شنبه, ۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 20 April, 2024
مجله ویستا

ستارخان درگرداب دسته‌بندی‌های سیاسی


ستارخان درگرداب دسته‌بندی‌های سیاسی
در پی حسادت‌هایی که نسبت به ستارخان سردار ملی و باقرخان سالا‌ر ملی توسط عده‌ای از مشروطه‌خواهان فاتح تهران ابراز شد، به‌راحتی می‌شد افق نامیمون تبعید آنها را مشاهده کرد.
هرچند این دو تن به دلیل نفوذ معنوی خود در جامعه آن روز ایران این جسارت را از حاسدان گرفته بودند تا حرفی از تبعید و اخراج و خلع‌سلا‌ح آنها بزنند، اما روند حوادث در کشور به‌خصوص پایتخت به گونه‌ای بود که کم‌کم مقدمات این امر فراهم شد.
ستارخان و باقرخان در ۲۸ اسفندماه ۱۲۸۸ هجری‌شمسی تبریز را در میان بدرقه خوب مردم به مقصد تهران ترک کردند تا به این ترتیب صفحه‌ای دیگر از تاریخ معاصر ایران رقم بخورد. سردار اسعد بختیاری و سپهدار تنکابنی که پیش از آنها وارد تهران شده بودند، تلا‌ش کردند تا از ورود این دو به تهران مانع‌تراشی کنند؛ امری که با استقبال پرشور مردم تهران از آنها عملا‌ به محاق رفت.
سه‌شنبه ۲۲ جمادی‌الثانی ۱۳۲۶ قمری برابر با دوم تیرماه ۱۲۸۷ شمسی، یکی از تلخ‌ترین روزهای تاریخ ایران است. در این روز محمد علی شاه، مجلس شورای ملی که کعبه آمال و آرزوهای ملت دردکشیده و به ستوه آمده بود، را به توپ بست. تعدادی از مشروطه‌خواهان را کشت و تعدادی را به غل و زنجیر استبداد گرفتار ساخت. اما در این هنگام همه گمان می‌کردند که آزادی برای همیشه از این سرزمین رخت بر بسته، شراره‌های امید و آرزو در دل‌ها خاموش و <اهریمن جور بر فرشته آزادی پیروز شده است، سردار دلیر و رشیدی که آفرینش او یکی از شیرین کاری‌های آفریدگار است پا به میدان نهاد و بیرق‌های سفید را واژگون و مردم را برای مبارزه و به دست آوردن آزادی دوباره آماده ساخت. این مردبزرگ، ستارخان بود که بر اثر جانفشانی‌های شگفت خود سردار ملی لقب گرفت.>
قیام ستارخان و پایمردی دلیرمردان خطه آذربایجان بار دیگر به کالبد مرده ملت ایران جانی تازه دمید و روح‌های پژمرده را دوباره سیراب کرد، نهال نورسته مشروطیت که به دست محمدعلی شاه آسیب دیده بود با خون هزاران مرد و زن و کودک این سرزمین آبیاری شده و جوانه زد و سرانجام در روز جمعه ۲۷ جمادی الثانی ۱۳۲۷ ۲۵۵ تیرماه ۱۲۸۸) بعد از یک سال و بیست و دو روز ثمر خود داد و آن پیروزی نهایی نیروهای ملی بر دشمنان مشروطیت و آزادی بود.
● دعوت سردار ملی و سالا‌ر ملی به تهران
روس‌ها و عوامل مستبد و وابسته به آنها تمام سعی و تلا‌ش خود را برای خاموش کردن چراغ آزادی به کار برده بودند؛ اما با مردانگی‌های ستارخان، مظهر قدرت ملی، و مقاومت مردم تبریز ناکام ماند. روس‌ها بعد از سقوط محمد علی شاه به تحریک و تشویق عوامل خود برای ایجاد آشوب و غارتگری در آذربایجان پرداختند. هیچ‌گاه فکر انتقام از ستارخان را از خود دور نکردند و حتی در این راه از یاری و مساعدت رقیب انگلیسی هم برخوردار بودند. لذا انواع تهمت‌ها را به سردار ملی و همرزمش باقرخان سالا‌رملی روا می‌داشتند. او را عامل اغتشاش و نا‌امنی معرفی کردند. حتی شایعه نمودند، آنها قصد غارت بانک‌های روس و انگلیس را دارند.
