پنجشنبه, ۹ فروردین, ۱۴۰۳ / 28 March, 2024
مجله ویستا


کارگردانی از بهشت!


کارگردانی از بهشت!
‌ الکساندر مککال اسمیت، نویسنده رمان «آژانس کارآگاهی شماره یک بانوان» .او یکی از انگشت‌شمار نویسندگانی است که من می‌توانم اسمشان را بیاورم. به نظر من «آقای ریپلی بااستعداد» یک فیلم درخشان و عالی بود و از تماشای «کوهستان سرد» هم لذت بردم. من با کار‌های او و فضا و رنگ‌های دوست‌داشتنی و حس کار‌هایش آشنایی داشتم. او همه اینها را در ساخت فیلم «آژانس کارآگاهی شماره یک بانوان» به کار بسته بود و من به خودم می‌بالم که مینگلا‌ بر اساس کتاب من فیلم ساخت. فقدان او ضایعه‌ای وحشتناک برای سینمای بریتانیا و مسلما سینمای جهان است. من وقتی فیلمنامه او را خواندم خیلی خیلی از کارش راضی بودم.
او با کتاب‌های من آشنایی نزدیک داشت، می‌فهمید کتاب‌های من در چه موردی هستند و چیز‌هایی از خودش به داستان من اضافه کرد. کاش چیز‌هایی که او به داستان من اضافه کرد به ذهن خودم می‌رسید! من به بوتسوانا رفتم و چند روزی را به همراه گروه فیلمبرداری گذراندم.
من وقتی دیدم او با چه سرعتی فرهنگ بوتسوانا را درک کرده و اینکه چگونه کل پروژه را راه‌اندازی کرده واقعا حیرت کردم. او سرش خیلی شلوغ بود و من نمی‌خواستم مزاحمش بشوم ولی او مردی بسیار مهربان و مبادی آداب بود.
مثلا‌ به من می‌گفت کلمه «اکشن!» را بگویم و به من اجازه می‌داد که در حین فیلمبرداری کنارش بایستم. این آخرین فیلم او است و به نظر من احساسات و عواطف بسیار زیادی در آن به کار برده است. او برای کشور و مردمش خیلی کار‌ها انجام داده است.
به نظر من هیچ نویسنده‌ای نمی‌توانست کارگردانی سمپاتیک‌تر از مینگلا‌ را در ذهن خود تصور کند. از منظر نویسنده مینگلا‌ کارگردانی از بهشت بود.
● کن راسل، کارگردان سینما
من با بستنی‌هایی که پدر مینگلا‌ در «راید» واقع در جزیره «وایت» می‌فروخت ‌ یک اسکوپ بستنی شکلا‌تی و توت فرنگی ‌ بزرگ شدم. مینگلا‌ که خود نویسنده بود در اقتباس سینمایی کتاب‌های پرفروش مهارت بسیار زیادی داشت. مینگلا‌ به شعر در داستان خیلی علا‌قه‌مند بود.
او با ارجاع دادن به هرودوت و نرودا گویی همه را افسون می‌کرد. ترکیب کلماتی که او به کار می‌برد ‌ مثل این یکی از فیلم کوهستان سرد: «یک کیسه الماس در قلبی سیاه»‌ راز و رمز و اشتیاق و عشق و عاشقی را که او استاد بلا‌منازع تمام اینها بود به یاد آدم می‌آورد.
او استاد نمایش مکان‌های غیر بومی‌‌و رمان‌های رمانتیک و عشاق پر جاذبه‌ بود که به واسطه حس گناه و جنگ و فاصله زیاد با مرگ از هم جدا شده و ناکام مانده‌اند. مینگلا‌ سلطان شور شاعرانه بود. او دوست داشت کاری کند که مو بر تن آدم سیخ شود.
تصاویری که او در فیلم‌هایش نشان داده فراموش نشدنی‌اند: نقاشی‌های کلیسا که با چراغ قوه آنها را نگاه می‌کردند، نقاشی‌های روی دیواره غار، سقوط هواپیما، جیپی که به واسطه توفان در زیر شن‌ها مدفون شده بود، منظره تپه‌های شنی، بدن به عنوان کشور واقعی بدون مرزبندی‌ها. فیلم‌های او رمانتیک هستند، رمانتیک به معنای بسیار انگلیسی‌اش، به همین دلیل هم بود که مورد توجه استودیو‌های‌هالیوودی قرار می‌گرفت.
● مارتین فریمن، بازیگر، فیلم «شکستن و داخل شدن»
او بازیگران و کار کردن با آنها را خیلی دوست داشت و البته در نتیجه این رفتار او، بازیگران عاشق کار کردن با او بودند چون آنها همدلی این مرد را احساس می‌کردند; او نه تنها فیلمنامه‌های عالی می‌نوشت بلکه به بازیگرش کمک می‌کرد که آن کلمات و جملا‌ت عالی را ادا کند.
او آنقدر به کار من اعتقاد داشت که من از اعتماد به نفس خاصی در کارم برخوردار شدم. او جو شادی در پشت صحنه ایجاد می‌کرد و بازیگوشانه رفتار می‌کرد و هرگز اجازه نمی‌داد که هوشش سد راه دلش بشود. او کار خودش را جدی می‌گرفت و نه خودش را. او در روز دست کم یک بار می‌زد زیر آواز.
● مایکل آنداچه، نویسنده رمان «بیمار انگلیسی»
او یکی از عزیزترین دوستان من بود. او با تمام کسانی که به او نزدیک بودند و با تمام کسانی که با او کار می‌کردند سخاوتمند و مهربان بود. من حرف زدن با او را خیلی دوست داشتم. حتی تصور این موضوع برایم سخت است که ما دو تا از این به بعد دیگر کار‌هایمان را با هم شریک نمی‌شویم.
منبع : روزنامه حیات نو


همچنین مشاهده کنید