پنجشنبه, ۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 25 April, 2024
مجله ویستا


نگاهی به پنج انگاره کارآفرینی


نگاهی به پنج انگاره کارآفرینی
اکثر کارآفرینان موفق کسب و کارهای خود را با یک ابداع خارق العاده و مرزشکنانه که معمولا جنبه فناورانه نیز دارد، آغاز می کنند.
اگر بخواهیم براساس مطالب رسانه های همگانی عمده قضاوت کنیم، به سادگی این برداشت را خواهیم کرد که اغلب بنگاه های کارآفرینی بالنده موفق، حول محور یک ابداع یا یک نواندیشی اولیه شکل گرفته اند که احتمالا متاثر از یک فناوری نیز هستند.
اما این طور نیست. به عقیده بیده کسب و کارهای انقلابی به ندرت در میان بنگاه های کارآفرینی بالنده شکل می گیرند. اما بیده فدرال اکسپرس را یکی از استثنائاتی می داند که این قانون را به اثبات می رساند. فدرال اکسپرس با ایده ای که در آن زمان، کمتر به ذهن کسی رسیده بود، با ایجاد یک سیستم جهانی حمل و نقل برای تحویل بسته های پستی که در طول شب نیز این خدمات را ارائه می داد، در دهه ۱۹۷۰ شروع به کار کرد. نمونه رایج فدرال اکسپرس شرکت هایی مانند جیفی لوب هستند که تغییری اندک و مطمئنا بازارپسند، در شیوه داد و ستد نفت در کشور آمریکا ایجاد کردند که البته یک تحول محسوب نمی شود.
به طور حتم همانطور که نوآوری از جمله مسائل مهم در راه اندازی مشاغل است اختراعات، فرآیندهای جدید و دانش صحیح نیز بخش مهمی از فرایند ایجاد کسب و کار طولانی مدت را تشکیل می دهد. همچنین سود بالقوه بهره وری که از یک محصول، خدمت یا نظام توزیع جدید حاصل می شود در بخش مرکزی یک کسب و کار قرار می گیرد. بیده معتقد است تنها تعداد کمی از کسب و کارهای مخاطره آمیز موجود، بدون ارائه خدمات و محصولات متفاوت موفق می شوند. همچنین متفاوت بودن کلید امنیت بخشیدن به سرمایه گذاری در کسب و کار خارجی است و معمولا نیازمند آن است که مشخص شود یک شرکت پتانسیل رهبری در حیطه کاری خود را دارد (موضوعی که به شرط لازم سرمایه گذاری نیز هست براساس بهره وری تولیدی که آن شرکت ارائه می دهد، تعیین می شود.) بر همین اساس ایده ای که به راحتی از آن الگوبرداری می شود یا به عبارتی حقوق مالکیت معنوی آن رعایت نمی شود، فاقد تضمین های لازم است و نیز احتمال می رود سرمایه چند میلیون دلاری شرکتی را در یک لحظه به خطر بیندازد، مورد مناسبی نخواهد بود. اما لازم نیست شرکت های کارآفرینی بالنده در ابتدای کار محصولی منحصر به فرد یا فرایندی کاملا جدید در اختیار داشته باشند. در مصاحبه بیده با ۱۰ تن از کارآفرینان موفق ۹ نفر از آنها اجرای منحصر به فرد یک ایده معمولی و رایج را کلید موفقیت خود دانسته و آن را برای متفاوت بودن کافی دانستند.
البته لازم به ذکر است که حتی با وجود مطرح نبودن یک شرکت در حد و اندازه های بزرگ بخش نوآوری آن همچنان می تواند بسیار موفق عمل کند. در برخی موارد مثل قهوه استارباکس برای قبضه بازاری جدید، اول یا دوم بودن در آن بازار بسیار حایز اهمیت است. یا اینکه ممکن است تنوعی کوچک یا تغییری در شکل بسته بندی، تلاش صورت گرفته را در نوع خود منحصر به فرد سازد. در بسیاری از موارد شرکت های کارآفرینی بالنده سعی می کنند خود را از دیگران متمایز ساخته و با حرکت سریع، بهبود مستمر کار و همواره یک قدم جلوتر بودن در رقابت، از منافع خود حفاظت کنند. تلاش های بازاریابی گسترده نیز بعضا از عوامل کلیدی محسوب می شود. اما طبق گفته های بیده و همکارانش بهبود کیفیت، انعطاف پذیری، توانایی برآورده کردن نیازهای مشتریان و ارائه موفقیت آمیز سود بهره وری پیش بینی شده، معمولا بسیار مهمتر از این است که یک شرکت، خدمات، تولیدات یا مدل کسب و کار منحصر به فردی فراهم آورد. نمونه های شناخته شده بسیاری از شرکت های کارآفرینی بالنده وجود دارند که بدون تاکید اولیه بر نوآوری یا فرآیندهای تجارتی پیشرفت کرده اند. برای مثال افرادی نظیر چارلز شواب و دیگر سفته بازان راهی یافتند تا از طریق قیمت گذاری های جدید، سرمایه گذاران را به نادیده گرفتن توصیه های مدیران مالی سنتی تشویق کرده و پول بیشتری به دست آورند. مک دونالد و دیگر رستوران های Foob Fast نیز با استفاده از الگوی ثابت عادات غذایی، روشی مناسب برای در دست گرفتن سهم بازار پیاده نموده اند.
