پنجشنبه, ۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 25 April, 2024
مجله ویستا


دغدغه های دختر جوان


دغدغه های دختر جوان
مصائب دوشیزه روایت زندگی دختری مسیحی و در عین حال متعصب است. پدر و مادر او که سالیانی پیش از به دنیا آمدن ژانت بچه دار نمی شدند در شبی از شب های محرم در مجلس تعزیه نذر می کنند که در صورت بچه دار شدن شان نام دختر را فاطمه بگذارند و در شب های محرم مراسم عزاداری در خانه بزرگ شان برقرار کنند. حالا فاطمه بزرگ شده و بیش از آن که پایبند دیدگاه پدر و مادرش به محرم باشد، دلبسته آموزه های مسیحی است و این تناقض بیرونی، اولین کشمکش های او و خانواده اش را شکل می دهد. مسعود اطیابی که او را بیشتر به عنوان تهیه کننده به یاد می آوریم مصائب دوشیزه را براساس نگره های اشتراک میان ادیان ساخته است. اطیابی به لحاظ بار روایی و قصه پردازش تلاش کرده که علاوه بر روایت خطی بدون فلاش بک یا فلاش پیچ، خم های داستان را مبتنی بر گره افکنی ها و گره گشایی های روایی بنا کند. شخصیت های متعدد داستان هر یک به فراخور قصه وارد جریان فیلم شده و یک به یک از آنها نقش هایی را می بینیم که در چیدمان شخصیت ها و شناخت ما از آنها تأثیر دارند: آندره (پوریا پورسرخ) خواستگار ژانت پسری سرسخت و در عین حال مردد است که بعضاً تصمیمات عجولانه می گیرد. ما از خانواده او اطلاعی کسب نمی کنیم و فقط او را در طول فیلم می بینیم.
رک بودن او باعث می شود خیلی صریح فاطمه را دختری سر راهی بنامد. سرسختی او ترک موقت ژانت است و تردید او باعث می شود تا رابطه میان امین و ژانت را هر چند به اشتباه کشف کند. برخوردهای او با ژانت عمدتاً ناشیانه و تصمیمات او عجولانه و از سر ناآگاهی و جوانی است. مانند زمان گفت وگوی ژانت و امین در کلیسا که آندره با شنیدن پنهانی سخنان آنها از کوره درمی رود و ژانت را متهم به خیانت می کند، دایی نقش آدمی که بعضاً پا در میانی می کند، عکاسخانه اش محل قرارمیان ژانت و آندره است و گاهی تنهایی های ژانت در آنجا می گذرد و پلان پایانی یعنی ظهور عکس های زهرا و پدیدار شدن عکس اتفاقی که از ژانت در محرم گرفته شده نیز کارکرد عکاسخانه را در سیر قصه قابل ملاحظه می نماید. امین نقاش و هنرمندی که فیلم قرار است نقش رقیب آندره را به او بدهد.
حتی لحظاتی از فیلم احساس می شود که خلأ وجودی زهرا و تغییر روحیه ظریف امین با آمدن ژانت، این امکان را ایجاد خواهد کرد. این کشمکش میان آندره و امین در پس روند داستانی فیلم محسوس است. دختردایی ژانت هم کسی است که نیمه های دوم فیلم وارد ماجرا شده و تنها کسی است که از ماجرای ژانت مطلع است و قضیه را از بیمارستان پرس و جو می کند و بدون اطلاع ژانت، آندره را از ماوقع آگاه ساخته و گره رابطه تیره و تار آندره با ژانت را می گشاید. حضور او صرفاً به عنوان بخش هایی از فیلم که قرار است گره های ماجرا گشوده شود، کارکرد دارد.
