پنجشنبه, ۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 25 April, 2024
مجله ویستا


ارتباطات‌ جمعی‌ و فرهنگ‌


ارتباطات‌ جمعی‌ و فرهنگ‌
● رویکرد فرهنگ‌شناسان‌
از اولین‌ روزهای‌ آغاز پژوهش‌ در ارتباطات‌ جمعی‌ دیدگاه‌های‌ متفاوتی‌ از سوی‌ «فرهنگ‌شناسان‌» در مورد وسایل‌ ارتباط‌ جمعی‌ شکل‌ گرفت‌. شکل‌گیری‌ چنین‌ دیدگاه‌هایی‌ به‌خصوص‌ تحت‌تاثیر علوم‌ انسانی‌ (اعم‌ از ادبیات‌، زبان‌شناسی‌ و فلسفه‌) قرار داشت‌؛ دیدگاه‌هایی‌ که‌ از اکثر گرایش‌های‌ علوم‌ اجتماعی‌ در مباحث‌ رایج‌ و مشهور علوم‌ ارتباطات‌، متمایز بودند. در برخی‌ نقاط‌ و یا بعضی‌ از موضوعات‌، هر دو روش‌ با هم‌ یکی‌ شده‌ و منطبق‌ می‌گردند اگر چه‌ اختلاف‌ اساسی‌ در نحوه‌ نگرش‌ و روش‌های‌ تحقیق‌ باقی‌ می‌ماند.
ارایه‌ بیانی‌ ساده‌ از محتوای‌ دیدگاه‌ فرهنگ‌شناسان‌، کار آسانی‌ نیست‌ اما معمولاً این‌ کار با توجه‌ به‌ نظرات‌ موجود در یک‌ متن‌ علمی‌ و تعبیر و درک‌ معانی‌ موجود در آن‌ انجام‌ می‌پذیرد.
فیسک‌ (۱۹۸۱) فرهنگ‌ را چنین‌ تعریف‌ می‌کند: «فراگرد مستمر تولید معنا که‌ ناشی‌ از تجربه‌ اجتماعی‌ ماست‌» این‌ دیدگاه‌ که‌ فرهنگ‌ را فراگردی‌ سیال‌ می‌داند، با دیدگاه‌ قدیمی‌تر در تعارض‌ است‌؛ دیدگاهی‌ که‌ فرهنگ‌ را با الگوهای‌ ثابت‌ و یا نتایج‌ فعالیت‌های‌ فرهنگی‌ (خصوصاً اشیاء فرهنگی‌ دارای‌ ارزش‌) برابر می‌دانست‌. دریافت‌ مفهوم‌ فرهنگ‌ مستلزم‌ خوانش‌ (قرائت‌) متون‌ است‌، اصطلاحی‌ که‌ شامل‌ دامنه‌ وسیعی‌ از مواردی‌ است‌ که‌ به‌ صورت‌ نمادین‌ رمزگذاری‌ شده‌ است‌. مواردی‌ چون‌ کالاها، لباس‌ها، زبان‌، فعالیت‌های‌ اجتماعی‌ و تصور بیشتر قراردادی‌ در مورد همه‌ انواع‌ تولیدات‌ رسانه‌ها (مانند: برنامه‌های‌ تلویزیون‌، کتاب‌ها، ترانه‌ها، فیلم‌ها و غیره‌). رهیافت‌ فرهنگ‌شناسان‌ شامل‌ همه‌ جنبه‌های‌ تولید، اَشکال‌ و دریافت‌ متون‌ در معنا و گفتمان‌هایی‌ که‌ پیرامون‌ آن‌ وجود دارد، می‌باشد. در این‌ حال‌، رسانه‌های‌ جمعی‌ به‌ ناچار در دامنه‌ تغییرات‌ مطالعات‌ فرهنگی‌ می‌افتد؛ مطالعاتی‌ که‌ دامنه‌ تغییر مرجع‌ وسیعی‌ دارد و فقط‌ موضوعات‌ و نظریه‌های‌ اندکی‌ وجود دارد که‌ همدیگر را پوشش‌ دهد.
● ارتباطات‌ و فرهنگ‌
جیمز کرِی‌ (۱۹۷۵) نظریه‌ای‌ در چارچوب‌ مدل‌ آیینی‌ به‌ عنوان‌ جایگزین‌ نظریه‌ «انتقالی‌» ـ که‌ تئوری‌ مسلط‌ در ارتباطات‌ محسوب‌ می‌شد ـ پیشنهاد کرد. او از روشی‌ در مطالعه‌ ارتباطات‌ و جامعه‌ حمایت‌ کرد که‌ در آن‌ فرهنگ‌ نقش‌ محوری‌ می‌یابد. او می‌گوید: «زندگی‌ اجتماعی‌ فراتر از قدرت‌ و تجارت‌ است‌... زندگی‌ اجتماعی‌ شامل‌ مشارکت‌ در تجربه‌ زیبایی‌ شناختی‌، عقاید دینی‌، ارزش‌ها و احساسات‌ فردی‌ و باورهای‌ روشنفکرانه‌ ـ نظم‌ آیینی‌ ـ نیز می‌باشد.» (کرِی‌، ۱۹۸۸، ص‌ ۳۴). در این‌ راستا او ارتباطات‌ را فراگردی‌ نمادین‌ توصیف‌ می‌کند که‌ واقعیت‌ در آن‌ ساخته‌، نگهداری‌ و بازسازی‌ می‌شود و انتقال‌ می‌یابد. (ص‌ ۲۳)
برای‌ فهم‌ بیشتر رابطه‌ میان‌ ارتباطات‌ جمعی‌ و فرهنگ‌ نیازمند دقت‌ بیشتر در مورد مفهومی‌ می‌باشیم‌ که‌ خود را به‌ عنوان‌ موضوع‌ مطالعه‌ معرفی‌ می‌کند. زمانی‌ که‌ از اصطلاح‌ «فرهنگ‌» استفاده‌ می‌شود، این‌ مساله‌ خود به‌ شیوه‌ مختلف‌ مشکلاتی‌ را پدید می‌آورد؛ مشکلاتی‌ که‌ خود انعکاسی‌ از پیچیدگی‌ این‌ پدیده‌ است‌. کرِی‌ فرهنگ‌ را به‌ عنوان‌ یک‌ فرایند معرفی‌ می‌کند اما می‌توان‌ فرهنگ‌ را به‌ برخی‌ از صفات‌ مشترک‌ موجود در یک‌ گروه‌ انسانی‌ مرتبط‌ دانست‌ (صفاتی‌ چون‌ محیط‌ مادی‌، ابزار، مذهب‌، مراسم‌ و فعالیت‌ها با همه‌ روش‌های‌ زندگی‌). فرهنگ‌ همچنین‌ می‌تواند در ارتباط‌ با متون‌ و اشیاء نمادین‌ دیده‌ شود؛ اشیاء نمادینی‌ که‌ معانی‌ خاصی‌ را به‌ وسیله‌ و برای‌ مردمی‌ با هویت‌ فرهنگی‌ معین‌ در بردارد.
● به‌ سوی‌ تعریف‌ فرهنگ‌
پس‌ از استخراج‌ نکته‌های‌ اصلی‌ موجود در کابردهای‌ متفاوت‌ از اصطلاح‌ «فرهنگ‌»، می‌توان‌ ویژگی‌های‌ ذیل‌ را برای‌ آن‌ برشمرد.
اولاً فرهنگ‌ چیزی‌ است‌ جمعی‌ و دیگران‌ در آن‌ سهیم‌اند (هیچ‌ فرهنگ‌ فردی‌ خالصی‌ وجود ندارد). ثانیاً فرهنگ‌ باید در قالب‌ نمادین‌ بیان‌ شود. چه‌ برخی‌ از آنها موردنظر باشد یا نباشد. ثالثاً فرهنگ‌ دارای‌ برخی‌ الگوهاست‌؛ این‌ الگوها بعضی‌ها نظام‌ (Order) و بعضی‌ دیگر روال‌ (قاعده‌) است‌. بنابراین‌ دارای‌ ابعاد قابل‌ ارزیابی‌ خواهد بود (البته‌ این‌ در صورتی‌ است‌ که‌ میزان‌ مطابقت‌ با یک‌ الگوی‌ مبتنی‌ بر فرهنگ‌ موردنظر باشد). رابعاً فرهنگ‌ دارای‌ استمراری‌ پویا، در طول‌ زمان‌ (بوده‌ و یا) هست‌ (فرهنگ‌ تغییر می‌کند و تاریخچه‌ و آینده‌ای‌ بالقوه‌ دارد).
شاید عمومی‌ترین‌ و زیربنایی‌ترین‌ ویژگی‌ فرهنگ‌، ارتباطات‌ است‌. زمانی‌ که‌ فرهنگ‌ها نتوانستند پیشرفت‌ کنند و باقی‌ بمانند و یا نتوانستند توسعه‌ یابند و یا به‌طور معمول‌ به‌ موفقیت‌ دست‌ یابند، زمانی‌ بود که‌ ارتباطات‌ در آن‌ وجود نداشت‌. سرانجام‌ برای‌ مطالعه‌ فرهنگ‌ باید جایگاه‌ آن‌ را تعیین‌ کنیم‌. اساساً سه‌ جایگاه‌ برای‌ مطالعه‌ فرهنگ‌ وجود دارد. مردم‌، اشیاء (متون‌ و مصنوعات‌) و فعالیت‌های‌ انسانی‌ (یعنی‌ رفتارهایی‌ که‌ در اجتماع‌ شکل‌ یافته‌ است‌).
