پنجشنبه, ۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 25 April, 2024
مجله ویستا


رابطه دین و دولت در اروپا


رابطه دین و دولت در اروپا
لائیسیته به معنی رد دین یا دین ستیزی نیست هر چند که در مسیر تاریخی تحقق در مواردی با دشواری ها و حتی کشاکش هایی همراه می شود اما به خودی خود نه ضد دین است و نه وجودش مستلزم دشمنی با ادیان است.
همچنین معنای آن تمایز میان امور دنیوی و امور معنوی نیست. بلکه جدایی و تفکیک میان امر سیاسی از امر دینی است.
جدای از این ها لائیسیته نه فلسفه است نه آموزه و نه ایدئولوژی.
اینها جان کلام «گی آرشه» استاد بلژیکی دانشگاه داک در ایالات متحده است که در کتاب «لائیسیته» بیان می شود.
آرشه در این کتاب به حضور آزادانه دین در جامعه مدرن تاکید می کند و معتقد است که در یک دولت مدرن نه تنها دین به بعد درونی و فردی خودکاسته نمی شود بلکه ناگزیر جنبه بیرونی و اجتماعی خود را حفظ می کند.
از رهگذر بحث درباره لائیسیته و مفاهیم آن، آرشه با بررسی مدل های متفاوت لائیسیته به لزوم بازنگری به این مفهوم و نوسازی آن پرداخته و به ضرورت بازخوانی مجدد مفاهیم مدرن تاکید می کند که در آن به جای تکیه بر جزییات سخت باید به رویکرد نرم، دامن گستر و بی طر ف تر پرداخته شود.
در پهنه جهانی، اکنون شاهد برآمد دین و امر دینی در بسیاری از کشورها هستیم که این امواج سبب بازاندیشی رابطه دولت و دین شده است.
«گی آرشه» از جمله روشنفکرانی است که به بازاندیشی مفهوم «لائیسیته» در کتاب خود به همین نام روی آورده است.
از نظر این اندیشه ورو پژوهشگر بلژیکی مفهوم لائیسیته مفهومی است بسیار گسترده و بسی محدود گسترده است زیرا در نخستین تحلیل به دولت و در نتیجه به همگان و به همه مردم تعلق داردو محدود است زیرا بسیاری با آن ناآشنایند.
آرشه معتقد است که لائیسیته از اساس به مفهومی سیاسی حوالت می دهد. به این ترتیب که دولت «لائیک» به کلی ترین معنای واژه با تضمین آزادی بیان هر کس البته با پاره ای محدودیت ها به هیچ اعتقاد دینی و به طور عام تر به هیچ دریافتی از زندگی سعادتمند برتری نمی بخشد.
از دیدگاه آرشه در زمینه اعتقاد و وجدان، قدرت سیاسی به طور کلی می تواند دو کارکرد بسیار متفاوت داشته باشد. از سویی از این ویژگی برخوردار است که به خدمت جهان بینی و دریافت ویژه ای از خیر عموم درآید که در این صورت نقش قدرتی عرفی را به این معنا بازی می کند که در «زندگی این جهانی» و در «جهان فانی» برای تحمیل چنین دیدی به کسانی که از پذیرش چشم بسته و همدلانه آن سر می پیچند دست به عمل می زند.
او می گوید که کمونیسم به شکل استالینی اش، نمونه ای از خداناشناسی رسمی را به دست داد که به شیوه ای بی اندازه کارآمدتر خود را به نافرمانان تحمیل می کرد و توتالیتاریسم های گوناگونی که در
سده بیستم با هدف کنترل تام و تمام امر اجتماعی پدید آمدند در آزادی کشی از استبدادهای سنتی کارآیی بیش تری از خود نشان داده اند.
بنابراین علم مدرن هر چند به اندیشه انتقادی یاری رسانده است اما همچنین چیرگی اساسی بر جامعه یعنی ابزاری شدن کم و بیش انسان ها را به سود قدرتی با گرایش سلطه گرانه نیز ممکن گردانده است.
نقش داوری دولت از دیگر فرازهای اندیشه آرشه است که در آن دولت به جانبداری از دریافت ویژه ای از زندگی برنمی خیزد و به گونه ای دست به عمل می یازد که هیچ کس نتواند دریافت خود را به دیگری تحمیل کند.
یا معترضانه از قدرت سیاسی به عهده می گیرد، موضوع دومین جستار آرشه است.
در این فصل ارتباط بین دین و دولت در بلژیک و فرانسه، اسپانیا، ایتالیا، پرتغال، هلند و آلمان (کشورهای چندمذهبی) و ایرلند و یونان که در آن دین به مثابه عنصر هویت ملی در برابر دشمن بیرونی و عصر پیونددهنده هویت ملی حضور دارد، بررسی می شود.
سومین فصل به تحلیل مفهوم لائیسیته و پیچیدگی ها و تناقض های آن اختصاص یافته است.
