شنبه, ۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 20 April, 2024
مجله ویستا


کفش بچه های آسمان بر فرق خوابگرد زمین


کفش بچه های آسمان بر فرق خوابگرد زمین
در سینمای ایران و برای اهل آن مشکلات زیادی از قبیل کنترلها ، ممیزی ها و سانسورها، سالنهای خالی از تماشاچی، ضعف تکنیکی و هنری فیلمسازان و ... وجود دارد که با وجود چنین مشکلاتی، سینما به تنگی افتاده است.
اما به نظر می رسد که در مورد این سینما باید گفت؛ «گل بود به سبزه نیز آراسته شد.» مشکلات سینما کم نبود که اکنون، در مقام فتوا و اجتهاد، حکم تکفیر از آن صادر می شود.
ماجرا از محفلی آغاز می شود که انجمن روزنامه‌نگاران مسلمان به مناسبت تقدیر از برگزیدگان جشنواره فیلم فجر برپا کرد. آقای مجید مجیدی در این محفل لوح تقدیر و سکه‌های بهار آزادی را به خاطر برخورداری از عدالت و معنویت در فیلم «آواز گنجشک‌ها» از آن خود کرد. مجیدی در قرائت متن نوشته اش ضمن دفاع از فیلم خود در برابر منتقدانی که آن را تکرار گذشته دانسته بودند، تکراری بودن اثرش را پذیرفت و آن را تدوام نگرش معنوی گرای خویش در فیلمسازی قلمداد کرد.
سخنان مجیدی چه درست و چه نادرست، حداقل بازگوی نگرش فیلمسازی در مورد آثارش است و تا اینجای کار مسئله ای در میان نیست، اما ایشان پا را فراتر برداشت. او گفت: «کسی که ادعای مولوی‌شناسی می‌کند، و برای او بیش از معصومان ارج و اعتبار قائل است، بداند که به حکم مُرادش مولوی، کافر است.» آیا مجید مجیدی به عنوان یک فیلسماز حق دارد حکم تکفیر کسی را دهد تا چه رسد که آن کس سالها دست به قلم داشته و خاک کلاس و تدریس را خورده است؟!
گذشته از هر چیز، دکتر سروش کسی است که در این دو دهه گذشته چالشهای فکری بسیاری را به وجود آورده و تا همین مقدار، کاری بس سترگ و در خور احترام انجام داده است. عطاء الله مهاجرانی قضاوت منصفانه خود را در مورد سروش چنین بیان می کند: «باید سپاسگزار سروش بود که با طرح مساله موجب برانگیخته شدن اذهان و اندیشمندان می شود. گویی اگر گه گاه سروش سخنی نمی گفت، در ساحت نقد و اندیشه در کشور ما دیگر سخنی نبود تا ناقدان جلوه کنند و متاع خویش به بازار آورند.»
سخن بر سر تایید یا رد گفته های سروش نیست، بلکه سخن بر سر انصاف و بی انصافی است. اگر انصافی در کار باشد، باید اقرار کرد که سروش حقی سنگین بر گردن اهل اندیشه و اندیشیدن در عرصه کنونی ما دارد. این حق چنان سنگین است که باز باید از سر انصاف گفت؛ یک فیلمساز را آنقدر قد و قامت نیست که بتواند بر آن تکه پاره تکفیرش را بیاندازد و کفش را از پای بچه ها آسمان خود درآورد و بر سر دیگری، هر چند یک خوابگرد، بکوبد.
از سوی دیگر، باز باید انصاف داشت و گفت؛ این بار سروش زبانی تیزتر یافته و سخنانی بدان می راند که به هزاران اغماض نمی توان از آن گذشت. جای آن است که در نوشته مختصر حاضر فقط به چند اشاره بسنده شود.
اول- سروش در مصاحبه با مجله هلندی زم زم (ZemZem) و در آستانه انتشار دوباره «بسط تجربه نبوی» توسط انتشارات بریل، نظراتش را در مورد قرآن و پیامبر اکرم (ص) بیان کرده است. علاوه بر نظر عطاء الله مهاجرانی مبنی بر مطامع سیاسی خبرنگار، مهم توجه به این نکته است که سروش با مجله ای هلندی مصاحبه کرده است.