همچنین سم والتون با استفاده از ایده خرده فروشی تخفیفی، که فروشگاه هایی مثل Ann Hope نیز قبلا از آن استفاده کرده بودند، از طریق فروش اینترنتی و کنترل همزمان انبار، توانست امپراتوری عظیم وال مارت را ایجاد کند.
البته در حقیقت تنها ۶ نفر از ۱۰۰ کارآفرین موفق که بیده با آنها مصاحبه کرد، ادعا کردند که ایده ای منحصر به فرد داشته اند و کمتر از ۱۰ درصد از ۵۰۰ شرکت بررسی شده به سفارش بنیانگذارانشان بر اساس ایده های نو شکل گرفته بودند. حتی تعداد کمی از این بنیانگذاران موفق، چهره های اول و دوم بازار بودند. اما طبق نظر بیده آنها شرکت های خود را براساس افزایش خدمات یا تولیدات فعلی و تنها با اصلاحی جزئی بنیان نهادند که آشکارا ایده فردی دیگر را اصلاح می کرد.
حتی شرکت هایی هم که در صنعت کامپیوتر پیشرفت می کنند یک نوع خدمات یا کالای خاص ارایه نمی دهند. در اینجا بیده از بیل گیتس نام می برد. وی نمونه یک کارآفرین بسیار موفق است که فرصت های کوچک و نامطمئن را بدون در اختیار داشتن تکنولوژی موفق سالها تحت نفوذ خود داشت و توانست در سال ۱۹۹۴ طرح های خود را به قیمت ۸۸۴ میلیون دلار به شرکت ناول بفروشد.
البته تنها مساله مورد توجه این نیست که شرکت های کارآفرینی بالنده بدون نوآوری کار می کنند، اکثر آنها حتی بنیان فناورانه هم ندارند. بنگاه های کارآفرینی بالنده راه هایی برای انتقال منافع بهره وری به روش های غیرفناورانه یافته اند. جالب توجه است که براساس تحقیق بیده اکثر کارآفرینان کسب و کار خود را بر پایه محصولات و خدمات فناور محور بنیان نمی گذارند. اگرچه شرکت های تکنولوژی محور سهم عظیمی از توجه عمومی و سرمایه گذاران کسب و کار را به خود جلب می کنند، بحث تکنولوژی در مورد کسب و کارهای تازه کار و شرکت های در حال رشد چندان مطرح نیست; در حقیقت از هر ۳ شرکت مطرح شده در فهرست ۵۰۰ شرکت آمریکایی که رشد سریعی داشته اند، ۲ شرکت فناور محور نیستند.
۱) انگاره نوآوران گمنام:
اکثر کارآفرینان موفق در صنایع خود سابقه طولانی و تجربه کاری بسیاری دارند.
برای مثال ژان ونر مجله رولینگ استون را زمانی تاسیس کرد که ۲۱ ساله بود و تازه تحصیلات دانشگاهی خود را به اتمام رسانده بود. استیو وزنایک که به سرمایه گذاری برای کامپیوترهای اپل کمک کرد، هنگام ساخت اولین کامپیوتر مارک اپل، مهندسی گمنام در شرکت Packarb Hewlett بود. جان کتزمن زمانی که پرینستون ریویو شرکت آموزش و تهیه سوالات آزمون را بنیانگذاری کرد معلم نیمه وقت کالج هانتر در نیویورک بود. با اینکه احتمال دارد بنیانگذاران شرکت های موفق بعدها در حیطه کاری خود مشهور و صاحب نام شوند، اما این موضوع که شرکت های کارآفرینی بالنده توسط آماتورهایی ایجاد شده اند که قبلا تجربه کمی در این حیطه داشته اند، بسیار عجیب است. طبق تحقیق بیده ۴۰ درصد بنیانگذاران فهرست ۵۰۰ شرکت در زمان ورود به صنایع خود هیچ تجربه قبلی در آن زمینه نداشته اند. هم چنین بیش از یک سوم بنیانگذارانی که در لیست ۵۰۰ شرکت هستند و بیده با آنها مصاحبه کرده است قبل از تاسیس شرکت شان بیکار بوده اند. بسیاری دیگر از این افراد تنها چند سال سابقه کاری داشتند و اگر کسی در حیطه کاری که کارآفرینان قصد ورود به آن را دارند از آنها کسب اطلاع کند، اغلب خودشان هم اطلاع کمی دارند.
با توجه به عدم قطعیت موجود در این زمینه، این مساله که مدیران اجرایی با سابقه و حرفه ای های با تجربه نباید به امید یک فرصت کوچک شغل خود را ترک کنند عاقلانه به نظر می رسد. بیده می نویسد افرادی که می دانند استفاده از فرصت ها به چه قیمت گزافی تمام می شود معمولا به کسب و کارهای کوچک و مخاطره آمیز دست نمی زنند با اینکه کارآفرینان افرادی باهوش بوده و بسیاری از آنها از نظر مهارت های فروش کاملا حرفه ای هستند ولی علت اصلی موفقیت شرکت های کارآفرینی بالنده در انعطاف پذیری بسیار زیاد بنیانگذاران آن نهفته است.
