جمعه, ۱۰ فروردین, ۱۴۰۳ / 29 March, 2024
مجله ویستا


قهوه بدون کافیین


قهوه بدون کافیین
▪ گونترگراس
▪ توفیق گلی زاده
▪ نشر آتیه
سرزادگان یا با نام اصلی اش" ”KOPFGEBURTE.(آلمانی ها در حال از میان رفتنند) می تواند را از انتقادی ترین آثار گراس به شمار آید. این کتاب بهترین جا برای نمایش وضعیت دینامیک نگاه انتقادی گراس در قالب یک اثر ادبی ست. جایی که در آن به هویت قومی ، نژاد پرستی ، فردیت و توده باوری با نگاهی تازه پرداخته شده است. گراس از ان دست نویسنده گانی ست که به پراتیک وکنش نوشتار معتقده بوده ومی داند که ادبیات چگونه می تواند در عرصه فرهنگ وذهنیت موقعیت های تاریخ سازی را به وجود آورد. او در بخشی از سخنرانی اش درست قبل از دریافت جایزه نوبل ۱۹۹۹ به همین موضوع اشاره کرده می گویید: «ادبیات نیز به سهم خود اثبات نیروی انفجار است. که همزمان انفجار آن کنده می شود ، به اصطلاح به کندی (در یک زمان آرام ) می رود تا حادثه بشود و جهان را دگر گون (متغیر) کند: همچنین به مثابه کاری نیکو و بهانه ای برای فریادی درد آلود برای جنس آدمی .۸».
"سرزادگان" سفرنامه انتقادی به سرزمین توده هاست . که روحیه مقایسه ای اش را به علا ترین حد ارتقاء داده است. تمام توان گراس درسرزادگان بیشترصرف بررسی شکافی می شود که ازدوسویگی شرقی،غربی . کاپیتالیسم، کمونیست نشات گرفته اند. انگار او ر ا بر سر دیوار برلین نشانده و دو تکه کرده اند چشمی به توده ها دارد و دستی در فردیت هویت و تاریخ و بیگانه گی اش . با این اوصاف این برخورد در اولین پاراگراف کتاب به شکلی روشن به قیاس منجرشده و این همانی کردن را که ذاتی هر تازه رسیده ایست به روشن ترین وجه ماکد می کند:« پیاده،میان دوچرخه سوران ، که بی پایان در رفتار و لباس تکرار می شوند در میان جنگل دو چرخه سوران، در شانگهای ، شهری که یازده ملیون از نهصد و پنجاه چینی در آن زندگی می کنند. بیگانه میان توده ها. ناگهان یک جابه جایی ، به عنوان احتمال ، به ذهن ما رسید : اگرجهان در آینده نهصد ملیون آلمانی داشته باشد ، هم زمان ملت چین، با احتساب جمعیت هردو آلمان ، نزدیک به هشتاد ملیون شماره خواهد شد. در همین حال حسابگری آلمانی من را واداشت بیش از یکصد ملیون "ساکسن"ها ویکصدو بیست ملیون "شواب "ها را ، که به توده آلمانی تعلق دارند، بیرون بکشم ، تا با پشتکاری که دارند به دنیا خدمت کنند.۱۲ »
نکته اصلی که گراس در این رمان کم حجم که با ساختاری تقابلی و به شدت پرسشگر سعی در گفتن آن دارد درست در همین منطقه نهفته است . جایی که می توان آن را به مدد آموزه های هگلی - ‍ژیژکی هم بسته درونی اثر دانست. فرض اصلی بر این پایه استوار است که در ابژه چیزی هست که تا ابد در برابر ترجمه و انتقال به شبکه معنایی مقاومت می کند و این نقطه یعنی همان پسمانده ادغام ناپذیر درست همان جایی ست که فردیت در آن تعریف شده و موضوع هویت به هسته بیمارگون (دلبستگی لجوجانه) گره می خورد. همان جایی که یک آلمانی را از یک چینی متفاوت کرده و او را قادر می سازد تا خود را از غرق شدن د زمینه حیاتی(LIFE-COUTEXT) خاص خود خلاص کند و خود را به بیشتر از خود ارتقاع دهد. از دست دادن این هسته توجیه ناپذیر به دست منطقی فرا گیر و جهان شمول،(منطق سرمایه داری متاخر) یعنی از دست دادن هویت و امکان وجود گونه ها به نفع بازار. و شاید از همین نقطه است که آلوده انگاری ، فاشیسم و ناسیونالیسم تند رو در جایی یک دیگر را ملاقات می کنند جایی که مرز باریکی بین قطعیت و فر وریختن دیوارها ست .