هر یک‌ از جنبه‌های‌ تولید و استفاده‌ از رسانه‌های‌ جمعی‌، دارای‌ یک‌ بُعد فرهنگی‌ است‌ و این‌ موضوع‌ دلالت‌های‌ آشکاری‌ را بر لزوم‌ مطالعه‌ ارتباطات‌ جمعی‌ به‌ دست‌ می‌دهد. ما می‌توانیم‌ مردم‌ را به‌ عنوان‌ تولیدکنندگان‌ متون‌ رسانه‌ای‌ مدنظر قرار دهیم‌؛ متونی‌ که‌ دارای‌ بار فرهنگی‌ است‌. یا آنها را به‌ عنوان‌ خوانندگان‌ این‌ متون‌ بررسی‌ کنیم‌؛ متونی‌ که‌ مردم‌ مفاهیم‌ فرهنگی‌ از آن‌ دریافت‌ می‌کنند؛ همان‌ مفاهیمی‌ که‌ در بردارنده‌ دلالت‌هایی‌ برای‌ دیگر ابعاد زندگی‌ اجتماعی‌ آنهاست‌.
ما می‌توانیم‌ خود متون‌ و مصنوعات‌ (از قبیل‌ فیلم‌ها، کتاب‌ها، نشریات‌) و قالب‌های‌ نمادین‌ و مفاهیم‌ (قابل‌ برداشت‌) احتمالی‌ آنها را مدنظر قرار دهیم‌. شاید بخواهیم‌ فعالیت‌ سازندگان‌ برنامه‌های‌ رسانه‌ها یا مصرف‌کنندگان‌ آن‌ را مطالعه‌ کنیم‌. ترکیب‌ مشتریان‌ (مخاطبان‌) رسانه‌ها و رفتارشان‌ (یعنی‌ فعالیت‌های‌ پیرامون‌ انتخاب‌ و استفاده‌ از رسانه‌) به‌طور معمول‌ قبل‌، بعد و در خلال‌ استفاده‌ از رسانه‌ها به‌ صورت‌ فرهنگی‌ شکل‌ داده‌ می‌شود.
● مشخصات‌ فرهنگ‌
به‌ صورت‌ جمعی‌ شکل‌ می‌گیرد و حفظ‌ می‌شود، بیان‌ نمادین‌، نظم‌یافته‌ و به‌طور متفاوتی‌ ارزشگذاری‌ می‌شود، دارای‌ الگویی‌ نظامند، پویا و در حال‌ تغییر، قابل‌ ارتباط‌ در گستره‌ زمانی‌ و مکانی‌.
● موضوعات‌ پژوهش‌
با روشن‌ کردن‌ چند سوال‌ اصلی‌ و مباحث‌ نظری‌ که‌ در مورد آن‌ مطرح‌ است‌، می‌توان‌ دامنه‌ وسیع‌ بحث‌ را محدود کرد. به‌ صورت‌ تاریخی‌، اولین‌ مساله‌ فرهنگی‌ که‌ در حوزه‌ مباحث‌ نظریه‌پردازی‌ رسانه‌ای‌ به‌ وجود آمد. ویژگی‌های‌ فرهنگ‌ جدیدی‌ بود که‌ توسط‌ ارتباطات‌ جمعی‌ پدیدار شد. فرهنگ‌ توده‌وار معمولاً در جهت‌ محتوایی‌ (متون‌ فرهنگی‌) شکل‌ می‌گیرد ولی‌ بنا به‌ نیاز ناشی‌ از استفاده‌ از رسانه‌های‌ جمعی‌، توسعه‌ می‌یابد و تقریباً همیشه‌ در بردارنده‌ دیدگاه‌ مردم‌ به‌ عنوان‌ توده‌ است‌ ـ توده‌: شکل‌ جدیدی‌ در کلیت‌ جامعه‌ است‌ که‌ اغلب‌ تصور می‌شود هیچ‌ فرهنگی‌ از خود ندارد.
پیدایش‌ «فرهنگ‌ رسانه‌ای‌» مستقل‌، اسباب‌ بازنگری‌ در مورد طبیعت‌ «فرهنگ‌ عامه‌» را فراهم‌ کرد. فرهنگ‌ عامه‌ امروزه‌ نه‌ تنها به‌ عنوان‌ شاخه‌ پیش‌پا افتاده‌ تلقی‌ نمی‌شود ـ تولید انبوه‌ برای‌ مصرف‌ انبوه‌ ـ بلکه‌ شاخه‌ جدید و ضروری‌ از خلاقیت‌ فرهنگی‌ و سرگرمی‌ به‌شمار می‌آید (شودسون‌ ۱۹۹۱، مک‌ گویگان‌ ـ ۱۹۹۲). مقوله‌ فرهنگ‌ جمعی‌ همچنین‌ باعث‌ پیدایش‌ «نظریه‌ انتقادی‌ فرهنگی‌» شد که‌ در مقابل‌ سایر موضوعات‌، باعث‌ گسترش‌ توجه‌ به‌ مقولاتی‌ چون‌ «جنسیت‌» و «خُرده‌ فرهنگ‌ها» در باب‌ ارتباطات‌ جمعی‌ شد.
دومین‌ موضوع‌ اصلی‌، اهمیت‌ و اعتبار بالقوه‌ تکنولوژی‌ جدید برای‌ ایفای‌ نقشی‌ در پیدایش‌ دنیای‌ نوین‌ با توجه‌ به‌ نظریه‌ «رسانه‌ای‌ شدن‌» است‌ که‌ پیش‌ از این‌ مورد توجه‌ قرار گرفت‌. تکنولوژی‌ ارتباطات‌ راهی‌ را هموار می‌کند که‌ ممکن‌ است‌ ما در آن‌، دنیای‌ اجتماعی‌ و جایگاه‌ خود را بیابیم‌.
همچنین‌ می‌توان‌ از جنبه‌های‌ سیاسی‌ ـ اقتصادی‌ تولید سازمان‌ یافته‌ فرهنگ‌ یاد کرد که‌ صنایع‌ رسانه‌های‌ جمعی‌ نماینده‌ آن‌ است‌. امروزه‌ رسانه‌ یک‌ «صنعت‌ آگاهی‌» تلقی‌ می‌شود و همان‌ اندازه‌ که‌ تغییرات‌ فرهنگی‌ آن‌ را هدایت‌ می‌کند، تحت‌ کنترل‌ منطق‌ اقتصادی‌ نیز هست‌. جنبه‌ مهم‌ مساله‌ این‌ است‌ که‌ سخت‌افزار ارتباطات‌، فرهنگِ کالایی‌ شده‌ را در قالب‌ نرم‌افزار تولید می‌کند و این‌ نرم‌افزارها در بازارهای‌ رو به‌ گسترش‌، معامله‌ می‌شود. نکته‌ مهم‌ دیگر در این‌ باب‌ بین‌المللی‌ شدن‌ تولید و توزیع‌ است‌.
صنایع‌ عمده‌ رسانه‌ای‌، فرهنگ‌ نوعی‌ خود را (از جهت‌ متون‌ رسانه‌ای‌) غالباً به‌ شکل‌ جهانی‌ عرضه‌ می‌کنند. حتی‌ زمانی‌ که‌ برنامه‌ها در شکل‌ متفاوت‌ زبان‌های‌ محلی‌ و ملی‌ ظاهر می‌شود، این‌ مساله‌ صادق‌ است‌. این‌ موضوع‌ باعث‌ طرح‌ نظریه‌ و تحقیقاتی‌ در زمینه‌ اعتبار و اهمیت‌ «هویت‌ فرهنگی‌» و استقلال‌ و تمایز راه‌های‌ از پیش‌ موجود زندگی‌ و نظام‌های‌ اعتقادی‌ می‌شود. همچنین‌ بحث‌ مشابهی‌ در مورد هویت‌ فرهنگی‌ و استقلال‌ در سطح‌ خُرده‌ فرهنگ‌ها مطرح‌ می‌شود و این‌ بحث‌ روش‌ استفاده‌ از رسانه‌ و پذیرش‌ آن‌ را که‌ با تجربه‌ ملموس‌ و زنده‌ فرهنگی‌ و اجتماعی‌ کامل‌ شده‌ و تطبیق‌ داده‌ می‌شود؛ فرا می‌گیرد.