در واقع عامل اصلی در اثرگذاری آنها شخصیت، قدرت انطباق پذیری و اشتیاق آنها به تهیه محصولات و خدمات تخصصی است و نه صرفا تخصص در صنعت. همچنین آنها از طریق توجه مداوم به نیازهای مشتریان و تطبیق محصولات و خدماتشان با این نیاز می توانند دید خود را گسترش داده و خدمات و محصولاتی عرضه کنند که بازار را تحت کنترل درآورند. بنابراین آنها ممکن است سابقه زیادی در بخش صنعت نداشته باشند اما با راهکار حقیقی آشنا باشند.
با این حال لازم است شرکت های کارآفرینی بالنده هنگام صعود به مراحل بعدی، برای پیشرفت از توان صنعتی و آموزش حرفه ای در کنار هم استفاده کنند. این فرایند که بیده آن را بهبود منابع می نامد معمولا شامل به کارگیری کارمندان تحصیل کرده و با انگیزه تری می شود که نیاز به آموزش نداشته و مهارت هایشان در راستای خط مشی و نیازهای شرکت است. بیده به مورد استیو بالمر مدیر اجرایی با تجربه Procter Gamdle اشاره می کند که در سال ۱۹۸۰ به شرکت تازه تاسیس مایکروسافت پیوست و نشان داد چگونه موضوع استخدام افراد می تواند بر رشد شرکت در این مرحله تاثیر بگذارد. اندکی پس از پیوستن بالمر به مایکروسافت، IBM از مایکروسافت در خواست نگارش یک برنامه عامل را برای رایانه های شخصی ساخت این شرکت نمود. بیده تاکید می کند که حضور بالمر در مایکروسافت عامل موفقیت این شرکت در طراحی و نوشتن برنامه سیستم عامل بود.
استار باکس یک نمونه دیگر در این زمینه است که طبق نظر بیده منحنی رشد شدید آن تا حدود زیادی به استخدام مدیران اجرایی با سابقه مربوط می شود که با هدف ارتقای نقش شرکت از یک بازیگر کوچک و منطقه ای به یک شرکت معتبر بین المللی انجام شده است. دورنس ماکتز، با ۲۰ سال تجربه در کسب و کار و ۸ سال سابقه کار در منصب مدیریت یک شرکت عمومی و پر سود تولید نوشابه در هاوارد شولتز استخدام شد و این امر نقطه عطفی در تاریخ استار باکس محسوب می شود.
همچنین جستجو برای سرمایه گذاری در خارج اغلب این فرایند را سرعت می بخشد و مدیران اجرایی با تجربه و بی تجربه را در امر سرمایه گذاری با هم همراه می سازد. در هر صورت یک شرکت سرمایه گذاری مخاطره آمیز، اغلب نیازمند استخدام یک رئیس اجرایی با سابقه است.
۲) انگاره بینش استراتژیک:
اغلب کارآفرینان موفق، یک طرح کسب و کاری منسجم دارند و پیش از اقدام به هر کاری ایده های خود را مورد تحقیق و بررسی قرار داده و سپس اقدام به تجاری سازی ایده خود می کنند.
در واقع آنها برنامه ریزی استراتژیک و تحقیقات بیشتر را به این خاطر به مراحل بعدی توسعه کسب و کار خود موکول می کنند که تحقیق و برنامه ریزی گسترده برای مراحل آغازین غیرضروری و حتی از نظر مالی غیرممکن است. بیده معتقد است در مراحل اولیه، کارآفرینان موفق لزوما تصور درستی در مورد مرحله آغاز کسب و کار خود ندارند. برای مثال تنها ۴ درصد بنیانگذاران فهرست ۵۰۰ شرکت که بیده با آنها مصاحبه کرده بود برای توسعه ایده های کسب و کاری خود از تحقیق نظام مند استفاده کرده و از هر سه مورد نیز کمتر از یک مورد چیزی بیش از برنامه ریزی مراحل اولیه کسب و کار در اختیار داشتند. در تحقیق دیگر، بیده به این نتیجه رسید که کمتر از نیمی از بنیانگذاران در لیست ۵۰۰ شرکت در دهه ۱۹۸۰ پیش از آغاز به کار با یک وکیل مشاوره کرده اند.
به همین دلایل حاصل تلاش های اولیه بسیاری از کارآفرینان موفق اغلب منجر به تولید محصول و یا خدمتی نمی شود که در نهایت باعث موفقیت آنها شود. برای مثال ویلیام هیولت و دیوید پاکارد ابتدا شروع به فروختن یک نوسان نگار صوتی کردند یا ریچارد برانسون، بنیانگذار Recorbs Virgin، نیز اول یک کسب و کار تجاری ناموفق در اختیار داشت.
