چهارشنبه, ۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 24 April, 2024
مجله ویستا


خواستم مولانا را به فرانسوی‌ها بشناسانم


خواستم مولانا را به فرانسوی‌ها بشناسانم
دکتر «نهال تجدد»، نویسنده و پژوهشگر ایرانی متولد سال ۱۳۳۸ در تهران است.
تحصیلات دکتر تجدد در زمینه زبان و ادبیات چینی و عمده شهرت او نیز در زمینه چین‌شناسی و مانی‌شناسی است. با وجود این، دکتر تجدد دستی هم در مولاناپژوهی دارد و تاکنون چند کتاب با موضوع مولانا منتشر کرده است.
ترجمه صد غزل از دیوان شمس تبریزی به زبان فرانسه با کمک مادرش زنده‌یاد دکتر مهین تجدد (که از محضر استادانی چون فروزانفر، پورداوود، معین، صفا و... بهره گرفته بود) و همسرش ژان‌کلود کاریر (فیلمنامه‌نویس نامدار فرانسوی و همکار لوییس بونوئل)، «در پی مولانا» (اقتباسی از داستان‌های مثنوی) و «عارف جان سوخته» (شرح حال مولانا) از زمره کتاب‌هایی‌ است که او در رابطه با مولانا به چاپ رسانده است. «عارف جان سوخته» شرح حال کاملی است از مولانا در قالب رمان که اخیراً انتشارات نیلوفر آن‌را با ترجمه روان «مهستی بحرینی» روانه بازار نشر ایران کرده است.
چندی پیش نهال تجدد به همراه همسرش به ایران سفر کرده بود. با او تماس گرفتیم و قرار گفت‌وگو درباره کتاب «عارف جان سوخته» را گذاشتیم، اما به دلیل فشرده‌بودن برنامه‌های ایشان، گفت‌وگو به زمانی دیگر موکول شد. این گفت‌وگو در زمان اقامت ایشان در فرانسه انجام شده است.
▪ چه شد تصمیم گرفتید داستان زندگی مولانا را بنویسید؟ اصولاً به نظرتان نوشتن بیوگرافی بزرگانی همچون مولانا به‌صورت رمان چه لزومی دارد؟
ـ درواقع مادرم «مهین تجدد» بود که از من خواست تا به نگارش زندگینامه مولانا مشغول شوم. او شاگرد استاد بدیع‌الزمان فروزانفر بود و خود در باب موسیقی اشعار مولانا تحقیق و کار کرده است (سماع در سلسله هو). هنگام اقامت مادرم در فرانسه با همکاری ایشان و همسرم «&#۶۴۳۹۴;ان کلود کریر» صد غزل از دیوان شمس تبریزی را به فرانسه ترجمه کردیم.
از آنجایی که مولانا در فرانسه شناخته شده نیست هدف ما این بود که به سهم خود، در دسترس گذاشتن اشعار او و نمایان ساختن زندگی‌اش، که مجزا از آثارش نیست، قدمی برداریم. «عارف جان سوخته» را من برای متخصصین ادبیات شرق ننوشته‌ام.
اگر آنها مخاطب من بودند، در نگارش زندگینامه مولانا قطعاً صورت رمان را انتخاب نمی‌کردم. من می‌خواستم که تعداد زیادی از خوانندگان فرانسوی میل به خواندن این زندگینامه پیدا کنند و مهم‌تر از همه بعد از خواندن این زندگینامه، به طرف اصل شعرها کشیده شوند.
▪ چرا کتاب را به زبان فرانسه نوشتید؟
ـ من سال‌هاست که در فرانسه زندگی می‌کنم. در سال ۱۹۸۷ در &#۶۴۳۴۴;اریس دکترای زبان و ادبیات چینی گرفتم. همسرم نیز نویسنده‌ای فرانسوی است و طبیعتاً زبان فرانسه زبان ارتباطی من است. در مورد این کتاب، هدف اصلی این بود که فرانسوی‌ها آشنایی بیشتری با مولانا پیدا کنند، به همین دلیل کتاب را به زبان فرانسه نوشتم.