● موضوعات‌ نظریه‌ فرهنگی‌ رسانه‌ها
▪ فرهنگ‌ توده‌ای‌ و فرهنگ‌ عامه
▪ اثرات‌ تکنولوژی‌ ارتباطات‌
▪ کالایی‌ شدن‌ فرهنگ
▪ جهانی‌شدن
▪ هویت‌ فرهنگی
▪ جنسیت‌
▪ خُرده‌ فرهنگ‌
● مکتب‌ فرانکفورت‌ و نظریه‌ انتقادی
مباحث‌ انتقادی‌ در مورد فرهنگ‌توده‌ای‌ به‌ صورت‌ اجتماعی‌، حداقل‌ به‌ اواسط‌ قرن‌ نوزدهم‌ باز می‌گردد و در اواسط‌ قرن‌ بیستم‌ در کارهای‌ اف‌.ار. لیویس‌ و پیروانش‌ در زمینه‌ نقد اجتماعی‌ ادبی‌ در انگلستان‌ تجسم‌ می‌یابد. همچنین‌ حرکت‌ بعدی‌ که‌ (به‌ صورت‌ غیرمستقیم‌) در برپایی‌ نظریه‌ای‌ اساسی‌تر و انتقادی‌تر (مردم‌گرا) تاثیر گذاشت‌، کارهای‌ ریچارد هوگارت‌، ریموند ویلیامز و استوارت‌ هال‌ بود. حملات‌ مداوم‌ ناشی‌ از این‌ انتقادها، ریشه‌های‌ تجاری‌ تحقیر فرهنگی‌ را هدف‌ قرار داده‌ و با صدای‌ رسا، برای‌ طبقه‌ کارگر سخن‌ گفت‌؛ طبقه‌ای‌ که‌ نه‌ تنها مصرف‌کننده‌ فرهنگ‌ توده‌ای‌ و قربانی‌ این‌ جریان‌ بود بلکه‌ چهره‌ شرور و منفی‌ این‌ داستان‌ نیز محسوب‌ می‌شد. هدف‌ اولیه‌، رها کردن‌ مردم‌ بود از آنچه‌ که‌ کم‌سلیقگی‌ تلقی‌ می‌شد و این‌ تلقی‌ نیز خود تابع‌ پایین‌ دانستن‌ سطح‌ فرهنگ‌ توده‌ای‌ بود. از زمانی‌ که‌ نشان‌ کم‌ارزشی‌ فرهنگ‌ توده‌ای‌ از روی‌ آن‌ زدوده‌ شد، مفهوم‌ اصلی‌ آن‌ نیز به‌ شدت‌ مهجور ماند. شاید بحث‌های‌ ملی‌ متعدد در مورد کیفیت‌ فرهنگی‌ در پیشرفت‌ بیشتر دیدگاه‌ها در باب‌ ارتباطات‌ جمعی‌ و ویژگی‌ «فرهنگ‌ رسانه‌ای‌» در چارچوب‌ بین‌المللی‌، تاثیر کمتری‌ نسبت‌ به‌ طرح‌ برخی‌ از عقاید داشته‌ است‌. بسیاری‌ از پیشرفت‌ها در این‌ ارتباط‌، وامدار تفکرات‌ مارکسیستی‌ است‌ که‌ در سال‌های‌ پس‌ از جنگ‌ رشد کرد و اشاعه‌ یافت‌. اصطلاح‌ «نظریه‌ انتقادی‌» به‌ همین‌ سنت‌ دیرپا و متنوع‌ باز می‌گردد. سنتی‌ که‌ اساس‌ آن‌ را باید در کارهای‌ گروهی‌ از دانشجویان‌ (دانشگاه‌) امیگره‌ فرانکفورت‌ در سال‌های‌ پس‌ از ۱۹۳۳ یافت‌. کارهای‌ آنها در حوزه‌ اندیشه‌ مارکسیسم‌ در زمینه‌ تحقیقات‌ اجتماعی‌ انجام‌ گرفت‌. مهم‌ترین‌ عضو این‌ گروه‌، ماکس‌ هورکهایمر و تئودور آدورنو بودند و دیگران‌ نیز چون‌ لئو لونتال‌، هربرت‌ مارکوزه‌ و والتر بنیامین‌ نقش‌ عمده‌ای‌ در این‌ میان‌ به‌ عهده‌ داشتند. (جی‌ ۱۹۷۳، هاردت‌ ۱۹۹۱ مراجعه‌ شود).
این‌ مکتب‌ در اصل‌ به‌ منظور بررسی‌ شکست‌ آشکار پیشگویی‌ مارکس‌ در مورد تحولات‌ انقلابی‌ و اجتماعی‌ تشکیل‌ شد. آنها برای‌ توضیح‌ این‌ شکست‌ متوجه‌ ظرفیت‌ روبنا شدند (خصوصاً عقاید و ایدئولوژی‌ آن‌ که‌ در رسانه‌ها متجلی‌ می‌شود)؛ ظرفیتی‌ که‌ قدرت‌ تاریخی‌ تحول‌ اقتصادی‌ (و همچنین‌ وعده‌ عصر روشنگری‌) را به‌ کنار می‌نهاد. تاریخ‌ (آن‌گونه‌ که‌ مارکس‌ ترسیم‌ کرده‌ بود) به‌ نظر راه‌ به‌ بیراهه‌ سپرده‌ بود، چرا که‌ ایدئولوژی‌های‌ طبقه‌ حاکم‌ بر مبانی‌ اقتصادی‌ استوار شد. خصوصاً که‌ این‌ طبقه‌ «آگاهی‌ کاذبی‌» در میان‌ توده‌های‌ کارگری‌ را ترویج‌ و در جهت‌ جذب‌ آنها به‌ جامعه‌ سرمایه‌داری‌ تلاش‌ کرد. فرهنگ‌ توده‌ای‌ جهانی‌ و تجاری‌ شده‌، ابزار مهمی‌ شد و همین‌ باعث‌ موفقیت‌ انحصارگری‌ سرمایه‌داری‌ گردید. کم‌وبیش‌ تمامی‌ فرایند تولید کالاها، خدمات‌ و اندیشه‌ها کاملاً نظام‌ سرمایه‌داری‌ و در کنار آن‌ هواخواهی‌ از عقلانیت‌ ابزاری‌، مصرف‌زدگی‌، لذت‌ زودگذر و افسانه‌ جامعه‌ بی‌طبقه‌ را عرضه‌ می‌کند.
زمانی‌ که‌ معلوم‌ شد هنر و فرهنگ‌ انتقادی‌ هم‌ می‌تواند وارد بازار شود ـ و البته‌ با از دست‌ دادن‌ قدرت‌ انتقادی‌ خود ـ و سود در برداشته‌ باشد، مبدل‌ به‌ کالا و ابزار اصلی‌ این‌ فرایند شد. مارکوزه‌ کمی‌ بعد (۱۹۶۴) جامعه‌ مصرف‌کننده‌ توده‌ای‌ را جامعه‌ای‌ «تک‌ ساحتی‌» که‌ برپایه‌ تجارت‌، تبلیغات‌ تجاری‌ و یکدست‌ استوار است‌، توصیف‌ کرد. با این‌ تعریف‌ رسانه‌ و «صنعت‌ فرهنگی‌» در مجموع‌ عمیقاً در گرداب‌ این‌ انتقاد گرفتار می‌شود. بسیاری‌ از این‌ عقاید در سال‌های‌ دهه‌ چهل‌، توسط‌ آدورنو و هورکهایمر طرح‌ شد. این‌ عقاید شامل‌ حملات‌ شدید بدبینانه‌ به‌ فرهنگ‌توده‌ای‌ و ویژگی‌هایش‌ بود، ویژگی‌هایی‌ چون‌ ایجاد شکل‌ واحد، فن‌ پرستی‌، یک‌ نواختی‌، فرار از واقعیت‌ زندگی‌ و تولید نیازهای‌ کاذب‌، تنزل‌ افراد به‌ مشتریان‌ صرف‌ و حذف‌ همه‌ انتخاب‌های‌ عقیدتی‌ (به‌ کتاب‌ هارت‌، ۱۹۹۱، ص‌ ۱۴۰ مراجعه‌ شود) . شیلز (۱۹۷۵) دیدگاه‌ بسیار بدبینانه‌ مکتب‌ فرانکفورت‌ را در مورد فرهنگ‌ توده‌ای‌ نه‌ تنها ضدسرمایه‌داری‌ بلکه‌ ضدآمریکایی‌ می‌داند که‌ ناشی‌ از اولین‌ برخورد میان‌ رسانه‌ توده‌ای‌ نوین‌ با یک‌ گروه‌ روشنفکر تبعیدی‌ اروپایی‌ است‌. از جهاتی‌ انتقاد مطرح‌ شده‌ در مورد فرهنگ‌ توده‌ای‌ بسیار نزدیک‌ است‌ به‌ آنچه‌ در انواع‌ نظریه‌های‌ جامعه‌ توده‌ای‌ معاصر مطرح‌ شده‌ است‌.
در نظریه‌ انتقادی‌ تاکید بر فرهنگ‌ رسانه‌های‌ جمعی‌ است‌، فرهنگی‌ که‌ تاثیر زیادی‌ بر جلوگیری‌ از انجام‌ تغییر بنیادی‌ دارد و همچنان‌ در سطور مختلف‌ این‌ نظریه‌ زنده‌ نگاه‌ داشته‌ شده‌ است‌. عموماً «صنعت‌ آگاهی‌» نگاه‌های‌ منتقدانه‌ را تحمل‌ کرده‌ است‌. به‌خصوص‌ زمانی‌ که‌ معلوم‌ شد مفهوم‌ وسیع‌تر «هژمونی‌» مستلزم‌ محاسبه‌ اثرات‌ رسانه‌ بر آگاهی‌ است‌؛ مفهوم‌ «کالایی‌ شدن‌ فرهنگ‌» به‌ عنوان‌ ابزاری‌ برای‌ آزمایش‌ تجاری‌ شدن‌ فرهنگ‌ و کارکرد تبلیغات‌ توسعه‌ یافت‌.
