چهارشنبه, ۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 24 April, 2024
مجله ویستا

فیدل کاسترو


فیدل کاسترو
چند ماه پس از آنکه کاسترو در ژانویه ۱۹۵۹ به قدرت رسید از سوی اتحادیه روزنامه نگاران امریکا به این کشور دعوت شد و با یونیفورم چروکیده و ریش کم پشت و زبان تند و تیز و احساسات پرشورش برای چند روز، جنجالی در رسانه های امریکا به پا کرد. هر سوالی را با لطیفه و جوکی می آمیخت و اطلاعات وسیع و ادبیات جذابش توجه هر بیننده و شنونده یی را جلب می کرد. به خصوص وقتی که برخلاف شخصیت های مهم سیاسی به رستوران های گران قیمت نمی رفت و مانند مردم کوچه و بازار همبرگر و هات داگ گاز می زد.
وقتی به عنوان پیروز انقلاب کوبا که البته هنوز کمونیستی نشده بود از دیدار با پرزیدنت آیزنهاور امتناع کرد دیگر چیزی از یک قهرمان واقعی کم نداشت. اندکی پس از سفر به امریکا راهی اتحادیه شوروی شد تا با نیکیتا خروشچف رهبر شوروی دیدار کند و کمونیست ها نیز از دیدار این اعجوبه امریکای لاتین که باتیستا را سحرگاه اول ژانویه ۱۹۵۹ از کوبا فراری داده بود، محروم نمانند. نه در شوروی بلکه در امریکا و حتی در کوبا وقتی از او پرسیده می شد آیا شما کمونیست هستید همواره تاکید می کرد که «من کمونیست نیستم، من با کمونیسم موافق نیستم، ما دموکراسی هستیم، ما مخالف هر نوع دیکتاتوری هستیم برای همین است که کمونیسم را هم قبول نداریم و به همین دلیل با آن مخالفیم.»
تا این سال ها که فیدل کاسترو چند سالی از مبارزه با دیکتاتوری را حتی در چارچوب قانون اساسی کوبا مبارزه سیاسی کرده بود، مبارزه مسالمت آمیز را رها کرده و کم کم به سوی مبارزه مسلحانه و جنگ چریکی روی آورده بود، هنوز سوسیالیسم و کمونیسم برای کوبا مفهومی نداشت. در ۲۶ جولای ۱۹۵۳ اولین قیام مسلحانه را علیه مرکز قدرت باتیستا مونکادا باراک آغاز کرد. حمله یی که به فاجعه منجر شد و شصت نفر از ۱۳۵ نیروی شورشی را به کشتن داد. کاسترو و همه شورشیان دستگیر و تعداد زیادی از آنان اعدام شدند. اجرای حکم اعدام کاسترو ظاهراً نصیب کسی شد که قبلاً هم دانشکده یی او بود و همین امر کاسترو را از مرگ حتمی نجات داد. کاسترو محاکمه و به ۱۵ سال زندان محکوم شد. در این سال ها کاسترو به نام حقیقت، انسانیت، عشق و عدالت مبارزه می کرد نه به نام سوسیالیسم یا پرچم سرخ. دفاعیه غرایی از او بر جای مانده که در آن می گوید؛ «اگر اندک عشقی به وطن، انسانیت و عدالت دارید به من گوش فرا دهید. این رژیم دارد حقیقت را فدا می کند، عشق به حقیقت از سینه من شعله می کشد و نمی شود آن را سرکوب کرد. هرچند ترسوها آن را انکار کنند تاریخ آن را ثابت خواهد کرد.»
او دو سال بعد از زندان آزاد شد هرچند از درون زندان شورش های دیگری را هدایت می کرد. از زندان که آزاد شد راهی مکزیک شد و با کوبایی های تبعیدی در مکزیک «جنبش ۲۶ جولای» را بنیان گذاشت. مردان مسلح جنبش راهی کوبا شدند و شورشی در پلایالاس کلوراداس شکل گرفت ولی باز هم منجر به فاجعه شد و فقط ۲۰ نفر از ۸۲ نفر شورشی تحت فرمان کاسترو و برادرش زنده ماندند. شورش آنها به تدریج به شهرهای دور و نزدیک کوبا سرایت کرد و کم کم نام آن وکیل جوان و پرشور که لایحه های جنجالی را در دادگاه های هاوانا قرائت می کرد به عنوان رهبر انقلاب در میان مردم کوچه و بازار جا گرفت. در این سال ها کاسترو با چریکی به نام چه گوارا آشنا شده بود و او شورشیان کوبایی را در مبارزه علیه باتیستا کمک می کرد.