▪ «عارف جان سوخته» در چه سالی در فرانسه منتشر شد و آیا مورد استقبال مخاطبان فرانسه‌زبان که شاید به اندازه فارسی‌زبان‌ها با مولانا آشنا نباشند، قرار گرفت؟
ـ «عارف جان سوخته» در سال ٢٠٠٤ با نام «رومی سوخته» در فرانسه منتشر شد و استقبال از آن بسیار خوب بود. در حال حاضر منتظر انتشار ترجمه آن به انگلیسی هستم. در ابتدای کار هنگامی که کتاب را در نمایشگاه‌های کتاب ارائه می‌دادم مجبور بودم به‌طور خلاصه شرح حال مولانا را نیز برای مخاطبان بگویم، چون حس می‌کردم که فرانسوی متوسط هیچ‌چیز از مولانا نمی‌داند.
اما سال پیش که کتاب دیگری با موضوع مولانا منتشر کردم اقتباس از٣٦ قصه مثنوی معنوی با طرح‌هایی از «فدریکا ماتا» ـ می‌دیدم که بازدیدکنندگان نمایشگاه‌ها، به نسبت گذشته شناخت بیشتری از مولانا دارند.
▪ در نگارش بیوگرافی مولانا به شکل رمان از چه منابعی بهره گرفتید؟ آیا تمام شخصیت‌ها و ماجراهای کتاب به‌طور کامل با مستندات تاریخی همخوان هستند یا در شاخه‌های فرعی برای حفظ فرم رمان از تخیل‌تان نیز بهره گرفته‌اید؟
ـ کتاب «مناقب‌العارفین» نوشته شمس‌الدین احمد افلاکی (از نویسندگان متصوف قرن هشتم هجری)، «رساله سپهسالار» نوشته فریدون سپهسالار (از نویسندگان اواخر قرن هفتم و نیمه اول قرن هشتم هجری)، آثار «سلطان ولد» فرزند مولانا و از همه مهم‌تر آثار خود مولانا منابع مورد استفاده من بودند. از نوشته‌های مولاناپژوهان معاصر نظیر استاد فروزانفر، دکتر عبدالحسین زرین‌کوب و دکتر محمدعلی موحد نیز بهره گرفته‌ام.
طبیعتاً فرم رمان نوعی آزادی به نویسنده می‌دهد؛ اگر نویسنده از این آزادی در چارچوب مستندات تاریخی استفاده کند، به نفع اثرش است. زمانی که صحبت از شعر است، استفاده از تخیل نمی‌تواند کار اشتباهی باشد.
▪ بسیاری از اتفاقات و حالاتی که به مولانا نسبت داده شده و در کتاب‌هایی که طی قرون مختلف و زمانه معاصر ما درباره او نوشته‌اند، آمده، رنگ و بویی از افسانه و خیال‌پردازی دارد. به‌عنوان مثال به داستان چله‌نشینی مولانا با شمس تبریزی (که شما هم در کتاب‌تان به تفصیل به آن پرداخته‌اید) و داستان شفای مرد گوژپشت توسط مولانا در هنگام سماع اشاره می‌کنم. آیا این موضوع را می‌پذیرید؟ زمان آن نرسیده که زندگی بزرگان‌مان را از وقایع خیالی و غیرواقعی که بنا به سنتی دیرین در طول زمان‌های مختلف ساخته و پرداخته و به آنها نسبت داده شده‌اند، جدا کنیم؟
ـ من «حسام‌الدین چلپی» را که معاصر مولانا و از یاران نزدیک او بوده، به عنوان راوی داستان انتخاب کرده‌ام. پس باید در نظر می‌گرفتم که آنچه می‌نویسم رنگ وبوی قونیه و دمشق قرن هفتم را داشته باشد. شایعه‌ها، اغراق‌ها و خیالپردازی‌ها، همه و همه از همان زمان‌ها آغاز شده‌اند و من از آنها مانند ابزار کار استفاده کرده‌ام تا فضای آن‌ دوران را بهتر بازنمایی کنم. با دید کارتزین carthésien غربی به سختی می‌توانستم به حجره‌های بازار قونیه راه پیدا کنم.
▪ در سرتاسر رمان ما با اصطلاحات و عبارات عرفانی (مثلا نقل قول‌هایی از بایزید بسطامی، عطار و...) و نیز اشعار بسیاری از خود مولانا مواجه‌ایم که به فراخور اتفاقات داستان، نقل شده‌اند. این اصطلاحات و اشعار را که شاید همه زیبایی‌شان به آهنگین بودن و صورت ظاهری‌شان است، چطور در متن فرانسه کتاب گنجانده‌اید؟
ـ اشعار و اصطلاحات عرفانی را با کمک همسرم ژان کلود کاریر که خود به زبان فرانسه شعر می‌گوید، به این زبان ترجمه کردم. همسرم غزلیات مولانا را با حفظ وزن و حتی گاه قافیه به فرانسه برگرداند. موفقیت‌اش در این کار تا اندازه‌ای بود که وقتی ترجمه یکی از این اشعار را برای آقای شهرام ناظری خواند، ایشان بلافاصله اصل فارسی غزل را زمزمه کردند.
