شنبه, ۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 20 April, 2024
مجله ویستا


نوشتن در پایان جهان


نوشتن در پایان جهان
▪ ژاک قضا و قدری و اربابش
▪ دنی دیدرو
▪ ترجمه؛ مینو مشیری
▪ نشر فرهنگ نشر نو
▪ چاپ اول-۱۳۸۶
در سال ۲۰۰۱ به مناسبت صدمین سال اختراع لامپ الکتریکی توسط تامس ادیسون در ایالت کالیفرنیای امریکا جشن ویژه یی برای بزرگداشت یک لامپ برگزار شد. در نخستین سری لامپ های الکتریکی که کمپانی شلبی تولیدکننده آن بود، سیصد لامپ تولید شد که از آن مجموعه، یک لامپ سالم مانده و به عصر ما رسیده است. تماشای یکی از اولین لامپ هایی که در تاریخ بشر ساخته شد بی شک تجربه شگفت انگیزی است، دیدن لامپی که با جان سختی شگفت انگیزی از قرن پرآشوب بیستم گذشته و خود را به هزاره سوم رسانده است، لامپی که بسیاری از فجایع و شادی های قرن زیر نور آن رخ داده، و به لحاظ اندوخته تاریخی اش با گنجی برابری می کند. اما چنین چیزی جز ارزش تاریخی برای انسان امروز هیچ ارمغان دیگری ندارد. تکنولوژی به کار رفته در ساخت این لامپ بی شک برای عصر ما خنده دار است، و جز این اندوخته تاریخی عجیب، چه به عنوان یکی از نخستین لامپ های الکتریکی تاریخ بشر و چه به عنوان یکی از شاهدان قرن بیستم، این لامپ ارزش دیگری ندارد، نکته یی که در مورد شاهکاری از ادبیات کلاسیک به هیچ وجه صدق نمی کند. کتابی که توانسته است قرن ها دوام بیاورد و خود را به عصر ما برساند، بی شک چیزی فراتر از ارزش تاریخی در دل خود گنجانده است.
خواندن شاهکاری از ادبیات کلاسیک برای نخستین بار، به خصوص برای کسی که حرفه اش نوشتن باشد، تجربه منحصر به فردی است. نویسنده این قبیل کتاب ها گویی به گنجی دست یافته است، و کتاب خود چیزی نیست جز روایت ادیسه فردی نویسنده برای دست یافتن به این گنج. به این ترتیب، این گونه کتاب ها عملاً نقشه گنج نیز هستند، و آن کس که پذیرفته است رنج های گشتن به دنبال این نوع گنج را بر خود هموار کند، کسی که نویسنده نام دارد، مسلماً این قبیل کتاب ها بیش از هر چیز به کارش می آید. شاهکاری که از قرن ها پیش به دست ما می رسد، برای خواننده اش به نقشه گنج پیچیده یی می ماند که در بطری گذاشته شده است، به پیامی که هرگز کهنه نمی شود و از بین نمی رود. این گونه کتاب ها برای نویسندگان رازهایی را در خود نهفته اند که گاه کشف شان به پیچیدگی فرآیند کشف رمز در «سوسک طلایی» آلن پو است، اما در نهایت نتیجه یی که به دست می آید بی تردید ارزشش برای نویسنده با گنجی گرانبها برابری می کند. شکاف زمانی بین عصر ما و این گونه آثار، و زنده ماندن این کتاب بعد از گذشت چندین قرن مهم ترین عاملی است که آن را تبدیل به اثری جدی می کند، و وظیفه خواننده، به خصوص خواننده یی که خود درگیر فرآیند نوشتن است، در مواجهه با چنین کتابی یافتن خطوط نقشه گنجی است که نویسنده درون متنش گنجانده است.
«ژاک قضا و قدری و اربابش» نوشته دنی دیدرو، بی شک از این گونه متن هاست. معرفی متن و نویسنده و جایگاه این کتاب در تاریخ ادبیات به قدر کافی انجام شده است، کاری که خواننده جدی امروز با چنین متنی باید بکند یافتن پتانسیل های درون آن است که توانسته اند کتاب را به چنین جایگاهی برسانند، به عبارت دیگر، وظیفه خواننده جدی امروز یافتن همان نقشه گنجی است که این کتاب در دل خود گنجانده است. خواندن چنین کتابی به قصد سرگرمی جز بلاهت علت دیگری نمی تواند داشته باشد. برای سرگرم شدن هزاران رمان در بازار هست که بسیار جذاب تر و گیراتر از کار دیدرواند، اما کتاب دیدرو چیزی در خود دارد که هزاران کتاب موجود در بازار فاقد آنند، چیزی که موجب شده است این کتاب قرن ها دوام بیاورد و آن هزاران رمان دیگر، که تعداد رمان های خوب و خواندنی در بین شان کم نیست، عمرشان به بیست سال هم نکشد. خواننده جدی امروز باید به دنبال این راز باشد.