مخبرالسلطنه والی آذربایجان که سردار ملی را رقیب پرقدرت خود می‌دانست، نیز به بدگویی از ستارخان اقدام کرده، روزنامه‌هایی چون شمس و حبل‌المتین به آتش این بدگویی‌هایی و تهمت‌ها دامن زدند. ولی با وجود همه تبلیغات سو و توطئه‌ها، ستارخان به اندازه دلیری خود فروتن و بی‌آزار بود. او هرگز از قانون یا فرمان والی سرپیچی نمی‌کرد. همچنین در پاکدامنی و بی‌نیازی و همچنین احترام به قانون این سردار رشید داستان‌ها گفته شده است که مجال ذکر آن نیست.
به هرحال دشمنان ستارخان از <نفوذ معنوی او در میان ملت و احترامی که مردم نسبت به او داشتند نگران بودند و برای دور کردن او از آذربایجان دست به مانورهای سیاسی زدند. پی در پی از طرف دولت، تبعید او و هم رزمش باقرخان را می‌خواستند.
اما چاره‌کار بسی مشکل بود. زیرا محبوبیت و معروفیت ستارخان در ایران و کشورهای آزاد جهان مخصوصا در حوزه علمیه نجف به درجه‌ای بود که هضم کلمه تبعید یا احضار ستارخان از طرف دولت برای ملت ایران غیرممکن و مخاطرات زیادی داشت.
از اوایل اسفند ماه تلگرافات پی در پی از سوی نایب‌السلطنه، سپهدار سردار اسعد، سردار محیی، مستشارالدوله رئیس مجلس و چند تن از رجال و دولتمردان جهت دعوت او به تبریز مخابره می‌گردید. درخواست‌های مکرر و تلگراف‌های پی در پی او را به تردید انداخت.
ستارخان بعد از ملا‌قات با اعضای انجمن ایالتی آذربایجان متوجه اهمیت موضوع شد. نظر وی آن بود که مسبب تمامی این مسائل مخبرالسلطنه والی وقت آذربایجان است. لذا در این زمان ستارخان به منظور دوری از تبریز و خلا‌صی از کشمکش با مخبرالسلطنه و به نوعی ابراز ناخشنودی از وضعیت، پیشنهاد مسافرت به تهران را پذیرفت. باقرخان سالا‌ر ملی هم به این سفر رضایت داد.
روز ۲۸ اسفندماه ۱۲۸۸ از روزهای فراموش نشدنی و پرجوش و خروش تبریز بود. مردم تبریز برای بدرقه دو قهرمان آزادی مهیا شده، سردار ملی وسالا‌ر ملی در معیت بیش از صد تن از مجاهدان در میان طوفانی از احساسات و عواطف مردم شهر تبریز را به مقصد تهران ترک نمودند.
آن روز قلوب و نگاه‌ها از نگرانی متلا‌طم بود. اما اطمینان به فراقی بی‌پایان و وداع آخرین نداشت. ‌
چون گزارش استقبال بی‌سابقه شهرها و روستاها از این کاروان به تهران رسید، روس‌ها و همچنین سردار اسعد و سپهدار، از آمدن آنها به تهران ناخشنود گشته و ابتدا به قصد منصرف کردن آنها از آمدن به تهران، تلگرافی به نجف فرستادند و از آیات عظام آخوند خراسانی و مازندرانی تقاضا کردند که سردار ملی و سالا‌ر ملی را به نجف بخوانند که بی‌ثمر بود.
چون خبر حرکت کاروان تبریز از کرج به گوش مردم تهران رسید در آن روز راه میان کرج ـ تهران همچون خیابانی پرجمعیت سراسر مملو از کالسکه، درشکه و اسب و قاطر افرادی بود که به جهت خوشامدگویی و استقبال آمده بودند.
عده‌ای از اعضای دولت و نمایندگان مجلس و گروهی از آزادی‌خواهان و جمعیت انبوهی از مردم تهران در مهرآباد گرد آمده و چادرهایی بر پا کرده بودند. شور و هیجان وصف‌ناشدنی بر همه جا حاکم بود. چنان حالتی از شادمانی ایجاد شده بود که تهران تا آن روز به یاد نداشت. اولین پذیرایی باشکوه از مهمانان در باغ معیرالممالک واقع در مهرآباد به عمل آمد؛ پس از آن در میان طوفان احساسات، کاروان تبریز به طرف تهران رهسپار شد. <از آنجا تا به دربار، سراسر راه‌ها پر از تماشاچی گردیده بود و پشت بام‌ها از زنان و بچه‌ها انبوه شده بود. مردم پیاپی دسته‌های گل فرو می‌ریختند و آوازهای شادمانی در می‌آوردند. سرانجام کاروان با این شکوه به دربار رسیدند.>
شاه و هیات دولت در عمارت گلستان، انتظار ورود آنان را داشتند. پس از آنکه با تجلیل و احترام از طرف دولت پذیرایی صورت گرفت، با همان کوکبه و جلا‌ل به طرف خانه صاحب اختیار که در آن زمان مجلل‌ترین خانه‌های تهران بود، روانه شدند. پس از چند روز سردار ملی به پارک اتابک رحل اقامت افکند و سالا‌ر ملی در باغ عشرت آباد ساکن گردید. برای هر کدام ماهانه ۱۰۰ تومان از دولت مستمری تعیین گردید که چند ماهی هم این مستمری پرداخت شد.
