سه شنبه, ۲۸ فروردین, ۱۴۰۳ / 16 April, 2024
مجله ویستا


یک ذهن بزرگ


یک ذهن بزرگ
در مهر و آبان ۱۳۳۸ که در سال اول رشته ادبیات فارسی دانشکده ادبیات دانشگاه تهران پذیرفته شده بودم با جوان ریزه‌نقش سعید چهره‌ای که تازه دوره لیسانس را تمام کرده و شاگرد اول دوره خود شده بود آشنا شدم. در سال‌های قبل از انقلاب دانشگاه‌ها به فارغ‌التحصیلان رتبه اول هر رشته برای ادامه تحصیل در خارج از کشور بورس تحصیلی می‌دادند و او هم منتظر دریافت این بورس بود. آن زمان هنوز پول نفت به شکلی که چند سال بعد به کشور سرازیر شد وجود نداشت و دولت برای اینگونه مخارج امکانات زیادی در اختیار نداشت و در نتیجه اعزام دانشجویان به خارج حدود دو سال بعد از فراغت آنها از تحصیل انجام می‌گرفت. بنابراین وی در اداره فرهنگ عامه اداره کل موزه‌های هنرهای زیبای کشور استخدام شد. اداره هنرهای زیبا بعدا از وزارت فرهنگ تفکیک شد و به وزارت فرهنگ و هنر مرسوم شد. وزارت فرهنگ سابق هم نام وزارت آموزش و پرورش گرفت. ریاست اداره فرهنگ عامه در دست دکتر صادق کیا، استاد زبان پهلوی دانشکده ادبیات دانشگاه تهران بود. دکتر کیا، تفضلی را به سبب استعدادش و به علت علاقه‌ای که به زبان پهلوی پیدا کرده بود به اداره فرهنگ عامه برده بود، اما تفضلی مرتبا سر کلاس دکتر کیا و بعضی کلاس‌های دیگر دانشکده حاضر می‌شد و من هم که شاگرد اول دوره خود بودم و به زبان‌شناسی و زبان پهلوی علاقه داشتم طبعا با او انس بیشتری پیدا کردم. در سال دوم دانشکده بودم که کیا مرا هم به اداره فرهنگ عامه برد و من دو سالی قبل از عزیمت به خارج در آنجا خدمت کردم و طبعا هر روز تفضلی را می‌دیدم و با او دوستی بیشتری پیدا کردم. با درست شدن کار بورس او وی به لندن رفت و در رشته فوق‌لیسانس زبان‌های میانه و باستانی ایران ثبت‌نام کرد و من گاه‌گاهی از طریق دوستان مشترکی که داشتیم از حال او باخبر می‌شدم. پس از دو سال من هم موفق به دریافت بورس شدم و به پاریس رفتم و در رشته زبان‌شناسی عمومی ثبت‌نام کردم. اندک‌اندک مکاتبه بین ما شروع شد و من یک تابستان برای آموختن زبان انگلیسی به لندن رفتم و با او بیشتر معاشرت پیدا کردم و روحیات او را بهتر شناختم. او پس از اتمام تحصیلاتش در لندن و گرفتن مدرک فوق‌لیسانس دو سالی به پاریس آمد تا هم زبان فرانسه بیاموزد و هم در درس‌های بنونیست و دومناش شرکت کند. در این ایام ما هفته‌ای چند بار همدیگر را می‌دیدیم. او در آن هنگام تازه با دخترخاله خود ازدواج کرده بود.
من وقتی به پاریس رفتم، علاوه بر رشته زبان‌شناسی عمومی که رشته اصلی من بود، به صورت مستمع آزاد در کلاس‌های زبان‌های ایرانی نیز شرکت می‌کردم و با ایران‌شناسان آشنا شدم. به‌زودی فهمیدم که اینان علاوه بر تدریس و تحقیق در ایران‌شناسی، وظیفه اصلی دیگری دارند که به شدت با عقاید و گرایش‌های ملی من در تضاد بود. بیشتر آنها وابسته به دستگاه‌های اطلاعاتی کشور خود بودند و تعلیمات خاصی برای تحقیر شرقی‌ها دیده بودند. به همین سبب من به شدت با آنها درگیری پیدا کردم.
