پنجشنبه, ۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 25 April, 2024
مجله ویستا

اتحاد راهبردی « مدودف ـ پوتین » برای حفظ اقتدار کرملین


اتحاد راهبردی « مدودف ـ پوتین » برای حفظ اقتدار کرملین
کمیسیون انتخابات روسیه اواخر هفته گذشته با صدور بیانیه ای « دیمتری مدودف » را بطور رسمی بعنوان رئیس جمهور آینده روسیه معرفی کرد . وی با کسب ۷۰ ۲۴ درصد آرا نظر موافق بیش از پنجاه میلیون تن رای دهندگان را به خود جلب کرده است .
پیروزی قطعی مدودف اگرچه از قبل هم پیش بینی می شد اما درصد بالای آرا وی بسیار جلب نظر می کند. چرا که نفرات بعدی به ترتیب با ۱۷ ۹ درصد ۹ ۴ درصد و ۱۰ ۲ درصد آرا در رده های بعدی قرار می گیرند ولی تفاوت درصد آرا وی با « ولادیمیرژیرنیوفسکی نفر دوم ۵۲ درصد اختلاف دارد . این تفاوت آرا فاصله معنی داری را نشان می دهد و ثابت می کند که جامعه روسیه به نفر اول گرایش نیرومندی داشته است .
مدودف سومین رئیس جمهور پس از فروپاشی اتحاد شوروی است و قاعدتا فهرست بزرگی از مشکلات را پیش روی خود دارد ولی در مقایسه با مسائل دوران پس از فروپاشی بنظر می رسد که وی وارث اوضاع نسبتا تثبیت شده ای باشد و با مشکلات کمتری نسبت به روسای جمهور قبل از خود مواجه باشد.
نتایج انتخابات روسیه علائم و نشانه های آشکاری از دیدگاه رای دهندگان را با خود بهمراه دارد و در یک جمله جدی ترین پیام آن قدرشناسی مردم روسیه از « ولادیمیرپوتین » و واگذاری قدرت کرملین به کسی است که مورد اعتماد و حمایت پوتین است .
رای اخیر در واقع تقدیر از پوتین و « رای اعتماد » به وی محسوب میشود. چرا که اولا پوتین از « مدودف » حمایت کرده بود و از مردم روسیه قویا خواسته بود که به وی رای دهند تا بتواند خط مشی کنونی کرملین را ادامه دهد و ثانیا مدودف متعهد شده است که پست نخست وزیری را به پوتین خواهد سپرد.
هنوز کاملا روشن نیست که انتخابات زود هنگام پوتین بعنوان نخست وزیر آینده امتیازی به نفع پوتین است یا به نفع مدودف یا هر دو ولی در یک نکته تردید نیست و آن اینکه قطعا مدودف بدون جلب نظر و حمایت پوتین امکان انتخاب شدن بعنوان راس هرم رهبری کرملین را نداشت و حتی در صورت پیروزی هم با رای بسیار ضعیف برگزیده می شد و احتمالا انتخابات به دور دوم کشیده می شد. بعبارت بهتر بخش اعظم آرا مدودف را بایستی به حساب پوتین بگذاریم .
این نکته را در نظر بگیریم که فاصله معنی دار آرا مدودف با نفرات بعدی در حقیقت وجوه تمایز و برتری سیاسی ـ اجتماعی پوتین و امتیازات منحصر بفرد وی در جامعه روسیه را بازگو می کند.
روسیه در دوران پوتین دوران ورشکستگی سیاسی و وادادگی سیاسی کرملین را که « بوریس یلتسین » رئیس جمهور سابق سمبل آن بود پشت سرگذاشته و پایان دوران « انفعال کرملین » را با اقدامات و تصمیمات خود اعلام کرده و ثبات سیاسی اصلاحات همه جانبه و احیا قدرت روسیه را در صدر راهبردهای کرملین قرار داده است .
ناگفته پیداست که گذر از دوران حاکمیت امپراطوری کمونیستی و مواجه با آثار و تبعات ناشی از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی بمنزله پایان دوران ابرقدرتی مسکو ارزیابی شده بود لکن پوتین در طول دوران زمامداری خود تلاش کرد که ضمن بازسازی چهره روسیه بهرصورت ممکن به کوتاه کردن دوران انتقالی بپردازد و الفبای سیاستهای جدید کرملین را مشخص کند.
اگر دوران یلتسین بمنزله وادادگی مطلق روسیه در برابر غرب و نرمش و کرنش مسکو در قبال غرب و بویژه آمریکا ارزیابی می شد روسیه در دوران پوتین سعی کرد از گرداب وادادگی به تدریج خارج شود و یا دستکم در مسیری گام بردارد که نرمش و انعطاف سیاسی مسکو به حساب ضعف و انفعال مطلق پوتین گذاشته نشود.