نظریه‌ «کالایی‌ شدن‌» ریشه‌ در گروندیسه‌ مارکس‌ دارد. او می‌گوید اشیاء به‌ جای‌ داشتن‌ صرفاً ارزش‌ استفاده‌ ذاتی‌، با به‌ دست‌ آوردن‌ ارزش‌ مبادله‌، به‌ کالا تبدیل‌ می‌شوند. به‌ همین‌ صورت‌ محصولات‌ فرهنگی‌ (در قالب‌ تصورها، اندیشه‌ها و نمادها) در بازار رسانه‌ها به‌ عنوان‌ کالا تولید و فروخته‌ می‌شود. مصرف‌کنندگان‌ می‌توانند این‌ محصولات‌ را برای‌ کسب‌ رضایت‌خاطر، سرگرمی‌ و دریافت‌ مفاهیم‌ غیرواقعی‌ از جایگاه‌مان‌ در جهان‌، مبادله‌ کنند. مفاهیمی‌ که‌ غالباً تیرگی‌ و ابهام‌ را در ساختار واقعی‌ جامعه‌ ایجاد می‌کند و پیامد آن‌ اخلال‌ در تبعیت‌ ما از جامعه‌ است‌ (آگاهی‌ کاذب‌). این‌ یک‌ فراگرد ایدئولوژیک‌ است‌ که‌ به‌ صورت‌ گسترده‌ از طریق‌ وابستگی‌ ما به‌ رسانه‌های‌ جمعیِ تجاری‌، هدایت‌ می‌شود.
نظریه‌ کالایی‌ شدن‌ به‌ خوبی‌ در تفسیر جریان‌ تبلیغات‌ تجاری‌ کاربرد دارد (ویلیامسون‌، ۱۹۷۸). البته‌ این‌ نظریه‌ دلالت‌ وسیع‌تری‌ دارد. عموماً هر چه‌ بیشتر هنر و فرهنگ‌ به‌ کالا تبدیل‌ می‌شود، توان‌ انتقادی‌ خود را بیشتر از دست‌ می‌دهد و امتیازهای‌ ارزش‌ ذاتی‌ جای‌ خود را به‌ معیارهای‌ بازاری‌ عرضه‌ و تقاضا می‌دهد و یا با آن‌ برابر می‌شود.
● هژمونی‌
مفهوم‌ «هژمونی‌» توسط‌ نظریه‌پردازان‌ انتقادی‌، از اصطلاح‌ گرامشی‌ برای‌ ایدئولوژی‌ حاکم‌ (۱۹۷۱) به‌ عاریت‌ گرفته‌ شده‌ است‌. اصطلاحی‌ که‌ کمک‌ می‌کند به‌ ضم‌ این‌که‌ چگونه‌ فرهنگ‌ رسانه‌ای‌ (اخبار، سرگرمی‌، داستان‌) به‌ حفظ‌ و تداوم‌ جامعه‌ طبقاتی‌ کمک‌ می‌کند. هژمونی‌ به‌ مجموعه‌ تقریباً مرتبطی‌ از عقاید حاکم‌ برمی‌گردد که‌ در یک‌ جامعه‌ نفوذ دارد اما به‌ شکلی‌ که‌ این‌ مجموعه‌ نظم‌ موجود، قدرت‌ و ارزش‌های‌ طبیعی‌ شده‌ را بدیهی‌ و قابل‌ درک‌ با حس‌ مشترک‌ بسازد. ایدئولوژی‌ حاکم‌، تحمیل‌ نیست‌ اما به‌نظر می‌آید که‌ در نتیجه‌ یک‌ اجماع‌ مسلم‌ پدید می‌آید. هژمونی‌ تمایل‌ دارد که‌ مخالفت‌ غیرقابل‌ قبول‌ را با جایگاه‌ به‌ عنوان‌ مخالف‌ و منحرف‌ تعریف‌ کند. در واقع‌ هژمونی‌ توجیه‌ دائم‌ وضعیت‌ اجتماعی‌ است‌؛ کاری‌ که‌ بیشتر به‌ وسیله‌ گفتمان‌ می‌شود تا قدرت‌ سیاسی‌ و اقتصادی‌. (هال‌ ۱۹۸۲).
رسانه‌های‌ جمعی‌ واقعیت‌ را تعریف‌ نمی‌کنند بلکه‌ امکان‌ عرضه‌ توجیهات‌ آنهایی‌ را که‌ بر مسند قدرت‌ تکیه‌ زده‌اند فراهم‌ می‌کنند. این‌ همان‌ رابطه‌ای‌ است‌ که‌ فرهنگ‌شناسان‌ بین‌ نظریه‌های‌ سیاسی‌ ـ اقتصادی‌ نظارت‌ (کنترل‌) برقرار کرده‌اند.
ایدئولوژی‌ به‌ عنوان‌ تعریفی‌ تحریف‌ شده‌ از واقعیت‌ به‌ بیان‌ آلتوسر (۱۹۷۱) و «روابط‌ خیالی‌ افراد با وضعیت‌ واقعی‌ هستی‌شان‌» به‌ گونه‌ای‌ نیست‌ که‌ با زور توسط‌ طبقه‌ حاکم‌ تحمیل‌ شود اما نفوذ فرهنگی‌ عمیق‌ و سنجیده‌ای‌ را ایجاب‌ می‌کند که‌ حقیقت‌ را در لفافه‌ اما به‌ شکلی‌ منطقی‌ تفسیر می‌کند به‌ قول‌ هال‌:
«مفهوم‌ سلطه‌ ـ به‌ معنی‌ تحمیل‌ مستقیم‌ چارچوب‌ مشخص‌ به‌ واسطه‌ نیروی‌ زیاد یا جبر ایدئولوژیکی‌ ـ بر طبقه‌ زیردست‌ آن‌چنان‌ واضح‌ و صریح‌ نیست‌ که‌ پیچیدگی‌ها و مشکلات‌ آن‌ روشن‌ شود. باید توجه‌ داشت‌ سلطه‌ همان‌گونه‌ که‌ در حالت‌ آگاهی‌ عمل‌ می‌کند در حالت‌ ناآگاه‌ نیز عمل‌ می‌نماید: آن‌ را باید بیشتر به‌ عنوان‌ محصول‌ نظام‌ روابط‌ ضمنی‌ مورد مطالعه‌ قرار داد تا تمایلات‌ آشکار عامدانه‌ افراد در فعالیت‌های‌ قانونمند یا استثنایی‌ که‌ در زبان‌ یا گفتار نقش‌ ایفا می‌کند.» (ص‌ ۵۲، ۱۹۸۲)
این‌ روش‌ موجب‌ شد، توجه‌ به‌ این‌ جلب‌ شود که‌ روابط‌ سرمایه‌داری‌ باید کم‌وبیش‌ با توجه‌ به‌ رضایت‌ آزادانه‌ طبقه‌ کارگر بازتولید و قانونی‌ شود. پیشرفت‌های‌ انجام‌ شده‌ در روش‌ تحلیل‌ نشانه‌شناختی‌ و ساختاری‌، ابزار لازم‌ برای‌ تحلیل‌ این‌ فراگردها را تهیه‌ می‌کند. روش‌هایی‌ که‌ ساختارهای‌ نهفته‌ معنا را آشکار و روشن‌ می‌کند.
● پیشرفت‌های‌ بعدی‌ نظریه‌های‌ انتقادی‌ فرهنگی‌: مکتب‌ مطالعات‌ فرهنگی‌
نظریه‌های‌ انتقادی‌ فرهنگی‌ اینک‌ بسط‌ یافته‌ و بسیار فراتر از وابستگی‌های‌ اولیه‌ قرار گرفته‌ است‌؛ وابستگی‌هایی‌ که‌ تسلط‌ ایدئولوژیکی‌ در آن‌ نمایان‌ بود. اما به‌ جهت‌ یا جهاتی‌، مطالعه‌ ایدئولوژی‌ در فرهنگ‌ رسانه‌ای‌ به‌ عنوان‌ موضوع‌ محوری‌ باقی‌ ماند. همان‌گونه‌ که‌ معنی‌ فرهنگ‌ رسانه‌ای‌ برای‌ آزمون‌ گروه‌های‌ معین‌ در جامعه‌ عمل‌ می‌کند؛ گروه‌هایی‌ چون‌ جوانان‌، طبقه‌ کارگر، اقلیت‌های‌ نژادی‌ و سایر ویژگی‌های‌ حاشیه‌ای‌ ساز. نظریه‌، شکافی‌ را در روند شبیه‌سازی‌ و تبعیت‌ عوامل‌ بالقوه‌ منحرف‌ یا مخالف‌ در جامعه‌ ایجاد می‌کند. تحقیقات‌ انجام‌ شده‌ به‌خصوص‌ تحقیقات‌ در مرکز مطالعات‌ فرهنگی‌ معاصر در دانشگاه‌ بیرمینگام‌ در سال‌های‌ دهه‌ هفتاد منجر به‌ معرفی‌ «مکتب‌ بیرمینگام‌» به‌ عنوان‌ محور اصلی‌ برای‌ این‌ روش‌ تحقیق‌ شد.