من پس از فراغت از تحصیل وظیفه خود را در این دانستم که هر چه زودتر به ایران برگردم و آنچه را آموخته‌ام در اختیار هموطنانم قرار دهم و این رشته را از تیول آنها به درآورم. آنها همیشه چنین تبلیغ می‌کردند که استاد مسلم این رشته‌ها ما هستیم و شرقی‌ها از این رشته‌ها چیزی نمی‌دانند و اساسا استعداد یاد گرفتن آنها را هم ندارند.
اما عقاید تفضلی با من همسو نبود. اولا ظاهرا آن حس ناسیونالیستی به آن صورت که در من بود در او وجود نداشت. ثانیا او ایران‌شناسان را در حد پرستش دوست داشت و آنها را عاشقان ایران و ایران‌شناسی و وارستگان وادی علم و حقیقت می‌پنداشت. گویی او از همان زمان تصمیم گرفته بود که هر چه می‌نویسد و تحقیقاتی که می‌کند به زبان‌های آنان باشد تا آنان او را به عنوان محقق بشناسند. البته ناگفته نباید بگذارم که منابع رشته‌ای که او در آن مطالعه می‌کرد، یعنی زبان‌ها و فرهنگ ایران قبل از اسلام به زبان‌های غربی بود و اگر کسی تحقیقی در این باره به فارسی چاپ می‌کرد غربی‌ها به علت ندانستن زبان فارسی از آن بی‌خبر می‌ماندند. همین امر موجب شده بود که او برای اینکه در جریان تحقیقات رشته خود باشد با همه آنان ارتباط برقرار کند، نوشته‌های خود را که غالبا به انگلیسی و گاه به فرانسه بود برای آنان بفرستد تا آنها هم نوشته‌های خود را برای او بفرستند و البته برکات این امر نصیب بنده هم که تقریبا ارتباطی با آنها نداشتم یا ارتباطاتم با آنها بسیار ضعیف بود می‌شد و من از طریق او با بسیاری از کارهای جدید آنها آشنا می‌شدم و یک کپی از مقاله‌هایی از آنها که به کارم مربوط می‌شد و به دست او می‌رسید از او می‌گرفتم. کتاب‌هایی را هم که از آنها منتشر می‌شد از طریق کتابفروشی‌های خاص کتاب‌های شرقی در اروپا سفارش می‌دادم. البته امروز اینترنت همه کارها را آسان کرده است و اطلاع از تحقیقات جدید خیلی سریع‌تر صورت می‌گیرد. سرنوشت چنین بود که این نوع ارتباط‌های او سرنوشت آینده او را رقم بزند. هر کدام از ایران‌شناسان که به ایران می‌آمدند حتما یک شب در منزل او مهمان بودند. من هم گاه‌گاه به آنجا دعوت می‌شدم. با این همه او هیچ‌گاه حاضر به ترک ایران نشد و پس از بازنشسته شدن ریچارد فرای از دانشگاه هاروارد و پیشنهاد استادی کرسی ایران‌‌شناسی آنجا به او آن را نپذیرفت. رفته‌رفته مقام علمی او بالا رفت و مقداری از بهترین نوشته‌های خود را در مجلات و جشن‌نامه‌ها و یادنامه‌های ایران‌شناسان غربی منتشر کرد. پس از راه افتادن دانشنامه ایرانیکا نیز یکی از همکاران آن دائره‌المعارف شد و به بسیاری از سمینارهای بین‌المللی دعوت می‌شد و دوبار هم جایزه بین‌المللی از سوی آنان به او تعلق گرفت. شاید این امر موجب اندکی عجب در او شده بود، اما علم او همیشه برای من احترام‌برانگیز بود. من همیشه در مسائل علمی با او مشورت می‌کردم. روش علمی او در میان اقران خود بی‌نظیر بود و هیچ‌کدام از هم‌رشته‌های او از این نظر به پای او نمی‌رسیدند. از این نظر نیز که منتهای کوشش خود را به کار می‌برد تا در جریان آخرین تحقیقات رشته خود باشد بی‌قرین بود. در سال‌های آخر چندین کتیبه و سنگ قبر تازه‌یافته پهلوی را قرائت کرده و در نشریات ایران‌شناسی غربی به چاپ رساند. بسیاری از مقالات مربوط به ایران دوره ساسانی در دانشنامه ایرانیکا نیز به قلم او بود. او حداقل بیست سال دیگر می‌توانست در این راه گام بزند و مایه افتخار ایران باشد. افسوس که قدر او در ایران ناشناخته ماند و زودهنگام از جمع ما به آسمان پرواز کرد. هنگام تدریس در دانشگاه تهران بعضی شاگردان خوب تربیت کرد که راه او را ادامه می‌دهند و باید گفت وجود و ذهن علمی او را باید اکنون در آنان ببینیم.