البته پوتین هم در موارد متعددی دچار نرمشهای بیش از حد و اتخاذ تصمیمات غیر قابل توجیه در برابر غرب و بویژه آمریکا شده است ولی مسیر کلی حرکتش به سمتی بوده است که مرتبا از دامنه رفتارهای منعطف کاسته شده است .
با در نظر گرفتن همبستگی صریح پوتین و مدودف انتخاب وی بعنوان متحد پوتین بمنزله تضمین برای تداوم سیاستهایی است که پوتین سمبل آن محسوب می شود. پوتین در مقاطع مختلفی هوش سیاسی و تیزبینی های خود را در صحنه بین الملل بروز داده و بویژه در جریان مسائل مربوط به ایران و انرژی هسته ای اگر چه با قطعنامه های پیشنهادی غرب عموما و آنهم در آخرین دقایق همراهی کرده ولی به تناسب تقویت روحیه اعتماد به نفس کرملین انتظار می رفت شاهد مواضع مناسبتری از جانب مسکو در این مقوله باشیم !
آنچه در سالهای اخیر در روسیه رخ داده تماما از هوش سیاسی پوتین و دستیارانش سرچشمه نگرفته است بلکه علل و عوامل دیگری در این مقوله موثر بوده اند که جدی ترین مورد آن افزایش قیمت جهانی نفت است .
این نکته از آن جهت اهمیت دارد که ۷۰ درصد درآمدهای روسیه از نفت است و در چنین شرایطی دستیابی به درآمدهای ارزی بیشتر از یکطرف باعث تقویت موقعیت « روبل » واحد پول ملی روسیه شده و از طرف دیگر قدرت چانه زنی و اعتماد به نفس روسیه را در سطوح داخلی منطقه ای و بین المللی افزایش داده است .
با وجود این مسکو در صحنه مناسبات با همسایگانش آنجا که احساس کرده می تواند حرف خود را به « زور » به آنها تحمیل کند حتی برای لحظه ای هم در تحمیل شرایط خود تردید نکرده است . ماجرای قطع گاز در اوکراین در اوج سرمای زمستان و در نخستین ساعات شروع سال جدید میلادی تقریبا به یک سناریوی تکراری در صحنه روابط مسکو با اوکراین و سایر خریداران گاز روسیه تبدیل شده و این اواخر با کاهش حجم انتقال گاز مسکو آنرا به حساب انعطاف خود می گذارد که آنرا بطور کامل قطع نکرده است !
با این همه موارد مهم دیگری در صحنه داخلی منطقه ای و بین المللی وجود دارند که « حد آستانه تحمل سیاسی کرملین » تا حدود زیادی به روند تحولات در این مقولات بستگی دارد.
ماجرای چچن و حرکتهای استقلال طلبانه در سایر جمهوری های خود مختار روسیه جدی ترین موضوع در قلمرو مسائل داخلی روسیه محسوب میشود که برای کرملین ابعاد حیثیتی دارد. روسیه کشوری کثیرالمله است که انواع اقلیت های قومی و نژادی را در خود جا داده است . اما جای تعجب است که مسکو در قبال بخش های اروپائی با انعطاف بیشتری برخورد می کند ولی با بخش های آسیائی و مسلمان و از جمله با چچن ها عموما از زبان گلوله و خشونت و سرکوب استفاده می کند تا حرف خود را به کرسی بنشاند.
بعلاوه وجود گروههای مافیائی و قدرت گرفتن تدریجی افراد گروهها و سازمانهائی که از رمق اقتصاد ملی روسیه ارتزاق می کنند ولی قدرتشان به زیان امنیت و اقتصاد و ثبات جامعه تمام شده و می شود یکی از مسائل جدی در روسیه محسوب می گردد.
مسکو در سالهای اخیر به تدریج مناسبات نسبتا بهتری با همسایگانش را تجربه می کند و از جمله با پکن وارد قلمرو مناسبات راهبردی شده است لکن نفوذ تدریجی ۶ میلیون چینی در مناطق مرزی از شرق چین به درون مرزهای روسیه باعث ایجاد مسائلی شده است که از دیدگاه کرملین ممکن است استمرار این سیاست به تغییر بافت جمعیت روسیه در مناطق مرزی شود و مشکلات تازه ای را برای روسیه به وجود آورد.
این قبیل مسائل اگر چه از اهمیت خاصی برخوردارند ولی در مقام مقایسه با مشکلات جدی تری که غرب در صدد ایجاد و دامن زدن به آن است بسیار کم اهمیت بنظر می رسد و دستکم از اولویت چندانی برخوردار نیست .
