پنجشنبه, ۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 25 April, 2024
مجله ویستا


آیین پریدن از روی سال کهنه


آیین پریدن از روی سال کهنه
شب چهارشنبه سوری یا جشن سوری ، نماد شادی و برکت است ؛ اما امروزه بدون توجه به شادمانی ناشی از این شب ، چهارشنبه سوری به شبی تبدیل شده که در آن آتش ، نماد خشونت و جشن های مربوط به آن ، سرآغازی برای شبی تند و خشن درآمده است.
اگر به آیین ها و رسومات ویژه آخرین چهارشنبه سال اندکی با دیده تحقیق نگاه شود، آگاهانه به شادمانی این شب پی می بریم و از آتش افروزی تنها به ترقه در کردن و استفاده از مواد منفجره بسنده نمی کنیم تا ابهت و بزرگی شب شادی و شاخه های نور را به چنین شبی بدل کنیم . شب چهارشنبه سوری ، شب بزرگداشت درگذشتگان و آماده شدن برای سالی نوست.
یکی از دلنشین ترین بخش های فرهنگ مردم لنگرود را باید در آیین جشن چهارشنبه پایان سال ایشان دانست. امروزه در ایران ، این جشن را بیشتر با نام تهرانی آن (چهارشنبه سوری ) یاد می کنند، ولی در نگاشته های کهن با نام جشن سوری آمده است ؛ همچنین در پاره ای از شهرها و روستاهای ایران ، نام های دیگرگون دارد.
نام این آیین در لنگرود، کول کول چهارشنبه است . کول بنا به یادداشت شادروان بهرام فره وشی ، بازگوکننده جایگاه آتش است . از این رو می توانیم نام لنگرودی آیین را به آتش چهارشنبه برگردانیم . دوبار آمدن واژه کول ، باید از روی افزونی جایگاه این آتش ها بر زمین باشد، چون بنا بر رفتار لنگرودیان ، شایسته است از این آتش ، هفت تا برپا شود و همه خانواده از روی آن گذر کنند.
هنگام پریدن از روی آتش ، دو ترانه کوتاه گزارش شده است . یکی گزارش شادروان پاینده : «کول کول چارشنبه بدر، سال بدر، ماه بدر، سینزه بدر و دیگری گزارش نگارنده : «کول کول چهارشنبه ، فرده بهار شنبه » و هر کس هر بار که می خواهد از روی کپه بپرد، مصرع نخست را می خواند (کول کول چهارشنبه ) و هنگام پریدن از روی کپه دوم ، مصرع دوم را می خواند (فرده بهارشنبه ) و واژه فرده در زبان لنگرودیان ، همان فرداست.
این ترانه کوتاه از رازآمیزترین داستان های آیین است . برپایه یادداشت های بیرونی ، ایرانیان درآمدن سال نو در آغاز هفته یا همزمانی آن را با شنبه خوش می داشتند. آتش این شب از دسته های کاه بریده شده از شالیزار و برجامانده از گیاه برنج فراهم می آید. همچنین خار و خاشاک سوختنی یا جاروهای کهنه را گرد می آورند و به آتش می کشند. گرچه بوته خشک در گیلان یافت نمی شود، ولی بریده خارهای تمشک یا شاخه های نازک دیگر که پس از رسیدگی باغ و کشتزار بر جا مانده اند، شایسته آتش این شبند.
خریدن چیز نو و دور انداختن چیزهای کهنه در این شب شگون دارد و از رفتن به مهمانی خودداری می کنند. مادران ، دختران دم بخت را با جارو و به گونه ای نمایشی از خانه بیرون می کنند و سپس یکی از بستگان میانجیگری می کند و او را به خانه بازمی گرداند (تا در سال نو به خانه شوهر رود). سوخته آنچه آتش می زنند به پای درختان یا در شالیزار می پاشند و برآنند که شگون دارد.