از نظر روحیات شخصی او بسیار اهل معاشرت و مهربان و دوست‌داشتنی و اهل کمک به همنوعان نیازمند خود بود که ظاهرا این امر برای او شگونی هم نداشت. یادش گرامی‌باد.
● به‌سوگ سیاوش سیه‌پوشد آب...
میلاد عظیمی
۱-) قرن بیستم برای فرهنگ ایران پر از تجربه و فراز و فرود بوده است. یکی از پردستاوردترین شاخه‌های فرهنگ ایران در قرن اخیر، «ایران شناسی» است که ایرانیان در این عرصه تلفیق کامیابی از معارف عمیق سنتی با روش‌های تحقیق مدرن ارائه کرده‌اند.
البته همه کسانی که در این وادی گام زده‌اند [حتی بسیاری از نام‌آوران] نتوانستند پایه تحقیقات خود را تا آنجا ارتقا دهند که قابل عرضه و توجه و ارجاع در مجامع شرق‌شناسی – که پایه‌گذار و پیشاهنگ ایران‌شناسی بوده‌اند – باشد. در میان انبوه محققان ایرانی، شاید بتوان از محمد قزوینی، سیدحسن‌تقی‌زاده، بدیع‌الزمان فروزانفر، مجتبی مینوی، عباس زریاب، محمدتقی دانش‌پژوه، احسان یارشاطر، ایرج افشار، بدرالزمان قریب و محمدرضا شفیعی کدکنی (و چند تن دیگر) نام برد که در «برخی» از آثارشان پایه تحقیق را به جایگاهی رسانیده‌اند که مورد اعتنا و مراجعه مبرزترین محققان جهان قرار بگیرد. همچنین باید اشاره شود که کار در عرصه مطالعات مربوط به تاریخ و فرهنگ ایران پیش از اسلام، به سبب اینکه پژوهشگر ایرانی باید مقدمات علمی فراوان‌تری – که آشنایی کامل با چند زبان بیگانه از آن زمره است – فراهم آورد، دشوارتر است و جز معدودی موارد استثنا این شیوه ختم است بر دیگران. یکی از تابناک‌ترین این موارد استثنا، استاد بزرگ احمد تفضلی (۱۳۷۵-۱۳۱۶) است که به تعبیر استاد یارشاطر «در پیشبرد تحقیقات مربوط به زبان پهلوی و آثار فرهنگ ساسانی در ایران اسلامی سهمی بسزا داشت.» نگارنده دانشجوی رشته زبان و ادبیات فارسی است و می‌دانیم که بسیاری از تحقیقات دکتر تفضلی خارج از حیطه تحصیلات متداول و رسمی گروه زبان و ادبیات فارسی قرار دارد اما به دلیل اینکه مدتهاست با آثار استاد مأنوس هستم امیدوارم ابراز نظر شخصی و غیر تخصصی بنده در این یادداشت پای از گلیم خویش فراتر کشیدن تعبیر نشود و بیانگر فوایدی باشد که «عموم» دانشجویان و علاقه‌مندان به فرهنگ ایران، از آثار دکتر تفضلی می‌توانند به دست آورند.