کسی‌ که‌ آثار آن‌ بیشترین‌ پیوند را با این‌ مکتب‌ داشت‌، استوارت‌ هال‌ بود. او در مورد روش‌ مطالعات‌ فرهنگی‌ نوشته‌ است‌:
«این‌ روش‌ در مقابل‌ نقش‌ باقیمانده‌ و صرفاً بازتابی‌ تخصیص‌ داده‌ شده‌ به‌ ] اشیا با وصف‌ [ «فرهنگی‌» قرار می‌گیرد. این‌ روش‌ به‌ طرق‌ متفاوت‌، فرهنگ‌ را به‌ عنوان‌ چیزی‌ در هم‌ تنیده‌ با تمامی‌ اعمال‌ اجتماعی‌ و به‌ نوبه‌ خود این‌ اعمال‌ را به‌ عنوان‌ چارچوب‌ معمول‌ فعالیت‌ انسانی‌، تصویر می‌کند... این‌ روش‌ با روش‌ اصلی‌ فراساختاری‌ تنظیم‌ روابط‌ بین‌ نیروهای‌ مادی‌ و معنوی‌ مخالف‌ است‌، خصوصاً جایی‌ که‌ جبر (اقتصادی‌) در تمامی‌ معانی‌ ساده‌اش‌ زیربنا را بیان‌ می‌کند... این‌ روش‌ (فرهنگ‌) را به‌ عنوان‌ مجموعه‌ای‌ از ابزارها و ارزش‌هایی‌ معرفی‌ می‌کند که‌ از میان‌ گروه‌ها و طبقات‌ متمایز اجتماعی‌ براساس‌ شرایط‌ و ارتباط‌ تاریخی‌ معین‌ آنها برمی‌خیزد؛ شرایط‌ و ارتباطی‌ که‌ از خلال‌ آن‌ ابزارها و ارزش‌ها در قبال‌ شرایط‌ موجود عمل‌ می‌کنند و پاسخ‌ می‌دهند» (اقتباس‌ از گوریچ‌، ۱۹۸۲، صص‌ ۲۶ـ۷)
رهیافت‌ ـ فرهنگی‌، پیام‌ها و عموم‌ را مدنظر قرار می‌دهد؛ به‌ این‌ منظور که‌ با فهم‌ دقیق‌ و نقادانه‌ تجربیات‌ واقعی‌ اجتماعی‌ زیرگروه‌ها در جامعه‌، جوابگوی‌ الگوهای‌ انتخاب‌ و پاسخ‌ در مورد رسانه‌ها باشد.
رویکرد انتقادی‌ مکتب‌ بیرمینگام‌ همچنین‌ عهده‌دار تبدیل‌ پرسش‌ ایدئولوژی‌ جای‌ گرفته‌ در متون‌ رسانه‌ای‌ به‌ این‌ پرسش‌ بود که‌ چگونه‌ مخاطبان‌ رسانه‌ باید این‌ ایدئولوژی‌ را (قرائت‌ کنند). استوارت‌ هال‌ در سال‌ ۱۹۸۰ مدل‌ «گفتمان‌ رمزگذاری‌ و رمزگشایی‌ رسانه‌ای‌» را پیشنهاد کرد. در این‌ مدل‌ متون‌ رسانه‌ای‌ بین‌ تولیدکنندگان‌ و مخاطبان‌ آن‌ جای‌ می‌گیرد. تولیدکنندگان‌ همان‌ کسانی‌اند که‌ معانی‌ را در قالب‌های‌ مشخص‌ جای‌ می‌دهند و مخاطبان‌ همان‌ کسانی‌اند که‌ معانی‌ را متناسب‌ با موقعیت‌های‌ متفاوت‌ اجتماعی‌ و قالب‌های‌ تفسیر و تاویل‌ خود «رمزگشایی‌» می‌کنند. هال‌ در امتداد جامعه‌شناسی‌ سیاسی‌ پارکین‌ (۱۹۷۲) پیشنهاد کرد که‌ سه‌ نوع‌ اصلی‌ رمزگشایی‌ در گردش‌ است‌: اول‌، رمزگشاییِ مسلط‌ ـ هژمونیک‌ ـ که‌ با قدرت‌ پیوند خورده‌ است‌. دوم‌، رمزگشایی‌ «توافقی‌» که‌ اساساً رمزگشایی‌ رسانه‌ها در نقش‌ خود به‌ عنوان‌ حامل‌ بی‌طرف‌ و حرفه‌ای‌ اطلاعات‌ است‌ و سوم‌ رمزگشایی‌ «تقابلی‌» که‌ برای‌ کسانی‌ میسر است‌ که‌ انتخاب‌ می‌کنند و یا کسانی‌ که‌ به‌ وسیله‌ شرایط‌ راهنمایی‌ می‌شوند تا پیام‌های‌ مربوط‌ به‌ واقعیت‌ را به‌ گونه‌ای‌ دیگر ببینند و بتوانند «ناگفته‌ها» را از پس‌ آنچه‌ از رویدادها رسماً اعلام‌ می‌شود درک‌ کنند. این‌ مدل‌ ساده‌ این‌ نکته‌ را یادآور می‌شود که‌ ایدئولوژی‌ «ارسالی‌» چیزی‌ جدای‌ از ایدئولوژی‌ «دریافتی‌» است‌ که‌ ممکن‌ است‌ چیزی‌ به‌ نام‌ عبارات‌ ترجیحی‌ از آنچه‌ فوقاً ذکر شد فهم‌ شود. حتی‌ می‌توان‌ با آنها با کمی‌ فاصله‌ رفتار کرد و آنها را در معرض‌ تحلیل‌ عینی‌ قرار داد ـ آن‌چنان‌ که‌ شاید روزنامه‌نگاران‌ رفتار می‌کنند ـ یا به‌ عنوان‌ «تبلیغات‌ سیاسی‌» تلقی‌ کرد و بدین‌ترتیب‌ در مقابل‌ آن‌ با هدف‌ براندازی‌، مقاومت‌ کرد.
این‌ افکار، فشار قابل‌ ملاحظه‌ای‌ را برای‌ بازنگری‌ در مورد نظریه‌ ایدئولوژی‌ و آگاهی‌ کاذب‌ پدید آورد و منجر به‌ تحقیقاتی‌ در مورد توانایی‌ «رمزگشایی‌ متمایز» شد (مانند: ۱۹۸۰، مورلی‌) . مورلی‌ با نگاهی‌ ویژه‌ به‌ دنبال‌ دستیابی‌ به‌ علت‌ مقاومت‌ طبقه‌ کارگر در مقابل‌ پیام‌های‌ رسانه‌های‌ مسلط‌ می‌گشت‌. نتایج‌ مستقیم‌ به‌ دست‌ آمده‌ از این‌ بررسی‌ها در این‌ زمینه‌ اندک‌ بود. اما غیرمستقیم‌ باعث‌ شد که‌ اختیار را به‌ مخاطبان‌ بازگرداند و خوشبینی‌هایی‌ را در مطالعات‌ رسانه‌ها و فرهنگ‌ پدید آورد. همچنین‌ سبب‌ شد که‌ دید وسیع‌تری‌ نسبت‌ به‌ تاثیرات‌ اجتماعی‌ و فرهنگی‌ که‌ به‌ واسطه‌ رسانه‌ها تجربه‌ می‌شود، به‌ وجود آید؛ خصوصاً تجربیاتی‌ در زمینه‌ مسائل‌ اخلاقی‌، جنسیت‌ و «زندگی‌ روزمره‌». (مورلی‌، ۱۹۸۶ و ۱۹۹۲).● جنسیت‌ و رسانه‌های‌ جمعی
تا مدت‌ها تحقیقات‌ رسانه‌ای‌ چندان‌ توجهی‌ به‌ مباحث‌ جنسیت‌ نداشت‌ ولی‌ در سال‌های‌ اخیر نظریه‌های‌ عمده‌ای‌ در این‌ باب‌ بیان‌ شده‌ است‌ که‌ ریشه‌ در مباحث‌ قدیمی‌تر طبقه‌ اجتماعی‌ و نژاد دارد. البته‌ ابعاد گسترده‌ جدیدی‌ نیز در این‌ مجال‌ پدید آمده‌ است‌ که‌ از این‌ میان‌ می‌توان‌ به‌ نظریه‌های‌ تحلیل‌روانی‌ و مطالعات‌ فمینیستی‌ اشاره‌ کرد.
مهم‌ترین‌ سوال‌ در بحث‌ جنسیت‌، سوال‌ از معنای‌ این‌ اصطلاح‌ است‌. زونن‌ (۱۹۹۱) معتقد است‌ جنسیت‌ یک‌ معنای‌ مشخص‌ ندارد و معنای‌ آن‌ بستگی‌ به‌ فرهنگی‌ دارد که‌ در آن‌ بحث‌ می‌شود. مساله‌ مهم‌ بعدی‌ ارزشگذاری‌های‌ متفاوت‌ در مورد مردانگی‌ و زنانگی‌ و وجود ایدئولوژی‌ «پدر سالاری‌» موجود در قالب‌های‌ فرهنگی‌ رسانه‌های‌ جمعی‌ است‌.