این استقبال باشکوه و بی‌مانند که از قهرمان آزادی صورت گرفت، میزان قدرشناسی مردمی را می‌رساند که مصائب و مشکلا‌ت جانکاه استبداد صغیر را متحمل شده و بهار آزادی خود را مدیون مجاهدت و جانفشانی این قهرمانان در سخت‌ترین روزها می‌دانستند.
شور و شعف زایدالوصفی که مردم در حضور سردار بهادر پسر سردار اسعد و یفرم خان ارمنی، در تبریز ودیگر حسودان و رقیبان در تهران ابراز می‌کردند، آغاز ماجرایی بود که سرانجام به تراژدی دردناکی انجامید.
● اختلا‌فات و دودستگی ‌
سردار ملی هر چند برای فراغت از کشمکش و گریز از درگیری با رقبا و به امید آسودگی و استراحت تبریز را ترک نمود اما به گرداب رقابت‌ها و اختلا‌فات تهران دچار گشت.
در پی کشاکش دو حزب اعتدالیون و عامیون، فضای سیاسی تهران به چنان غباری از اختلا‌فات دچار شده بود که طبیعت یکرنگ سردار و سالا‌ر گنجایش درک آن همه دغل‌کاری و خیانت را نداشت. آن روز صحنه سیاسی تهران گرفتار رقابت بین سردار اسعد و سپهدار اعظم از یک سو و ملا‌کین و شاهزادگان و درباریان از سوی دیگر بود.
از سوی دیگر، نیروهای فاتح تهران که مجاهدین خوانده می‌شدند وضعیت پریشانی داشتند. از میان مجاهدین بختیاری، گروه سردار اسعد، وضعیت رضایت بخشی داشت. اما ضرغام السلطنه بختیاری و یاران او مورد بی‌توجهی واقع می شدند و از وضع خود ناراضی بودند. از اردوی مجاهدان شمال، قطع نظر از نیروهای سپهدار و گروه یپرم که کار نظمیه را در دست داشتند، بقیه مجاهدین، همچون سردار محیی و همراهانش، از کارهای دولتی برکنار مانده و به شدت از این وضعیت ناراضی و نگران بودند.
ستارخان قهرمان آزادی، در مواجه با این چنددستگی و رقابت‌ها رویه مسالمت‌آمیز و میانجیگری را در پیش گرفت. کوشش بسیار نمود تا اختلا‌فات میان دسته‌ها را به اتحاد مبدل سازد. اما دیری نپایید که خود او هم در گردونه اختلا‌فات قرار گرفت.
حزب بازی، رقابت، دسته‌بندی‌های سیاسی، و برخورد افکار به جای اینکه بستر مناسبی برای ترقی و پیشرفت کشور فراهم نماید، به دشمنی انجامید. در آن آشفته بازار سیاسی، بیشترین زیان متوجه مردم و نیروهای برخاسته از متن جامعه شد و افشاندن تخم زهرآگین نفاق و کینه، حاصلی جز دسیسه و توطئه بین دوستان قدیم و رقیبان جدید به بار نیاورد. سرانجام هم توطئه‌کار را به خشونت کشاند و افرادی را به قربانگاه رساند.
● اولین قربانی (ترور آیت‌الله بهبهانی)
با شدت یافتن رقابت‌ها، حزب اعتدالیون برای از کار انداختن دموکرات‌ها به مذهب و حربه تکفیر تمسک جسته و شایعه کردند که علمای نجف به بی‌دینی تقی زاده لیدر حزب فتوی داده و این فتوی توسط آیت‌الله بهبهانی اعلا‌م خواهد شد.
چنین شایعه‌ای برای تقی زاده و دسته او به حدی زیان آور بود که امکان برانگیختن جنبش علیه او داده می شد. این حزب که قدرت و نفوذ بهبهانی را مانع مقاصد خود می‌داشت، دست به توطئه زدند در شب ۲۴ تیرماه برابر با ۹ رجب ۱۳۲۸ قمری آیت‌ا... بهبهانی توسط چهار تن ناشناس در منزل ترور گردید.