شام کول کول چهارشنبه نیز بسیار شگفت انگیز است . زنان پیش از فرونشستن آفتاب ، بر ایوان خانه می نشینند و سبزی و پیاز را روی تخته می ریزند و با آهنگ بلند آن را ساتور می کوبند. آهنگ زدن ساتور روی تخته باید بلند باشد و در شهر بپیچد. در این روز از همه شهر، آهنگ ساتور و تخته بلند است.
برای شام ، سبزی بر سفره می گذارند و سبزی پلو با ماهی می خورند. بویژه خوردن سیر در این شب بسیار سفارش شده است . چنین گفته شده است که هر کس (هر بچه ای ) در این شب سیر نخورد، گازو می شود!
دیگر این که در سال های دور، زنان لایه های فرودست شهر به دباغ محله می رفتند و برای بخت گشایی یا زایایی ، بند تنبان را به دست پسربچه ای خردسال می گشودند. این کردوکار رازآمیز که بر سر چاه های دباغی انجام می شد، خود مایه پژوهشی دیگر است.
ولی شیرین ترین گفتنی ، کول کول چهارشنبه ، چرایی آن از زبان لنگرودیان است . چرا در این شب آتش می افروزند و چرا از آن می پرند؟ این پرسش ، پاسخی دولایه دارد: لایه رویی و لایه زیربنایی . کهنسالان لنگرود درباره این شب و آتش آن چنین می گویند که این شب یادآور گردآوری سپاه از سوی مختار برای خونخواهی حضرت سیدالشهدا ع است . مختار در این شب برای آن که خودی از ناخودی شناخته شود خواست تا هر که با او همراه است ، آتش بیفروزد. پژوهش نوین دراین باره نشان می دهد که این داستان تا چه اندازه برازنده این شب است و گرچه هیچ گاه ، هیچ پیوندی میان سپاه مختار و چهارشنبه پایان سال نبوده است ، ولی به زیبایی هر چه بیشتر همه پیشینه کول کول چهارشنبه را می توان در آن یافت . ازاین رو، یکی از کلاسیک ترین نمونه های دست به دست شدن اساطیر در گذر زمان و گواهی بر درستی برابر نهادن هر اسطوره با همسانش در فرهنگ پس از خود است.
سال نو آغاز نمی شود مگر این که سال کهنه پایان یابد یا سال نو به جهان پا نمی نهد مگر این که سال کهنه کشته شود. گرچه در این زمان و این روزگار ما بیشتر آغاز سال نو را جشن می گیریم ، ولی پیش از این ، پایان سال کهنه نیز با آیین های بسیار همراه بوده است ، چنان که ریزه کاری های همین شب کول کول چهارشنبه در لنگرود، بیشتر از گفتنی های نوروز است و در شماری از آبادی های ایران زمین ، این شب را گرامی تر از نوروز می دانند.
در فرهنگ باستانی ، مردمان بین النهرین و گاهشماری کشاورزی ایشان ، پایان سال همزمان بود با مرگ ایزدگیاهی شهید شونده . با شهادت این ایزد و قربانی شدن او سال پایان می یافت ؛ ولی چون از خون بر زمین ریخته شده اش گیاهی شگفت انگیز می رویید، سال کشاورزی نوبی هیچ درنگی دوباره آغاز می شد. در بین النهرین این ایزد، تموز یا دموزی نام داشت و آیین های در پیوند با او، هرساله باشکوه فراوان برگزار می شد.
گویا مردمانی که پیش از آریاییان در ایران می زیستند، با این داستان آشنا بودند و در پایان سال بر جوان شهید، سوگواری و زاری می کردند. این شیوه در سرزمین های شمالی و خاوری ایران فراگیر بوده است . بنابر گزارش های کهن ، مردمان بخارا از دیرباز تا سده های میانی اسلامی ، هرساله هنگام نوروز برای کشته شدن سیاوش گریه و شیون می کردند و خاک بر سر می ریختند. در فرهنگ های ناآریایی (یا نه چندان آریایی ) ایران ، کشته شدن سیاوش نماد پایان سال کشاورزی است.