حمله شورشیان در سال ۱۹۵۸ منجر به نبرد یاگواجای شد. در این نبرد ارتش باتیستا آنچنان که انتظار می رفت از دیکتاتور دفاع نکردند و کم کم این درگیری ها منجر به شکل گیری نوعی مبارزه نظامی شد که بعدها «جنگ چریکی» نام گرفت.صبح روز اول ژانویه ۱۹۵۹ باتیستا از کوبا فرار کرد و هشت روز بعد با فتح هاوانا دیگر رژیم باتیستا عملاً سقوط کرده بود. کاسترو از ۱۶ فوریه ۱۹۵۹ به عنوان فرمانده کل قوا و نخست وزیر سوگند یاد کرد.از همان ابتدا کاسترو با ملی کردن صنایع و کارخانه هایی که ملاک بزرگ و سرمایه داران امریکایی در آنها سهمی داشتند اختلاف نظر خود را با امریکایی ها علنی کرد و امریکایی ها که تاکنون جنبش مقاومت کاسترو را تحمل می کردند به تدریج به این نقطه رسیدند که جنبش انقلابیون ۹۰ مایلی جنوب، جنوب سواحل فلوریدا، کمی نگران کننده است. فقط کمی.هر چقدر بین جزیره کوبا و امریکا اختلاف بروز می کرد، کارشناسان اتحاد جماهیر شوروی بیشتر راهی هاوانا می شدند، هرچند که کوبا و کاسترو هنوز مارکسیست و کمونیست نبودند. وقتی که امریکا برای واردات شکر از کوبا محدودیت ایجاد کرد عملاً کوبا دیگر در دامن اتحاد جماهیر شوروی قرار گرفت و کمک های اقتصادی و نظامی شوروی هر کمبودی را بی وقفه و بی درنگ جبران می کردند.
حضور اتحاد شوروی در کوبا در شرایطی که امریکایی ها از عواقب آن اطلاع داشتند چنان چشمگیر شد که دولت امریکا خیلی زود به این نتیجه رسید که بهتر است رژیم این انقلابی جوان پرشور سرنگون شود.
به تدریج فراریان کوبایی با پول و اسلحه امریکا مسلح و مجهز و آماده تصرف خاک اصلی کوبا شدند. امریکایی ها فکر می کردند این ضدانقلابیون کوبایی که قدم به خاک کشورشان بگذارند ناگهان همه مردم از آنها حمایت خواهند کرد و کاسترو سقوط خواهد کرد. اما نیروهای اطلاعاتی کاسترو به اندازه کافی در شورشیان نفوذ کرده بودند که با شکست آنان فاجعه مشهوری به نام «خلیج خوک ها» شکل بگیرد.
جالب است کاسترو وقتی در جریان عملیات نظامی ضدانقلابیون قرار گرفت همه مخالفان و مشکوکان را دستگیر و همه این چند هزار نفر مخالف و منتقد را در چند استادیوم در سراسر کوبا نگه داشت. کاسترو نگران بود این مخالفان به حمایت از ضدانقلابیونی بپردازند که از خارج از مرزها آمده اند.
قیام علیه کاسترو شکست خورد و به آبروریزی امریکایی ها منجر شد. کاسترو هم در یک سخنرانی جنجالی خطاب به هزاران نفر از هوادارانش اعلام کرد انقلاب وقت ندارد رفراندوم برگزار کند، در این امریکای لاتین هیچ دولتی دموکراتیک تر از دولت انقلابی وجود ندارد. اگر آقای کندی از سوسیالیسم خوشش نمی آید، ما هم از امپریالیسم خوشمان نمی آید و از سرمایه داری بیزاریم. حمایت امریکا از کوبایی های تبعیدی مقیم امریکا عملاً کوبا را در دامن اتحاد شوروی نشاند و از این سال ها به بعد کوبا دیگر یک کشور کمونیستی تمام عیار بود. بحران موشکی کوبا تقریباً امریکا و شوروی را به آستانه جنگ اتمی کشاند. در حالی که امریکایی ها به تازگی موشک های اتمی خود را در ترکیه نصب کردند که شهرهای شوروی را هدف گرفته بود، ماهواره های جاسوسی موفق به کشف چند سایت موشکی در حال احداث در خاک کوبا شدند. امریکایی ها در ۲۲ اکتبر ۱۹۶۲ این اقدام را تهدیدی علیه امریکا تلقی و طرح قرنطینه و بازرسی همه کشتی های به مقصد کوبا را اعلام کردند.در همین مقطع کاسترو به خروشچف اصرار می کرد که اگر سایت موشکی کوبا مورد تهاجم مستقیم امریکا قرار گرفت اتحاد شوروی حتماً حمله اتمی به امریکا را آغاز کند. خروشچف پیشنهاد کاسترو را نپذیرفت و از در مصالحه با کندی درآمد. موشک های
MRBM ۱۲ -R که به مقصد کوبا بارگیری شده بودند به دستور خروشچف به شوروی بازگردانده شدند، چند ماه بعد هم موشک های امریکایی از ترکیه برچیده شد. ظاهراً خروشچف و کندی به رغم مخالفت کاسترو با هم به توافق رسیدند، در حالی که نزدیک بود به خاطر کوبا جنگ جهانی سوم آغاز شود.از بحران موشکی کوبا به بعد امریکا طرح ترور کاسترو را به صورت جدی پیگیری کرد. CIA تلاش وسیعی را برای نفوذ به دایره نزدیکان کاسترو آغاز کرد. طرح سیگاری که منفجر شود، لباس شنای آغشته به مواد کشنده و برنامه ریزی برای ترور مافیایی کاسترو شروع شد. ماریتا لورنس معشوقه یکی از نزدیک ترین کسانی بود که CIA برای طرح ترور کاسترو با او تماس برقرار کرد. ماریتا موافقت کرد که کرمی سمی را به اتاق خواب کاسترو ببرد. وقتی کاسترو متوجه توطئه برای قتل خود شد اسلحه یی را به دست ماریتا داد و به او گفت اسلحه را بگیر اگر می توانی من را بکش.