مبنای محتوا و مضمون قصه براساس اشتراک میان اسلام و مسیحیت شکل گرفته است. ژانت دختری مسیحی است که سؤالات زیادی برایش وجود دارد و تلاش می کند مرزبندی میان آموزه های اسلام و به طور خاص شیعه با مذهب خود (مسیحیت) برقرار نماید. اما آدم های داستان هر کدام تعلقات خاطری دارند که صرفاً اشتراک میان ادیان آنها را به هم پیوند می دهد. امین در پاسخ به سؤال ژانت از انگیزه اش به قرآن و نگاهی که قرآن به مسیح داشته سخن می گوید. پدر مسیحی ژانت از قول و قرارش با صاحبان عزای محرم سخن می گوید و حتی دایی ژانت که هیچ ارتباطی به شیعه ندارد با نوعی نوستالژی به شب های محرم و نذر و نیاز این شب ها برای ژانت می گوید. برهمین اساس است که یک شیعه براساس دیدگاه دوست جانباز پدرش به تکمیل نقاشی کلیسا مبادرت می کند و یک مسیحی ده شب محرم در منزلش مجلس سینه زنی و روضه برپا می کند. سرگردانی و تعصب ژانت در این میان بار دراماتیک قصه را افزایش می دهد.
هرچقدر او به جست وجو در باب سؤالاتش می پردازد بیشتر مبهوت خلأهای مرزبندی میان دو دین و نگاه شیعه و مسیحیت میان مردم می گردد. اینجاست که در مقطعی بحرانی و حساس زمانی که امین خود را عقب می کشد، ژانت با صدای بلند به او می گوید وقتی تو مسیح را می کشیدی، در خانه مان نذری پخش می کردند و ژانت نیز به نوعی برای دفاع از رابطه و موقعیتش با امین (زمانی که پی به بی گناه بودن خود در تصادف برده است) به مشترکات دینی اشاره می کند. اما فیلم نتیجه یکجانبه نمی گیرد و با نوعی پایان باز (ظهور عکسی که ژانت را در مراسم عزاداری نشان می دهد) پایان می گیرد و فیلم از این نظر سعی کرده به طرح سؤالات و یافتن پاسخ هایی برای آن بسنده کند تا مخاطب خود به قضاوت بنشیند و بپذیرد.
از جمله مهمترین عناصر پیش برنده داستان فیلم، حضور مؤلفه های دینی در گسترش قصه و وجود این عناصر در موقعیت سازی دراماتیک است. ژانت پس از مشاجره با پدرش بر سر بر پا کردن نذر و مخالفت صریحش با این مراسم با زهرا تصادف و امین وارد زندگی اش می شود تا به سؤالات پیرامون حضور یک شیعه در کلیسا برسد؛ معجزه زندگی دوباره برای جانباز در ظهر عاشورا زمانی که آمبولانس در میان جمعیت عزادار محصور می شود و غیره هر کدام به نوعی مسیر زندگی ژانت را طوری طراحی می کند تا سؤالاتش را به عینه تجربه کند.
این که یک جانباز چگونه به شخصیت مسیح عشق می ورزد و یک پدر روحانی مسیحی به دلیل دوستی اش با این جانباز نه از یک مسیحی بلکه از یک مسلمان برای نقاشی روی دیوار کلیسا استفاده می کند. فیلم در واقع از این موقعیت ها استفاده می کند تا ژانت عجول و کم تجربه به مرز پختگی برسد. این در حالی است که ژانت بارها قصد دارد به ثبت احوال برود تا نامش را تغییر دهد اما اتفاقات مختلفی که برای او می افتد مانع از اقدام او می گردد.