پس از این که سر سیاوش بی گناه بریده شد، از گلوی او خون بر زمین مرده روان گردید و از آن جایگاه گیاهی تروتازه رویید که آن را پر سیاوشان (فرسیاوشان ) نامیدند و نشانه این بود که سال کشاورزی نو آغاز شده است.
پیوندهای سیاوش و نوروز بسیار تنگاتنگ است و از این رو، یادآوری خونخواهی در پایان سال وامدار اوست . علی خوشتراش بدرستی ، گذر مردمان از آتش در چهارشنبه پایان سال را نیز بازسازی ره سپردن سیاوش در آتش دانسته اند که گواهی بر پاکی و بیگناهی او بود و نیز از همین روی است که در پایان این شب ، سوخته کاه را پای گیاهان می ریزند تا در درازای سال گیاهی ، برایشان آمد داشته باشد.
در فرهنگ آریایی (بویژه زرتشتی )، داستان اندکی دیگرگون است . پایان سال همزمان است با بازگشت روان مینوی مردگان یا فروهر ایشان به خانه های خود، همچنین در گاهشماری اوستایی ، پایان سال برابر است با گاهنبار همسپهمدیم و گزارش این گاهنبار، همسپاهی فروهرهاست . بنا به یادداشت های شادروان مهرداد بهار، در این هنگامه پایان سال ، فروهرها سپاه خویش را می آرایند تا با اهریمنی (که کیومرث و گاویکتا آفریده را کشت) پیکار کنند.
گردآوردن سپاه فروهری در گاهنبار همسپهمدیم ، شناخت ما را از زیبایی داستان لشکرکشی مختار خونخواه افزون می کند.
اکنون به چهارشنبه بپردازیم و این که چرا شب چهارشنبه را برای این آیین دیده اند. از آنجا که ایرانیان پیش از اسلام ، چیزی به نام هفته نداشتند پس همزمانی شماری از آیین های ایرانی با روزهای هفته به دگرگونی های سده های نزدیک ، بویژه از روزگار صفویه به این سو باز می گردد. باید دانست که امروزه هم آیین سوری در همه جای ایران در شب چهارشنبه نیست و در بسیاری از آبادی های غرب و جنوب کشور، در شب پایان سال برگزار می شود، ولی گزینش چهارشنبه نزد مردمان شمال و شرق ایران ، بی گمان پیشینه ای داشته است.
نشانی این پیشینه را شاید بتوان در گاهشماری کوهنشینان البرز جست . زمستان ۹۰روزه ایشان به سه دوره شگفت بخش می شود. دوره ۴۰روزه چله بزرگ ، دوره ۲۰روزه چله کوچک و دوره ۳۰روزه آفتاب به حوت . این سه دوره با بندهایی به نام چهار چهار به هم پیوند می خورند. چهار روز پایانی چله بزرگ و چهار روز آغازین چله کوچک ، نخستین چهار چهار و چهار روز پایانی چله کوچک و چهار روز آغازین آفتاب به حوت را دومین چهارچهار می نامند. با این چهارچهارها در این زمان ، هیچ کاری نداریم.
یک چهار دیگر هست که تاکنون ناشناخته مانده است و در اینجا به آن می پردازیم . ناشناختگی این چهار آن روی است که در دل پنج پنهان است ! پنج روز پایان سال که در شناخته شده ترین گاهشماری های ایرانی ، پیش از نوروز می آید برابر با پنج روز پنجه یا همان خمسه مسترقه است . پنج روز مانده به پایان سال ، پنجه (که در لنگرود پنجک می گویند) آغاز می شود، ولی بر پایه گزارش ویژه برهان قاطع ، برپا داشتن آیین آن در چهار روز مانده به پایان سال انجام می شد یا به زبان دیگر، آیین های ویژه پنجه از روز دوم آغاز می شود و پس از روزهای سوم و چهارم و پنجم به آغاز سال نو می رسید. چهار روز مانده به پایان سال (روز دوم پنجک) بر پایه یادداشت برهان قاطع ، روز اشتود نام داشت و درباره این روز آمده است : «نام روز دوم است از خمسه مسترقه قدیم و بودن آفتاب در برج عقرب و در این روز، مغان یعنی آتش پرستان ، جشن کنند». شگفت این که نویسنده برهان ، تنها این جشن را در روز دوم پنجه یاد کرده است و گویا در روز نخست یا روزهای سوم و چهارم و پنجم ، نشانی از جشن و آیین نیست . می توان پنداشت که این یادگار چهار روز مانده به پایان سال ، کم کم به چهارشنبه پایان سال دیگرگون شد و تا امروز بر جا مانده است.