گراس به وسواس هایی اشاره می کند که به خصوص در آلمان پیرامون کلمه "اصالت" و به خصوص این کلمه تنیده و به بروز اختلالی نژاد پرستانه منجر شده اند. ترس از آلوده شدن و از بین رفتن چیزی که در نهایت من را به عنوان یک آلمانی از غیر آلمانی متمایز خواهد کرد کابوس از دست دادن قاب فانتزی ست که همواره به شکلی توسط دیگری از پیش تهدید شده است این واسواس روان رنجورانه در این بخش به خوبی بیانگر این حساسیت است که او چشم انداز های آینده را از پیش تسخیر شده می بیند :« ما بر ضد چه چیزی می خواهیم پسرکمان را، اگر شد ، واکسینه کنیم؟ بر ضد آبله ، وبای آسیایی ، یا تب زرد؟ یا مثل ما که باید سه هفته پیش از مسافرت قرص های ضد مالاریا بخوریم ، یا کنسروهای بدون جوانه با خود برداریم و باید همهء خرت و پرت ها ، پنجاه قوطی کنسرو ، بسته ها ، کیسه ها ، پوشک بچه ، دستگاه تصفیه (استرلیزه)، ترازوی بچه را در ساکمان جا بدهیم و پسرکمان را ... ۳۱» موضوع مطرحه شاید در نهایت به این پرسش منتهی می شود که تا کجا می توان از ادغام در دیگری جلوگیری کرد ومرز های هویت ساز از کجا آغاز می شوند . با در نظر گرفتن اینکه هر چه بر امنیت و نگهداری اسرار کنیم قدم به قدم سخت تر و اسیب پذیر تر خواهیم شد و اگر مرز ها را بگشاییم از هویت و انجه ما رادر نهایت از دیگر گونه ها جدا خواهد کرد غافل خواهیم ماند.
« آلمانی ها تحت چه شرایط و پیروزی می توانسند خود را این چنین دهشتناک زیاد کنند؟ از راه شمالی کردن ، آلمانی کردن ، از راه مادر فرهنگی و منبع زندگی. ۱۳»
در سرزادگان ، فردیت موضوعی که هستی شناسی رمان را به گونه ای بنیادین در بر می گیرد مهمترین تقابل خود را در مصاف با اجتماع یافته و این سفر توریستی را به نفوذی دورن نگرانه بدل ساخته است. درون نگری گراس معطوف به از بین رفتن گونه ها و هراس از تولید دهشتناک وپرتیراژ شباهت های رام در قالب توده هاست. او از زبانی می هراسد که مفاهیمی مثل اصالت ، فردیت ، ایده را در ملغمه ای دشوار فهم از ایدولو‍ژی ، جعلیت و تکثیر دگر گون کرده است:« او آلمانی اش را ، با وجود انقلاب فرهنگی ، در همان دوره ، ازکتاب های زبان یاد گرفته بود ، کتاب هایی که بایستی با کاغذ های تبلیغات معمولی ائدولوژی جلد می کرد. ۱۶»
استفاده از تکنیک فاصله گذاری در متن به دلیل دخالت های پی در پی نویسنده به شدت به چشم می خورد و نویسند در هر جا که تشخیص می دهد«من از نیاز خود به دخالت دست بر نمی دارم. ص۳۳ »
خود را وارد گفتگو و روایت سرزادگان قصه اش می کند و به این شکل حتی به دخالت هایش نیز منشی فردی داده و فاصله دکارتی لازم راهمواره حفظ می کند.هر چند به عنوان منتقدی بر همین منظرمعتقد است که روشنگری کودکان نابغه منحرفی به باورآورده است ولی به هر حال به نظز وی راه دیگری جز این(روشنگری) نیز وجود ندارد.
فرهاد اکبرزاده


همچنین مشاهده کنید