مقایسه یی بین رمان دیدرو و کتاب هایی که امروزه منتشر می شوند، چیزهای زیادی را روشن می کند. در قیاس با رمان های امروز، رمان دیدرو به طرز عجیبی پر از قصه و ماجراست. در رمان های معاصر معمولاً خطی اصلی وجود دارد و تعدادی داستان فرعی به پرورش آن و بعد دادن به شخصیت ها کمک می کنند. در رمان ژاک قضا و قدری خط اصلی وجود ندارد. تنها نقطه پیونددهنده داستان، ژاک و اربابش هستند که به همراه هم سفر می کنند و در طول این سفر است که یا ژاک برای اربابش قصه یی می گوید یا شخص ثالثی وارد می شود و قصه یی از زبان او می شنویم. از این نظر کار دیدرو بسیار به تریسترام شندی شبیه است، و حتی در مشرق زمین نیز می توان نمونه های عالی آن را در مثنوی مولانا و هزار و یک شب دید. داستان های ژاک و اربابش هیچ کدام در یک نشست به پایان نمی رسند، همیشه چیزی باعث قطع شدن تمام قصه ها می شود و از جایی وسط یکی از روایت ها، قصه تازه یی شروع می شود که این یکی نیز نیمه کاره می ماند، و این توالی هزار و یک شبی تا آخر کتاب ادامه دارد. از سوی دیگر، هر کدام از این قصه ها در نوع خود قصه بلند و کاملی است، و هر یک به نوعی نمایانگر گوشه یی از وضعیت جهان در عصر دیدرو است.
رمان ژاک قضا و قدری به لحاظ حجم قصه گویی درون آن و مقدار تاملاتی که درباره جهان و هستی در این کتاب وجود دارد، رمانی است با چگالی بسیار بالا و غنای فوق العاده. دیدرو عادت دایره المعارف نویسی اش را در این رمان ادامه داده و سعی کرده است در کتابی نه چندان حجیم، در قالب سفرهای اربابی با نوکرش، انبوهی از تاملات درباره جهان و تعداد زیادی قصه های عجیب و پیچیده را روایت کند. دیدرو این کتاب را به گونه یی نوشته است که انگار دیگر فرصتی برای نوشتن دست نخواهد داد، و باید هرچه را که می داند و هرچه را که ذهنش را مشغول می کند، در قالب همین متن بریزد. از این نظر، ژاک قضا و قدری و اربابش در قیاس با مثلاً «برادرزاده رامو»، دیگر کتاب دیدرو، نیز متن متفاوت و بسیار پیچیده تری است.
این شاید مهم ترین تفاوت کتاب هایی از جنس ژاک و اربابش، تریسترام شندی، دن کیشوت، هزار و یک شب و نظایر آنها با کتاب های عصر ماست. این قبیل کتاب ها، رویکردی دایره المعارفی از یک سو، و آخرالزمانی از سوی دیگر دارند. گویی این کتاب ها در پایان جهان نوشته شده اند، در دوره یی که پس از آن دیگر نوشتن معنایی ندارد و باید از فرصت اندک موجود برای صیانت از تفکر و روایت های بشر کمال استفاده را برد.
در رمان های عصر ما نوعی حساب و کتاب روایی همیشه به چشم می خورد (به جز استثناهایی نظیر کافکا و جویس و سلین و...)، به این معنا که نویسنده در هر رمان انگار رمان بعدی اش را هم در نظر دارد، حواسش هست تمام انرژی و داشته هایش را در کتاب فعلی اش خرج نکند و ایده هایش را برای کتاب های بعدی اش هم نگه دارد. بی جهت نیست که در رمان های امروز، قصه گویی و روایتگری اصل است و رمانی که به بهانه قصه گفتن تاملی در تاریخ (رگتایم دکتروف) و هستی (سفر به انتهای شب سلین) باشد کمتر دیده می شود. واقعیت این است که قصه های جذاب و خوب در دهه های اخیر بسیار زیاد نوشته شده، تا حدی که نیاز کتابخوانان را تا سال ها برطرف خواهد کرد.
از سوی دیگر سینما نیز با قابلیت های شگفت انگیزش در بسیاری از موارد در قصه گویی می تواند رمان را پشت سر بگذارد. اما رمان قدرتی برای تامل در جهان دارد که سینما به گرد پای آن نیز نمی رسد، و بی جهت نیست که هیچ وقت از آثار داستایوفسکی و کافکا و پروست و سلین فیلمی ساخته نشده، یا اگر فیلمی ساخته شده در برابر خود رمان ها بیشتر به شوخی شبیه است. رمان برای بقا باید به دنبال احیای چنین قابلیت هایی باشد، قابلیت هایی که در شاهکارهای کلاسیک به وفور یافت می شود.
امیر احمدی آریان
منبع : روزنامه اعتماد


همچنین مشاهده کنید