشغله داوری، بازار امسال را نسبت به سال گذشته بهتر دیده است. بلخاری نیز اقتصاد سینمای آسیا را غیر قابل مقایسه با اقتصاد سینمای جهان دانست و گفت با ورود بخش خصوصی قدرتمند و حمایت‌های دولتی می‌توان آینده ای روشن برای بازارهای فیلم آسیایی متصور بود.
در پایان جلسه پیتر ریست در جواب سئوال محمد تقی فهیم درباره وضعیت سینمای کانادا گفت که سینمای این کشور حرف چندانی برای گفتن ندارد و مردم بیشتر طالب تماشای فیلم‌های آمریکایی، انگلیسی و حتی هنگ‌کنگی هستند تا فیلم‌های ساخت کشور خودشان. او افزود البته این شرایط در ایالت کبک که مردم آن فرانسوی زبان هستند اندکی فرق می‌کند. ریست در پایان گفت که حاضر است در صورت داشتن وقت کافی از مشکلات سینمای کانادا صحبت کند.
● سانس چهارم: زندگی در ترس (بوی تاک چوین): صبر ایوب
این فیلم که محصول سال ۲۰۰۵ سینمای ویتنام است، به جای فیلم استشهادی برای خدا (علیرضا امینی) که قرار بود در این سانس و در قالب مسابقه سینمای معناگرا به نمایش در آید، اکران شد. فیلم، داستان یک سرباز ویتنام جنوبی را روایت می‌کند که پس از بیرون رانده شدن آمریکایی‌ها از ویتنام و اتحاد دو ویتنامی و تسلط کمونیست‌ها بر این کشور، تحت فشار روحی و جانی است و به سختی امرار معاش می‌کند. فیلم با سبک معمولی و کسل کننده اش انتقادی سطحی به شرایط جامعه روستایی ویتنام پس از پیروزی ویت کنگ‌ها بر نظامیان آمریکایی است که نظر چندانی به خود جلب نمی‌کند و از آن دسته آثاری است که تحمل آنها صبر ایوب را می‌طلبد! ضمن اینکه نورپردازی ابتدایی برخی صحنه‌های آن یادآور مجموعه‌های تلویزیونی دهه شصت و هفتاد خودمان بود!
به دلیل ازدحام غیر قابل پیش بینی در سالن نمایش برای دیدن فیلم کنعان، پس از اتمام فیلم زندگی در ترس نشست پرسش و پاسخی برگزار نشد و از نیم ساعت قبل همه به دنبال جایی مناسب در سالن نمایش بودند. این شور و اشتیاق خیلی‌ها را به این نکته رساند که چراغ جشنواره بدون مخاطب هرگز روشن نخواهد ماند.
● سانس پنجم: کنعان (مانی حقیقی): کاش این قدر انتظار نداشتیم !
فیلم در حالی آغاز شد که حضور چهره‌های مشهوری همانند مهندس جعفری جلوه (معاون سینمایی وزیر ارشاد) که توجه همه عکاسان را به خود جلب کرد و نیز هنرمندانی نظیر جهانگیر کوثری، شیرین بینا، نگین صدق گویا و سعید تهرانی یگانه در میان جمعیت مشهود بودند.
همچنین اغلب منتقدان و نویسندگان سینمایی و با سابقه نیز برای تماشای فیلم آمده بودند که از میان آنها می‌توان به عباس یاری، علی معلم، جواد طوسی، جمشید صداقت نژاد و مهرزاد دانش اشاره کرد.
کنعان برشی از زندگی مینا (ترانه علیدوستی) و مرتضی (محمدرضا فروتن) را در بحرانی‌ترین لحظات و در آستانه طلاق گرفتن از هم روایت می‌کند. این دو که از طبقه مرفه جامعه هستند، به دلیل میل مینا برای رفتن به کانادا جهت ادامه تحصیل دچار مشکلاتی شده‌اند و در این بین ورود غیرمنتظره آذر (افسانه بایگان)، خواهر مینا، پس از بیست سال مناسبات و قول و قرارهای آن دو را به هم می‌زند و در این بین سایه علی رضوان (بهرام رادان)، دوست صمیمی ‌و خانوادگی مینا و مرتضی کاملا بر روابط آن دو سنگینی می‌کند. خیلی‌ها منتظر بودند که با دومین فیلمنامه مشترک مانی حقیقی و اصغر فرهادی (که این بار مانی حقیقی وظیفه ساخت فیلم را بر عهده گرفته است) بار دیگر شاهد فیلم درخشانی همانند چهارشنبه سوری خواهیم بود. اما همه تصورات واهی از کار در آمد.
