پنجشنبه, ۳۰ فروردین, ۱۴۰۳ / 18 April, 2024
مجله ویستا


سازوکاری برای انکار روان کاوانه


سازوکاری برای انکار روان کاوانه
ما در دورانی زندگی می کنیم که اشارات مکرر به بی لیاقتی بخش دولتی با محکوم کردن مجموعه حقوق بگیران آن توام است. البته هیچگاه به اندازه کافی به این نکته اشاره نشده است که وزارت کشور تنها بخش دولتی است که از این حملات برکنار مانده است. در آمریکا تنها تبعیضی که علیه بخش دولتی همیشه مجاز بوده و دقیق تر بگوییم، تشویق می شود، تبعیض علیه کارمندان حکومت فدرال است و به خصوص کسانی که در امر خدمات اجتماعی کار می کنند. در بخش خصوصی، شاهد دیوانسالاری (بوروکراسی) عریض و طویلی هستیم که مجریان آن، بوروکرات های کارخانجات و صنایع خصوصی هستند لیکن این اشخاص، همگی خوبند. اما دیوانسالاری(بوروکراسی) بخش دولتی و کارمندان دولت همگی بدند.
درواقع آمریکا دارای بخش دولتی بسیار با کفایتی است که توسط افراد لایق و ایثارگر که اکثریت مطلقشان انسان های باشرفی هستند اداره می شود. عده بسیار قلیلی دست به رشوه خواری زده و فاکتورهای آچار و لامپ برق و قهوه جوش و نشیمنگاه توالت های فرنگی را به نفع جیب خود دستکاری می کنند و جالب است که موارد نادری از این گونه عملکردهای ناصالح که رخ داده، در پنتاگون بوده است... ما فقر را برای اقشار مسن تقریبا ریشه کن کرده ایم، بهداری را گسترش و دستیابی به درمان را در اختیار عده کثیری از مردم قرارداده ایم، حقوق اقلیت ها را در امور مدنی تضمین کرده ایم و برای برابری امکانات در زمینه آموزش و پرورش کارهای زیادی انجام داده ایم. این است کارنامه درخشان کسانی که به آن ها تهمت بی کفایتی و ناموثربودن زده می شود. ناچارا باید اذعان کنیم که کسانی که اکنون هرگونه عمل نهادهای دولتی را محکوم می کنند در واقع نیات گسترده تری در نظر دارند و آن شانه خالی کردن از هرگونه وظیفه ای درقبال فقراست.
دومین روشی که در این سنت عظیم صد ساله ثبت شده روشی است که اصرار دارد ثابت کند که هرگونه کمک اجتماعی به فرودستان، به ضرر آن ها تمام می شود، اخلاقشان را بد می کند، آن ها را از انجام یک کار خوب با حقوق خوب باز می دارد و خانواده ها را از هم می پاشاند چرا که زنان می توانند بعد از جدایی از شوهرانشان از کمک های اجتماعی برای خویشتن و فرزندانشان بهره مند شوند. مطلقا هیچ چیزی نمی تواند ثابت کند که حذف این کمک ها اثرات به مراتب مخرب تری به جای خواهد گذاشت. با این حال، استدلالی که بر طبق آن این کمک ها به طور جدی به محرومین زیان می رساند بی وقفه تکرار و مهم تر از آن مورد قبول واقع می شود. بی شک این استدلال موثرترین روش تحت تاثیر قراردادن احساسات ماست.
سومین روش برای صلب مسوولیت از خود در مقابل سرنوشت فقرا، به روش قبلی پیوسته است؛ تاکید می شود که کمک های اجتماعی بیکاران را برای یافتن کار تنبل می کند. این کمک ها دستمزد شاغلین را به طرف خوشگذران ها و بی عاران جامعه سوق می دهد، در نتیجه شاغلین را از تلاش کردن دلسرد و بی عاران را به تنبلی تشویق می کند. اقتصاد به اصطلاح عرضه ای، تبلور امروزین این نظریه است. این نظریه ادعا می کند که در ایالات متحده، ثروتمندان به خاطر بالا بودن مالیات بر درآمد، علاقه ای به کار کردن ندارند. در نتیجه، با گرفتن پول از فقیران و دادن آن به ثروتمندان، ما تلاش کردن را تشویق کرده و به اقتصاد رونق می بخشیم. اما چه کسی باور می کند که توده انبوه فقرا، صدقه دولت را به یک کار خوب ترجیح می دهند؟ یا این که مدیران بالا رتبه کارخانجات و صنایع، یعنی شخصیت های مهم دوران ما، به خاطر حقوق کم شان رقبتی به کارکردن نشان نمی دهند؟ این چیزی نیست جز اتهام مفتضحانه علیه مدیران صنایع آمریکا که شهرت کار سختشان آوازه لب هاست.
