چهارشنبه, ۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 24 April, 2024
مجله ویستا


ماجراجو ی دو آتیشه


ماجراجو ی دو آتیشه
ستاره ۶۹ ساله هالیوود به تازگی از بازی در نخستین فیلمش که در اسکاتلند فیلمبرداری می‌شد فارغ شده بود.
در مهمانی‌ای که به مناسبت پایان فیلمبرداری برگزار شده بود، عوامل فیلم تصمیم گرفتند یک دست لباس کامل اسکاتلندی به عنوان یادبود به لنکستر هدیه دهند.
فیلم مذکور «قهرمان محلی» (۱۹۸۳) ساخته بیل فورسایت بود که لنکستر نقش اصلی آن را بازی می‌کرد. اسمیت هنگامی که هنوز کودک بود و در گلاسکو زندگی می‌کرد لنکستر را در یکی از محبوب‌ترین فیلم‌های زندگی‌اش «دزد دریایی سرخ‌پوش» دیده بود، که شخصیت لنکستر در آن فیلم تا حدودی شبیه به جک اسپارو (دزدان دریایی کارائیب) بود. او می‌گوید: «این فیلم را یکشنبه صبح در گلاسکو دیدم. بعدها همیشه دوست داشتم ادای برت لنکستر در آن فیلم را دربیاورم. وقتی بر حسب اتفاق این امکان را پیدا کردم تا با او کار کنم، به سختی می‌توانستم تمایزی میان آن فیلم و مردی که با او کار می‌کردم قائل شوم.»
برت استفن لنکستر (۱۹۹۴-۱۹۱۳) یکی از متناقض‌ترین شخصیت‌های تاریخ هالیوود بود. او بسته به موقعیت‌های مختلف، می‌توانست یک ستاره از خودراضی و تن‌پرور یا بازیگری بااحساس و زیرک باشد یا اینکه قادر بود به‌طور همزمان یک طرفدار دوآتشه ورزش یا فردی آنقدر اهل هنر باشد که می‌خواست خواننده اپرا شود. برخی از معاصران لنکستر از سختی کار با او گفته‌اند و گروهی دیگر هنگام صحبت از همکاری‌هایشان تنها از او تعریف و تمجید می‌کنند.
داستان زندگی لنکستر از این هم عجیب‌تر است. لنکستر یکی از کودکان بی‌خانمان محله «هارلم» بود که به قول سیدنی پولاک، که زمانی از مریدان او بود «به خاطر پیوستن به سیرک از خانه فرار کرده بود.» از آنجا که لنکستر ورزشکار بود و اندام ورزیده‌ داشت، توانست بورس ورزشی دانشگاه نیویورک را به‌دست آورد اما خیلی زود دانشگاه را ترک کرد و در سیرک «برادران کی» به عنوان آکروبات‌باز مشغول به کار شد. لنکستر از همان اوایل ورود دیرهنگامش به هالیوود در اواسط سال ۱۹۴۰ به‌عنوان بازیگر اکشن شناخته شد. با وجود این، استعدادهای هنری او فراتر از اینها بود.
لنکستر زمانی گفته بود: «اگر به کارنامه بازیگری‌ام نگاه کنید، خواهید دید که هیچ‌گاه درجا نزده‌ام. حتی وقتی تازه کارم را شروع کرده بودم، همیشه به دنبال راهی برای نمایش استعدادهایم و انجام کار متفاوت بودم. وقتی مردم در خصوص تیپ یک بازیگر تصمیم می‌گیرند، او نیز معمولا از تلاش برای متفاوت بودن دست برمی‌دارد.»
گرچه لنکستر علاقه زیادی به نقش‌های متفاوت داشت اما نسبت به حضور در نقش‌های کلاسیک نیز بی‌تمایل نبود. او در یک فیلم مقابل دبورا کار قرار می‌گرفت (از اینجا تا ابدیت) و در فیلم بعدی‌اش که یک وسترن تجدیدنظرطلبانه نبود، نقش یک مبارز آپاچی را بازی می‌کرد. لنکستر علاوه بر کارگردانان قدیمی، با فیلمسازان موج نو مانند لویی مال و برناردو برتولوچی نیز همکاری کرد.