۲) درباره آثار و شیوه کار دکتر تفضلی چند نکته به نظرم می‌رسد که بی‌هیچ آداب و ترتیبی ذکر می‌شود:
الف ) احتمالا برجسته‌ترین اثر تفضلی «تاریخ ادبیات ایران پیش از اسلام» است؛ شاهکاری که به گفته استاد احسان یارشاطر «در زبان‌های اروپایی هم تالیف جامعی مانند آن وجود ندارد» امتیاز این کتاب یکی ماهیت شدیدا عالمانه و محققانه آن است که از رهگذر احاطه شگرف مولف بر مجموعه منابع و تحقیقات قدیم و جدید حاصل شده و دیگری ساختار پیراسته و بغایت کارآمد کتاب است. در این اثر خوشخوان مولف دقیقا لب لباب مطالب متقن مستدل بایسته را در قالب و تبویبی راهگشا عرضه کرده و از ورود به مباحث فرعی و جزئیات درازدامن کم نادیده، پرهیز نموده و توانسته در حجمی محدود چکیده‌ای از انبوه معلومات و تتبعات قدیم و جدید در دسترس خواننده قرار دهد تا جایی که خواننده غیرمتخصص نیز پس از مطالعه دقیق، ارزیابی و معرفت منسجم و روشنی از موضوع به دست می‌آورد. این کتاب نقطه اوج خردمندی، اشراف علمی و روش‌دانی استاد است و به عقیده من یکی از گرانبهاترین آثار تحقیقی ایران در سده بیستم محسوب می‌شود و پاسخی قاطع و پذیرفتنی است در برابر غفلت و تغافل کسانی که خط بطلان بر بخش بزرگی از تاریخ ایران می‌کشند. ای کاش تاریخ ادبیات ایران پس از اسلام نیز به همین اتفاق و روشمندی نوشته می‌شد.
ب ) تفضلی به دلیل حضور مستمر در دانشگاه تهران، برآوردی سنجیده از نیازهای علمی جامعه دانشجویی و فرهنگی داشت از این رو در کنار آثار شامخ علمی، به تالیف و ترجمه آثاری که سطح معلومات دانشجویان و عموم علاقه‌مندان را نسبت به زبان و ادبیات پهلوی و فرهنگ ایران بیش از اسلام تعالی می‌بخشد، پرداخت.
ایشان با همکاری استاد ژاله آموزگار با تالیف دو زبان پهلوی، ادبیات و دستور آن، خودآموزی بسیار سودمند و کارآمد در اختیار هر کس که می‌خواهد «پهلوی کتابی» بیاموزد، قرارداد. «اسطوره زندگی زردشت» چهره اسطوره‌ای پیامبر ایران باستان را از خلال مهمترین متون پهلوی و برخی منابع فارسی و عربی، انعکاس می‌دهد؛ مولفان در این کتاب به تصحیح انتقادی برخی متون پهلوی و ترجمه مفهوم آن به فارسی پرداختند و شرح موجزی از سیمای تاریخی زردشت نیز به کتاب افزوده‌اند. همچنین ترجمه «شناخت اساطیر ایران» جان هینلز نیز به خاطر طرح جامع و ساده آن مورد عنایت تفضلی – آموزگار قرار گرفته است.