▪ شما «حسام‌الدین چلبی» را که از یاران نزدیک مولاناست و خود دارای شور عارفانه بوده، به‌عنوان راوی داستان برگزیده‌اید. «حسام‌الدین» در روایت خود بسیار از کشف و شهودهای عارفانه مولانا، شمس و خودش سخن می‌گوید؛ در ادب فارسی و سنت عرفانی ما همواره تاکید بر پرده‌پوشی صوفیان و خودداری از روایت کردن آن‌چه به چشم دل می‌بینند برای بیگانگان بوده است. ابیاتی نظیر «هر که را اسرار حق آموختند/ مهر کردند و دهان‌اش دوختند» و «این مدعیان در طلب‌اش بی‌خبران‌اند/ کان را که خبری شد خبری باز نیامد» شاهد این مدعاست. با وجود این موضوع، فکر می‌کنید بیان زندگی عارفانه مولانا و اطرافیانش از زبان «حسام‌الدین چلبی» منطقی‌ است؟
ـ هر توضیحی در مورد کشف و شهودهای عارفانه که در کتاب آمده، اشاره‌ای است به آنچه خوانده‌ام و منابع مختلفی که درباره مولانا وجود دارد، در اختیارم گذارده‌اند. اشعار خود مولانا هم لبریز از چنین مضامینی است. از سوی دیگر انتخاب حسام‌الدین چلپی به عنوان راوی داستان به من امکان این را می‌داد تا زندگی مولانا را از نزدیک دنبال کنم. چون «حسام‌الدین» جدا از نقشی که در تدوین مثنوی معنوی دارد، تا آخرین دم مولانا همراه اوست و در جایی که صحبت از شور و وجد و لطف و قهر و هستی و نیستی و از خود بی‌خود شدن است به نظرم می‌آید که انتخاب من که شاید در نظر اول غیر منطقی جلوه کند، اشتباه نبوده است. مولانا خود نیز از منطق و استدلال فراری است. چنان که می‌گوید: «پای استدلالیان چوبین بود/ پای چوبین سخت بی‌تمکین بود»
▪ در جریان ترجمه فارسی کتاب که خانم مهستی بحرینی انجام داده‌اند بودید؟ آیا از این ترجمه راضی هستید؟
ـ خانم دکتر مهستی بحرینی با وجود اینکه بسیار از مادرم مهین تجدد جوان‌تر هستند، در دوره دکترای ادبیات فارسی دانشگاه تهران همکلاس او و آقای دکتر شفیعی کدکنی بوده‌اند. برای من افتخار بزرگی بود که ایشان کار ترجمه کتاب را انجام دادند. زمانی که «عارف جان سوخته» را به فارسی می‌خواندم، بارها از زیبایی نثر ایشان گریه‌ام گرفت.
▪ کمی هم از فیلمی که قرار است کارگردان آمریکایی « اویدیو سالازار» بر اساس کتاب «عارف جان سوخته» از زندگی مولانا بسازد و «در پی مولانا» ـ کتاب دیگری که درباره مولانا نوشته‌اید بگویید.
ـ «اویدیو سالازار» یک کارگردان آمریکایی است که شناخت به سزایی از عرفان ایران دارد. او سال پیش با من تماس گرفت و اظهار تمایل کرد که فیلمی بر اساس کتاب «عارف جان سوخته» بسازد. با ایشان سینوپیس فیلم را آماده کرده‌ایم ولی هنوز سناریو را ننوشته‌ایم. خواست ما این است که فیلم زندگی مولانا حتماً به زبان فارسی باشد.
فعلاً همه‌چیز در حد پرو&#۶۴۳۹۴;ه است و باید با صبر، دقت و آرامش گام برداشت. «در پی مولانا» هم نام کتاب دیگری از من است. همان‌طور که اشاره کردم این کتاب اقتباسی است از سی و شش قصه مثنوی با طراحی «فدریکا ماتا». این کتاب در سال ۲۰۰۶ در فرانسه منتشر شد و در حال حاضر خانم دکتر مهستی بحرینی این کتاب را هم در دست ترجمه دارد.
حسین جاوید
منبع : روزنامه تهران امروز


همچنین مشاهده کنید