در حالی که کمبود برنامه ریزی طولانی مدت ممکن است غیرعاقلانه و شتاب زده به نظر بیاید، اما در عین حال دلایل موفقیت شرکت های بسیاری که بدون برنامه عمل کرده اند نیز قابل بررسی است. بیده می گوید: فرآیند راه اندازی و آغاز یک کسب و کار تازه همانند پریدن از روی یک صخره به صخره دیگر بر فراز یک جویبار است و هیچ شباهتی به احداث پل معروف gate Golben ندارد که یک طرح و نقشه از پیش طراحی شده مفصل و دقیق نیاز داشت. او می نویسد: در مشاغلی که فناوری های متمایزکننده وجود ندارد برخی ویژگی های شخصی از جمله روشنفکری، تعصب ورزی، تمایل به تصمیم گیری های سریع، توانایی کنار آمدن با موانع و مهارت فروش رو در رو از مواردی هستند که برندگان را از بازندگان متمایز می سازند. در مرحله مقدماتی سازگاری و تطابق بسیار مهم تر از تصمیم گیری کامل و منطقی است.
طی مراحل بعدی رشد است که می توان تحقیق کامل و جامع و برنامه ریزی استراتژیک را از ارکان اساسی برای ادامه بقا و پیشرفت بیشتر یک شرکت کارآفرینی بالنده برشمرد. موفقیت ابتدایی یک شرکت نمی تواند بر اساس یک سری تصمیم های نامرتبط و سرهم بندی شده، که ممکن است شرکت را به سوی بسیاری پراکنده کاری های بیهوده ادامه یابد. ابتکاراتی که در راستای استراتژی کلی شرکت نیستند باید حذف شوند هرچند که سودمند باشند. بدین ترتیب می توان این طور نتیجه گرفت که برنامه ریزی استراتژیک و تحقیقات گسترده در مراحل ثانویه رشد شرکت های کارآفرینی بالنده است که توسعه و پایداری آنها را تضمین می کنند.
۳) انگاره سرمایه گذاری مخاطره آمیز:
اکثر کارآفرینان موفق، شرکت های خود را با سرمایه گذاری های مخاطره آمیز فراوان راه اندازی می کنند تا به اهداف از پیش تعیین شده خود دست پیدا کرده، تجهیزات مورد نیازشان را خریداری و کارمندان شرکت را استخدام کنند.
در بین تمامی پندارها و سو» تعبیراتی که پیرامون مساله کارآفرینی وجود دارد نقش سرمایه گذاری مخاطره آمیز احتمالا پررنگ تر از بقیه است. این پندار غلط آنقدر مورد توجه قرار گرفته که اغلب افرادی که از خارج به قضیه نگاه می کنند بر این باورند که لزوما مناسب ترین و معقولانه ترین نوع کسب و کار از حمایت مالی بالایی برخوردار است. رسانه های گروهی با مهم جلوه دادن شرکت های نوپایی که از طریق سرمایه گذاری مخاطره آمیز حمایت شده اند بدون وقفه این موضوع را پوشش داده و رشد فراوان انکوباتورها را در سراسر کشور برجسته ساخته اند.
واقعیت امر این است که سرمایه گذاری مخاطره آمیز در بخش هایی از صنعت بیشتر رواج دارد که کمبود سرمایه درآن بخش ها شرکت های فعال را وادار می سازد مراحل آغازین رشد را به سرعت طی کنند. علاوه بر این حمایت از سرمایه گذاری مخاطره آمیز در برخی شرکت های نوپا با تکنولوژی بالا، صنعت اینترنت و در بین کسب و کارهای بیوتکنولوژی یک مشخصه مشترک است. به طور مثال در اوج رونق و شکوفایی، کسب و کارهای اینترنتی تقریبا ۱۷ میلیارد دلار از۲۱ میلیارد دلار (۸۰ درصد) سرمایه گذاری مخاطره آمیز ۳ ماهه نخست سال ۱۹۹۱ را به خود اختصاص دادند.
اما حتی پس از ترکیدن حباب دات کامدر نیمه فصل سوم سال ۲۰۰۰ میلادی شرکت های اینترنتی همچنان ۴۵درصد از مجموع سرمایه گذاری های مخاطره آمیز را از آن خود کرده و سرمایه گذاری مخاطره آمیز بخشی مهم را در انتقال یک شرکت نوپا به یک شرکت کارآفرینی بالنده پیشرفته تر تشکیل می دهد. EGC از هر نوعی که باشند برای رشد و پیشرفت نیازمند تامین سرمایه اولیه هستند. در مراحل بعدی نیاز به منابع مادی جهت سرمایه گذاری در رابطه با موفقیت های اولیه احساس می شود. برای مثال در سال ۱۹۴۵ شرکت وال مارت با دریافت یک وام مناسب و پس از مدت کوتاهی موفق شد شبکه خدمات خرده فروشی خود را به اکثر کشورهای جهان گسترش دهد. در بسیاری از موارد، جست وجو برای تامین مالی شرکت از منابع خارج و شرایط سخت شرکت های سرمایه گذاری مخاطره آمیز در اعطای وام، دگرگونی و تغییر و تحول موفقیت آمیز و اولیه EGC به مرحله بعدی را سرعت بخشیده و تقویت و تحکیم می کند. علاوه بر این آمار و ارقام موجود نشان می دهند شرکت هایی که از سرمایه گذاری مخاطره آمیز در مراحل رشد خود بهره می گیرند نسبت به سایر شرکت ها بهتر عمل می کنند. به هر حال، کاربرد سرمایه گذاری مخاطره آمیز یا هر نوع دیگری از پشتیبانی مالی رسمی به طرز شگفت انگیزی در میان اکثر شرکت های کارآفرینی بالنده و در نخستین مراحل پیشرفت آنها رواج دارد. به عنوان مثال در سال ۱۹۹۹ از ۷۰۰/۰۰۰ شغل ایجاد شده کمتر از ۴۰۰۰ مورد از سرمایه گذاری مخاطره آمیز نشات گرفتند. این بدان معنی است که بیشتر مشاغل جدید با سرمایه گذاری مخاطره آمیز پشتیبانی شده اند. طبق آمارهای رسمی موجود، در سال های اخیر بیش از نیمی از سهام عرضه شده به بازارهای بورس مربوط به شرکت هایی بوده است که از سرمایه گذاری مخاطره آمیز در تاسیس و راه اندازی خود استفاده کرده اند.