در حقیقت، هلندیها چندان بیگانه با گفته های سروش نیستند و او سخنی تازه به آنها نگفته است. حدود سه قرن پیش، باروخ اسپینوزا در کتاب «دین و دولت» خود همانند این مطالب را مطرح کرده اما با انسجام و هماهنگی فکری و فلسفی. اسپینوزا در این کتاب به صورتی نظام مند ، موضوع دخالت پیامبران در کتبی را بیان کرده که در عهد عتیق به نام آنان اشاره شده است. در واقع، دکتر سروش در مصاحبه خود تنها کاری کرده این است که ادعای غربی ها را به غربی ها بازگردانده است.
دوم- شاید ادعای اسپینوزا در مورد عهد عتیق درست باشد اما نمی توان آن را در مورد قرآن مجید تکرار کرد. باید توجه داشت که ادعای قرآن با ادعای دو عهد عتیق و جدید و حتی دیگر کتب دینی موجود متفاوت است. بر اساس متن عهد عتیق، تنها چیزی که دلالت بر وحی به معنای نزول آن از سوی خداوند دارد، همان فرمان های ده گانه هستند.
اساسا می توان گفت که وحی به معنای کلام نازل شده از سوی خداوند بر انسان، خاص قرآن کریم است و خصیصه اصلی آن را تشکیل می دهد. سوای قرآن کریم، چنین ادعایی پایه و بنیان دیگر کتب دینی را تشکیل نمی دهد، به گونه ای که اناجیل چهارگانه از بنیاد ، روایتهای چهار حواری مسیح (ع) هستند. آنچه که آقای سروش از اساس متوجه آن نیست مدلول «قل» یا «اقراء» در قرآن مجید است که دلالت بر خطاب خداوند به انسان دارد.
سوم- بر اساس مطلب فوق می توان گفت؛ ادعای آقای سروش از اساس در مقابل و نقیض نص صریح قرآن مجید است و باید توجه داشت که نص قرآن مجید قابل تفسیر و توضیح نیست و به بیان امروزی، قرائت دیگری جز ظاهر خودش ندارد.
در این کتاب آسمانی ، بارها تاکید شده که این کلام نه محصول بشری بلکه نزول کلام خداوند بر بشر است. در حقیقت، روح قرآن کریم مبتنی بر خطاب خداوند به انسان است و هر گونه فرض دخالت انسان در این خطاب به صراحت رد شده است.
در حقیقت، ادعای سروش به دلیل آن که نقض نص قرآن است، خارج از متن قرار می گیرد و از این رو بر متن صدق نمی کند. ادعای وی هنگامی می تواند قابل بررسی باشد که بتواند پایه نظری در متن قرآن مجید بیابد و به واسطه آن، تفسیر وی از قرآن مجید ، تفسیر متن باشد.
لازم به یادآوری است که این امر به معنای اشاره سروش به آیه ای از آیات قرآن برای توجیه نظر خود نیست، بلکه مسئله روش کار است. روش سروش ، روشی خارج از متن است که نمی تواند متن را بر اساس متن تبیین کند و از این رو نظر ایشان همواره در حد یک ادعا باقی می ماند و نتیجه بخش نخواهد بود. به عبارت روشن تر، اگر ادعای سروش درست هم باشد باز اصولا ربطی به قرآن مجید ندارد و نمی تواند چیزی درباره آن بگوید تا چه رسد به آن که نتیجه ای را اثبات کند.
چهارم- ادعاهای سروش در نهایت به پاره ادعاهایی می مانند که بی انسجام گرد آمده اند و از نظام مندی نظری ، بی بهره اند. ادعای یگانگی وحی با الهام ، ادعایی است که معلوم نیست با چه مبنای معرفت شناسی بیان شده است. روشن است که به لحاظ معرفت شناسی ، کشف با الهام متفاوت است و نهایت چیزی که آقای سروش می تواند بگوید یگانگی وحی با کشف است. در این صورت، دخالت انسانی پیامبر تنها در حد تنزه وجودش برای کشف پیام الهی است تا آنچه را که کشف کرده به دیگران انتقال دهد نه آن که «مانند یک شاعر، این الهام را به زبانی که خود می‌داند» بر دیگران بخواند.
آقای سروش نظریه الهام پیامبر را بر اساس الهی بودن نفس پیامبر عنوان کرده است. به نظر وی؛ «این الهام از «نَفس» پیامبر می‌آید و «نفس» هر فردی الهی است. اما پیامبر با سایر اشخاص فرق دارد؛ از آن رو که او از الهی بودن این نفس آگاه شده است. او این وضع بالقوه را به فعلیت رسانده است. «نفس» او با خدا یکی شده است.»
