پنجشنبه, ۳۰ فروردین, ۱۴۰۳ / 18 April, 2024
مجله ویستا


هنر، هفت سین مراچید


هنر، هفت سین مراچید
ملکه رنجبر فرزند عبادالله رنجبر هنرمند تئاتر گیلان در سال ۱۳۱۷ در رشت متولد شد. تحصیلات خود را تا مقطع سوم متوسطه در رشت و همدان ادامه داد و پس از آن زیر نظر پدرش تعلیم بازیگری دید. او از سن شش سالگی با ایفای نقش کوزت در نمایش بینوایان فعالیت خود را آغاز نمود. سپس در سال ۱۳۲۷ به تهران عزیمت نمود و به ادامه بازیگری در تئاتر سعدی پرداخت.
رنجبر از بدو افتتاح تلویزیون با اجرای برنامه‌های زنده به همکاری با آن سازمان پرداخت و در سال ۱۳۳۵ کار در رادیو را شروع کرد.فرزند پنجم یک خانواده هنرمند و به قول خودش آخرین رنجبری که همین روزها قرار است برود، بانوی ریزنقش موسپیدی که با لهن شیرین و تکیه‌کلام همیشگی خود به گرمی پذیرای ما شد. با ملکه رنجبر بازیگر سینما و تلویزیون و تئاتر که با مجموعه تلویزیونی «زیر آسمان شهر» بیش از پیش به چهره‌ای مردمی تبدیل شد. به بهانه آغاز سال نو و آمدن نوروز گفت‌وگویی بهاری و نوروزی با او انجام داده‌ایم که با هم می‌خوانیم.
▪ دلمان می‌خواهد از نوروز دوران کودکی‌تان برایمان بگویید. از خاطره لحظه تحویل سال نو و این که...
یادش بخیر آن زمان‌ها در لحظه تحویل سال کل اعضای خانواده دور هم می‌نشستند و سفره هفت‌سین پهن می‌کردند. وقتی دقایق پایانی سال کهنه در حال سپری شدن بود کلیه اعضای خانواده و البته بیشتر بزرگ‌ترها دست به دعا برمی‌داشتند و برای بهتر بودن سال جدید دعا می‌کردند. کوچک‌ترها هم ذوق داشتند که هر چه زودتر سال تحویل شود تا عیدی‌هایشان را بگیرند. البته این رسم به‌ندرت در خانواده ما اجرا می‌شد. چطور؟
ـ ما خانواده‌ای هنری داشتیم، پدر و مادرم هر دو بازیگر تئاتر بودند. چهار تن از خواهرانم نیز بازیگر تئاتر بودند. به همین دلیل در اکثر سال‌ها زمان تحویل سال و همچنین سیزده‌بدرها مشغول کار بودیم. ولی با این حال این سنت را دوست داشتیم و به آن احترام می‌گذاشتیم.
▪ با توجه به اینکه کل خانواده اکثرا مشغول کار بودید، چقدر پایبند به رعایت سنت‌های عید بودید؟
ـ در گذشته خانواده‌ها بسیار مقید بودند که زمان عید و نوروز کلیه سنت‌های این دوران را اجرا کنند. مثلا در لحظه تحویل سال کل خانواده دور هم جمع می‌شدند و نسبت به حضور بزرگ‌ترهای خانواده بسیار حساس بودند. بعد از تحویل سال هم خانواده‌ها به دیدن هم می‌رفتند و اگر اعضای خانواده با همدیگر اختلافی داشتند کدورت‌ها را دور می‌ریختند و... در کل سنت عید و نوروز بسیار زیبا بود و جز عشق و محبت و علاقه چیز دیگری نبود. در خانواده ما هم سعی می‌شد که کلیه سنت‌ها اجرا شود ولی متاسفانه به دلیل مشغله کاری کمتر مجال پیدا می‌کردیم.
▪ یعنی نوروز کودکی شما با بقیه متفاوت بود؟
ـ بهتر است بگویم دوران کودکی من بسیار عادی گذشت چون خانواده ما قادر نبود تشریفاتی زندگی کند. در دوران کودکی خاطره‌ای از زمان نوروز به یادم نمانده است و همین قدر که عید بود و سفره هفت‌سینی چیده می‌شد خوشحال بودم.