البته باید توجه داشت که شرکت هایی با تکنولوژی پیشرفته اغلب از این قانون مستثنی هستند. برای مثال وب سایت com.Hotmail بدون سرمایه گذاری مخاطره آمیز و بدون دریافت هیچ حمایت خارجی رشد و رونق یافته و بعدها توسط مایکروسافت به مبلغ ۴۰۰ میلیون دلار خریداری شد. یا سیستم های Cisco که اکنون یکی از تامین کنندگان اصلی و پیشرفته شبکه ها و سرورهای اینترنتی در سراسر جهان می باشند در ابتدا با سرمایه شخصی دو تن از بنیانگذارانش تامین مالی شدند. در حقیقت اکثر EGC با وسایل و روش های محدود آغاز به کار می کنند. یکی از دلایل این امر آن است که اکثر EGC برای راه اندازی به منابع بسیار کوچکی نیازمند هستند. در دنیای سرمایه گذاری مخاطره آمیز حمایت و پشتیبانی معمولا از حدود ۳ میلیون دلار شروع می شود که این مقدار بسیار بیش از میزانی است که اکثر EGC در مراحل اولیه به آن احتیاج داشته و یا توان ضمانت آن را دارند.
طبق گفته های بیده ۲۶درصد مشاغل موفقی که وی آنها را مطالعه کرده با کمتر از ۵۰۰۰ دلار شروع به کار کرده اند. از هر ۳ شرکت موجود در لیست ۵۰۰ شرکت سال ۱۹۹۶، دو مورد با کمتر از ۵۰/۰۰۰ دلار کار خود را آغاز کرده اند. به عبارت دیگر میانگین سرمایه گذاری مورد نیاز برای این شرکتها تنها حدود ۲۵/۰۰۰ دلار بوده است.
به طور مثال مجله Stone Rolling فقط با ۷۵۰۰ دلار سرمایه اولیه شروع به کار کرد. شرکت به ثبت رسیده Management Waste، که اکنون در بیش از نیمی از ایالات متحده آمریکا فعال است، تنها با یک کامیون و عایدی ۵۰۰ دلار درماه شروع به کار کرد. یا بابریس، بنیانگذار شرکت، وال داون که ساعت های مچی ظریف و ارزان قیمت تولید می کند، شرکت خود را تنها با یک سرمایه اولیه ۱۰۰۰ دلاری راه اندازی نمود. بعدها همین شرکت در سال ۱۹۹۴ میلادی در زمره ۵۰۰ شرکتی قرار گرفت که سالیانه ۷ میلیون دلار درآمد داشتند. در این سطوح از سرمایه گذاری، پس اندازهای شخصی و درآمد خانواده و دوستان معمولا بیش از میزان لازم برای راه اندازی این نوع کسب و کارها هستند. در اکثر موارد فرشتگان نجاتی که خودشان سابقا کارآفرین بوده و تجارب فردی بسیاری کسب کرده اند، اولین کسانی هستند که بطور انتقادآمیز به EGC ها نگاه می کنند.
این افراد از طریق وجوه مشخصی که برای سرمایه گذاری مهیا می سازند پیوسته انتقال بین مراحل اولیه و بعدی رشد کارآفرینانه را سرعت می بخشند. در هر صورت تنها نوآوری هایی موفق به جذب سرمایه گذاری های مخاطره آمیز می شوند که یک طرح کسب و کار منحصر به فرد و بی کم و کاست، یک ایده نوآورانه، پرسنل باتجربه و پرسابقه داشته باشند; خصوصیاتی که بیشتر بنگاه های کارآفرینی بالنده فاقد آن هستند. بنگاه های کارآفرینی بالنده ممکن است با گذشت زمان برخی یا همه این مشخصات را کسب کنند اما در آغاز کار فاقد آن هستند. به طوری که سه نفر از چهار کارآفرینی که بیده با آنها مصاحبه کرده حتی در صدد امنیت بخشیدن به سرمایه خطرپذیر خود نبودند. بیده در این باره می گوید: بیش از ۸۰ درصد بنیانگذاران شرکت ها که وی روی آنها تحقیق کرده کسب وکار مخاطره آمیز خود را به وسیله سرمایه های معمولی ای نجات داده اند که از طریق پس اندازهای شخصی، کارت های اعتباری و غیره حاصل شده است.
