جمعه, ۳۱ فروردین, ۱۴۰۳ / 19 April, 2024
مجله ویستا


من یک شهریار شناسم


من یک شهریار شناسم
بینندگان تلویزیون هر هفته جمعه شبها شاهد پخش سریال «شهریار» به کارگردانی کمال تبریزی هستند.تبریزی در این کار با ظرافت والبته هنرنمایی و بازیگردانی پیام دهکردی از یک نا بازیگر والبته هنرمند، «شهریاری دوست داشتنی» ساخته است.بهاین بهانه با «اردشیر رستمی» کاریکاتوریست و بازیگر نقش «شهریار» که خودش می گوید، بازیگر نیست و حرف خاصی برای گفتن ندارد، گفتگو کرده ایم.
▪ اردشیر رستمی یک کاریکاتوریست است، چه طور شد برای بازی در سریال «شهریار» انتخاب شدید؟
ـ ببینید امروزه هنرها دیگر مرزی نمی شناسند. اغلب هنرمندان حالا چه موسیقیدان، خطاط ، نقاش و... یک روح مشترک دارند وآن روح است که مهم است و فرقی بین اینها نیست. من سعی کردم بیشتر یک هنرمند باشم، اما خب چون از کودکی کاریکاتور کار کرده ام این طبیعی است که اول یک کاریکاتوریست باشم تا چیز دیگری. البته این وسط دوستی ام با حبیب رضایی و معرفی ام به کارگردان هم بی تاثیر نبود. من اصلاً آدم بازیگر و سینما نیستم. اول قبول این کار برایم سخت بود، اما با نشستی که با آقای تبریزی داشتم متقاعد شدم که این کار را انجام بدهیم. یکی از دلایل اصلی پذیرفتن این نقش شاعر بودن شهریاربود. من یک شهریار شناس هستم، شعر را هم خوب می شناسم و شاید کسی جز من نمی توانست این نقش را با شناخت همه جوانب آن بازی کند.
▪ بازی شما در این سریال خیلی طبیعی وعکس العملهایتان در قالب این نقش خیلی باور پذیراست ...؟
ـ همانطور که قبلاً اشاره کردم هر هنرمندی باید یک درک وبرداشت درستی از جهان داشته باشد. من زمانی که در صحنه قرار می گرفتم چون اصلاً با دوربین کاری نداشتم این طبیعی بود که عکس العملهایم طبیعی باشد.
من ذهنیت خودم از شهریار را جلوی دوربین بردم و با تأیید کمال تبریزی و نقاط مشترکی که با هم به آن می رسیدیم، کار را ادامه می دادیم. من در صحنه های مختلف به تعداد برداشتها کلامم فرق می کرد. مثلاً به سه شکل تشکر می کردم و این بر می گشت به بازیگر مقابلم. اگر محکم صحبت می کرد واژه من هم محکم می شد و... این موضوع در زندگی شما هم بارها اتفاق افتاده مثلاً کسی که با لبخند با شما صحبت می کند شما هم پاسخ او را با لبخند می دهید و... . در واقع من این صحنه ها را زندگی کردم.
▪ چقدر در ارائه نقش وبیان دیالوگها آزاد بودید؟ چقدر نوشته به ذهنیت شما نزدیک بود؟
ـ تقریباً دستم بازبود. من یک بازیگر نبودم، پس اصلاً با فیلمنامه کاری نداشتم. فقط کلیت آن را برای خودم داشتم و البته سعی می کردم کاری نکنم که به کار لطمه ای وارد شود. سعی می کردم بازی درونی داشته باشم، با پیرامونم کاری نداشتم فقط می خواستم رفتار مناسب را انتخاب کنم و انجام دهم. من در لحظه لحظه نشان دادن شخصیت شهریار نقش داشتم و در مورد این سؤال که چقدر نوشته به ذهنیت من نزدیک بود، باید بگویم که من اصلاً به سیر داستان و فیلمنامه کاری نداشتم. فقط با روایت «اردشیر رستمی» از شهریار کار داشتم که آن هم در رفتارهای او و واکنشهایش نسبت به هر پیش آمدی دیده می شد.
▪ ما در این کار با جزییات زیادی از زندگی استاد شهریار آشنا می شویم. شما از قبل چقدر با این جزییات آشنا بودید؟
ـ خیلی بیشتر از اینکه در فیلمنامه بود وشما می بینید! اما نمی شود همه چیز را گفت و نشان داد. شما دراین سریال روایت من و کمال تبریزی را از شهریار می بینید، اما اینجا دست ما آنقدر باز نبود، در نهایت نمی توانستیم روایتی غیر از خود شهریار داشته باشیم. ما هم تا یک حد و حدودی می توانستیم روایت خودمان را بیرون بکشیم. در نهایت خود شهریار است که باید حرف خودش را بزند.
