شنبه, ۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 20 April, 2024
مجله ویستا


از تو فقط خاطره ای دور دست ... مانده است


از تو فقط خاطره ای دور دست ... مانده است
▪ پدر یعنی: کار ممتد و بی وقفه
▪ پدر یعنی: توکل بر خدا
▪ پدر یعنی: نماز سر وقت
▪ پدر یعنی: یک بغل هندوانه در ظهر های گرم
▪ پدر یعنی: ...
تعجب نکنید !بر آن نیستم که درتبیین مقام پدر سخنرانی کنم. این ها قسمتی از شعر«غمهای زمستانی» از «سهیل محمودی» است درمجموعه شعرجدیدش به نام «شهر دیری است که رفته ست به خواب»، شعری که در مورد خاطرات کودکی شاعر و نور وجود پدر و پرتو افشانی اش بر زندگی وی سروده شده است.
● بی معنایی
همواره به یاد دارم که سخت ترین سؤالهایی که می شد از یک شاعر پرسید این است که: ۱- معنی شعر چیست؟ و ۲- معنی شعری که سروده ای چیست؟ هنری که می بینم سهیل محمودی به راحتی از عهده آن برآمده است. باور کنید او از معدود کسانی است که از عهده این کار، حتی قبل از پرسش مخاطب برآمده، و حداقل ۲۰ بار در شعر«غمهای زمستانی» گفته است: پدر یعنی: ... ، پدر یعنی: ... و من تمام این شعر ۶ صفحه ای و این شعارهای «پدر یعنی: ...» را، برابر با فراز آخر شعر«غمهای زمستانی» نمی دانم که شاعر بدور از این تکلفهای شعارگونه می گوید:
در این زمستان/ هوای گورستان، سرد است/ خاک گورستان، سرد است/ پدر در چه جای سردی، خانه گزیده است!/ و خاک، او را چه گرم در آغوش گرفته است!
راستش را بخواهید، اولین بار وقتی در جمع «حلقه مهر» (که هر پنج شنبه شب ها در انجمن شعر جوان تشکیل می شود) از زبان کارشناس/مجری برنامه (ساعد باقری) شنیدم که برنامه رونمایی از این کتاب قرار است برگزار شود و سهیل محمودی در توضیحی مختصر همگان را به آن مجلس دعوت کرد و درآخر توضیحاتش، در مورد آثارچاپ شده درکتابش به مزاح گفت: البته برخی از شعرها مثل چند بیتی را هم که نمی دانستم چکار کنم، در این مجموعه آورده ام! (و در ادامه با زیرکی شعر«توسن»اش را به ساعد باقری داد تا بخواند)، فکرکردم به حقیقت، جایگاه موسیقی شعر را دریافته است و می داند که: «موسیقی شعر، در کیفیت قرائت آن است که خود را آشکار می کند وبس»، اما زمانی که کتاب را دیدم، یاد داستان معروفی افتادم که در ادامه نقل خواهم کرد، اما باورم نمی شد که این مجموعه شعر از سهیل محمودی باشد. اما آن داستان: «ازفردی که در یک میهمانی تعارف می کرد و برای شام خوردن بر سر
سفره نمی آمد، دلیلش را خواستند. گفت: قبلا جایی شام خورده ام! اما بعد که با اصرار صاحبخانه مواجه شد، پذیرفت که برای همراهی با سایرین، مزمزه ای از غذا بکند و وقتی بر سر سفره آمد، همه غذاها را خورد! صاحبخانه به او گفت: لطفا شما بعد از این، مزمزه تان را جای دیگر بفرمایید و شام را مهمان ما باشید!»
باید اذعان کنم من با خواندن ۳۷۳ صفحه شعرهای این مجموعه، آرزو کردم کاش همان چند شعری را که سهیل می گفت: «نمی دانسته با آنها چه کار کند» را به نیت مجموعه ساختن گردآوری می کرد و شعرهایی که وضعیتشان را می دانست به حال خود وا می نهاد!