اکثر منابع قاتلین را از دسته حیدر عمواوغلی می‌دانند و خود او را به همراهی سه نفر به نام‌های رجب سرابی، حسین ا... و علی اصغر مسبب این قتل معرفی کرده‌اند.
صبح آن روز با انتشار این خبر بازارها بسته و مردم دسته دسته روانه منزل آن مرحوم شدند.
تقی‌زاده انقلا‌بی تندرو و رهبر دموکرات‌ها در این جریان متهم اصلی محسوب می‌شد. او برای در امان ماندن از انتقام به منزل سردار اسعد پناه برد، اما با آنکه وکیل مجلس بود نتوانست در ایران بماند و با گرفتن ۴۰۰ تومان از مجلس روانه اروپا شد و در دوران حکومت پهلوی بازگشت.
در این زمان کابینه سپهدار از کار باز ماند، مجبور به استعفا گردید. مستوفی‌الممالک مأمور تشکیل هیأت دولت گشت. او اخراج تقی‌زاده را مال‌المصالحه با مردم قرار داد. اگرچه برخی از منابع از روی تعصب و حمایت از تقی‌زاده همچون <قیام آذربایجان و ستارخان> به تبرئه تقی زاده پرداختند، ولی جای هیچ تردید در دخالت او و آلت دست قرار دادن حیدر عمواوغلی در این ماجرا نیست.
● دومین قربانی
(ترور علی محمدخان تربیت) ‌
با اوج‌گیری اختلا‌فات، در اثر ترور مرحوم بهبهانی، واکنش‌ها از حد انتظار دموکرات‌ها خارج گشت. تقی زاده با فرار از کشور جان به‌در برد، اما به دنبال خود محیطی پر از رعب و تشنج به جا گذاشت که نتیجه‌ای خونبار داشت و این بار قربانی، خواهرزاده‌اش، میرزاعلی محمدخان تربیت بود.
او در روز نهم مرداد در چهارراه مخبرالدوله مورد حمله عده‌ای از مجاهدین دسته معزالسلطان و سردار محیی قرار گرفته، کشته شد.
این ترورها سبب شد که یک موج تبلیغاتی علیه مجاهدین به وجود آمد. وزرای مختار انگلیس و روس برای خلع سلا‌ح مجاهدین، دولت را تحت فشار قرار دادند. دولت مستوفی الممالک هم که از همان آغاز زمامداری وعده داده بود اوضاع را سر و سامان دهد؛ این فرصت را برای اجرای منظور خود، یعنی پایان دادن به هرج و مرج و ناامنی، مناسب دید.
اما جریان وقایع به گونه‌ای پیش رفت و متوجه هدفی شد که به اجرای شوم‌ترین اندیشه استعمار و دردناک‌ترین فاجعه مشروطیت انجامید و این بار هدف، سردار و سالا‌ر ملی بودند. همان دست‌های پنهانی که آنها را از تبریز بیرون کشیده بود، لحظه‌ای از تعقیب آنها نیاسوده بود و این بار به اجرای اصل نقشه شیطانی، و سوق دادن آنها به ورطه نابودی بر می‌آمد.
● لا‌یحه خلع سلا‌ح
کابینه مستوفی الممالک در هجده رجب قدرت را به‌دست گرفت. اگرچه کابینه ائتلا‌فی بود سرداراسعد پستی نداشت، اما کابینه به میل او تشکیل شد. چند تن از اعضای دموکرات در رأس وزارتخانه‌های حساس قرار گرفتند؛ از جمله: احمد خان قوام‌السلطنه وزارت جنگ، حکیم‌الملک وزارت معارف، حسینقلی خان نواب وزارت خارجه، و صنیع‌الدوله وزارت مالیه. <اعتدالیون اگرچه تمایل و طرفداری دموکرات‌ها را نسبت به کابینه می‌دانستند، اما از در مخالفت در نیامدند زعمای آنها نظر به سوابق تاریخی که با خانواده و شخص مستوفی‌الممالک داشتند راه سازش پیش گرفتند.>
دولت جدید جلوگیری از هرج و مرج و ناامنی را سرلوحه وظایف خود قرار داد. بالا‌ گرفتن کشاکش و بروز ترورها و ایجاد جو وحشت سبب فشار افکار عمومی برای رفع این معضل گردید. روسیه و انگلیس و خصوصا روس‌ها در مورد به خطر افتادن امنیت اتباع خویش و همچنین درباره حفظ منافع خود تهدید کردند که قشون خود را به خاک ایران خواهند آورند.