▪ صحبت از هفت‌سین کردید از فلسفه چیدن سفره هفت‌سین برایمان بفرمایید.
ـ رسم چیدن سفره هفت‌سین یکی از لطیف‌ترین و زیباترین رسوم نوروز ما ایرانیان است. چیدن سفره ساده و متنوعی که هر کدام از مواد داخل آن معنایی ساده‌تر و زیباتر دارد. فلسفه چیدن سفره هفت‌سین از زمان‌های خیلی دور، دوره پدربزرگ و مادربزرگ‌های ما مرسوم بوده است. هر کدام از مواد داخل سفره هم در عین سادگی معنای عمیقی دارد. سبزه جهت سبز بودن و با طراوت بودن سال جدید، سکه جهت پرروزی بودن، شمع برای روشن بودن و نورانی بودن، قرآن برای اینکه با کلام خداوند وارد سال جدید شویم و همین‌طور بقیه اجزای سفره هفت‌سین همگی معنای ساده و ظریفی دارند. چیدن سفره هفت‌سین یکی از معدود رسوماتی است که خوشبختانه از گذشته باقی مانده است و در گذر سال‌ها همچنان حفظ شده است.
▪ در گذشته رسم بوده که مادر خانواده به تعداد بچه‌های خانه سبزه می‌گذاشت. در خانواده شما هم این رسم اجرا می‌شد؟
ـ در خانواده ما هم سبزه عید مرسوم بود ولی این حرکت به تعداد بچه‌ها صورت نمی‌گرفت. در حال حاضر هم همیشه عروسم سبزه عید را برایم سبز می‌کند و سفره هفت‌سین را برایم می‌چیند که در اینجا از او تشکر می‌کنم.
▪ در قدیم هم رسم بوده که به کوچک‌ترهای خانواده عیدی می‌دادند. بهترین عیدی سال‌های کودکی شما چه بوده است؟
ـ اولین عیدی نقدی را فکر می‌کنم که از پدرم گرفتم ولی کلا زندگی پدر و مادر من در هنر خلاصه می‌شد و کمتر به این امور توجه داشتند. در‌واقع وقت آن را نداشتند اما بهترین عیدی دوران کودکی من از نظر خودم، در سن ۱۴ سالگی به من داده شد و آن هم ورود من به عرصه تئاتر بود. بچه‌های آن دوره بسیار قانع بودند و همین که عید بود و عیدی‌های ناچیز از بزرگ‌ترهای فامیل می‌گرفتند، راضی و خوشحال بودند. متاسفانه نسل جدید برعکس عمل می‌کند. عیدی‌های کلان و عدم رعایت سنت‌هایی که در گذشته اجرا می‌شد، نشان از تغییرات فاحش نسل جدید دارد.
▪ فرزند چندم خانواده هستید؟
ـ فرزند پنجم خانواده هستم. ۴ خواهر بزرگ‌تر از خودم دارم که همگی بازیگر تئاتر بودند.
▪ باتوجه به اینکه اعضای خانواده‌تان همگی اهل هنر بودند، بفرمایید تلویزیون چه سال‌هایی وارد خانه شما شد؟
ـ پدر من عبادالله رنجبر، بعد از اینکه وارد ایران شد، با مادرم خیرالنساء رنجبر ازدواج کرد. پدرم قبل از ازدواج هم بازیگر بود و بعد از ازدواج، مادرم نیز با او همسو شد. مادر من جزو اولین زنانی بود که وارد عرصه تئاتر شد. متاسفانه باوجود اینکه خانواده‌ای اهل هنر داشتم، آن زمان قادر به تهیه تلویزیون نبودیم.