شاید مرا به بی انصافی متهم کنید و بگویید: «مگر مجموعه های شعری آبکی کم منتشر می شوند، که تو حالا انگشت گذاشته ای بر روی این مجموعه»؟ در این صورت، جواب من این خواهد بود که از دیگرانی مثل من، شاید چنین انتظاری بجا باشد، همچنین نیز از انتشاراتی مثل «ثالث» که چپ و راست از این دست مجموعه ها بیرون می دهد، ولی از امثال سهیل محمودی نه! به قسمتی از شعری که به طور تصادفی از این مجموعه انتخاب کرده ام توجه کنید:
ناله ی جویبار: زمزمه ی مرگ/ نعره ی کلاغ: سمفونی وحشت/ درخت: تکیدگی و ملال/
باغ: گورستان اشباح هولناک/ و من: خمیازه پیوسته احتضار/ مگر خنده های تو/ بهار را هدایتی بفرستد/ و زندگی را/ نازنین! / لبخند بزن/ باغ درانتظار ارمغان توست.
دراکثر اشعار مجموعه، بیش و کم حضور این «دو نقطه» ها را می توانی ببینی، دو نقطه هایی که شاید نقل قول مستقیم نیستند، اما جملگی شان درصدد معنی کردن مستقیم مقصود و تصاویر شاعرند؛ در حالی که یکی از ویژگی های مهم شعر، پرهیز از مستقیم گویی و عریان گویی و پوشاندن مقصود در جامه تشبیه و استعاره و تصویر و ... است. تو گویی شاعر می خواسته نوعی شعر نمایشی بسراید و وظیفه هر کس را هم در بیان حالاتش چنان ابراز کند که کاراکتری که در آینده نقش به تصویر کشیدن آن را دارد دچار سردرگمی نشود. وانگهی اگر می خواهیم تصاویر را در شعر معنا کنیم، چرا از اول معنایش را نیاوریم؟
متأسفانه دامنه این چنین معنا کردنهای مقصود شاعر، به اشعار دیگر او هم که حرفی برای گفتن دارند و ارجاعات فرامتنی شاعرند به اسطوره های شعر فارسی در قالبی دیگر،کشیده شده اند. اشعاری که دیگر از این «دو نقطه»ها مبرایند، منتها در شکلی دیگر دچار این نقیصه اند. برای مثال به شعر «مستان سلامت می کنند» اولین شعر این مجموعه توجه کنید. فراز ۵ این شعر که اینگونه آغاز می شود: از یقین تو/ نه کتاب بود و/ نه حباب/ تا به آتش بسوزانند... با اشاره ای به: «لو کشف الغطاء ...» در بالای آن و یا اشاره به مصرعهای: «شبی خوش است، بدین قصه اش دراز کنید»، «پدرم روضه رضوان به دو گندم بفروخت»، و یا اشاره های دیگری به آیات و روایات و احادیث در بالای بسیاری از اشعار مجموعه، که از دامنه یک ارجاع ساده به اشعار و تذکار بزرگان گذشته و به محدوده معنا کردن اشعار شاعر شبیه شده اند.به راستی چه اصراری ست براین معنا کردن ها؟ !آیا وقتی قیصر امین پور خطاب به دوستش «م.م» (محسن مخملباف) در غزل «نامه ای برای تو» در مجموعه « آینه های ناگهان» می سرود:
هیچ کس برایت از صمیم دل/ دست دوستی تکان نمی دهد
هیچ کس به غیر ناسزا ترا/ هدیه ای به رایگان نمی دهد
قبل از این ابیات در تیتری عنوان کرد که در بیت «ناسزا به رایگان دادن...» اشاره دارم به این دو بیت معروف از عطار:
یکی گفتا به یک برگشته ایام/ که از مردم چه خواهی؟ گفت: دشنام
که این مردم اگر چیزی دهندت/ بجز دشنام منت می نهندت
اگر این کار قاعده بود یا زیبایی خاصی داشت، که با توجه به زیاد مشهور نبودن این دو بیت از عطار در نزد مردم، خیلی بجا بود که قیصر هم اشارتی به آن داشته باشد تا آن غزل معروف مولانا «دی شیخ با چراغ...» که کمتر کسی از مردم است که نشنیده باشد و سهیل قبل از ورود به شعرش، آن را تیتر وار ذکر می کند. اتفاقاً برعکس این امر قاعده است و زیبا، آنجا که شاعر، اختیار معنا کردن شعر و حدس انتخاب ارجاعات فرامتنی را به عهده مخاطب بگذارد. یا اگر این کار قاعده بود که شاعر قبل از ورود به شعر، مقصودش را تبیین کند، دیگرچه نیازی به تحقیق پیرامون سرمنشا شاعرانگی و منظور و مقصد شعر و شاعردر تاریخ ادبیات بود تا برخی از این سرچشمه ها را تبیین کند؟!