ج ) کسانی که ترجمه‌های تفضلی از متون پهلوی را [مینوی خرد، شهرستان‌های ایران، اندرز بهزاد فرخ‌پیروز، متن‌های مندرج در اسطوره زندگی زردشت و پاره‌های متنوع از متون مختلف که در مطاوی کتب و مقالات او پراکنده است] خوانده‌اند، انصاف می‌دهند که «نثر» ترجمه‌های او بسیار ساده، مفهوم و امروزی است و از باستان‌گرایی، سره‌نویسی و کاربرد لغات پهلوی پیراسته است. مثلا نثر ترجمه مینوی خرد را با نثر ترجمه «بندهشن» از مهرداد بهار و یا حتی ترجمه خانم آموزگار از «ارداویراف نامه» و «کتاب پنجم دینکرد» [که مقدمه و تعلیقات و واژه‌نامه و ترجمه متن به فارسی از آموزگار است و همکاری دکتر تفضلی تا مرحله تصحیح و ترجمه به فرانسه و آوانویسی بوده است] مقایسه کنید تا تفاوت‌ها آشکار گردد. چکیده روش و پسند تفضلی در ترجمه متون پهلوی را در این عبارت می‌توان یافت: «وظیفه مترجم برگردانیدن متنی است از زبانی که دریافت آن برای خواننده ناممکن یا دشوار است، به زبانی که آن را می‌داند. به کار گرفتن واژه‌های مهجور و توضیح آنها زیر هر صفحه خواننده را خسته و وازده می‌کند و از توجه به مفهوم باز می‌دارد. البته علاقه‌مندان به یافتن اصل کلمات و متخصصان زبانشناسی همیشه می‌توانند به متن اصلی یا آوانویسی یا واژه‌نامه کتاب مراجعه کنند.» [مینوی خرد/ ۱۳]
د ) یکی از ویژگی‌های بارز تفضلی تخصص‌گرایی و استقرار کلیه فعالیت‌های پژوهشی [دست‌کم در حوزه آثار انتشاریافته] در محدوده موضوعات خاص و مشخص است. تا آنجا که دیده‌ام و دقت کرده‌ام، ایشان چند مقاله دارد که تقریبا خارج از محدوده مطالعات زبان‌های باستانی و فرهنگ ساسانی است؛ مدخل‌های «بنیاد فرهنگ ایران»، «دانشکده ادبیات علوم انسانی دانشگاه تهران» و «بنیاد شاهنامه فردوسی» را به سبب سال‌ها همکاری و عضویت در موسسات مزبور و آگاهی از زیر و بم اهداف و ساز و کارهای آنها نوشت [ایرانیکا] و دو مقاله نیز به خاطر سال‌ها آشنایی و دوستی راجع به استاد زریاب خویی نوشت [ایران‌شناسی و «یکی قطره باران» (جشن‌نامه زریاب) که کتاب اخیر که به همت تفضلی گردآوری شده بی‌گمان از بهترین جشن‌نامه‌های ایرانی است.] همچنین در یادداشتی به مقایسه نسخه چاپی لسان‌التنزیل با نسخه مورخ ۶۵۵ پرداخته است. نگارنده کمتر دانشمند ایرانی را دیده که مثل تفضلی این همه تخصصی کار کند.
ه) یکی از امتیازات مهم نوشته‌های تفضلی [اعم از کتاب و مقاله] انسجام و استحکام ساختاری آنهاست؛ چه در گستره بزرگی چون «تاریخ ادبیات ایران پیش از اسلام» و چه در مقالات فشرده‌ای مانند «باختر» [ایرانیکا]،‌ «آتش، آدم، آخرالزمان در ایران باستان» [هر سه در دایره‌المعارف بزرگ اسلامی] و... نوعی نظم استوار در سراسر نوشته به چشم می‌خورد؛ به عبارتی مولف کاملا بر موضوع احاطه دارد و دقیقا می‌داند چه باید بنویسد و لاجرم در نوشته‌هایش از پراکندگی و از این شاخه به آن شاخه پریدن نشانی نیست. استاد شفیعی کدکنی این ویژگی را در نوشته‌های استاد خانلری گوشزد کرده‌اند. به اعتقاد ما از این حیث نوشته‌های تفضلی بر خانلری برتری دارد.
و ) تفضلی دانشمندی بود که در مباحث علمی استقلال رای و نگاه انتقادی داشت. ایشان اگرچه برای اساتید فن احترام فراوان قائل بود اما همواره نظریات آنها را با معیارهای علمی و منطقی ارزیابی و نقد می‌کرد. در ۲۷ سالگی در «شعری در رثای مرزکو» که به یاد استاد محبوبش هنینگ ترجمه کرده بود، بر ترجمه آن استاد اعجوبه نکته گرفت و در ۳۱ سالگی [یادداشت‌های پهلوی، نامه فرهنگستان آذر ۱۳۸۳] به سنجش و نقد نظر فحول اساتید پرداخت و رای متین خویش را اظهار کرد. این سحیه تا پایان عمر نوشته‌های استاد را بارور می‌ساخت.
