چهارشنبه, ۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 24 April, 2024
مجله ویستا


اگر زیاده خواهی نباشد...


اگر زیاده خواهی نباشد...
عده یی می گویند بهترین شروع برای یک داستان شیرجه رفتن به داخل موضوع است. بنابراین من که «منتقد» و مقاله نویس نیستم چاره یی ندارم جز اینکه این یادداشت را با ترفند آشنای خودم شروع کنم. معمولاً وقتی می خواهم از جایی به جای دیگر بروم هم ترجیح می دهم اول بروم دم خانه خودمان و بعد از آنجا راه بیفتم. گاهی زودتر هم می رسم.
و نقد ادبی آن چیزی است که «خواننده» بعد از مواجهه و مطالعه آن می بایست درک بهتری از اثر ادبی یا ادبیات یک نویسنده داشته باشد. از آنجا که روش های نقد بسیار متنوعند و روش شناسیً نقد یک علم است، من وارد این بحث نمی شوم (یک نوع زرنگی حساب کنید یا استفاده از یک دوربرگردان). می خواهم از «منتقد» حرف بزنم.زبان روزمره به راحتی معنا می شود مگر زمانی که با طعنه و کنایه یی روبه رو می شویم و معمولاً کم پیش می آید که چند نفر نتوانند به معنا و تفسیر یگانه یی از یک مقاله دست یابند. اشکال وقتی بروز پیدا می کند که با متنی چندمعنا یا به تعبیری معناگریز روبه رو هستیم و در واقع به قلمرو ادبیات وارد می شویم.از طرفی تفسیر هر پدیده به تجارب و دانسته های ما وابسته است. انسان دیروز وقتی با خسوف و کسوف مواجه می شد، آن را بر مبنای تجربه بزرگ خود یعنی ترس و عدم امنیت معنا می کرد که پرروشن است تفاوت آن با تفسیر انسان امروز. به هر حال هر «خواننده»یی بعد از خواندن اثر تفسیری از آن در ذهن دارد، چیزی که تفسیر «منتقد» را از تفسیر او متمایز می کند همان «منتقد» است؛ همان کسی که می بایست پدیده یی به نام متن ادبی را معنا، تفسیر و تحلیل کند. یعنی اگر «خواننده» انسان دیروز است «منتقد» باید انسان امروز باشد. پس اگر زیاده خواهی نباشد می بایست دانش اگر نه کافی حداقل لازم را از ادبیات داشته باشد. در وهله اول منظور از ادبیات متن ادبی است. وقتی یک «خواننده» معمولی در آلمان به طور متوسط سالی ۴۰ رمان می خواند، «منتقد» باید حداقل چند برابر بخواند تا بتواند چنین نسبتی را با «خواننده» حفظ کند؟ پس اگر زیاده خواهی نباشد «منتقد» می بایست متون ادبی بسیاری را تجربه کرده باشد و منظور از تجربه مطالعه یی است عمیق تر. یعنی نه فقط تورق کردن و گاهی اول و آخر یک متن را خواندن. قدم بعدی این است که هر چیزی را در زمینه ادبیات بداند، یعنی اگر متن جلوه ادبیات است، پشت صحنه آن را نیز خوب بداند. عوامل موثر در تولید یا عدم تولید آن را. عوامل موثر در چرایی تولید و چگونگی تولید آن را و... قدم بعدی این است که راه های معنا کردن متون ادبی را بداند. یعنی روش های نقد ادبی را. تاکید می کنم آنها را خوب بداند نه مثل اغلب نویسنده ها که نوکی به این دریا می زنند و بس. یعنی اگر نویسنده (در بهترین حالت) آشنای متن ادبی است «منتقد» علاوه بر آن باید روش های تحلیل آن را نیز به خوبی بداند. این هر سه یعنی دانش نسبت به قلمرو ادبی، روش های نقد ادبی و تجربه متون ادبی را می توانیم به همان تجربه و دانشً لازم «منتقد» تعبیر کنیم و اضافه می کنم مجموعه این سه برای «منتقد» شدن شرط لازم است. (فکر کنید روزی عادل فردوسی پور نداند دیشب بارسلونا با چه سیستمی بازی کرد و بعد از بیست بازی مربی به چه علت تصمیم گرفته سیستم بازی را تغییر دهد. خب برای اینکه چنین اتفاقاتی نیفتد او می بایست قوانین فوتبال را بداند که می داند، به اندازه موهای سر من بازی فوتبال دیده باشد که دیده است، قوانین داوری را هم بداند که می داند، از تمام حاشیه ها هم خبر داشته باشد و بداند که رونالدینیو و رایکارد به هم چه گفته اند که آقای قطبی با آقای استیلی مشکل پیدا کرده اند و باعث می شوند که ایویچ از فوتبال ما برود و...) پس اگر زیاده خواهی نباشد قدم اول داشتن دانش و تجربه لازم ادبی است.