شاید یکی پیدا شود که بگوید (علاوه بر «تأثیر زبانی» سهیل محمودی از فروغ و اخوان و نیما که در ادامه مطلب بدان اشاره خواهم داشت) وی این «رفتار شعری» را هم از شفیعی کدکنی (که دربین هم نسلان خود، زیادتر از سایرین از این اشارات - چه در متن شعر و چه قبل از ورود به شعر- دارد) به ارث برده است. برای نادرستی این ادعا هم دلایلی دارم. اول اینکه دکتر شفیعی در هیچ شعری - که من از او دیده ام - وسط شعر این اشارات را نمی آورد، در ابتدای شعر هم چند مورد بیشتر از او سراغ ندارم. بلکه اتفاقاً بیشتر اشارات یا تضمین های ایشان در لابه بلای شعر طوری مخفی می شوند که اگرکسی اشاره را درنیابد(که غالباً وی این اشارات را در گیومه می گذارد و قابل حدس است که از جایی اخذ شده اند) احساس می کند آن اشارات هم بخشی از شعر شاعرند. یعنی این کار با وقوف و پوشیدگی لازم و زیرکی تمام صورت می پذیرد. از طرفی دیگر خود آن اشعار هم حرفی برای گفتن دارند(نگاه کنید به اشعار«هزار درم آهوی کوهی»، «چراغی دیگر»، «حتی به روزگاران»، «آبریزان»، «گفتگو» و... که به ترتیب به مصراع یا ابیاتی از «رودکی»، «مولانا»، «سعدی»، «حافظ» و باز هم «حافظ» اشاره دارند).
نکته دیگر در این باب این است که فرضا در مثال قیصر امین پور، کسی بگوید که بعید نیست که او یا هر شاعر دیگری، بدون سابقه وقوف بر ابیات یا مصاریعی از بزرگان، دست به چنین کاری زده باشند، که در این صورت نیز باید گفت تمرین آموختن از شعر بزرگان به گونه ای که شعر شاعر ، ناخودآگاه اشاره به شعر شاعر بزرگی داشته باشد اتفاقا جنبه هنری اش بیشتر است، زیرا از این منظر «هنر چیزی جز تصادف» هایی از این دست نیست!
شاید هم فرد لجوجی از سر مغالطه، اصرار بر چنین کاری را «حفظ امانت» (یا به تعبیر امروزی «رعایت حق کپی رایت») تعبیر کرده و انجام آن را ضروری بداند، که در این صورت باید گفت که چنین اشاراتی، هیچ ارتباطی با مقوله «حفظ امانت» و... ندارند، چون اصلاً در آن راستا قرار نمی گیرند.
سخن بر سر این است که شاعر تمام فضایی که در شعرش می خواهد بسازد یا تمام تصویری که می خواهد ارائه دهد (در قالب تشبیه و استعاره و مجاز)را از قبل «لو» داده است، در حالی که این کار ارتباط مستقیمی به «مکاشفه» مخاطب پس از خواندن و درگیری فکری و کنکاش او در اثر دارد. سخن بر سر این است که مخاطب قرار است «شعر» بخواند، نه یک «مقاله» پژوهشی مستند به منابع و مآخذ !این مقال را چنین به پایان می برم که اتفاقا من این نوع معنا کردنها را فقر معنا می دانم و می نامم ، چه اینکه اگر معنایی در کار بود، شاعر این گونه تلاش مخاطب را برای کشف آن به سخره نمی گرفت.