کنعان از منظر فیلمنامه کاستی‌هایی دارد که این ضعف‌ها در شخصیت پردازی نمود بیشتری دارد. مینا و مرتضی و روابط تیره و تارشان خیلی زود تماشاگر را درگیر خود می‌کند و قضیه حاملگی مینا و ورود ناگهانی آذر بیننده را به دیدن یک درام قوی و پر کشمکش امیدوار می‌کند. اما پس از آن واقعا چیز جدیدی در روند شخصیتی کاراکترها و رابطه‌هایشان با یکدیگر نمی‌بینیم.
حتی داستان پیرنگ چندان محکمی‌ندارد که به آن اتکا کنیم. شخصیت سرگردان علی کمکی به این رابطه‌های سرد و کم استوار نمی‌کند و تنها پیچیدگی این کلاف سردرگم را بیشتر می‌کند. تماشاگر حدس می‌زند که علی هنوز عاشق مینا است و ردپایی از این علاقه را در مینا نیز مشاهده می‌کند; در همان سکانسی که برای آب دادن به گل‌های علی به خانه او می‌رود و با لذت وسایل خانه او را نگاه می‌کند. ولی فیلمنامه نویسان در نهایت محافظه کاری و خودسانسوری (که البته باید به شان حق هم داد) این رابطه دراماتیک جذاب را عقیم می‌گذارند و با کشاندن مینا و مرتضی به شمال و نزدیک کردن علی و آذر به هم که سرانجام آن را نیز بر عهده تماشاگر می‌گذارند، همه مصالح و فرصت‌های خوبی را که در چنته داشته‌اند، از بین می‌برند. در اینجاست که دیگر قضیه عهد و پیمان مینا با خود مبنی بر سالم ماندن آذر و نرفتن به خارج و نیز تصادف با آن گاو در جاده مه آلود شمال جذابیت چندانی ندارد. البته صحنه‌های درگیری فیزیکی یا لفظی شخصیت‌ها بسیار خوب نوشته شده که البته در اجرا بر اهمیت آن افزوده شده است. در کل فیلم از لحاظ سبک بصری و فرمی‌بسیار موفق است. کارگردانی حقیقی حساب شده و سنجیده است و هیچ نمایی در فیلم نمی‌توان یافت که شلختگی‌های معمول ساختاری سینمای ایران را داشته باشد. ترانه علیدوستی کاملا در جلد نقش خود فرو رفته و به کمک گریم خوبش بازی حیرت انگیزی در نقش یک زن حدودا سی ساله به نمایش گذاشته است. افسانه بایگان نیز با ایفای نقش آذر نقطه عطف جدید و قابل اتکایی در کارنامه هنری خود پس از کافه ستاره رقم زده است.
محمدرضا فروتن هم پس از چند بازی ضعیف و تکراری، تمام تلاش خود را کرده تا جلوه ای تازه به جنس بازی اش بدهد و در برخی سکانس‌ها به این امر نائل شده است. بهرام رادان که دیگر یک بازیگر تمام حرفه‌ای و خوش استیل است، به نقش کم رمق خود جلوه‌ای اندک بخشیده است. طرز راه رفتن و نوع نگاه‌هایش به رازآلودگی روابط شخصیت‌ها که بخشی از آن مورد نظر کارگردان و فیلمنامه نویس بوده، کمک بسیاری کرده است. ضمن اینکه نباید از موسیقی کریستف رضاعی به راحتی گذشت که با وجود اینکه در صداگذاری استفاده چندان خوبی ازش نشده، اما با بافت اثر همخوانی و نزدیکی دارد. با نوع تصاویر فیلم همخوانی دارد. طراحی صحنه و لباس امیر اثباتی نیز بسیار به چشم می‌آید.
نشست مطبوعاتی فیلم با حضور مانی حقیقی، اصغر فرهادی، محمدرضا فروتن، ترانه علیدوستی، افسانه بایگان، مصطفی شایسته (تهیه کننده) و مستانه مهاجر (تدوینگر) و با اجرای رامتین شهبازی (منتقد و نویسنده سینمایی) برگزار شد. پیش از حاضر شدن عوامل بر پشت میز نشست، عکاسان رسانه‌ها ستاره‌ها و عوامل فیلم را لحظه ای آسوده نگذاشتند و آنها را در محاصره خود در آورده بودند.
مانی حقیقی در ابتدای جلسه گفت که نمی‌توان فیلم را اقتباسی دانست زیرا از چند داستان آلیس مونرو (که قرار است با ترجمه ترانه علیدوستی به زودی به بازار بیاید) برداشت‌هایی آزاد شده است. اصغر فرهادی نیز آغاز نگارش فیلمنامه مشترک با حقیقی را از بعد از زمان تولید چهارشنبه سوری خواند. شایسته نیز در ادامه صحبت در مورد فیلمنامه گفت که در آذر ماه ۱۳۸۵ فیلمنامه را دریافت کرد و آن را حاوی همان جذابیتی خواند که در موردش تصور می‌کرد.