باریک شدن در آنچه فرهنگ مردم لنگرود در زمینه کول کول چهارشنبه است ، نشان می دهد از این راه ، پیوندهای بسیاری چه با دورترین اساطیر ایرانی و پیش ایرانی و چه با دیرترین افسانه های سرزمین های شرقی آشکار می شود. گزارش ویژگی خوردن سیر در کول کول چهارشنبه و این که هر کودکی که در این شب سیر بخورد، گازو نخواهد شد، گرچه خرافه ای کودکانه می نماید ولی پیشینه این باور به داستان های جمشید و باورهایی که هنوز زرتشتیان به آنها پایبندند باز می گردد. داراب هرمزدیار گزارش می کند: «جمشید را رسم بود که هر بیگانه و غریبی که از راه می رسید، در مطبخ پذیرایی می کردند، چندان که سیر و شادمان شود. روزی یک دیو خود را در شمایل تازه واردی درآورده و به خوانگاه جمشید رفت.
هرچه به خوراندند خورد و سیر نشد و گفت در مطبخ چنین شاهی ، آنقدر خوراک نیست که مرا سیر کند. داستان را به جمشید بردند. جمشید چند بار دستورهایی داد، اما دیو باز اظهار گرسنگی کرد. فرمان داد رمه ای از گاو و گوسپند کشتند و برایش خورش کردند، اما کفایت نکرد. جمشید به درگاه دادار اورمزد نیایش کرد و چاره خواست . بهمن امشاسپند به وی چنین ظاهر ساخت که دستور دهد گاوی بکشند و در میان سرکه کهنه بپزند و سیر و سداب درش کنند و به نام ایزد، پاره ای در سفره نزدش نهند. پس آن گنامینو چون لقمه ای خورد از آنجا بگریخت و نیست شد. پس از آن روزگار، گهنبار بنهادند و هرگاه که قحطی و تنگی پیش می آمد هم چنان گاوی کشته و با سرکه و سیر و سداب آمیخته و می پختند و می پختند و همگان از آن می خوردند تا تنگی و قحطی از بین می رفت.
خوردن سیر در کول کول چهارشنبه ، همزمان و برابر با گاهنبار همسپهمدیم است و این باور که هرکس سیر بخورد، گازو نمی شود شاید دوری جستن از رخسار دیو گرسنه باشد. هاشم رضی درباره خوردنی های جشن سوری آورده است : «نان روغنی در اصطلاح زرتشتیان ، سیروگ نامیده می شود... با سیروگ ، سیر و سداب نیز تهیه می کنند. سیروگ و سیر و سداب ، در گهنبارها و مراسم درگذشتگان تهیه می گردد.»
گویا خوردن سیر در اندیشه ایرانیان ، دورکننده بدی ها و اهریمن ها بوده است . در برهان قاطع آمده است : «گیاهی است که پیوسته در آب های ایستاده روید و خوردنش حیض را بگشاید.» و باز در همان دفتر، زیر واژه سیر سور می خوانیم : «نام روز چهاردهم است از هر ماه شمسی و فارسیان درین روز عید کنند و جشن سازند و درین روز گوشت و سیر برادر پیاز خورند و گویند که خوردن آن ایمن بودن از مس جن است.»
علی بالایی لنگرودی
منبع : روزنامه جام‌جم


همچنین مشاهده کنید