فراموش نکنیم که غرب اکنون از هر فرصتی برای تحمیل سیاستهای خود در چارچوب مناسبات با روسیه بهره می برد تا از انفعال نسبی مسکو « استفاده ابزاری » کند و حتی به تثبیت وضع موجود و تغییر آن به زیان مسکو بپردازد.
پیشروی ناتو در شرق اروپا و زمزمه های حضور نا تو در پشت مرزهای جغرافیایی روسیه در اروپای شرقی آسیای میانه و قفقاز و محاصره اطلاعاتی روسیه از طریق استقرار پایگاههای روسیه در اروپای شرقی آسیای میانه وقفقاز و محاصره اطلاعاتی روسیه از طریق استقرار پایگاههای نظامی و ایستگاههای استراق سمع ... همه و همه سیاستهای تهاجمی آمریکا در پوشش سازمان پیمان آتلانتیک شمالی (ناتو) را بازگو می کند.
مسکو اگر چه پس از پایان جنگ سرد امیدوار بوده و هست که مناسبات بهتری با غرب داشته باشد و مشخصا به همکاری همه جانبه با اروپا می اندیشد و به دستاوردهای آن امید بسته است ولی آمریکا در پوشش ناتو به « تقابل » فکر می کند و با طرح احداث و استقرار سپر دفاع موشکی و استقرار ایستگاههای استراق سمع در اروپای شرقی در صدد محاصره میدانی علیه روسیه است .
خشم ژنرالهای روسی از اینست که واشنگتن از ضعف سیاسی ـ اقتصادی کشورهای اروپای شرقی و آسیائی بهره برده و با هزینه های محدودی وارد « حیاط خلوت دیروز کرملین » شده است . البته مسکو هم نسبت به این اقدامات ایذایی و « تهاجم اطلاعاتی » و همچنین نسبت به « خیز استراتژیک ناتو » برای تثبیت سنگرهای خود در پشت مرزهای روسیه بی تفاوت نبوده است و با تعلیق پیمان کنترل سلاحهای متعارف و پرواز جنگنده های تهاجم استراتژیک خود در پشت مرزهای « ناتو » خطوط قرمز خود را پررنگ تر کرده اما بعید بنظر می رسد که واشنگتن با مشاهده این اقدامات مسکو به تصمیمات و اقدامات تحریک آمیز خود خاتمه دهد چرا که اگر چه خود را برنده جنگ سرد می داند ولی پایان آن را به زیان خود ارزیابی می کند.
دقیقا به همین دلیل است که واشنگتن سعی دارد با تحریک مسکو در چارچوبی که خودش آن را تعیین کند دور جدیدی از « جنگ سرد » را به راه اندازد و از منافع دوران جنگ سرد بهره مند شود.
مسئله اینست که واشنگتن برای توجیه سیاستهای مبتنی بر نظامی گری نیازمند به یک دشمن فعال است که آنرا ترس آور و غیرقابل پیش بینی جلوه دهد و در پرتو آن سیاستهای خود را برای مقابله با چنین دشمنی موجه جلوه دهد.
در دوران جنگ سرد اتحاد شوروی بلوک شرق و « پیمان ورشو » چنین دشمنی معرفی می شد ولی پس از پایان جنگ سرد واشنگتن سعی کرد دنیای اسلام را « دشمن » معرفی کند. البته این سیاست ها هنوز هم ادامه دارد ولی در میدان عمل دنیای اسلام فاقد مولفه های مورد انتظار واشنگتن برای ترساندن غرب است و تلاشها برای غیرقابل پیش بینی معرفی کردن عملکرد و تصمیماتش به نتایج مطلوب کاخ سفید و پنتاگون منجر نشده است . دقیقا به همین دلیل است که غرب و بویژه آمریکا سعی دارند که مسکو را مجددا « تحریک به واکنش » کنند تا خاطره جنگ سرد در ذهن ها تداعی شود و ضرورت بقای « ناتو » و پیشروی آن تا پشت مرزهای روسیه قابل توجیه باشد.
در غیراینصورت چگونه میتوان بزرگترین بودجه نظامی آمریکا در طول تاریخ این کشور را در مقیاس پانصد میلیارد دلار توجیه کرد و به تصویب رساند.
واشنگتن از طریق تحریک اقلیت های قومی ـ نژادی در قلب اروپا هم سعی دارد به اهداف خود برسد. از جمله با اعلام استقلال « کوزوو » بصورت یکطرفه مسکو و معدود متحدین باقیمانده اطراف کرملین را تحقیر می کند. البته روسها تهدید کرده اند که در صورت استقلال کوزوو امکان اعلام استقلال « اوستیا » و « آبخازی » از گرجستان که متحد غرب است وجود دارد.