از آنجا که لنکستر بازیگری باهوش، شجاع و بلندپرواز بود، در سال ۱۹۴۸ کمپانی تولید فیلم خودش را تاسیس کرد. گاهی اوقات نقش‌آفرینی‌های لنکستر واقعا فراتر از حد تصور بود. شخصیت یک سخنران مذهبی که لنکستر به خاطر ایفای آن در «المر گانتی» (۱۹۶۰) برنده اسکار شد، از این دست نقش‌آفرینی‌ها است. لنکستر در این فیلم چه هنگام مراقبت از یک دائم‌الخمر تنومند و چه هنگام صحبت آزادانه با خواهر شارون (جین سیمونز) جدی، در نهایت بی‌پروایی رفتار می‌کرد. این شخصیت می‌توانست به آدمی عامی، پست و خودنما تبدیل شود اما با چنان قدرتی این نقش را بازی کرد که حتی ماهرترین سخنرانان تلویزیونی نیز مقابل او کم می‌آورند.
بلندپروازی‌های لنکستر تنها به فیلم مذکور محدود نمی‌شود. او در وسترن «ورا کروز» ساخته رابرت آلدریچ (که تهیه‌کننده‌اش نیز خود لنکستر بود)، نقش شخصیت روانپریشی را ایفا کرد که کودکان بی‌گناه را تهدید به مرگ می‌کند و گلوی یک افسر را با نیزه می‌درد. لنکستر در «پرنده‌باز آلکاتراز» (۱۹۶۲) با اعتماد به نفسی فوق‌العاده نقش زندانی‌ای را بازی کرد که ۴۰ سال را در زندان انفرادی می‌گذراند و طی این مدت با نگهداری از قناری‌ها خود را عاقل نگه می‌دارد. از سوی دیگر تماشاگر در تمام مدت تماشای فیلم به این نکته واقف است که ستاره‌ای بزرگ نقش این شخصیت درون‌گرا را بازی می‌کند.
لنکستر که مقابل دوربین می‌توانست بی‌رحم و قاطع ظاهر شود، گاهی در پشت صحنه نیز چنین بود. او علاوه بر اینکه ستاره بود، رئیس هم بود و همین مساله گاهی باعث درگیری او با کارگردانان بریتانیایی می‌شد. چارلز کریکتن (سازنده فیلم‌هایی مانند «جنایتکاران لاوندر هیل» و «ماهی‌ای به نام واندا») چند هفته مانده به فیلمبرداری «پرنده‌باز آلکاتراز» از کار اخراج شد. لنکستر با سندی مکندریک یکی دیگر از کارگردانان کمدی «ایلینگ» هم،چنین رفتاری داشت و او را از اقتباس یکی از کارهای جورج برنارد شاو به نام «مرید شیطان» (۱۹۵۹) اخراج کرد.
لنکستر بعدها در این باره گفت: «سندی کارگردان بسیار باهوش و مردی نازنین بود اما خیلی وقت تلف می‌کرد.» مکندریک، پیش از آن لنکستر را در یکی از بهترین‌های بازی‌هایش به نقش روزنامه‌نگاری به نام جی جی هانسیکر در «بوی خوش موفقیت» (۱۹۵۷) هدایت کرده بود. نکته جالب اینجا بود که آن فیلم بیشتر به خاطر نوآوری‌های مکندریک در کار با دوربین مورد توجه قرار گرفت. از سوی دیگر مکندریک در این فیلم وجهی از شخصیت لنکستر را برجسته کرد، که تاکنون کمتر مورد توجه قرار گرفته بود: شرارت و ظرفیتش برای زورگویی.