چهارمین حربه ای که وجدان ها را تسلی می بخشد این است که نشان دهند که به عهده گرفتن مسوولیت هایی که به فقیران برمی گردد اثرات منفی بر آزادی اینان خواهد گذاشت. آزادی یعنی حق خرج کردن به دلخواه خویش و این که دولت تنها بخش کوچکی از در آمد ما را کسر کرده و صرف هزینه ها کند. البته این استدلال نیز درباره بودجه دفاعی کشور استثنا قایل می شود. در این باره به گفته های روشنگرانه پروفسور میلتون فریدمن(±) اشاره می کنیم که می گوید: «مردم باید در انتخاب کردن آزاد باشند.»
این گفتار، بی شک افشاگرانه ترین چرب زبانی هاست چرا که تا آن جایی که به فقرا مربوط می شود، هیچ رابطه ای بین درآمد و آزادی هایشان برقرار نمی کنیم. پروفسور فریدمن بار دیگر یک مورد استثنایی به وجود می آورد زیرا با تجویز یک «مالیات منفی» در واقع یک درآمد حداقل جهانشمول را تضمین می کند. با این حال همه موافقند که بدترین شکل محرومیت و کابوس دایمی از آن شخصی است که دیناری در بساط ندارد. مدام می شنویم که ثروتمندان به خاطر مالیات بر دارایی شان از آزادی های کم تری برخوردارند اما هیچ گاه کسی نمی گوید که فقیران با اندکی پول برای خرج کردن، ناگهان از آزادی خارق العاده ای برخوردار خواهند بود. محدودیت هایی که مالیات بر ثروتمندان تحمیل می کند در مقابله با آزادی هایی که یک درآمد خوب در اختیار محرومان می گذارد بسیار ناچیز است.
سرانجام، وقتی که تمام استدلالات بالا کافی واقع نمی شوند، باید به انکار روانکاوانه مراجعه کرد. این به یک جهت یابی روانی مربوط می شود که به ما کمک می کند تا برای مثال دیگر به مرگ فکر نکنیم. این جهت یابی روانی باعث شده است که خیلی ها از فکر کردن به مسابقه تسلیحاتی پرهیز کرده در نتیجه فاجعه محتمل نابودی نسل بشر آسایش شان را صلب نکند. با همین عملکرد روانی است که ذهنمان را از مسایل فقرا خالی می کنیم، چه آن هایی که در اتیوپی به سر می برند، چه آن هایی که در جنوب برونکس و یا در لوس آنجلس. در نتیجه به ما توصیه می شود که فکرمان را بر روی افکار خوشایند متمرکز کنیم.
این هاست روش هایی که به ما امکان می دهد تا به فقرا فکر نکنیم. همگی، به جز شاید روش آخر، از خلاقیت بزرگی الهام گرفته اند که در راستای نظریات بنتام، مالتوس و اسپنسر است. همدردی همراه با تلاش های یک قدرت دولتی، ناراحت ترین و ناسازترین اصول عملکرد اجتماعی دوران ما به شمار می رود. لیکن این تنها عملکردی است که شایسته یک جامعه مدنی است. این عملکرد در عین حال و در نهایت ناب ترین شکل رفتار محافظه کارانه است. هیچ جای تناقضی در این گفتار وجود ندارد. نارضایتی اجتماعی و عواقب حاصل از آن از بین اشخاص خشنود از سیستم برنمی خیزد. هرچه بیش تر بتوانیم رضایت عمومی را تا حد ممکن جهانشمول کنیم، بیش تر و بهتر خواهیم توانست آسایش اجتماعی و سیاسی را ضمانت بخشیم. آیا این دقیقا همان نکته ای نیست که محافظه کاران باید از آن الهام بگیرند؟
جان کنت گالبرایت ـبرگردان- آسیا
(این نوشته اولین بار در شماره نوامبر ۱۹۸۵ مجله هارپرز به چاپ رسید.)
پی نوشت:
۱-اقتصاددان میلتون فرید من، به همراه فردریک فون هایک، از بانیان مکتب شیکاگو است. از سال های ۱۹۶۰، « فرزندان شیکاگو (Chicago Boys) ایده های نئولیبرالی را در تمام نقاط جهان اشاعه داده اند، از آمریکای رونالد ریگان گرفته تا انگلستان مارگارت تاچر، با گذار از شیلی آگوستوپینوشه. کتاب مرجع پروفسور فریدمن «کاپیتالیسم و آزادی» است، انتشارات روبرلافون، پاریس، ۱۹۷۱.
منبع: لوموند دیپلماتیک، اکتبر ۲۰۰۵
منبع : روزنامه سرمایه


همچنین مشاهده کنید