بی تصویری
در زمانه ای به سر می بریم که شعر از سوی دو معضل به سوی فقر کشیده می شود، یکسو تزاحم تصاویرتکراری (و در بسیاری از موارد بی معنی)، که شعر را به سمت «فقر محتوا» می برد و دیگر سو در مجموع عاری بودن از تصویر(حتی درشکل نه چندان زیبای آن) که شعر را به سمت «فقر تصویر» سوق می دهد.
دکتر شفیعی کدکنی، شعر دسته اول را «شعر جدولی» می خواند، از آن جهت که با جابجایی برخی از کلمات در خانه های مختلف یک جدول از لغات، شاعر نادانسته دست به ترکیب سازیهایی می زند که در نهایت منجر به تصویر می شود. اشعاری که اکثراً هیچ ندارند، الا تزاحم تصاویر! کمتر شعری در این اشعار جدولی می توان یافت که به دل بنشینند، چون عموماً عاری از حرف حسابند. از دیگر سو هم، برخی اشعار هستند که آنقدر دچار فقر تصویرند که به زور می توان به آنها واژه «شعر» را اطلاق کرد. این دسته اشعار هم - به زعم من - نوعی دیگر از شعر جدولی اند، از آن جهت که فقط بیاناتی هستند در حد توضیحات افقی و عمودی خانه های یک جدول، و نه بیشتر.
متأسفانه در بسیاری از اشعار مجموعه «شهر دیری است که رفته ست به خواب» با فقر تصویر مواجه هستیم. اگر هم تصاویری در این اشعار وجود دارند، به طور عام استعاره ها و مجازهایی ایستا و تکراری و دم دستی اند. اشعاری که گاهی هم صبغه مذهبی داشته و بسیار هم از قلم این و آن تراوش می شوند.به هر کدام از ده ها نمونه شعر که می خواهید مراجعه کنید. مثلا به «اگر تو نبودی»:
اباالفضل!/ تو پدر کدام یک ازما/ پدر کدام یک از ما/ ناپسران بودی/ که فضل و فتوت را/ فرو گذاشتیم/ فراتر از خویش نرفتیم ...
تا آنجا که می رسد به قسمت آخر شعر که به نظر من همه قسمت دیگر شعر را که در بالا آوردم اگر حذف کنیم همین قطعه آخراز زبان امام حسین(ع) برای حضرت اباالفضل العباس(ع) کافی است که: برادر!/ اگر تو نبودی/ نام آدمیزاد/ قابیل بود.
و این برای شاعری مثل سهیل محمودی که در ترانه هایی مثل «صدایم کن» (در نوار کاستی به همین نام با صدای افتخاری) می تواند چنین تصاویری بیافریند: «سکوت سرخ شقایق» ها را در این ویرانی تو می دانی ...چندان زیبنده نیست.
● بی تحرکی
به طور کل در ۱۱ دفتر این کتاب، شعرها را بیش از همه، به ترتیب، متأثر از فروغ، نیما و اخوان می بینی. در مورد فروغ این تاثیر آنقدر زیاد است که تنها به تأثیر زبانی از فروغ هم اکتفا نمی شود و همان «کلید واژه» های شعر او اعم از: مغشوش، سرگردان، مشوش، مضطرب، گیج، درهم، بی اعتبار، پریشان، بی سامان، بی تفاوت، بیهوده، لرزان، گمشده، عاصی، مه آلود، ترسناک، بیهوده، خسته و سست و... از این دست صفات (عینا یا نسبتا) کلیدواژه های شعر سهیل محمودی اند. با این تفاوت که «مرد» را از برخی شعرهای فروغ باید برداشت و«بانو» را در برخی شعرهای سهیل جایگزین آن دید. (به عنوان نمونه رجوع شود به شعر«کیستان؟» از دفتر «آرام چون غزل»)
البته بر اهل ادب پوشیده نیست که اصولاً خاستگاه زایش چنین واژه هایی در شعر فروغ هیچ قرابت و نسبتی با شعر و اجتماع نسل سهیل - که مجال بحث آن نیست - ندارد.
