شنبه, ۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 20 April, 2024
مجله ویستا


ویرانه جشنواره فجر و حسرت سال نو سینمایی


ویرانه جشنواره فجر و حسرت سال نو سینمایی
هر سال اواسط آذر که می شد، دیگر سر از پا نمی شناختیم. همه در هیاهوی شروع سال نو سینمای ایران بودیم. این طرف برو، آن طرف برو، هر روز به فارابی سری بزن، تا کارت ورودی بزرگترین اتفاق سینمایی خاورمیانه را بگیری. مبادا با یک سهل انگاری ساده از خیل خبرنگاران و اصحاب رسانه جا بمانی که از یک سو نوعی شکست و از سوی دیگر از دست دادن شمار زیادی از تازه ترین آثار کارگردانان شناخته شده کشور بود که پیامدش این بود که تا سال بعد در هر جمعی باید ساکت می ماندی.
شاید بتوان به جد گفت که اگر استرس ورود به جرگه دارندگان کارت سینمای رسانه ها از امتحان ورودی دانشگاه بیشتر نبود، کمتر نمی شد. کارت را که می گرفتیم گویی بهترین رشته دانشگاهی قبول شده بودیم که البته چاشنی هایی چون کارت دعوت افتتاحیه و اختتامیه لذت آن را بیشتر می کرد.
دریافت کارت بدین منزله بود که باید عزم سفری ۱۲ روزه، البته با احتساب افتتاحیه و اختتامیه می کردی و برای ۱۲ روز از همه چی می گذشتی تا از صبح تا شب فیلم ها را به دقت به نظاره بنشینی و زیر ذره بین نقد قرار بدهی. یکی از چیزهایی که لذت تماشای فیلم در جشنواره فجر را دوچندان می کرد، این بود که آنچه برای ما به عنوان اصحاب رسانه پخش می شد، اصل فیلم بود، بدون کوچک ترین اصلاح یا به اصطلاح همان سانسور. امتیازی که به واقع احساس "نخبه" بودن را در ما فوران می داد.
دیگر نکته جذاب جشنواره نیز مشاهده ماراتن فیلم سازان برای دریافت سیمرغ های فجر بود، چون هر که سیمرغش بیش، فروشش بیشتر. از مهرجویی، کیمیایی، حاتمی کیا و کیارستمی بگیر تا کارگردانان اولی که آمده بودند تا میان آن همه اسم، سربلند کنند، همه در این ماراتن به سهم خود می جنگیدند. زیبایی این ماراتن تا بدان جا بود که رسانه چی ها از صبح تا پاسی از شب روی صندلی هایشان میخکوب می شدند و چشم به پرده می دوختند تا مبادا چیزی را از دست بدهند. خلاصه اینکه محفل سینما رسانه ها گرم بود. چنان گرمایی که سرمای طاقت فرسای بهمن را در دل خود محو می کرد. حتی برای فیلم های خارجی نیز سر و دست می شکستیم. گاهی اوقات نمی دانستیم بین فلان فیلم خارجی و فیلم کارگردان ایرانی، کدام یک را انتخاب کنیم.
● ناقوس ها به صدا در می آیند
امسال هم مثل هر سال منتظر بودیم تا در عید سینمای دیگری و پس از یک سال گردهم آییم تا دوباره در مدت ۱۲ روز در دنیایی از فیلم ها غرق شویم و به علاقه اصلی مان، فیلم و سینما بپردازیم. خلاصه اینکه رییس فارابی نیز عوض شده بود و انتظار می رفت با ورود مجید شاه حسینی، ایده های تازه ای به بدنه جشنواره فجر تزریق شود.
با شروع آذر به مانند هر دوره بر اساس فراخوان فارابی برای تهیه کارت اقدام کردیم. مانند هر سال باز هم به مشکل نورچشمی سالاری به جای شایسته سالاری برخوردیم و باعث شد که بسیاری از رسانه ها تعدادی از خبرنگاران و عکاسان متقاضی کارت ورودی را از لیست خود خط بزنند که البته به دلیل تکرار این موضوع در هر سال، زیاد حساسیت برانگیز نبود.
تغییر کارت های اهالی رسانه و ارایه کارت های الکترونیکی نویدبخش جشنواره ای خوب برای همگان بود، مصداق ضرب المثل سالی که نکوست از بهارش پیداست، اما زمان نشان داد همواره مشت نمونه خروار نیست. جشنواره ۲۶ فیلم فجر در عصر روز پنج شنبه، ۱۱ بهمن ۱۳۸۶ در تالار بزرگ وزارت کشور در حالی افتتاح شد که همانند بروز زلزله ای چند ریشتری در لحظه سال تحویل بود.
خشک و بی روح، سرد و کشنده، بی نظم و آشفته. سیاهه ای از سر رفع تکلیف، مرثیه ای در سوگ روزهای خوب جشنواره.
آری، ناقوس های جشنواره فجر به صدا درآمدند. درهای سینما رسانه ها (سینما صحرا، مولن روژ سابق) از ظهر روز جمعه ۱۲ بهمن روی اهالی رسانه باز شد. بخش بین الملل. به امید فیلم های خوب. اولین بی برنامگی، آتش سبز اصلانی از ساعت ۱۳ به ۲۰ و ۳۰ منتقل شد و به جای آن ۱۴۰۸ "هافشتروم" پخش می شود.
و اما نگاهی به برنامه، چندین و چند فیلم ایرانی و خارجی. ایرانی ها به کنار، اما خارجی ها از کجا آمده اند؛ تخم مرغ از ترکیه، کارت شناسایی از سوریه و البته نسخه ای بدون مجوز از غیر قابل انتشار دی پالما و چندین مورد دیگر. جشنواره ای با ادعای بین المللی ولی با رویکردی در جهت نقض قوانین جهانی حقوق مولف.
از هفته ها قبل از جشنواره نیز بر اثر "دکترین" شورای جدید التاسیس اصلاح، کارگردانانی چون بخت آور و فرمان آرا از جشنواره کنار کشیدند تا سردی فیلم فجر بیشتر احساس شود. قحطی فیلم آمده بود در جشنواره فیلم فجر. اگر هم می خواست تک و توک فیلم خوبی پخش شود نقص فنی سینما صحرا یاری می کرد تا همان نطفه ناقص جشنواره نیز منعقد نشود.
آری، زمستان امسال، بهمن امسال از همیشه سردتر بود. سرمای بی سابقه ای در طول ۲۵ سال گذشته سرتاسر جشنواره را فرا گرفته بود. سوز سرما استخوان ترکان شده بود. در نگاه به آن صندلی های خالی سینمای رسانه ها تنها می شد به یک کار اندیشید، از ژرفای دل آه کشید، سر را پایین انداخت و خود را به سرمای سوزناک شب زمستانی سپرد.
همایونی فر
منبع : شبستان


همچنین مشاهده کنید