ولی مسکو نمی تواند احتمال تحریک اقلیت قومی ـ نژادی درون مرزهای خود را در یک اقدام تلافی جویانه نادیده بگیرد. این تهدیدی است که در نخستین ماههای پس از جنگ سرد بعنوان یک « پیش بینی هشدار دهنده » توسط « هنری کیسینجر » وزیر خارجه اسبق آمریکا مطرح شد. فردی که هنوز هم از وی بعنوان یک استراتژیست معتبر در آمریکا یاد می شود.
این احتمال وجود دارد که با ورود رئیس جمهور جدید به کرملین غرب و بویژه آمریکا بخواهد توانمندیها « حد آستانه حساسیت و تحمل » و هوشمندی حاکمان جدید کرملین را « تست » کند و احیانا با حادثه سازی بحران سازی و دست زدن به اقدامات غیر منتظره به ارزیابی مدودف و دستیارانش بپردازد.
استقبال سرد اروپا از پیروزی مدودف و اینکه او را از هم اکنون مجری تصمیمات و فرامین پوتین معرفی کرده اند نشانگر ذهنیتی است که غرب در قبال تیم جدید دارد.
تصادفی نیست که شورای اروپا در جملاتی که تعرض توهین آمیز به مدودف را دربرداشت انتخابات اخیر روسیه را « رفراندومی برای تداوم خط مشی پوتین » معرفی کرد و تلویحا بر این جمع بندی غرب صحه گذاشت که مدودف را فاقد استقلال رای و استقلال عمل می داند و او را « آدم پوتین » تلقی می کند. اما اینکه روند تحولات با غرب چگونه پیش برود و کرملین در دوران مدودف چگونه عمل کند سئوال بزرگی است که برای یافتن پاسخ آن بایستی تامل کرد.
پیروزی قطعی مدودف اگر چه از قبل قابل پیش بینی بود اما تفاوت در صد آرا وی با « ولادیمیر ژیرنوفسکی » که حدود ۵۲ در صد است فاصله معنی داری را نشان می دهد. این امر ثابت می کند که جامعه روسیه به نفر برنده گرایش نیرومندی داشته است . این تفاوت معنی دار را بایستی به حساب پوتین بگذاریم .
در مقایسه با دوران پس از فروپاشی اتحاد شوروی بنظر می رسد که مدودف وارث اوضاع نسبتا تثبیت شده ای است و با مشکلات کمتری نسبت به روسای جمهور قبلی مواجه است.
هنوز کاملا روشن نیست که انتخاب زود هنگام پوتین بعنوان نخست وزیر آینده امتیازی به نفع پوتین است یا به نفع مدودف یا هر دو ولی در این نکته تردیدی نیست که مدودف بدون حمایت پوتین امکان دستیابی به پست ریاست جمهوری با چنین درصد آرا بالائی را نداشت.
روسیه در دوران پوتین دوران ورشکستگی سیاسی و همچنین وادادگی سیاسی کرملین را که « بوریس یلتسین » سمبل آن بود پشت سر گذاشته و پایان دوران « انفعال کرملین » را تقریبا سپری کرده است
دوران یلتسین اوج وادادگی مطلق روسیه در برابر غرب و کرنش مسکو در مقابل غرب و بویژه آمریکا بود. پوتین سعی کرد نشان دهد که نباید نرمش و انعطاف سیاسی مسکو را به حساب ضعف و انفعال مطلق کرملین گذاشت.
تمامی آنچه در سالهای حاکمیت پوتین رخ داده تماما ناشی از هوش سیاسی و اراده پوتین و دستیارانش نبوده است بلکه افزایش قیمت جهانی نفت در کشوری که ۷۰ در صد درآمدش از محل فروش نفت است یک نعمت بزرگ محسوب می شود .
موارد متعددی در صحنه داخلی منطقه ای و بین المللی وجود دارد که « حد آستانه تحمل سیاسی کرملین » را رقم می زند. حرکتهای استقلال طلبانه درچچن و سایر جمهوریهای خودمختار وجود گروههای مافیائی و پیشروی « ناتو » تا پشت مرزهای جغرافیایی روسیه در صدر این فهرست قرار دارد .
غرب و ناتو تاکنون از انفعال نسبی مسکو بیشترین استفاده ممکن را به عمل آورده تا تحولات پیرامون روسیه را علیه اقتدار کرملین تثبیت کند و با طرح احداث سپر دفاع موشکی و استقرار ایستگاههای استراق سمع در اروپای شرقی به محاصره میدانی روسیه بپردازد .
منبع : روزنامه جمهوری اسلامی


همچنین مشاهده کنید