فیسک‌ (۱۹۸۷) تلاش‌ کرد با بررسی‌ چند برنامه‌های‌ پرطرفدار تلویزیونی‌ ویژگی‌ «تلویزیون‌ جنسیت‌گرا» را پیدا کند. نمونه‌ بارز در این‌ زمینه‌ «اپراهای‌ صابونی‌» است‌ که‌ شاید بتوان‌ آن‌ را به‌ عنوانِ مثالِ روشنی‌ از «زیبایی‌ شناسی‌زنانه‌» ارایه‌ کرد. این‌ برنامه‌ به‌ صورت‌ مداوم‌ «مردسالاری‌» را زیر سوال‌ قرار داد و به‌طور خلاصه‌، به‌ فرهنگ‌ زنانه‌ معنا بخشید.
توجه‌ به‌ ترکیب‌ جنسیت‌ در متون‌ رسانه‌ای‌ یکی‌ از جنبه‌های‌ مبحث‌ جنسیت‌ در نظریه‌های‌ ارتباطی‌ است‌. جنبه‌ دیگر آن‌ بررسی‌ دریافت‌کنندگان‌ پیام‌ها و تلقی‌ آنها از این‌ پیام‌ها است‌.
تحقیقات‌ نشان‌ می‌دهد: جنسیت‌ دریافت‌کنندگان‌، رابطه‌ مستقیمی‌ با چگونگی‌ دریافت‌ آنها از رسانه‌ها دارد؛ مواردی‌ چون‌ تفاوت‌های‌ مرسوم‌ بین‌ زن‌ و مرد در ایفای‌ نقش‌های‌ اجتماعی‌، امکانات‌ و بهره‌برداری‌ از فرصت‌ها، تفاوت‌های‌ روانی‌، طبیعت‌ روابط‌ زن‌ و مرد و...
مطالعه‌ رسانه‌ با رویکرد مبتنی‌ بر جنسیت‌ این‌ سوال‌ را پدید می‌آورد که‌ آیا انتخاب‌ و تفسیر متون‌ رسانه‌ای‌ باعث‌ انجام‌ تغییرات‌ و پدید آمدن‌ مقاومت‌ جامعه‌ زنان‌ در مقابل‌ وضع‌ نابرابر جنسی‌ در جامعه‌ خواهد شد. به‌طور خلاصه‌ باید گفت‌ فرهنگ‌ حاکم‌ بر رسانه‌ها یعنی‌ فرهنگ‌ تمایز جنسی‌، دریافت‌ها و پاسخ‌های‌ متفاوتی‌ را از رسانه‌ها پدید می‌آورد.
● بها دادن‌ به‌ عامه‌
رسانه‌های‌ جمعی‌ را باید تا حد زیادی‌، عامل‌ پدید آمدن‌ فرهنگ‌ توده‌ای‌ یا فرهنگ‌ عامه‌ دانست‌. بی‌معناست‌ اگر تصور شود که‌ می‌توان‌ جلوی‌ این‌ حرکت‌ سیل‌آسا را گرفت‌ و یا آن‌ را صرفاً مولود دنیای‌ تجارت‌ دانست‌.
به‌ دلیل‌ آن‌ که‌ هر فردی‌ حداقل‌ به‌ یکی‌ از شاخه‌های‌ فرهنگ‌ رسانه‌های‌ عمومی‌ علاقه‌مند است‌، کمتر ممکن‌ است‌ ذوق‌ سلیقه‌ نخبگان‌ را از عامه‌ متمایز کرد. تفاوت‌ مذاق‌ها، واقعیتی‌ همیشگی‌ است‌؛ پس‌ باید رسانه‌ها را به‌ نوبه‌ خود بررسی‌ کرد. اگر چه‌ مفهوم‌ «فرهنگ‌ توده‌ای‌» همچنان‌ رایج‌ است‌ ولی‌ مفهوم‌ «فرهنگ‌ عامه‌» یعنی‌ آنچه‌ بیشتر مورد علاقه‌ عامه‌ مردم‌ است‌، قابل‌ ترجیح‌ بوده‌ و معنای‌ ضمنی‌ دیگری‌ در بر ندارد. در یک‌ جمله‌، فرهنگ‌ عامه‌ پیوندی‌ است‌ از تلاش‌های‌ بی‌شمار و پایان‌ناپذیر جهت‌ بیان‌ مطالب‌ با استفاده‌ از مفاهیم‌ موجود برای‌ کسانی‌ که‌ در دسترس‌ هستند؛ با هدف‌ به‌ دست‌ آوردن‌ بازار و در مقابل‌ تقاضای‌ شدید مردم‌ برای‌ آنچه‌ فیسک‌ (۱۹۸۷) «معانی‌ و لذایذ» نامید.
● (نشانه‌شناسی‌) قدرت‌ مردم‌
جان‌ فیسک‌ (۸۹،۱۹۸۷) یکی‌ از کسانی‌ است‌ که‌ بیشترین‌ تلاش‌ را در حمایت‌ از فرهنگ‌ عامه‌ کرده‌ است‌. مهم‌ترین‌ بحث‌ وی‌ در مورد فرهنگ‌ عامه‌ ریشه‌ در مباحثی‌ دارد که‌ ندرتاً ذکر شد و همان‌ برداشت‌های‌ متفاوت‌ از یک‌ محصول‌ فرهنگی‌ واحد است‌ هرچند این‌ محصول‌ فرهنگی‌ از یک‌ مفهوم‌ غالب‌ و نزدیک‌ به‌ ذهن‌ برخوردار باشد. فیسک‌ متن‌ رسانه‌ای‌ را محصول‌ قرائت‌ و لذت‌ یک‌ مخاطب‌ رسانه‌ای‌ می‌داند و چندگانی‌ معانی‌ یک‌ متن‌ را «چند معنایی‌» می‌نامد. اصطلاح‌ «بینا متنی‌ بودن‌» بعضاً به‌ ارتباط‌ میان‌ معانی‌ در رسانه‌های‌ متفاوت‌ بازمی‌گردد، بالاتر از این‌ که‌ ارتباط‌ میان‌ معانی‌ موجود در رسانه‌ها و سایر مفاهیم‌ موجود در تجارب‌ فرهنگی‌ را نیز در برمی‌گیرد. به‌ عنوان‌ مثال‌: یک‌ پدیده‌ فرهنگی‌ مثل‌ «مدونا» ـ خواننده‌ عامه‌پسند ـ و دو گروه‌ خواننده‌ مجله‌ «پلی‌ بوی‌» یعنی‌ دختران‌ جوان‌ و مردان‌ مسن‌تر را می‌تواند جذب‌ کند؛ گروه‌هایی‌ که‌ هنوز مفهوم‌ متفاوتی‌ از این‌ پدیده‌ درک‌ می‌کنند (اشو یچتنبرگ‌، ۱۹۹۲).
در فرهنگ‌های‌ مختلف‌، برداشت‌های‌ کاملاً متفاوتی‌ از محتوای‌ بسیاری‌ از رسانه‌های‌ عامه‌پسند به‌ دست‌ می‌آید که‌ موجب‌ گشوده‌ راهی‌ برای‌ فرار از کنترل‌ اجتماعی‌ بالقوه‌ می‌شود. فیسک‌ در این‌ باب‌ می‌نویسد:
«معانی‌ مرجحّی‌ که‌ در تلویزیون‌ به‌ کار می‌رود، معانی‌ای‌ است‌ که‌ بیشتر مورد علاقه‌ طبقات‌ مسلط‌ می‌باشد و سایر معانی‌ براساس‌ روابط‌ فرادستی‌ ـ فرودستی‌ ساخته‌ می‌شود.... قدرت‌ نشانه‌شناختی‌ فرودستان‌ در ساختنِ معانی‌ خودشان‌ در این‌ است‌ که‌ تعادل‌ بین‌ توانایی‌ در روگرداندن‌، مخالفت‌ کردن‌ یا مذاکره‌ نمودن‌ با این‌ قدرت‌ اجتماعی‌ را پدید آورند.» (ص‌ ۱۲۶،۱۹۸۷).
بسیاری‌ از این‌ اندیشه‌ها از نظریه‌های‌ انتقادی‌ جدید به‌طور عام‌ و از نظریه‌ رمزگشایی‌ «هال‌» به‌ویژه‌ منشا می‌گیرد، به‌ این‌ معنا که‌ همه‌ متون‌ را می‌توان‌ در معنایی‌ مخالف‌ فهمید و ایدئولوژی‌ رمزگذاری‌ شده‌ آنها را به‌ آسانی‌ کنار نهاد.