● وظایف دولت در قبال شرکت های کارآفرینی بالنده گذار پرمخاطره
درک مراحل مختلفی که شرکت های کارآفرینی بالنده طی می کنند برای اتخاذ نوعی سیاست عمومی تاثیرگذار ضروری است. غالبا رسانه های گروهی هنگام گذار شرکت های کارآفرینی بالنده از مرحله ای به مرحله دیگر تنها توجه خود را به مراحل نهایی توسعه این قبیل کسب و کارها معطوف می کنند و از مراحل ابتدایی و آغازین توسعه آنها کاملا غافل می شوند. بنابراین هر نوع سیاستگذاری که قرار است برای حمایت و پشتیبانی از شرکت های کارآفرینی بالنده صورت پذیرد باید هر دو مرحله توسعه آنها را مد نظر قرار دهد.
البته این بدان معنا نیست که کارآفرینانی که به مراحل بالا می رسند از خطر جسته و نیازی به حمایت ندارند. راه اندازی یک شرکت موفق به تنهایی پایداری آن را بطور کامل ضمانت نمی کند. در حقیقت EGC حتی پس از کسب برخی موفقیت ها، باز هم در موقعیت نامطمئنی به سر می برند. از بعضی جهات پایداری یک شرکت بعد از کسب چند موفقیت اولیه بسیار سخت تر از راه اندازی یک شرکت جدید است و به همین دلایل است که اکثریت قریب به اتفاق مشاغل جدید ظرف ۱۰ سال شکست می خورند. بسیاری از آنها تعطیل شده یا بدون اینکه حضورشان تاثیری در روند کار داشته باشد در همان ابعاد کوچک سابق باقیمانده و در نهایت دیگران سریعا از آنها پیشی می گیرند. حتی بسیاری که پس از مرحله مقدماتی دوام می آورند دیگر برای کسب اعتبار بلند مدت تلاش نمی کنند و اغلب توسط رقبای بزرگتر خریداری می شوند. کارآفرینانی هم که تصمیم می گیرند وارد حیطه هایی چون اینترنت و بیوتکنولوژی شوند، طی چند ماه اولیه با مشکلات بزرگی مواجه می شوند. از آنجایی که انگیزه ها و خصوصیات یک کارآفرین که در مراحل نهایی کار است با خصوصیات و انگیزه افرادی که در آغاز راه هستند بسیار متفاوت است، EGC طی این تغییر شدیدا آسیب پذیر می شوند. طبق گفته های بیده، انتقال از مراحل اولیه کارآفرینانه تا رشد بلندمدت نیازمند وقوع تغییراتی جامع در بسیاری خصوصیات شرکت های کارآفرینی بالنده موفق است. تنها کارآفرینان محدودی که می توانند خود را از نو به افرادی خطرپذیر، با انگیزه و پرانرژی تبدیل کنند قادر به ادامه رشد خود خواهند بود. طبق گفته های بیده برای آنکه سرمایه گذاری موفقیت آمیز صورت گیرد، EGC باید کارمندان، مشتریان و منابع سرمایه ای جدید به دست آورند. با توجه به آنچه بیده ارتباط محدود میان این خصوصیت و خصوصیاتی که در ابتدا کسب شده اند می نامد، تعجبی نیست که بسیاری از سرمایه گذاران تصمیم به فروش شرکت های خود گرفته یا تصمیم می گیرند در حد بازیگرانی کوچک در سطح محلی یا منطقه ای باقی بمانند. برای بسیاری از کارآفرینانی که مهارت های بالایی دارند و در بدو ورود به مراحل بعدی توسعه با شکل جدیدی از چالش ها مواجه می شوند، فروش شرکت به دلایلی فراتر از مسائل مالی مورد توجه قرار می گیرد. بیده در ادامه می افزاید: گذار از یک کسب و کار تازه تاسیس به یک شرکت بزرگ نیازمند آن است که کارآفرینان مهارت های جدید کسب کرده و نقش های جدیدی برای خود ایجاد کنند. در مراحل بعدی توسعه، یک کارآفرین موفق باید برای موفقیت تقریبا مخالف آنچه را که پیشتر برای موفق بودن انجام می داد، صورت دهد. در اینجا بار دیگر نقش سرمایه گذار خارجی جهت تسهیل مرحله گذار مهم است چرا که شرایط جدید، EGC را وادار به اتخاذ رفتاری جدید می کند.
● شرایط تسهیل کننده و اعمال سیاست ها
نکته ای که می توانیم بر اساس تحقیق حاضر و مطالعات محدودی که درباره کارآفرینی انجام شده عنوان کنیم، این است که بسیاری از سیاست های تنظیم شده برای توسعه و گسترش کارآفرینی احتمالا بر اساس پندارهای موجود در مورد کارآفرینی شکل گرفته اند که البته قادر به تامین نیازهای EGC نخواهد بود. به علاوه، نیازهای EGC مجموعه ای از شرایط مشابه نبوده و طیف وسیعی از ساختارهای اقتصادی و اجتماعی را در بر می گیرند که براساس مرحله توسعه شرکت متفاوت هستند.