در بین این سه «مؤثر» بر شعر او، آنجا که به زبان و اندیشه اخوان نزدیک شده است(هر چند اندیشه های انفعالی او) موفق تر عمل کرده است. مثل شعر« در لحظه ای تاریک روشن».نام این قسمت از سخن را از این رو «بی تحرکی» می گذارم که عناصر اصلی تصویر سازی «رنگ و شکل و معنا و حرکت» هستند و شاعر حداقل به خود زحمت نداده که اگر اسلوب شعری را از کسانی به ارث می برد لااقل ایماژهای جدید در معنا و صورت ارائه کند.
● بی ساختاری
شاید بهترین خصیصه ای که برای زبان شاعر در این مجموعه بتوان برشمرد «بی تکلف» بودن آن باشد. هر چند که گاهی اوقات با آوردن واژه هایی بی ربط و پرطمطراق در برخی اشعار، شیرینی همین خصیصه را هم کمی تلخ می کند، ولی به هر حال بی تکلف بودن در تندی آفتاب سخن سرایی ها، سایه بان اکثر قریب به اتفاق اشعار اوست و بدترین خصلت شاعر که «زیاده گویی» باشد، بگونه ای که بسیاری از اشعار طولانی وی را می توان به راحتی با جایگزینی واژه ای دیگر به شعری دیگر تبدیل کرد بی آنکه به شعر و «ساختار کلمه در جمله» صدمه قابل ملاحظه ای بخورد. جالب اینجاست که این خصیصه حتی در بسیاری از اشعار دفتر «مثل همین روزها» که مربوط به اشعار دهه ۸۰ به بعد شاعر است هم به چشم می خورد و گاهی که می خواهد موجز و مختصر بسراید؛ شعری از این دست («راهنمایی و رانندگی» سروده شده در دیماه ۸۵ ) حاصل تلاش اوست:
ترافیک/ سرسام/ شلوغی/ شتاب/ نق و نوق/ جیغ و داد/ کلاج و ترمز/ فرعی و اصلی/ چهار راه سرگردانی/ تابلویی دایره وار.../ وارد می شوم:/ عشقی ممنوع!
که می توانی تبدیلش کنی به مثلا: ازدحام/ سرو صدا/ داد و بیداد/ ...
حال در نظر آورید تعریف ساختار را از کسی مثل دکتر شفیعی کدکنی: روابط متقابل اجزای یک «کل» با یکدیگر به نحوی که هر «جزء» در ارتباط با سایر اجزاء دارای بیشترین «نقش» باشد، یعنی معماری واژه ها در ساختمان شعر آنقدر مستحکم باشد که اگر شعر را خواستی کوچک کنی، ساختمان کوچکی به دست آید نه آنکه کل ساختمان به یک باره فروبریزد!
در مجموع، اشعار کتاب «شهر دیری است رفته ست به خواب» را می توان در سه دسته بندی کلی «خوب، ضعیف و متوسط» جای داد. خوبها از جمله اشعار:«کجایی؟، توسن، نزدیک و دور، شطح(۱)، نوبرانه»، متوسط ها مثل:« التماس سکه، فرصت سلام و جرات کلام، مثل خیابانی که پایان ندارد» و ضعیف ها ...مانند بسیاری از اشعار دفتر که دریغ و درد در برخی شان (در فرازهای عموماً پایانی شعر) شاهد شکوفایی شاعرانگی سهیل هستیم که اگر همان فرازها را می آورد و بقیه را «حشوسازی» نمی کرد می توانستند حتی در زمره اشعار خوب وی قرار گیرند.
بدیهی است، ملاک ما از خوب و ضعیف و متوسط در نگاهی کلی به خود کتاب که شامل حدود ۳۷۰ صفحه شعر است به نسبت خود اشعار به یکدیگر بوده اند، وگرنه به لحاظ مبانی جمال شناسی شعری، سخن همان بود که گفتیم.
علی زارعی
منبع : روزنامه قدس


همچنین مشاهده کنید