برای‌ فیسک‌ خصوصیت‌ اولیه‌ فرهنگ‌ عامه‌ آن‌ است‌ که‌ عامه‌ شامل‌ هم‌ مردم‌ و هم‌ وابستگی‌ به‌ قدرت‌ مردم‌ است‌. او می‌نویسد:
«عامه‌پسندی‌ در اینجا ملاک‌ توانایی‌ یک‌ قالب‌ فرهنگی‌ برای‌ پاسخگویی‌ به‌ علائق‌ مشتریان‌ است‌... برای‌ این‌ که‌ یک‌ کالای‌ فرهنگی‌ عامه‌پسند شود باید این‌ توان‌ را داشته‌ باشد که‌ سلیقه‌های‌ متفاوت‌ مردم‌ که‌ در زمره‌ عامه‌ می‌باشند، پاسخ‌ گوید آنچنان‌ که‌ پاسخگوی‌ سلیقه‌های‌ تولیدکنندگان‌ است‌). (ص‌ ۳۱۰، ۱۹۸۷)
فرهنگ‌ عامه‌ باید متناسب‌ و پاسخگوی‌ نیازها باشد، در غیراین‌ صورت‌ مردود و متروک‌ خواهد شد و موفقیت‌ (در بازار) شاید بهترین‌ آزمون‌ برای‌ اثبات‌ وجود این‌ دو ویژگی‌ باشد (در عمل‌، ملاک‌ موفقیت‌، جایگزین‌ هر عقیده‌ مبتنی‌ بر کیفیت‌ ذاتی‌ می‌شود. فیسک‌ این‌ نظر را رد می‌کند که‌ منطق‌ سرمایه‌ فرهنگی‌ از منطق‌ سرمایه‌ اقتصادی‌ پیروی‌ می‌کند (بوردیو، ۱۹۸۶). در عوض‌ او معتقد است‌ دو نوع‌ اقتصاد با استقلال‌ نسبی‌ وجود دارد: یکی‌ اقتصاد فرهنگی‌ و دیگری‌ اجتماعی‌. حتی‌ اگر اکثر مردم‌ در یک‌ جامعه‌ طبقاتی‌، تابع‌ باشند، میزانی‌ از «قدرت‌ نشانه‌شناختی‌» را در اقتصاد فرهنگی‌ دارند؛ قدرتی‌ که‌ می‌تواند مفاهیمی‌ را شکل‌ دهد که‌ بیان‌کننده‌ خواسته‌های‌ آنهاست‌.
● پیوند با پسامدرنیسم‌
تفکر عمومی‌ دیگر در مورد فرهنگ‌ عامه‌ به‌ دیدگاه‌های‌ موجود در نظریه‌ پسامدرنیسم‌ بسیار نزدیک‌ است‌ به‌ عبارتی‌، امروزه‌ ویژگی‌های‌ اصلی‌ رسانه‌های‌ عامه‌پسند (و تجاری‌) منعکس‌کننده‌ عناصر تفکر پسامدرنیستی‌ است‌. این‌ نظریه‌ بسیار فراتر از آن‌ است‌ که‌ صرفاً به‌ حمایت‌ از «فرهنگ‌ توده‌ها» بپردازد بلکه‌ آن‌ را باید معرف‌ وضعیت‌ جدیدی‌ دانست‌ که‌ بسیاری‌ از دیدگاه‌های‌ انتقادی‌ فرهنگی‌ را که‌ قبلاً در یک‌ جبهه‌ حضور داشتند، رودرروی‌ هم‌ قرار داده‌ است‌. دیدگاه‌های‌ پسامدرنیستی‌ ناشی‌ از تغییر واقعیت‌ اجتماعی‌ و تکامل‌ دوباره‌ فرهنگ‌ عامه‌ هستند، آنچه‌ که‌ شاید انقلابی‌ فرهنگی‌ باشد که‌ توسط‌ رسانه‌ها شکل‌ گرفته‌ و نتیجه‌ آن‌ ایجاد زیبایی‌شناسی‌ جدید است‌؛ موقعیت‌ جدیدی‌ که‌ تلویزیون‌ و موسیقی‌ عامه‌پسند، قدرت‌ مسلط‌ در آن‌ محسوب‌ می‌شوند و نوآوری‌ها و تحولات‌ شگرفی‌ را پدید آورده‌اند.
● سوالات‌ بی‌جواب‌
با وجود آنچه‌ گفته‌ شد، تعدادی‌ از انتقادهای‌ مکتب‌ فرانکفورت‌ همچنان‌ بی‌پاسخ‌ مانده‌ است‌. بسیاری‌ معتقدند اگر بپذیریم‌ که‌ محتوای‌ رسانه‌ها، از دیدگاه‌ پسند عامه‌ و تجاری‌ موفق‌ بوده‌ است‌ اما این‌ محتوا تکراری‌، بچه‌گانه‌، موضوعاً محدود، به‌ دور از مزاحمت‌ ] برای‌ نظام‌ مسلط‌ [ ، از دیدگاه‌ عقیدتی‌ مغرضانه‌، پوچ‌، زشت‌، ضد روشنفکری‌ و ] محتوا [ تابع‌ قالب‌ و تکنیک‌ است‌. فرهنگ‌ عامه‌، غالباً توسط‌ شرکت‌های‌ بزرگ‌ تولید می‌شود که‌ به‌ جای‌ توجه‌ به‌ تقویت‌ زندگی‌ فرهنگی‌ مردم‌ به‌ منافع‌ خود اندیشیده‌ و سعی‌ در تبدیل‌ مردم‌ به‌ بازار مصرفی‌ برای‌ کالاهای‌ خود دارند.
منتقدان‌ اجتماعی‌ از این‌ متعجبند که‌ نظریه‌پردازان‌ انتقادی‌ از قالب‌هایی‌ حمایت‌ می‌کنند که‌ گرایش‌ ساختاری‌ آن‌ به‌ شکلی‌ از جامعه‌ محروم‌، شناخته‌ شده‌ و معلوم‌ است‌. مک‌ گوگان‌ (۱۹۹۲) معتقد است‌ که‌ «مکتب‌ پوپولیسم‌ فرهنگی‌» جدید، خود زمینه‌ پشت‌ پا زدن‌ به‌ خود را فراهم‌ کرد. آزادی‌ نمادگرایی‌ اثر محدودی‌ بر شرایط‌ مادی‌ گذاشت‌ و شاید بتوان‌ آن‌ را همان‌ عقیده‌ «گریز از واقعیت‌ » اما با پوششی‌ جدید دانست‌. یکی‌ از مشکلات‌ مباحثات‌ «بها دادن‌» این‌ است‌ که‌ این‌ مباحثات‌ به‌ صورت‌ گسترده‌، تداوم‌ نابرابری‌ نمادشناختی‌ را نادیده‌ می‌گیرد که‌ به‌ موجب‌ این‌ نابرابری‌ اقلیت‌ با سوادتر و از ما بهتران‌، دسترسی‌ به‌ هر دو فرهنگ‌ عامه‌پسند و غیر آن‌ را داشته‌ باشند، در حالی‌ که‌ اکثریت‌ تنها به‌ قالب‌های‌ عامه‌پسند محدود و در مجموع‌ به‌ بازار رسانه‌های‌ تجاری‌ وابسته‌اند (گریپسرود، ۱۹۸۶). در این‌ گفتارها نه‌ ذکری‌ از این‌ محدودیت‌ است‌ و نه‌ راهی‌ برای‌ پر کردن‌ شکاف‌ میان‌ این‌ دو گروه‌ پیشنهاد شده‌ و نه‌ معیار ماهوی‌ برای‌ تمایز محصولات‌ فرهنگی‌ از هم‌ ارایه‌ شده‌ است‌.
همیشه‌ این‌ امکان‌ و واقعیت‌ در مورد فرهنگ‌ وجود دارد که‌ هم‌ عامه‌پسند باشد و هم‌ به‌ نفع‌ (و حتی‌ بر آمده‌ از میان‌) مردم‌ باشد. در حالی‌ که‌ بخش‌ عمده‌ای‌ از فرهنگ‌ رسانه‌های‌ جمعی‌ غالب‌ (تجارتی‌)، به‌ ظاهر صاحب‌ صلاحیت‌ نیستند. حداقل‌ این‌ نقطه‌نظر، معیاری‌ از ارزش‌ فرهنگی‌ به‌ دست‌ می‌دهد که‌ هنوز روا بوده‌ و در گفتمان‌ هنجاری‌ و سیاسی‌ در باب‌ رسانه‌ جمعی‌ پا برجاست‌ و همچنان‌ در دیدگاه‌های‌ شعور عامه‌ ابراز می‌شود. دیدگاه‌هایی‌ که‌ به‌ وسیله‌ عموم‌ مردم‌ (مصرف‌کنندگان‌ رسانه‌) کم‌ و بیش‌ بیان‌ می‌شود، مواردی‌ چون‌ چگونگی‌ ارزش‌ فرهنگی‌، اتلاف‌ وقت‌ انتفاعی‌ و تبلیغات‌چی‌ بودن‌ رسانه‌ها.