با وجود برجستگی و اهمیت فعلی کارآفرینان، فشارهای اجتماعی در برابر خصوصیت ریسک پذیری این قشر از جامعه همچنان به قوت خود باقی است. بنابراین بدون ایجاد فضای حمایتی و مساعد برای کارآفرینی ممکن است منابع حیاتی و مورد نیاز در دسترس شرکت های کارآفرینی بالنده و ریسک پذیر قرار نگیرند. بر همین اساس برای روشن تر شدن موضوع در ذیل خلاصه ای از ملاحظات سیاسی آورده شده است که البته نیازمند بحث و بررسی بیشتر است. این مطالب در نوع خود جامع و مفصل هستند:
۱) ریسک ها و مزایای مشترک
شرکت های کارآفرینی بالنده برای تقسیم ریسک ها به افرادی مثل کارمندان، سرمایه گذاران، عرضه کنندگان و حتی مشتریان نیازمندند. این کار مستلزم ایجاد یک نظام آموزشی است که هم مهارت های پایه (نظیر مهارت های تحلیلی، ارتباطی و توانایی حل مسایل به روش های ابتکاری) و هم مهارت های فنی را به کارمندان آموزش دهد. البته اگر پرسنل مورد نیاز این حیطه در دسترس نباشد سیاست مهاجرت و سیاست های منطقه ای بسیار مفید خواهند بود. قوانین ورشکستگی هم، که نه کارآفرینان را بدنام می کند و نه بارسنگینی بر دوش آنها می گذارد، از جمله عوامل مهم دیگر هستند. در نهایت، رهبران منطقه ای و سیاسی می توانند روند موفقیت EGCها را تسریع کرده و فرهنگی ایجاد کنند که در آن شعار کار برای کار، فراخوانی افتخارآمیز و جالب توجه باشد.
از طرف دیگر نیز پاداش های مشترک هم در مراحل اولیه و هم در مراحل نهایی رشد کارآفرینانه مهم و حیاتی هستند. از طرف دیگر باید توجه داشت آن دسته از افراد که واقعا خطرپذیر بوده و با کارآفرینان و تمامی مخاطرات مسیر رشد شرکت همراهی می کنند باید از بخشی از ارزشی که فرد کارآفرین ایجاد کرده و افزایش می دهد بهره مند شوند. کارمندان، سرمایه گذارانی که از آغاز کار همراه شرکت بوده اند، عرضه کنندگان و حتی مشتریان نیز باید سهمی از مالکیت و سهام شرکت های کارآفرینی بالنده را که در آن کار می کنند، در اختیار داشته باشند. علاوه بر این برای کسانی که به مراحل بعدی می رسند افزایش پاداش ها ضروری است. از این رو به کارگیری راهکارهای خروج از جمله عرضه عمومی سهام در مراحل اولیه یا در اختیار گرفتن یک شرکت دیگر، برای شناخت میزان پاداش این دسته از افراد ضروری است از سویی استراتژی های خروج نیازمند یک بازار پویای عرضه سهام (مثلNASDAQ)، قوانین امنیتی منطقی در سطوح ملی و منطقه ای، استانداردهای قابل اطمینانی که ماهیت کسب و کار جدید را نشان می دهند، همچنین سیاست موجه ضد انحصار هستند که شناخت EGCها را در رشد اقتصاد مهم می دانند. در نهایت سیاست مالی نیز باید سرمایه گذاری در EGCها را تقویت کند.
۲) ایجاد نوآوری و حمایت از آن
سیاست مالکیت معنوی، یکی دیگر از سیاست های مهم برای کارآفرینی است. اما ایجاد رویکردی تاثیرگذار، نیازمند وجود یک قانون دقیق است. درEGC و شرکت های نوپا لزوم دسترسی کارآفرینان به ایده هایی که بتوان آنها را با موفقیت اصلاح کرده و به مرحله اجرا درآورد احساس می شود. قوانین مالکیت معنوی که بیش از حد از برخی نوآوری ها حمایت می کنند، مشکل ساز خواهند بود. در مورد مشاغلی که در مراحل بعدی توسعه قرار دارند، سرمایه سازمانی و مدیریت حرفه ای از عواملی هستند که باید از حقوق مشروع و قابل اجرا برای نوآوری برخوردار باشند. از این لحاظ نوآوری سرمایه اصلی شرکت محسوب می شود.
رشد کارآفرینانه به سطوح زیربنایی سرمایه گذاری های دولتی در بخش تحقیق و توسعه و قوانین مربوط به انتقال فناوری بستگی دارد که به محققان و موسساتشان اجازه می دهد تا یافته های خود را به راحتی به کسب و کاری تجاری تبدیل نمایند. دانشگاه ها هم باید در سطوح محلی تلاش نمایند تا با استفاده از اساتید یا سایر منابع در اختیار، محدوده استفاده تجاری از فناوری های خود را گسترش دهند.