در کتابی به نام «۶۳۸ راه کشتن کاسترو» آمده است که ۶۳۸ طرح برای ترور کاسترو برنامه ریزی شده است. حتی در یکی از آنها با همکاری سندیکای قمارخانه داران لاس وگاس یک گروه قاچاقچی مافیایی را برای ترور کاسترو استخدام کردند، اما باز هم نتیجه نداد.
کاسترو گفته است؛ «اگر دفعاتی را که خواستند من را ترور کنند به المپیک ببرند حتماً من مدال طلا کسب می کنم.»
با این حال او و دایره محدودی از نزدیکانش که بعد از بحران موشکی دیگر همگی کمونیست های دوآتشه بودند، اداره کوبا را در دست داشتند. ناگهان چریک های کوبایی که عکس های کاسترو و چه گوارا را همراه خود داشتند از ویتنام سر در آوردند. شورشیان ظفار را آموزش دادند، به ارتش سرخ ژاپن اسلحه رساندند، در کنگوی آفریقا انقلاب سوسیالیستی به راه انداختند.سقوط اتحاد شوروی منجر به ایجاد شوک های سیاسی و اقتصادی سنگینی برای کوبا شد. بسیاری انتظار داشتند پس از فروپاشیدن کشورهای بلوک شرق، رژیم کمونیستی کوبا نیز سرنگون شود اما اصلاحات اقتصادی و رفرم بسیار نرم سیاسی توانست کوبا را از این گردنه نفس گیر نجات دهد.ماه گذشته فیدل کاسترو ۸۶ ساله قدرت را به برادر ۸۱ ساله اش واگذار کرد. او متهم است که یک تنه کوبا را اداره کرده است و تاکنون به هیچ یک از مخالفانش اجازه حضور در صحنه سیاسی یا مشارکت در قدرت را نداده است.هیچ معیار دموکراتیکی حضور یک رهبر سیاسی را برای ۵۰ سال در قدرت برنمی تابد. گاهی اوقات فاصله بین دموکراسی و دیکتاتوری یک تار مو است. فیدل کاسترو نیم قرن قهرمان میلیون ها جوان پرشور انقلابی در سراسر جهان بوده است. همه هواداران او امروزه پنجاه، شصت ساله اند.
طی این پنجاه سال رهبران سیاسی دیگری باید شانس به قدرت رسیدن در کوبا را تجربه می کردند ولی از مشارکت سیاسی در قدرت فیدل کاسترو محروم شدند.اگر همه شعارها و شور انقلابی و دوران انقلابی گری را کنار بگذاریم، با هیچ یک از معیار های دموکراتیک دیگر نمی توان از کاسترو دفاع کرد.تا چند سال پیش رشد اقتصادی و میزان تولید فولاد و کارایی نظام آموزشی معیاری اساسی برای ارزیابی توسعه کشورها محسوب می شد.بر اساس معیارهای جدید مشارکت سیاسی، شفافیت سیاسی و چرخش قدرت سیاسی ملاک های اصلی توسعه یا عقب افتادگی هستند. بر اساس این معیارها کاسترو پرشور و انقلابی رهبری است که نتوانست «عشق به قدرت» را کنار بگذارد و مشارکت رقبای رفقا را در عالی ترین سطح سیاسی و امنیتی تحمل کند.
فرزانه روستایی
منبع : روزنامه اعتماد


همچنین مشاهده کنید