فکر «کیفیت‌» پیش‌بینی‌ فرهنگی‌ رسانه‌های‌ انبوهی‌ همچنان‌ در ] کانون‌ [ مباحثات‌ نظریه‌ کاربردی‌ رسانه‌ای‌ باقی‌ مانده‌ اگر چه‌ معنای‌ آن‌ تغییر کرده‌ است‌. «کیفیت‌» منحصراً به‌ درجه‌ مطابقت‌ با قانون‌ فرهنگی‌ سنتی‌ باز می‌گردد اما ممکن‌ است‌ در قالب‌ اصطلاحاتی‌ چون‌ خلاقیت‌، اصالت‌، اشتقاق‌ هویت‌ فرهنگی‌ و اصول‌ متعدد اخلاقی‌ و فکری‌ بیان‌ شود (شرودر، ۱۹۹۲) ، بسته‌ به‌ این‌ که‌ دیدگاه‌ چه‌ کسی‌ انتخاب‌ شده‌ باشد. به‌ یقین‌ نمی‌توان‌ تصور کرد که‌ هر چیزی‌ بیشتر جذب‌ می‌کند، دارای‌ «کیفیت‌» نازل‌تری‌ است‌. اما باید توجه‌ داشت‌ که‌ پویایی‌ مادی‌ اقتصادی‌ تولید فرهنگی‌ را نمی‌توان‌ به‌ سادگی‌ از اقتصاد فرهنگی‌ «نمادشناختی‌» باز شناخت‌.
● تجارتی‌ شدن‌
مساله‌ای‌ که‌ در اولین‌ انتقادها پیرامون‌ فرهنگ‌ جمعی‌ جای‌ گرفت‌ و هنوز هم‌ به‌ عنوان‌ مبنای‌ بسیاری‌ از مباحث‌ مطرح‌ است‌ (خصوصاً در زمینه‌ مباحث‌ سیاست‌ رسانه‌ای‌)، نقطه‌ نظر «تجارت‌ محوری‌» (از دیدگاه‌ موقعیتی‌) یا «تجارتی‌ شدن‌» (از دیدگاه‌ فرایندی‌) است‌. از جهاتی‌، این‌ انتقادها روایت‌ رقیقی‌ از انتقادهای‌ مارکسیستی‌ محسوب‌ می‌شود و امکان‌ دارد (انتقادها) متمایل‌ به‌ بورژوازی‌ شود. برای‌ مثال‌ ممکن‌ است‌ در بردارنده‌ حملاتی‌ بر امر تجارت‌ باشد و ممکن‌ است‌ متمایل‌ به‌ نخبه‌گرایی‌ شود (و مستلزم‌ بر توهین‌ به‌ توده‌ باشد) اما بیان‌کننده‌ برخی‌ از عقایدی‌ است‌ که‌ هنوز در مورد پویایی‌ صنعت‌ رسانه‌ای‌ جاری‌ و تغییر فرهنگی‌ ـ رسانه‌ای‌ صادق‌ است‌. دقیق‌تر بودن‌ انتقادها ممکن‌ است‌ مرگ‌ انتقادهای‌ تمام‌ عیار مارکسیسم‌ از فرهنگ‌ جمعی‌ را آسان‌ کند و از سوی‌ دیگر باعث‌ شود ارتباط‌ نزدیکی‌ با انتقادهایی‌ که‌ بر کالا شدن‌ فرهنگ‌ وارد است‌، پدید آید. از زمانی‌ که‌ روش‌ عامه‌پسندی‌، به‌طور معمول‌ با موفقیت‌ تجارتی‌ روبه‌رو شد. به‌خصوص‌ آشتی‌ دو مکتب‌ انتقاد از تجارت‌ محوری‌ و بها دادن‌ به‌ عامه‌ مشکل‌ شده‌ است‌.
اگر از جهتی‌ اصطلاح‌ «تجارت‌ محوری‌» را به‌ صورت‌ عینی‌ تابع‌ مقررات‌ بازار آزاد بدانیم‌، در نتیجه‌ باید بپذیریم‌ که‌ محتوای‌ رسانه‌ها به‌ صورت‌ تولید انبوهی‌ و بازاری‌، مانند یک‌ کالا تهیه‌ می‌شود و همچنین‌ روابط‌ بین‌ تولیدکنندگان‌ و مصرف‌کنندگان‌ بر آن‌ حاکم‌ است‌. اصطلاح‌ «تجارتی‌» به‌ عنوان‌ توصیف‌ برخی‌ از انواع‌ پیشبینی‌ها در مورد رسانه‌ به‌کار برده‌ می‌شود که‌ بیانگر وابستگی‌ به‌ حرفه‌ای‌ رقابت‌آمیز، در بازارهای‌ بزرگ‌ است‌. از این‌ دیدگاه‌، جدا از فراوانی‌ تبلیغات‌ تجاری‌، محتوای‌ تجاری‌ بیشتر به‌ این‌ جهت‌ سوق‌ داده‌ شده‌ است‌ که‌ سرگرم‌کننده‌ و مفرح‌، گریز از واقعیت‌، سطحی‌ و استاندارد شده‌ باشد. این‌ حداقل‌ ویژگی‌های‌ لازم‌ برای‌ موفقیت‌ در بازار بزرگ‌ است‌ (و این‌ در حالی‌ است‌ که‌ بازارهای‌ بسیار متفاوت‌ و زیادی‌ وجود دارد).
این‌ نظرِ اولین‌ گروه‌ از منتقدان‌ رادیکال‌ فرهنگ‌ جمعی‌ بود. این‌ دیدگاه‌ به‌طور معمول‌ این‌ واقعیت‌ را نادیده‌ می‌گیرد که‌ همین‌ ترتیبات‌ بازاری‌ می‌تواند به‌ سادگی‌ از تولید و مصرف‌ تولیدات‌ فرهنگیِ به‌ کلی‌ متفاوت‌ و با کیفیت‌ بالا، حمایت‌ کند. ریشه‌ بحث‌ در دیدگاه‌ انتقادی‌ این‌ است‌ که‌ روابط‌ تجاری‌ در مقوله‌ ارتباطات‌ ذاتاً موجب‌ ایجاد فاصله‌ شده‌ و بالقوه‌ انتفاعی‌ است‌. تجارت‌ در یک‌ عمل‌ ارتباطی‌ از ایجاد پیوستگی‌ متقابل‌ یا رهنمون‌ شدن‌ به‌ هویت‌ اجتماعی‌ که‌ همه‌ در آن‌ سهیم‌ باشند، حمایت‌ نمی‌کند. این‌ از هر دو سو قابل‌ محاسبه‌ و فایدگرایانه‌ است‌ و ویژگی‌های‌ ذاتی‌ ارسال‌ یا انتشار را بیشتر منعکس‌ می‌کند تا الگوی‌ «آیینی‌» ارتباطات‌ در جامعه‌. محیط‌ تجاری‌ تولیدات‌ رسانه‌ای‌ همچنین‌ فضای‌ تنگی‌ را پدید می‌آورد که‌ امکان‌ بسیاری‌ از نوآوری‌ها و خلاقیت‌ها را می‌بندد (بلومر، ۲، ۱۹۹۱).
● انتقاد بر تجارتی‌ شدن‌ رسانه‌
کیفیت‌ نازل‌ فرهنگی‌، استثمار مصرف‌کننده‌ «ضعیف‌تر»، روابط‌ بیگانه‌، روابط‌ فایده‌گرایانه‌ و قابل‌ محاسبه‌، تبلیغات‌ برای‌ مصرف‌زدگی‌، کالایی‌ شدن‌ فرهنگ‌ و روابط‌ با مصرف‌کنندگان‌
● تکنولوژی‌ ارتباطات‌ و فرهنگ‌
روشن‌ است‌ که‌ نوآوری‌ها در تکنولوژی‌ ارتباطات‌، ناشی‌ از تغییر شکل‌ معینی‌ در جامعه‌ نیست‌ (اسلاک‌، ۱۹۸۴). نوآوری‌ها همیشه‌ با توجه‌ به‌ آنچه‌ خود را به‌ جامعه‌ بیشتر تحمیل‌ می‌کرد، شکل‌ می‌گرفت‌ و یا تطبیق‌ داده‌ می‌شد. (وینستون‌، ۱۹۸۶) نیروهای‌ فراوان‌ دیگری‌ به‌ جز ارتباطات‌، در تغییرات‌ اجتماعی‌ نیز دخیل‌ بودند (اگر نیاز به‌ دلیل‌ باشد، شکست‌های‌ رسانه‌های‌ جمعی‌ در مدرن‌ کردن‌ بخش‌ عظیمی‌ از دنیای‌ کمتر توسعه‌ یافته‌، در ۱۵ سال‌ اخیر، دلیل‌ مناسبی‌ بر این‌ ادعاست‌. به‌ علاوه‌ تکنولوژی‌ ارتباطات‌ بر فرآیند ارتباطات‌ و بر فرهنگی‌ که‌ با این‌ ارتباطات‌ در هم‌ پیچیده‌ است‌، تاثیر می‌گذارد. اگر تجربه‌ ما از دنیا با تکنولوژی‌ به‌ دیگران‌ منتقل‌ می‌شود، پس‌ این‌ انتقال‌ تجربه‌ها با تکنولوژی‌ در ارتباط‌ مستقیم‌ است‌
نوشته‌: دنیس‌ مک‌ کوایل‌
ترجمه:‌ سعید مهدوی‌کنی‌
منبع : پایگاه اطلاع رسانی علوم ارتباطات ایران


همچنین مشاهده کنید