۳) تخصص
کاملا واضح است که تجزیه و تحلیل مراحل اولیه و آغازین کارآفرینی به کارآفرینان فرصت می دهد تا با مهارت های لازم دراین مسیر قدم بگذارند. این امر به سطح تحصیلات افراد نیز بستگی دارد که هم از نظر مهارت های عمومی (تحلیلی، ارتباطی و خلاقیتی) و هم از لحاظ آموزش ویژه در خصوص ملزومات کارآفرینی و کسب و کار، بسیار موثر خواهد بود. سیاست عمومی در سطح محلی باید شبکه هایی گسترده ازکارآفرینان و افراد حرفه ای فراهم آورد که قادر به راهنمایی و مشاوره کارآفرینان تازه کار باشند، تا بر همین اساس به واسطه ماهیت حمایتی خود اشتباهات کارآفرینان جوان را به حداقل برسانند. کارآفرینی در گام های بعدی نیازمند سیاست هایی است که متخصصان و مدیران صنعتی را برای پیوستن به شرکت های کارآفرینی بالنده تشویق کنند. همچنین فراهم بودن سرمایه، منابع اولیه و مالیات مناسب نیز مهم است. اطمینان حاصل کردن از قابلیت افراد جهت اجرای اقدامات لازم نیز از موارد حایز اهمیت به شمار می رود. از منظر محلی، نکته کلیدی دیگر، سطح تحصیلات، ارتباطات و سبک زندگی مدیران است چراکه اگر چند EGC در یک منطقه قرار داشته باشند، خطرات برای مدیران با تجربه ای که احتمال جابه جایی شان می رود بسیار کم می شود، زیرا اگر کارها با یک شرکت خوب پیش نرود، شرکت های دیگری هم در اطراف هستند که ممکن است در جست وجوی مهارت های تخصصی یک مدیر با تجربه باشند.
۴) برنامه ریزی و ارایه راهکار
انطباق پذیری که مشخصه کارآفرینی در مراحل اولیه است بر نیاز به تحصیلات، آموزش کارآفرینی کسب و کار و شبکه های حمایتی که در بالا بدان ها اشاره شد، تاکید دارد. به علاوه سیاست عمومی و نهادهایی که آن را به مرحله اجرا در می آورند انعطاف لازم را به کارآفرین می دهند تا سریعا تصمیم گیری کند. مقررات سختگیرانه و آژانس های ناظر (خصوصا در سطح محلی) که بسیار کند بوده و بی جهت حرکت کارآفرین را به تاخیر می اندازند، برای این منظور مفید نیستند. در این مرحله کارآفرینان بیشتر نیازمند مساعدت هستند تا موافقت. تغییراتی که شرکت های کارآفرینی بالنده طی مراحل اولیه با آن روبه رو هستند نیز نیازمند انعطاف پذیری، سرمایه و کار است. در این مرحله سرمایه باید بدون در نظر گرفتن تمامی قراردادها، شرایط و مسائلی که در رابطه با ایمنی باز پس دادن وام مطرح می شوند،از طریق فروش سهام تامین شود. از این رو وجود سیاست هایی که دسترسی کامل به این سرمایه را باعث می شوند، حیاتی است. مقررات کاری نیز باید طی این مرحله آشفته انعطاف پذیر باشند.
۵) سرمایه
به جرات می توان گفت که مهمترین کمک سیاسی به فرایند کارآفرینی آمریکا در خلال ۳۰ سال گذشته ایجاد یک بازار سرمایه پویا جهت تامین مالی شرکت های کارآفرینی بالنده بوده است زیرا آنها در مراحل اولیه توسعه به شدت نیازمند سرمایه از طریق فروش سهام هستند.
در این میان سیاست هایی که به شرکت های کارآفرینی بالنده اجازه داد تا از مزایای کارت های اعتباری و وام های رهنی با نرخ بهره کم، جهت توسعه و گذار از مراحل اولیه به مراحل بعدی رشد استفاده نمایند نیز از اهمیت بسیاری برخوردار هستند. سیاست به کار گرفته شده باید از سرمایه گذاری مجدد عایدی طی مراحل اولیه رشد EGC حمایت کند. همچنین ضروری است قوانین امنیتی در سطوح فدرال و ایالتی اجازه سرمایه گذاری در این شرکت ها را به دوستان و اقوام کارآفرین بدهند. علاوه بر این وجود راهکارهای خروج (Strategy Exit) در قالب عرضه سهام عمومی یا فروش به روش مزایده های عمومی نیز برای این قبیل شرکت ها حیاتی است. در واقع می توان گفت که از نقطه نظر شرکت های کارآفرینی بالنده تداوم و گسترش وسیع سیاست های حمایتی از صنعت سرمایه گذاری مخاطره پذیر بسیار مهم و ضروری است.
● نتیجه گیری:
سیاست عمومی در ایالات متحده نقش مهمی در جهت حمایت از کارآفرینی ایفا کرده است. اگرچه ممکن است درک عمومی از EGCها ناقص باشد، اما تحقیق بیده و همکارانش لزوم اتخاذ مجموعه ای از سیاست های عام و کلی که مکمل یکدیگر هستند را در خصوص کارآفرینی نشان داد.
به دلیل رواج این ۵ تصور نادرست در مورد کارآفرینی، اغلب از مراحل اولیه رشد و توسعه شرکت های کارآفرینی بالنده غفلت می شود. در نتیجه بعضی اوقات نیازهای کارآفرینان نادیده گرفته شده و یا حمایت چندانی از آنها نمی شود. تضمین اینکه سیاست عمومی گاهی به معنی دولت است. از مراحل نخستین تا مراحل نهایی تشکیلEGC ها از آنها حمایت کند، کار آسانی نیست. اما درک مراحل مختلف کارآفرینی ابزار ارزشمندی برای مقابله سیاستگذاران با چالش های موجود در سیاست عمومی است.
منابع در روزنامه موجود است.
منبع : روزنامه مردم سالاری


همچنین مشاهده کنید