ز ) تفضلی زمانی می‌نوشت که حرف تازه‌ای برای گفتن داشت و همانقدر می‌نوشت که لازم بود؛ درازگویی و انشانویسی در قاموس علمی تفضلی جایی نداشت. مقاله «دژ بهمن و آذرگشنسب» [مهروداد و بهار] موجز اما پرنکته است. در مدخل «دماوند در اسطوره ایرانی» [ایرانیکا] زبده وقایع اساطیری مرتبط با این کوه درج آمده است. یا مثلا در «یادداشت‌های پهلوی» ذیل مبحث sard ایشان در نهایت اقتدار علمی و ایجاز با منطقی متقن نظر محققان خویش را ابراز کرده است. نثر تفضلی در مقالات و کتاب‌هایش بی‌شک یکی از نقاط اوج نثر علمی [=نثری که شایسته مباحث علمی است] به شمار می‌آید. نثر ایشان لحنی محتشم و موقر دارد و حامل رسا و شیوایی برای محتوای آثار اوست، تفضلی در انتخاب لغات و صفات بسیار دقیق است و از اینکه لحن نثرش عاطفی و خطابی شود، اکیدا پرهیز دارد؛ به عبارت دیگر تفضلی می‌کوشید تا خوانندگانش را اقناع علمی و عقلی کند نه اقناع ادبی و هنری و عاطفی.
ح ) یکی از مزیت‌های آثار تفضلی پشتوانه تحقیقی و علمی آن است. از آنجایی که ایشان با زبان‌های آلمانی، فرانسوی،‌ انگلیسی و روسی که در بردارنده مهمترین تحقیقات مربوط به ایران پیش از اسلام است، آشنایی کامل داشت و به دلیل اینکه با زبان عربی و متون کهن عربی مأنوس و در ادب فارسی صاحبنظر بود و به علت اینکه بسیارخوان و کمال‌جو بود [تا جایی که مثلا در مقاله برخی عبارات فارسی میانه در متون کهن فارسی و عربی به دستنویس‌های البدءوالتاریخ و محاضرات راغب مراجعه کرد] و عطش علمی داشت و به خاطر مراودات و ارتباطات مستمر با مجامع علمی در چهارگوشه عالم، نوعی احاطه و اشراف بر منابع و مآخذ به دست آورده بود که اوج آن را در کتابنامه «تاریخ ادبیات» می‌توان ملاحظه کرد [همچنین گزارش سفرعلمی به پترسبورگ که در نامه فرهنگستان منتشر شد، نشان می‌دهد که این بزرگمرد چقدر بر منابع ایران‌شناسی اشراف داشت.] اما می‌بینیم که استاد در ارجاع به مآخذ اندازه نگه می‌دارد و با ارجاعات غیرلازم خواننده را مرعوب نمی‌کند و به ضروریات اکتفا می‌نماید. همچنین امانت علمی ایشان شایان توجه است که مثلا در مدخل لهجه آمُره‌ای [دایره‌المعارف بزرگ اسلامی] به پایان‌نامه چاپ نشده دانشجویی ارجاع داده است.