آرشه در این فصل بر این باور صحه می گذارد که جنبه دین ستیز لائیسیته سال های ۱۸۸۰ تا ۱۹۱۰ گذرا بوده است و منطق هم حکم می کند که همواره باید محتمل را از ضروری و عرضی را باید از ذاتی جدا کرد و از آن جا که برهان های مربوط به بنیادهای نگرش لائیک می تواند به سادگی علیه برهان آورنده برگردد، بنابراین به جاست که امکان بررسی آزاد متن های مقدس فراهم شود و امکان اقامه برهان ها و نیز دنباله و ظرافت گفت وشنود پیگیری شود. چرا که مباحثه ها بین معتقدان و نامعتقدان به اصول لائیسیته کاملا طبیعی و احتمالا بار آورند، زیرا ممکن است به نام اصول فلسفی و اخلاقی متفاوتی که از رهیافت های گوناگون سرشار هستند و به گفت وگو درباره مصلحت عموم مایه می رسانند، بر سر آرمان دولت قانون بنیاد که دولت همه مردم است، به توافق رسید.
بحث درباره مذهب یا اخلاق لائیک، لائیسیته، لیبرالیسم و شهروندی، لائیسیته نوین، آزادی دینی و آزادی بیان ادامه مباحث این فصل را تشکیل می دهد.
چهارمین فصل کتاب هم به بخش هایی چون اروپا و دولائیسیته، لائیسیته در ایالات متحده، دو خطر برای اخلاق لائیک، جدایی امر عدالت و خیر و هم رایی برآیندی و لائیسیته تقسیم شده است.
گرچه دولت از به کارگیری خشونتب برای تحمل یک شیوه رسمی زندگی به افراد چشم می پوشد اما انحصار زور خود را به کار می بندد تا جلوی افراد خاص را برای اعمال چنین تحمیلی به دیگران بگیرد. دولت خود را کنترل می کند، بر امکانات بالقوه مطلق گرایانه اش لگام می زند و جامعه را به کنترل درمی آورد.
در این دریافت از دولت به پندار آرشه در واقع دولت نه به نام دریافتی ویژه بلکه به نام همه آن ها به عمل دست می زند و به این ترتیب نه گروهی معین یا دریافتی رسمی از زندگی بلکه همه مردم را نمایندگی می کند. نخستین فصل کتاب «لائیسیته» به لائیسیته فرانسوی پرداخته است که در آن نویسنده به بررسی این مفهوم در رژیم پیش از انقلاب، انقلاب، قانون اساسی، مدارس و قوانین فرانسه پرداخته است. آرشه ریشه لائیسیته را در فرانسه در گالیکانیسم پی جویی می کند که در آن فرانسه از هنگامی که قدرت پادشاهانش اجازه داد یعنی از زمان فیلیپ لوبل (که از ۱۲۸۵ م تا ۱۳۱۴ م فرمان راند)، رفته رفته خود را از زیر نفوذ پاپ به در آورد. این پادشاه در جریان کشاکش با بونیفاس هشتم به مخالفت با مداخله پاپ در امور فرانسه برخاست و به این ترتیب راه سیاست استقلال از واتیکان را گشود. خاستگاه آنچه گالیکانیسم اش می نامند از این جاست.
مطابق این ایده است که بر پایه آن پادشاه فرانسه هیچ صلاحیت قضایی برتری را در این جهان خاکی به رسمیت نمی شناسد.
تطور تاریخی گالیکانیسم و پیدایش مفهوم لائیسیته فرانسوی را می توانید در بخش یک کتاب دنبال کنید. لائیک شدگی ویژه کشورهایی با سنت کاتولیک یعنی جایی که کلیسا می پندارد که رسالت به دوش گرفتن همه امور زندگی اجتماعی را دارد و خود را همچون قدرتی مطرح می کند در برابر و در رقابت با دولت و سکولارشدگی بیش تر ویژه کشورهای پروتستان که در آن با دگرگشت همپوی و پیش رونده مذهب و پهنه های گوناگون فعالیت اجتماعی رو به رو هستیم و کلیسای پروتستان نهادی است در درون دولت و سازنده پیوند سیاسی که مسوولیت های ویژه ای را در فرمانبرداری کم و بیش پذیرفته است. در این فصل آرشه با بیان دو معنی از لائیسیته که در یکی از آن ها به جدایی ریشه ای دولت و مذهب و در دیگری اصل آزادی اعتقاد و وجدان با اصل عدم تبعیض همباز می شود اشاره کرده و تاکید می کند دولت نه به هواداران دریافت ویژه ای از زندگی سعادتمند بلکه به همه مردم تعلق دارد.
آرشه معتقد است که نباید بحث و گفت وگو میان لائیسیته «آموزه باور» (سخت تر و جدایی خواه) و لائیسیته «باز» (نرم تر، بی طرف تر و دامن گسترده تر) را تیره گرداند و از رهگذر باز بودن این باب بحث و گفت وگو قوانین کامل تری را در جهت تدوین قوانینی نو برای رابطه دین و دولت در اروپا، یافت و نوآوری کرد.
جواد لگزیان
منبع : روزنامه سرمایه


همچنین مشاهده کنید