فیلم به لحاظ روایت چند خط سیر مشخص را دنبال می کند. آیا ازدواج آندره و ژانت سرانجامی خواهد داشت سرانجام قتلی که ژانت مرتکب شده چه خواهد شد آیا عشقی میان ژانت و امین برقرار می شود تا قصه تصادف حل و فصل گردد آیا پدر و مادر ژانت به خاطر او دست از نذرشان برمی دارند
در این میان مؤلفه های فرعی تر مانند سرانجام نقاشی چهره مسیح توسط امین، زنده ماندن جانباز، پیغام های تلفنی که ژانت را به کلانتری فرامی خواند و غیره هر کدام به نوعی بار دراماتیک قصه را تشدید می کند. اطیابی حلقه های متصل کننده و گره افکن را براساس تعقیب و گریز بنا کرده است. به نظر می رسد از این جهت فیلم دچار صدمه شده است. یعنی شخصیت ها طوری طراحی شده اند که برای پی بردن به بخش های پنهان زندگی شان مورد تعقیب قرار می گیرند.
ژانت، امین را تعقیب می کند و امین ژانت را با موتور. آندره ابتدا ژانت و سپس ژانت و امین را تعقیب می کند. از طرفی شخصیت متعصب ژانت با سن و سالی که دارد کمی ساده لوح عمل می کند. دائم دروغ می گوید و مشخص نیست فرد ساده و بی شیله پیله ای چون او چطور بلافاصله دروغ های حاضر و آماده ای را به زبان می آورد. هرچند این سادگی هم مشخصه این سن و سال نیست. از طرفی قصه فیلم روایت مشخصی به لحاظ بیانی دارد اما در بخشی از فیلم ناگهان از فریشن استفاده می شود. حتی برخی گره گشایی ها مثل مردی که مدارک اتومبیل ژانت را پیدا کرده ولی فقط در لحظه آخر روی آیفون تلفن آن را عنوان می کند که می توانست همین جمله نهایی را در اولین تماس روی پیغام گیر بگذارد. به لحاظ دیالوگ نویسی دیالوگ ها پایه مشخصی و برگرفته از طبقه اجتماعی افراد است. اما بعضی دیالوگ ها روی این اصول طراحی نشده است برای نمونه آندره در زمانی که قرارش با ژانت به هم خورده می گوید: «اومدم دنبالت دیدم جاتره و بچه نیست.» از طرفی برخی فصل ها هم منطقاً به لحاظ محتوا صاحب جایگاه هستند. برای نمونه وقتی دایی و دخترش و ژانت و آندره در عکاسخانه فال قهوه می گیرند و دایی در فال ژانت بچه دار نشدن او را می بیند فیلم تلویحاً به امتداد مسیر اتفاقی که برای مادر و پدر ژانت افتاده اشاره دارد و حسن این موقعیت اشاره گذرا و غیرمستقیم آن است. اطیابی در بخشی از فیلم که ژانت دچار استیصال شده و در راهروی بیمارستان راه می رود سوپرایمپوزی از صحنه تصادف را روی راه رفتن او قرار داده و صداها را برجسته می کند. فضایی ذهنی و موقعیتی هذیانی برای ژانت که وضعیت پیغام گیر تلفن آن را تشدید می کند. اما نزدیکی به این نوع فضا تا همین حد است در حالی که اگر فیلم به این نوع موقعیت سازی بیشتر اشاره می نمود و در زمان های خاصی درون ذهن او را با تمهیدات فرمالیستی نشان می داد وضعیت تخت بحران ایجاد شده کنونی برای ژانت ملموس تر و درماندگی او منعطف تر و در عین حال پذیرفتنی تر می شد.
مصائب دوشیزه یک گام موفقیت آمیز برای اطیابی است. او با این فیلم نشان داد که هم قصه گویی را با پیچ و خم های داستانی و مرتبط کردن عناصر دراماتیک به یکدیگر می تواند روایت کند و هم دوربین و موقعیت سازی او چنان راحت و بی واسطه قصه اش را پیش می برد و به نتیجه می رساند که بسیاری از فیلمسازان این دوره از این نظر دچار لکنت اند. از این منظر امیدواری برای حضور فیلمسازی موفق در سینمای ایران از او انتظار می رود.
علی اصغر کشانی
منبع : روزنامه ایران


همچنین مشاهده کنید