حقیقی در جواب سئوالی در مورد انتخاب نام کنعان برای فیلم گفت که قرار شده است تا علت انتخاب این نام را فاش نکنیم و آن را به عهده بیننده بگذاریم. ترانه علیدوستی نیز علت تفاوت در جنس بازی‌اش را پتانسیل موجود در نقش دانست. محمدرضا فروتن پس از تشکر از مانی حقیقی و مصطفی شایسته، مراتب خوشحالی و افتخار خود را از حضور در این فیلم اعلام کرد و بازی ترانه علیدوستی را بی‌نظیر خواند. افسانه بایگان نیز از احساس خوشایند خود نسبت به فیلم گفت. مستانه مهاجر که از سئوالی در مورد ریتم کند تدوین و فیلم جا خورده بود گفت اصلا چنین ادعایی را قبول ندارد و خود فیلم می‌گوید که چه ریتمی ‌می‌طلبد.
او در جایی دیگر افزود که ساخت فیلم طوری بود که او نمی‌توانسته کار خاصی انجام دهد. حقیقی با تائید سئوالی مبنی بر اینکه پایان فیلم قابل حدس بود گفت که ما حدس می‌زدیم که انتهای فیلم برای بیننده قابل حدس باشد!
او شیوه انتخاب بازیگران را بر مبنای غافلگیری خواند و از بازی متفاوت علیدوستی تقدیر کرد. اصغر فرهادی نیز در جواب سئوالی که پرسیده شده بود آیا نمی‌شد فیلم از زمان ورود آذر به ایران شروع گردد، گفت اگر چنین می‌شد آن وقت آن شخصیت‌پردازی مورد نظر ما که در ابتدای فیلم انجام شده در نمی‌آمد. نیما حسنی نسب (منتقد) نیز در یادداشتی از اولین تجربه سینمایی حقیقی پس از دو کار دیجیتالی و نیز شیوه درخشان بازی گرفتن از چهار بازیگر اصلی فیلم تقدیر کرد و به فروتن بابت بازی متفاوتش تبریک گفت.
حقیقی در ادامه در خصوص نحوه چهره‌پردازی فیلم گفت که ما چهره‌پردازمان را با تست زدن بر صورت ترانه علیدوستی انتخاب کردیم که این گزینش را مدیون هدیه تهرانی می‌دانیم. ترانه علیدوستی نیز در ادامه با تقدیر از گریم فیلم گفت که شکل اخم و حالت صورتش به کمک گریم در آمده است. بایگان نیز نقش آفرینی خود در این فیلم را نقطه عطف کارنامه خود خواند و حقیقی نیز با خنده و شوخی گفت که خانم بایگان را در طول فیلم بسیار اذیت کردم! حقیقی در ادامه افزود که دوست دارد تمام شکل‌های فیلمسازی را تجربه کند و از تجربه گرایی بیشتر از مولف بودن خوشش می‌آید. او در ادامه و در جواب سئوالی مبنی بر نوع انتخاب بهرام رادان برای نقش علی گفت که پروسه انتخاب بازیگر برای این نقش بسیار طول کشید و از میان نزدیک به بیست بازیگر بهرام رادان انتخاب شد که توانست سکون و سکوت نقش را به خوبی منتقل کند.
او گزینه دوم برای نقش علی را علی مصفا اعلام کرد. افسانه بایگان نیز در جواب سئوال آرزو فراهانی (منتقد و نویسنده) مبنی بر اینکه چطور توانسته با بیش از دو دهه بازیگری پر فراز و نشیب، خود را با نقش آفرینی در کافه ستاره و کنعان نگاه دارد، با شوخی گفت با روی زیاد و البته عشق به سینما و تماشاگرانش که با تشویق حضار روبرو شد.
شایسته در پایان فیلم از محمود اربابی و بهرام رادان تشکر کرد. پس از این جلسه شلوغ و تقریبا طولانی محمدرضا فروتن بلافاصله سالن را ترک کرد اما ترانه علیدوستی و افسانه بایگان و مانی حقیقی و مصطفی شایسته در محاصره سئوالات خبرنگاران و مشتاقان قرار گرفتند و پس از ورود به سالن انتظار به سمت غرفه‌های مربوط به شبکه‌های تلویزیونی و رادیویی جهت انجام مصاحبه هدایت شدند. در این بین کمتر کسی حاضر بود که بحث و تبادل نظر درباره کنعان را رها کند و به تماشای فیلم سرزمین شب روان (ترسا پراتا) محصول سال ۲۰۰۶ کشور پرتقال و موزامبیک- بنشیند. در سالن نمایش کمتر از ده تماشاگر برای دیدن آخرین فیلم بخش مسابقه بین‌الملل حاضر بودند.
امیررضا نوری پرتو
منبع : روزنامه حیات نو


همچنین مشاهده کنید