ط ) بخشی از کارنامه دکتر تفضلی را مقالاتی که ایشان برای دانشنامه‌های مختلف [=ایرانیکا، دایره‌المعارف بزرگ اسلامی، دانشنامه ایران و اسلام و دانشنامه جهان اسلام] نوشته تشکیل می‌دهد. تعدادی از این مدخل‌ها، مقالات تحقیقی مهمی محسوب می‌شوند؛ مثلا مقالات «دهقان» [ترجمه ابوالفضل خطیبی نامه فرهنگستان] و «فلهویات» [ترجمه فریبا شکوهی، نامه فرهنگستان] که هر دو در ایرانیکا درج است سرشار از استنباطات تازه مبتنی بر جمیع منابع قابل اعتناست؛ به گمان من به خصوص مقاله فهلویات که در این حجم محدود با این طبقه‌بندی منظم این همه معلومات عرضه شود، شاهکار مسلمی است و یا مقاله آیین‌نامه [دایره‌المعارف بزرگ اسلامی و بعد منتشر شده در تاریخ ادبیات] که حد نقاست است؛ در باب مدخل «آیین‌نامه» این نکته گفتنی است که تفضلی این مدخل را پیش از دایره‌المعارف بزرگ اسلامی، برای دانشنامه ایران و اسلام هم نوشته بود که مقایسه این دو مقاله نشان می‌دهد تفضلی در این سال‌ها تحقیق کرد و مآخذ تازه و دریافت‌های تازه‌ای به مقاله خود افزود و در نهایت مقاله‌ای منسجم‌تر و پراطلاع‌تر نوشت.
ی) باید به ویژه یاد کنم از مقاله نفیس «چندواژه عالمانه از پهلوی در شاهنامه» [نامه فرهنگستان] که با همه کوتاهی یکی از مقالات مهم شاهنامه‌پژوهی محسوب می‌شود و نمایانگر چگونگی استفاده از پهلوی‌دانی در شاهنامه‌پژوهی است. نمی‌دانم استاد خالقی مطلق در باب نظریات استاد تفضلی در این مقاله چه نظری دارند ولی به نظر می‌رسد حدس‌های تفضلی پذیرفتنی باشد. همچنین دانشجویانی چون نگارنده باید مکرر مقاله «هرزبد در شاهنامه فردوسی» [نامه فرهنگستان] را بخوانیم تا «روش تحقیق» و «اسلوب مقاله‌نویسی تحقیقی» را بیاموزیم.
ک ) دکتر تفضلی درباره عصر ساسانی مقالات ممتعی دارد که بسیار جذاب و سودمند و خواندنی است؛ مقالاتی است چون «فهرستی از صنایع و پیشه‌های عصر ساسانی» که با استفاده از منابع متعدد روشنی بر کار و بار طبقه‌پیشه‌ور جامعه ساسانی نظر می‌افکند یا مقاله «چهار کتیبه کردیرموبد» یا «کرتیر وسیاست اتحاد دین و دولت در دوره ساسانی» که شاهکار است و مقاله خواندنی «باربد یا پهلبد» که قاعدتا باید کامل‌ترین مطلب موجود باشد و در این اواخر کتابچه «جامعه ساسانی» [نشر نی] که ترجمه سخنرانی استاد است که در این خطابه اطلاعات را از متون مختلف برگرفته و با هوشمندی در کنار هم نهاده و خطابه‌ای بی‌بدیل [طبق گفته اولیای مربوطه در دانشگاه هاروارد] به دست داده که باید چون شیر تازه لاجرعه‌اش سرکشید و از آن حظ برد.
۳) ‌ یازده سال از درگذشت استاد تفضلی می‌گذرد و متاسفانه هنوز مجموعه مقالات ایشان گردآوری نشده است. کاش استاد آموزگار دوست و همکار دیرین تفضلی، نظارت علمی می‌فرمود تا این مهم انجام شود. برخی از مقالات تفضلی به زبان‌های فرنگی تاکنون به فارسی ترجمه شده است و کاش همکاران و شاگردان تفضلی همت می‌کردند و این مقالات را ترجمه می‌کردند. دوستان تفضلی نوشته‌اند و مقالات تفضلی نیز همین را نشان می‌دهد که او اهل فیش‌برداری بوده است؛ چه بر سر یادداشت‌های چاپ نشده و فیش‌های تحقیقی او آمده است.
۴) ‌ بزرگداشت تفضلی، بزرگداشت ایران و فرهنگ ایران و دانش و روحیه علمی است... چراغ خدا بود خامش نگشت.
علی اشرف‌صادقی
منبع : شهروند امروز


همچنین مشاهده کنید