هر چند که وی این اتحاد را به «محدود به قد و قامت خود پیامبر» دانسته، اما باز جای این سخن باقی است که چنین نظری جز بر فرض، هیچ تکیه گاه معرفتی دیگری نمی تواند داشته باشد. در واقع، نه از راه تجربه و نه از راه عقل نمی توان چنین ادعایی کرد و نقل هم نقیض آن است و اساسا موید ادعای الهام پیامبر نیست.
از سوی دیگر، اگر فرض الهام پیامبر و حدود بشری آن هم پذیرفته شود، باز نمی توان از آن نتیجه گرفت که وی «آفریننده قرآن» است و همچنین نمی توان «دخل و تصرف» او را نتیجه گرفت. بر اساس فرض سروش می توان گفت، پیامبر بنابر «اتحاد معنوی با خدا» هر آنچه را که از خداوند الهام گرفته بدون هیچ دخل و تصرفی به دیگران انتقال داده است. این موضوع از آن نتیجه ای که ایشان گرفته مقبول تر است و معلوم نیست که چگونه می توان نتیجه گرفت پیامبر در بیان الهام الهی خود تصرف کرده است.
اگر گفته شود که بیان قرآن به زبان زمان پیامبر اکرم (ص) ، نیاز به دخل و تصروف وی در آن دارد، باز سخنی بی بنیاد و صرف فرض است. اگر مبنای اراده خداوند در اصل الهام پذیرفته شود که فرض آقای سروش نیز مبتنی بر آن است، اراده خداوند در بیان این الهام نیز باید پذیرفته شود و دیگر معنا ندارد که تصرف پیامبر وجهی داشته باشد. به عبارت دیگر، بر اساس فرض وی قابل قبول است که زبان پیامبر به اراده خداوند الهام الهی را بیان کرده و از این رو، نمی توان دخل و تصرف پیامبر را در بیان الهام الهی نتیجه گرفت.
ضعیف ترین ادعا همان است که غایت نظری آقای سروش را تشکیل می دهد؛ خطاپذیر بودن قرآن. آنچه که در نظر ایشان مورد غفلت واقع شده تمایز حوزه معرفتی قرآن با دیگر حوزه های معرفت است. اگر در برخی حوزه های معرفت انسانی ، اصل خطاپذیری مقبول باشد، نمی توان با یک توسیع بی بنیاد ،آن را به تمام حوزه ها تسری داد.
برای مثال؛ فرض شود که در روایت قرآن کریم از ماجرای سرانجام فرعون، آمده که او غرق شده است. از سوی دیگر، از الواح و تصاویر معابد مصری ثابت شود که فرعون زمان موسی (ع) غرق نشده و بعد از هجرت بنی اسرائیل به حکومت خود ادامه داده است. آیا بر اساس این مدرک تاریخی می توان نتیجه گرفت که روایت قرآن غلط بوده و در نتیجه این قرائت پیامبر از داستان موسی (ع) و فرعون بوده که در آن به غلط مرگ فرعون ذکر شده است؟
پاسخ این است که اصولا بر اساس هیچ مدرک تاریخی نمی توان روایت قرآن را نه نفی و نه اثبات کرد. یک مورخ مسلمان محق است که بنابه مدرک تاریخی نتیجه ای بگیرد، اما بنابه اعتقاد و ایمان دینی خود ، معتقد به نقیض آن باشد و این به معنای تعارض با خود نیست. دلیل این است که اصولا در اینجا دو حوزه متفاوت معرفت وجود دارد که روش و نتیجه هر کدام خاص و متمایز از دیگری است. بنابراین، معلوم نیست که آقای سروش به چه دلیل مصر به تسری اصل محبوب خطاپذیریش به هر حوزه انسانی است.
علاوه بر مطالب فوق نکات انتقادی بسیار دیگری وجود دارند که بر نظریه آقای سروش واردند و بحث مفصل و مطولی را می طلبند. فقر تفکر عمیق در سخنان آقای دکتر سروش باعث شده که ادعاهای ایشان تنها در حد مفروضات و نتایج نامرتبط با آنها باقی بمانند. سلوک آقای سروش چون خوابگردی است که به طاعنان و لاعنان جرأت و جسارت داده تا بسیار فراتر از قد و قامت خود بجهند و لنگه کفشی بر سرش بکوبند.
دکتر عنایت الله عبدالرحیم زاده
منبع : پایگاه خبری ـ تحلیلی فرارو


همچنین مشاهده کنید