مستوفی الممالک که خلع سلا‌ح مجاهدین را بدون موافقت قبلی با سران ملیون و مجاهدین، به وسیله قزاق‌ها و نیروهای نظامی دولتی امکان پذیر نمی‌دانست، در روز ۲۶ رجب کلیه سران مجاهد و ملیون را به جلسه مجلس شورای ملی دعوت کرد. در این جلسه که ستارخان و باقرخان نیز حضور داشتند، پس از ۸ ساعت گفت‌وگو، قانون خلع‌سلا‌ح به تصویب رسید و طبق آن جز نیروهای شهربانی و ژاندارم کسی دیگر حق حمل اسلحه را نداشت.
ستارخان و باقرخان در وهله اول و سایر سران مجاهد در مرحله دوم با این امر موافقت کردند. مردم که از ترورهای سیاسی دچار بیم و هراس شده بودند، از اقدام مجلس و دولت با خرسندی استقبال نمودند.
به‌فرمان یفرم‌خان، رئیس نظمیه، اعلا‌میه خلع سلا‌ح عمومی در روز دوازدهم مرداد ماه بدین شرح صادر گردید: <چون به تاریخ ۲۶ رجب ۱۳۲۸ قمری از طرف مجلس مقدس مواد ذیل رأی داده شد، لهذا به حکم هیات وزرای عظام مواد مقرره مجلس شورا را به اطلا‌ع عموم رسانده، ذیلا‌ طریق اجرای آن را به عموم اهالی تهران و حوالی پیشنهاد می‌نماید.
۱) اسلحه را باید از اشخاص غیرنظامی و غیرمطیع بدون استثنا خلع نماید.
۲) خلع اسلحه به حکم دولت توسط نظمیه و مامورین نظامی و قوای مرتبه دولت خواهد بود.
۳) هر کس در مقابل این حکم تمرد کند به قوه قهریه گرفتار خواهد شد.
۴) از مجامع مطبوعاتی، که موجب فساد و هیجان باشند به قوه قهریه جلوگیری خواهد شد. چون مقصود از مقررات مجلس و اهتمامات هیات وزرای عظام آسایش شهر و جلوگیری از هر گونه اغتشاش است، اهالی شهر نیز باید از این اقدام اولیای دولت با کمال مسرت استقبال نمایند. لهذا باید عموم اهالی شهر و ساکنین شهر غیر طبقات نظام، پلیس، ژاندارم و سایر قوای مرتبه دولت باید اسلحه خودشان را توسط نظمیه به وزارت جنگ تحویل نموده و از قرار قیمتی که کمیسیون مخصوص نظامی تعیین کرده است قیمت آن را دریافت دارند.>
این نکته لا‌زم به ذکر است، پرداخت قیمت شامل تفنگ‌هایی که نشان دولتی نداشتند می‌شد. تفنگ‌های مجاهدینی که علا‌مت دولتی دارند از این قاعده مستثنی بوده، پولی بابت آنها پرداخت نمی‌شد. قانون منع حمل اسلحه چنانکه انتظار می‌رفت قابل اجرا نبود.
آنچه بیش از همه مانع اجرای این مصوبه شد، تبعیض و نابرابری در اجرای طرح بود.
یفرم‌خان که ریاست نظمیه را داشت، عده زیادی از هواداران مسلمان و ارمنی خود را به لباس سربازی درآورده و در صف نیروهای دولتی متشکل ساخت. قوای بختیاری تحت فرمان سردار اسعد و تفنگداران سپهدار در رده قوای مسلح دولتی قرار گرفته و از حدود شمول قانون خارج شدند.
بنابراین قانون خلع سلا‌ح شامل مجاهدان تابع ستارخان و باقرخان و معزالسلطان، سردار محیی و گروه ضرغام‌السلطنه بختیاری می‌شد.
اگر چه عده‌ای بر این عقیده‌اند که اجرای عادلا‌نه قانون خلع سلا‌ح باعث فاجعه نمی‌شد، اما پرواضح است که فئودال‌ها و دولتمردان، رقیبان محبوب و مقتدری را از عامه مردم در کنار خود غیرقابل‌تحمل می‌دیدند. عوامل حزب دموکرات هم به آنان چون رقیب نگریسته و با چنگ و دندان تیزه کرده در پی صید بودند و به هیچ چیز جز جنگ و خونریزی رضایت نمی‌دادند
علی عبداللهی نیا
منبع : روزنامه اعتماد ملی


همچنین مشاهده کنید