از آنجا که هدف «منتقد» روشن کردن اثر در ذهن «خواننده» است مقاله انتقادی (همین جا آن را از نقد شفاهی جدا می کنم) می بایست قادر به برقرار کردن ارتباط با مخاطبش باشد. یعنی خود مقاله نقد مخاطبی دارد که قرار است با آن درگیر شود، پس می بایست بهره یی از لذت هم در خود داشته باشد. قدم بعدی این است که «منتقد» بداند چطور با مخاطب ارتباط برقرار کند.فکر می کنم این دو خصیصه اگر باشند بسیاری از مشکلات بعدی حل می شود. یعنی «منتقد» چون دانش و تجربه لازم را دارد متن را می فهمد و چون تنها تبحرش نقد فرمالیستی نیست می داند که کدام اثر را باید با نگرش اسطوره شناختی یا روانشناختی یا فمینیستی یا... بررسی کند تا به بهترین نتیجه برسد. «منتقد» چون دانش و تجربه لازم را دارد می داند ژانر قصه کوتاه با رمان و با شعر فرق می کند و هر کدام مسیری جداگانه برای تبیین می طلبند. «منتقد» چون متون ادبی زیادی را تجربه کرده است با دیدن یک اتاق و آشپزخانه و فضاسازی ذوق زده نمی شود تا به شکل مثبت یا منفی آن را اثری زنانه بداند و با توجه به دیدگاه خودش آن را بکوبد یا به عرش اعلا برساند. این «منتقد» حتماً کتاب آقای خورشیدفر را که سرشار از فضاهای بسته است و نیز آثار آقای مدرس صادقی را که از فرط جزیی نگری گاهی کسالت بار است، خوانده و می داند این کدها نشانه ادبیات زنانه نیست. «منتقد» که حتماً دانش و تجربه لازم را دارد می داند نشانه شناسی بحث بسیار گسترده یی است که با سوسور تمام نمی شود و هنوز اصلاً تمام نشده و لابد تفاوت های اصلی دیدگاه های دریدا را با او و هوسرل می داند و حتماً آنقدر می داند که این اسم ها را با هم در آشی درهم جوش به خورد «خواننده» ندهد. «منتقد» با آن دانش و تجربه لازم می داند که بیان یک معضل تایید آن نیست. او خیلی چیزهای دیگر را که من نمی دانم به خوبی می داند. باید بداند. البته اگر زیاده خواهی نباشد.
حالا «منتقد» با دانش و تجربه لازمً ما می خواهد با «خواننده» ارتباط برقرار کند، پس حتماً او را آزار نمی دهد. (مگر زمانی که به نوعی بیماری به نام ساد... نمی دانم چی مبتلا باشد و امیدوارم زیاده خواهی نباشد اگر بگوییم منتقد باید حتماً از این نوع بیماری ها رها باشد). «منتقد» می داند که «خواننده» معمولاً پیرنگ داستان را می فهمد، بنابراین با تکیه بیش از حد روی پیرنگ حوصله او را سر نمی برد. «منتقد» می داند «خواننده» معمولاً فیلسوف، زبانشناس، روانشناس و به طور کلی متخصص نیست، پس او را با کلمات فنی نالازم بمباران نمی کند که بعد هم گیج و مبهوت رهایش کند. چون «منتقد» می خواهد با مخاطب ارتباط برقرار کند، بنابراین بخش هایی از نقد را که پاسخی است به فلان «منتقد» دیگر از نقد حذف خواهد کرد. جای آن پاسخ در مقاله یی است فنی تر که مخاطب آن فلان «منتقد» نابکار و سایر رفقا هستند نه «خواننده» صرفً اثر ادبی. «منتقد» حتماً بخش هایی از نقد را که تنها نمایانگر تبحر وی در به خاطر سپردن اسامی آدم ها و روش ها است و ربطی به تبیین اثر ندارد، از نقد حذف خواهد کرد. او می داند که مقاله نقد ادبی معمولاً جای توضیح اختلاف نظر دریدا با سوسور نیست. او معمولاً با ارجاع دادن به جملات قصار یک چهره شناخته شده(و گاهی فقط یک نامً بسیار شنیده شده) در یک مورد، از «خواننده» نمی خواهد همان نظر را در مورد اثر ادبی مورد مطالعه داشته باشد بدون اینکه ربط و شباهت اساسی وجود داشته باشد. خلاصه اینکه «منتقد» آگاه، مدیر، مدبر و شجاع ما اگرچه عملاً سوگندی یاد نکرده است، اما باور دارد که وظیفه اش روشن کردن متن ادبی مورد مطالعه برای «خواننده» است و همین. سهل است و ممتنع و «منتقد» اگر این باشد که آن دارد آنچه می نویسد همان است که باید باشد. لابد نقد۱ جویس کرول اوتس از کتاب شیاطین داستایوفسکی را خوانده اید؟ اگر نه لااقل برنامه نود را این هفته خوب تماشا کنید. البته اگر زیاده خواهی نباشد...
سپیده شاملو
پی نوشت؛
۱- ماهنامه فرهنگی هنری هفت- شماره ۴۳- ریشه های تراژیک در «شیاطین» داستایوفسکی- نوشته جویس کرول اوتس- ترجمه مجید اسلامی
منبع : روزنامه اعتماد


همچنین مشاهده کنید