▪ آیا از همان اول در زمان نگارش فیلمنامه با شما صحبتی شد؟ منظورم این است که از اول برای این نقش در نظر گرفته شده بودید و این نقش چقدر برمبنای خصوصیات شما نوشته شده بود؟
ـ بله من از همان اول برای بازی در نقش شهریار دعوت شدم. من چه بخواهم چه نخواهم شهریار برمن تأثیر گذاشته است و همین طور بر همه آذری زبانها. شهریار در دوره معاصر عظیم ترین میراث فرهنگی تبریزی هاست. من اصلاً کار خاصی در سریال شهریار انجام ندادم، چون شعر و شهریار بود که مرا به سمت این سریال کشاند. شاید به اندازه خیلی ها شهریار را دوست نداشته باشم، اما او در یک دوره تأثیر بسیار زیادی روی من گذاشت و من را مدیون خودش کرد. من با حضور در این کار دین خودم را به شعر و شهریار ادا کردم. من با او غمها وحسرتهای مشترکی داریم. الان اگر به روستاهای تبریز سری بزنید، می بینید که بچه های چهارساله، شهریار می خوانند. شهریار جزیی از وجود آنها شده است. از طرف دیگر چون آذری زبان هستم، معتقدم که بخشی از زندگی هر آذری زبانی که در این کشور زندگی می کند، به شهریار مربوط می شود. حیدر بابا و دیگر اشعار ترکی شهریار جزء خون ملت آذری زبان است. من با حیدر بابا و دیگر اشعار ترکی شهریار، در تهران تنهایی هایم را پر کردم. خلوت و بی کسی های من با شهریار پر شد.
▪ آیا فیلمنامه ای که در اختیار شما گذاشته شده بود با چیزهایی که شما از شهریار می دانستید و خوانده بودید مطابقت داشت؟ آیا از دانسته هایتان هم در بازیتان البته با هماهنگی با کارگردان استفاده می کردید؟
ـ بله، البته چندان اساسی نبودند. جاهایی که بحث های قومیتی پیش می آمد را حذف کردم.
▪ در قسمتهای اول این طور به نظر می رسید که با دوربین، رو در بایستی دارید، واقعاً این طور بود؟
ـ بله، من با خودم هم رودر بایستی دارم! با همسرم و مادرم هم رو دربایستی دارم.
▪ اما به نظر می رسد این مشکل به مرور زمان حل شده وبازی شما یک دست تر وپخته تر شده است؟
ـ نخیر از بین نرفته! آن رودر بایستی هنوز وجود دارد وچون یک اتفاق مرتب تکرار می شود به نظر طبیعی می رسد. بازی من از اول تا آخر یکی بود، اما در آخر خسته شده بودم.
جلو دوربین رفتن کار سختی است، کار من نیست. من توان تکرار ندارم. من یک سال باید شهریار می بودم وسخت است که یک سال انسان را به خارج از خودش تبعید کنند. زندگی عادی ام فلج شده بود.
▪ در شکل دادن به این نقش کسانی چون حبیب رضایی ،پیام دهکردی و کمال تبریزی چقدر موثر بودند؟
ـ تمام سختی های من بر دوش پیام دهکردی بود. او مرتب وضعیتها را برایم تکرار وگوشزد می کرد. نقش بازیگردان حداقل در این کار خیلی مهم بود.
▪ در کدام یک ازصحنه ها بیان دیالوگها برایتان سخت بود، با توجه به اینکه گفتید با دوربین هم رو در بایستی داشتید؟
ـ (با خنده) صحنه ای که شهریار لباسش را به لاله نشان می دهد و می گوید که من با دختر دیگری قرار دارم، به نظرم صحنه غیر انسانی آمد. مرگ عزیزانم مثل قاسم (پیام دهکردی)، میرزاده عشقی و... واقعاً برایم عذاب آور بود و سفید شدن موهایم را سر صحنه احساس می کردم .
▪ آیا واقعاً قبول این نقش صرفاً برای تجربه کار با دوربین بود یا علاقه تان به حوزه ادبیات یا...؟
ـ من علاقه ای به بازیگری نداشتم وندارم. کار من چیز دیگری است. من سینمایی را دوست دارم که هنوز در ایران وجود ندارد. من به خاطر شعر و شهریار این نقش را قبول کردم.
▪ تمایلی به تکرار این تجربه ندارید؟ نمی خواهید در این وادی بمانید؟
ـ به این شکل نه! اگر سینمای مدرنی باشد چرا که نه؟ ما سینمای جالبی نداریم.
▪ بازی شما یک جور در کمند «اتفاق افتادن» است، یک طنز موقعیت؛ خودتان چه فکر می کنید؟
ـ درست است. من در زندگی عادی ام هم در لحظه زندگی می کنم.
▪ الان مشغول چه کاری هستید؟
ـ تصویرگری برای کتابها و کتاب هزار و یک شب.
تکتم بهاردوست
منبع : روزنامه قدس


همچنین مشاهده کنید