برخی خاطراتی که معاصران لنکستر از کار با او نقل می‌کنند، دقیقا یادآور شخصیت هانسیکر است. پولاک از لنکستر به‌عنوان «مردی بسیار تهدیدکننده» یاد می‌کند. لنکستر از پولاک خواست تا هدایت بازیگران جوان در «وحشی‌های جوان» ساخته جان فرانکن هایمر را بر عهده گیرد. همچنین وقتی مشکلاتی در ساخت «شناگر»، بر مبنای کتابی از جان شیور، پیش آمد لنکستر به پولاک گفت تا برخی صحنه‌ها را بدون ذکر نامش در عنوان‌بندی فیلمبرداری کند. به گفته پولاک: «لنکستر گفت: پسر عزیزم، بهت احتیاج دارم تا یه کارایی تو این فیلم برام بکنی.
در حقیقت او از من درخواست نمی‌کرد، بلکه دستور می‌داد.»
به جرات می‌توان گفت لنکستر در «شناگر» تلخ‌ترین نقش خود را بازی کرده است. او در این فیلم ایفاگر نقش ند پریم است، یک آمریکایی میانسال ثروتمند که خانواده‌اش را از دست می‌دهد. پریم تصمیم می‌گیرد که حماسه‌ای بیافریند و برای رفتن به خانه سفری را به دور کشور از طریق استخر همسایگانش آغاز می‌کند اما به مرور مشخص می‌شود او شخصیتی ضعیف و شکننده دارد که «قلم طلایی»اش را از دست داده است و دیگر طاقت این شرایط دشوار را ندارد.
این فیلم گرچه اثری عجیب بود اما می‌توان آن را تمثیلی از یک مرد جوان دانست که زمانی موفق بود اما اکنون به آخر خط رسیده است. لنکستر نقش «ند» را بسیار زیبا بازی کرد و توانست روحیه لجباز و شکننده این شخصیت را به بهترین نحو به نمایش درآورد. در اواخر این سفر عجیب و غریب، «ند» سرگردان و لرزان دیده می‌شود که هنوز لباس شنایش را بر تن دارد و بی‌توجه به ظاهر نامأنوسش سعی دارد از عرض یک بزرگراه شلوغ بگذرد. لنکستر در اواخر دوران بازیگری‌اش نقش شخصیت‌های مردسالار را به زیبایی بازی کرد.
یکی از معروف‌ترین شخصیت‌هایی که لنکستر بازی کرده است، اشراف‌زاده‌ای به نام دون فابریزو در «یوزپلنگ» (۱۹۶۳) ساخته لوکینو ویسکونتی است، که می‌کوشد خود را با شرایط سیاسی و اقتصادی سیسیل در سال‌های ۱۸۶۰ وفق دهد. بازی لنکستر در «قهرمان محلی» نیز به همان اندازه خیره‌کننده بود. او در این فیلم نقش فلیکس هاپر، از افراد قدرتمند صنعت نفت آمریکا را بازی می‌کرد که وقتی شرکتش در تلاش برای خریدن دهکده‌ای در اسکاتلند است، عاشق زیبایی‌های این منطقه می‌شود. نکته عجیب اینجا بود که در این فیلم مردان نفتی آمریکا همگی افرادی رویاپرداز اما روستاییان اسکاتلندی مشتی پول‌پرست بی‌رحم بودند.
لنکستر برای برخی از تماشاگر آنقدر شخصیتی آشنا است که خیلی‌ها فکر می‌کنند می‌توانند او را در قالب شخصیتی خاص مجسم سازند اما اگر فیلم‌های او با دقت بیشتر دیده شوند، مشخص می‌شود که بسیار تنوع‌طلب‌تر از آن خصوصیاتی بود که به آنها شهرت یافته است. لنکستر شاید بزرگ‌ترین بازیگر سینما نباشد اما شکی نیست که از ماجراجوترین آنان است.
منبع: ایندیپندنت، ۲۵ فوریه
جفری مکناب
منبع : روزنامه تهران امروز


همچنین مشاهده کنید