▪ یعنی هیچ‌کدام از برنامه‌های خودتان را ندیدید؟
ـ زمان کودکی و بهتر است بگویم نوجوانی فقط در تئاتر فعالیت می‌کردم. بعد از ازدواج با شوهرم وارد رادیو شدم. حدود ۲ سال در رادیو فعالیت کردم و بعد از آن وارد تلویزیون شدم. برنامه‌های زیادی در تلویزیون داشتم که بیشتر آنها به‌صورت زنده پخش می‌شد ولی آن زمان هم تلویزیون نداشتیم و از طریق دوستان و همسایگان از چگونگی کیفیت آثارم اطلاع پیدا می‌کردم ولی با به‌دنیا آمدن و بزرگ‌شدن پسرم، احساس کردم که باید این جعبه جادویی را تهیه کنم و بالاخره در سن ۳۰ سالگی موفق به خرید تلویزیون شدم.
▪ جالب است. اگر موافق هستید، در ادامه از رسم چهارشنبه‌سوری صحبت کنیم که آن هم قدمتی دیرینه دارد و قطعا جزو خاطرات دوران کودکی‌تان است.
ـ چهارشنبه‌سوری‌های کودکی من بسیار زیبا بود. سرتاسر کوچه تپه‌های کوچک چوب و علف می‌چیدند و با آتش زدن و پریدن از روی آنها خوشحالی می‌کردند. متاسفانه نسل جوان ما هیچ لذتی از این سنت نمی‌برند و شب چهارشنبه‌سوری بیشتر شبیه به جنگ شده است. چهارشنبه‌سوری سنبل آمدن بهار است یادآوری این نکته که سال کهنه می‌رود و سال جدید می‌آید. پس نباید این شب زیبا و سنتی را به شبی تلخ و مصیبت‌بار تبدیل کرد. به‌نظر من امروزه رسانه‌ها خصوصاً تلویزیون خیلی خوب می‌تواند فلسفه شب چهارشنبه‌سوری را برای جوانان امروز روشن کند و هیجان آنها را در مسیری درست هدایت کند.
▪ قاشق‌زنی هم می‌رفتید؟
ـ ما که در خانه می‌ماندیم. ولی جوانان زیادی بودند که چادر به‌سر به در خانه ما می‌آمدند و طلب عیدی می‌کردند. مادرم هم در کاسه آنها نقل و شیرینی و پول می‌گذاشت. سنت‌های خوبی بود که امروزه دیگر از یاد رفته است البته این نکته را هم یادآوری کنم که بزرگ‌ترها سعی می‌کنند که این سنت‌ها حفظ شود ولی جوان امروز دیگر نمی‌پذیرد.
▪ اما سنت سیزده‌ بدر از آن دسته سنت‌هایی است که هنوز اجرا می‌شود و بین جوان‌ها هم طرفدار دارد، سیزده بدر را چطور معنا می‌کنید؟
ـ سیزده روز که از شروع سال جدید می‌گذرد، سرمای زمستانی تمام می‌شود و شکوفه‌دهی درختان آغاز می‌شود. به همین دلیل از قدیم مردم این روز را دوست داشتند و به طبیعت می‌رفتند و خوشحالی می‌کردند.
▪ شما سیزده‌ بدرها چه می‌کردید؟
ـ متاسفانه من دوران کودکی به خودم ندیدم. چون فرزند آخر بودم و بزرگ‌ترهای من همگی در تئاتر بودند، به ناچار من هم با آنها همراه بودم ولی اگر فرصتی پیدا می‌شد و هنر مجال می‌داد به باغ می‌رفتیم ولی در عوض الان جبران شده است هر سال سیزده بدر با پسرم و عروسم و نوه‌ام به شمال می‌رویم.
▪ اوایل گفت‌وگو اشاره کردید که در زمان کودکی کمتر عیدی می‌گرفتید، امروز چطور عیدی می‌گیرید؟
ـ به جز پسرم کسی به من عیدی نمی‌دهد و البته خودم هم راضی نیستم که کسی به زحمت بیفتد، در عوض خودم علاقه زیادی به عیدی دادن دارم، از فامیل و دوست گرفته تا کارگران شهرداری و نگهبان ساختمان به همه عیدی می‌دهم.
منبع : روزنامه تهران امروز


همچنین مشاهده کنید